۲/۰۱/۱۳۸۹

فارسستان در يك نگاه

مملكت فارسستان و يا فارسستان ائتنيك منطقه سكونت پيوسته فارسزبانها در ايران است. اين منطقه به تقريب به جز شمال، غرب و جنوب شرقي ايران نواحي باقيمانده شرقي، مركزي و جنوبي آنرا در بر مي گيرد. فارسستان ائتنيك حدود ٥٠ درصد از كل مساحت ايران و حدود ٣٠ در صد از كل جمعيت آنرا تشكيل مي دهد. ٦٥ تا ٧٥ درصد از جمعيت فارسستان را فارس زبانان تشكيل مي دهند. مملكت فارسستان از استانهاي سمنان، خراسان جنوبي، يزد، كرمان و بخشهائي از استانهاي اصفهان، فارس، تهران، قم، خراسان رضوي و مركزي تشكيل مي شود. در اينجا تاكيد بر كلمه "بخشهائي" ضروري است زيرا قسمت عمده اي از استانهاي تهران، قم و مركزي جزئي از آزربايجان ائتنيك، بخشي از خراسان رضوي جزئي از افشار يورد و بخشهائي از استانهاي اصفهان و فارس جزئي از قاشقاي يورد و لرستان ائتنيك اند. فارسستان با داشتن تراكم جمعيتي كمتر از ٢٠ نفر در كيلومتر مربع، پس از بلوچستان و لارستان، داراي كمترين تراكم جمعيتي در ميان ممالك و يا مناطق ملي ايران است (مقايسه كنيد با تبرستان-مازندران ائتنيك با تراكم جمعيتي ٢٣٠ نفر در كيلومتر مربع، آزربايجان ائتنيك با تراكم جمعيتي بيش از ٧٠ نفر در كيلومتر مربع و كردستان ائتنيك با تراكم جمعيتي ٤٠ نفر در كيلومتر مربع). برخي از شهرهاي فارسستان ائتنيك عبارتند از: دماوند، محلات، دليجان، خمين، مشهد، قائنات، سبزوار، تربت حيدريه، نيشابور، تربت جام، فردوس، طبس، تايباد، اصفهان، شهرضا، نجف آباد، گلپايگان، خوانسار، كاشان، نائين، اردستان، نطنز، شيراز، كرمان، جيرفت، رفسنجان، بم، بافت، بندرعباس، يزد، سمنان، دامغان، گرمسار (قشلاق)، ....

بخش اعظم فارسستان ائتنيك بي آب و كم آب و از صحراها تشكيل يافته است. دشتهاي مشهور ايران يعني دشت كوير (٢٠٠٠٠٠ كيلومتر مربع) و دشت لوت (١٦٦٠٠٠ كيلومتر مربع) در فارسستان قرار دارند. در بخشهاي داخلي و شرقي فارسستان، مقدار باران سالانه بسيار پائين و حدود ٣ تا ١٥ سانتيمتر مكعب و در قسمتهاي كوهستاني شمالي و غربي آن حدود ٢٠ سانتيمتر مربع است. به علت حرارت بسيار بالا و بي آبي، در قسمتهاي داخلي و شرقي فارسستان، كشاورزي و دامداري توسعه نيافته است. فارسستان به لحاظ منابع زيرزميني مملكتي نسبتا غني است. با شكست انقلاب مشروطه در سال ١٩٠٥ و بعدها ساقط نمودن دولت تركي آزربايجاني قاجار توسط كودتاي استعماري رضاخان و پس از دست به دست گشتن حاكميت سياسي ايران از تركان به فارسها، فارسستان به مركز اقتصاد، تجارت، فرهنگ، صنايع، توريسم و سياست كشور تبديل شده است. پيشتر آزربايجان اين نقش را بر عهده داشت. دولتين پهلوي و بويژه جمهوري اسلامي بخش اعظم منابع و درآمدهاي دولت ايران را – كه اساسا از صدور نفت مملكت عربستان-الاحواز بدست مي آيد- صرف سرمايه گذاري در فارسستان نموده و در نتيجه فارسستان قومي به سرعت توسعه يافته و در حال حاضر به پيشرفته ترين مملكت ايران مبدل گشته است. امروزه همه مراكز تصميم گيري و دستگاههاي اجرائي كشور در شهر تهران قرار دارند. در اين شهر دهها هزار كارمند و بروكرات ساكن مي باشند. شمار مراكز دانشگاهي و آكادميك واقع شده در تهران به تنهائي از بقيه كشور بيشتر است. منطقه اصفهان فارسستان مركز صنعتي كشور و منطقه مشهد از مراكز توريسم مذهبي آن است. همه فرودگاههاي بين المللي ايران (به جز تبريز كه در آزربايجان واقع است) در فارسستان (تهران، اصفهان، شيراز، .....) قرار دارند. در جمهوري اسلامي ايران به عنوان سياستي اصولي، تقريبا همه رهبران و مديران طراز اول كشور، ولي فقيه، رئيس جهمورها، اكثريت مطلق روسا و اعضاي نهادهائي مانند شوراي امنيت ملي، مجمع تشخيص مصلحت نظام، مديران صدا و سيما و وزارتخانه ها (بويژه وزارتخانه هاي كليدي كشور، آموزش و پرورش، خارجه، فرهنگ و ارشاد، اطلاعات، ....)، فرماندهان عاليرتبه نيروهاي مسلح و .... از ميان فارسها و فارسستانيها انتخاب مي شوند.

تاريخ فارسستان:

فارسستان هرگز داراي دولت ملي خود و منسوب به قوم فارس نبوده است. اين سرزمين تا سال ١٩٢٥ تحت حاكميت ملل ديگر مانند اعراب (خلفاي راشدين، عباسي، اموي، دولتهاي محلي عربي)، تركمنها و تركها (غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، صفوي، افشار، قاجار، ....)، مونقولها (امپراتوري مونقول، و دولتهاي مونقول ترك شده مانند هولاكوئيها، ايلخانيان، جلايريان، ....)، حتي گيلكها (ديلميان، بويه)، سيستانيها (صفاري)، لكها (زند) و .... بوده است. اراضي فارسستان پس از ساقط شدن سلسله ساساني به مدت قرنها تحت حاكميت دولتهاي عربي قرار داشته است. پس از آن دولتهاي محلي كم عمر تاجيك كه با فارسها خويشاوند زباني شمرده مي شوند، مانند ساماني و طاهري (دولتي تاجيك در شرق خراسان، وابسته به خلافت عربي و عميقا تاثير گرفته از فرهنگ و سنن عرب) بر بخشهائي از فارسستان امروزي حكم رانده اند. با ظهور توركان در صحنه خاورميانه، اين مملكت به همراه ديگر مناطق ملي در ايران امروزي تحت حاكميت دولتها و امپراتوريهاي تورك قرار داشته است. بسياري از اين دولتهاي تورك آزربايجاني بوده اند (جلايري، ايلخاني، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، افشار و قاجار). در اين دوره، همواره آزربايجان بر فارسستان حكم رانده است. علاوه بر امپراتوريها و دولتهاي بزرگ تورك كه بر همه فارسستان تسلط داشته اند، دولتهاي محلي تورك چندي نيز بوده اند كه مستقلا و يا به طور موازي منحصرا بر بخشهائي از فارسستان حاكم بوده اند. اين دولتها را مي بايست دولتهاي توركي فارسستان ناميد. از دولتهاي محلي تورك فارسستان مي توان دولتهاي سلجوقيان كرمان، اتابكان فارس (سالغوريان)، قوتلوق خانيان (قاراختائيان كرمان)، اينجوئيان (آل مظفر) و غيره را نام برد. تاريخ فارسستان در دوره حاكميت اعراب بخشي از تاريخ سياسي و فرهنگي عرب، و در دوره حاكميت هزار ساله توركان بخشي از تاريخ سياسي و فرهنگي تورك است.

فارسها و تركيب ملي فارسستان:

بر خلاف مشهور اكثريت مردم ايران فارس نبوده، ترك اند. واقعيت آن است كه فارسها علي رغم در دست داشتن دولت ايران، بزرگترين اقليت ملي در ايران اند و كمتر از يك سوم جمعيت كشور را تشكيل مي دهند. زبان فارسي كنوني آميخته اي از زبانهاي ايراني و عربي است. به لحاظ فيزيوتيپ فارسها از گروههاي نامتناجس تباري، قومي، زباني و فرهنگي تشكيل شده اند. قوم فارس فعلي با قوم پارس باستاني نه تنها يكي نيست بلكه ادامه مستقيم آن نيز نميباشد. قوم فارس زبان امروزي به لحاظ تباري آميخته اي از گروههاي گوناگون شامل بوميان غيرايراني زبان، هند و ايرانيهاي قديم، اعراب، مونقولها و توركان اند كه با گذشت زمان و بويژه در سده هاي اخير و در اثر پديده دگرگشت زباني، به زبان فارسي متكلم گشته اند. آن دسته از فارسها كه در ادبيات قوميتگرايانه فارسي اصطلاحا پارسي اصيل و آريائي ناميده مي شوند، به لحاظ فيزيوتيپ عموما سياه چرده و بيشتر شبيه پاكستانيان و هندوستانيان اند و كوچكترين شباهتي با اروپائيان ندارند. نزديكترين خويشاوند فارسها، دريهاي افغانستان و تاجيكهاي آسياي ميانه اند. اما خويشاوندي اينها نيز صرفا زباني است و نه نژادي-تباري. فارسها همچنين با ديگر ملتهاي ايراني زبان مانند لرها، كردها، بلوچها، گيلكها، تبريها و لارها خويشاوند زباني و نه نژادي-تباري شمرده مي شوند.

در فارسستان قومي گروههائي منسوب به همه ملل ايراني اعم از ترك، عرب، لر، كرد، گيلك، تبري، تاجيك، پشتون، تركمن و غيره مسكن گزيده اند. همچنين در اين سرزمين دهها گروه قومي ايراني زبان، اما غيرفارس كم شمار مانند سمناني، رازي، كشه اي، سويي، وانيشوني، ولاترو، زفره اي، گزي، كفو، سده هي، يارندي، خوري، لاسگردي، سنگسري، سورخه اي، شهميرزادي، وفسي، كوهكي، گازرخاني، باشگردي، برينگاني، ماسرم، پاپون، دواني، .... ساكنند. اين اقوام كم شمار غيرفارس كه داراي زبانهاي مستقل ايراني اما غيرمكتوب بوده و از هرگونه حقوق ملي و قومي خويش محروم مي باشند، به سرعت در ميان فارسها به تحليل ميروند. تركها پس از فارسها پرشمارترين گروه ملي فارسستان اند. در استانهاي خراسان رضوي، اصفهان، فارس و كرمان گروههاي بسيار انبوهي از تركان ساكن اند. برخي از اينها مانند گروههاي منسوب به اتحاديه ايلات تركي قشقائي، خمسه، بوچاقچي، شاهسون، افشار و ... داراي سازمان طائفه اي و در موارد بسيار اندكي كوچنده اند. تركان فارسستان، دياسپوراي تركان آزربايجاني در اين مملكت شمرده مي شوند. نيمي از جمعيت شهر تهران، پايتخت كشور را كه در مركز مشترك مملكت آزربايجان و مملكت فارسستان قرار دارد تركها تشكيل مي دهند. اين شهر به سبب همين موقعيت استراتژيك خود از سوي شاه ترك و موسس دولت آزربايجاني قاجاريه، آغا محمدخان قاجار به پايتختي انتخاب شده بود.

برخي از مختصات حدود و مرزهاي فارسستان

الف- مرزهاي فارسستان و مناطق ترك يعني آزربايجان، افشار يورد و قاشقاي يورد محتاج توجه جداگانه اند. مرزهاي ملي مابين دو مملكت آزبايجان و مملكت فارسستان در نواحي جنوبي و شرقي استانهاي تهران، قم، مركزي قرار دارند. مناطق غربي و شمالي اين استانها به آزربايجان تعلق دارند. در متون تاريخي نيز همواره مرزهاي جنوبي آزربايجان در عراق عجم تصوير شده است. مرزهاي فارسستان ائتنيك با افشار يورد در استانهاي خراسان شمالي و خراسان رضوي و مرزهاي فارسستان ائتنيك با قاشقاي يورد در استانهاي اصفهان و فارس قرار دارند.

ب- برخي از شهرهاي در حال حاضر عمدتا فارس زبان مانند همدان، قزوين و ساوه در داخل مرزهاي آزربايجان قرار دارند. اين شهرها كه تا آغاز قرن بيست همه و يا اكثريت مطلق اهالي آنها ترك بوده اند، در اثر سياستهاي يكسان سازي قومي تغيير زبان داده و به فارسي متكلم شده اند. با اينهمه از آنجائيكه همه اين شهرها در جغرافياي تاريخي آزربايجان قرار داشته، امروز نيز داراي محلات ترك نشين بوده و مانند جزيره اي در ميان دريائي از روستاهاي ترك پيراموني محاصره شده اند شهرهائي آزربايجاني بشمار مي روند. فارس زبان شدن اينگونه شهرهاي آزربايجاني، نه محصول سير طبيعي تاريخ و تاثيرات متقابل زباني، بلكه در اثر سياستهاي آسيميلاسيونيست و تبعيض و تضييق دولتي بر عليه زبان و فرهنگ تركي است. با تغيير زبان دادن اهالي شهرهاي آزربايجان، اين شهرها از جغرافياي آزربايجان خارج نمي شوند و مرزها و جغرافياي آزربايجان نيز تغيير نمي كند، بلكه اينگونه شهرها تبديل به شهرهاي فارس زبان آزربايجان مي گردند. به عبارت ديگر اهالي فارس زبان اينگونه شهرها، اقليت ملي فارس در آزربايجان جنوبي را تشكيل مي دهند.

ج- شهرهاي تهران، اراك (سلطان آباد) و قم در مرز فارسستان و آزربايجان قرار دارند. اين شهرها كه اغلب داراي جمعيت قابل ملاحظه ترك نيز مي باشند (تهران و قم داراي اكثريت ترك اند) به لحاظ جغرافيائي با ديگر نواحي ترك نشين پيوسته در شمال غرب ايران و يا آزربايجان جنوبي پيوسته اند.

د- افشاريورد (سلجوق) و يا ناحيه ترك نشين شمال شرق كشور، و قاشقاي يورد (قشقايستان) و يا ناحيه ترك نشين جنوب ايران را مي بايد خارج از فارسستان در نظر گرفت. البته مساله تعيين مرزهاي دقيق اين دو بويژه قاشقاي يورد محتاج كار ويژه اي است. قرار دادن اين دو منطقه ملي در داخل فارسستان، تبديل دولت منطقه اي فارسستان به دولتي فدرال در آينده را حتمي خواهد ساخت.

ل- در فارسستان علاوه بر فارسها، گروههاي منسوب به ملل ايراني ديگر از جمله ترك، عرب، لر، كرد، تركمن، .... نيز ساكن اند. تركان بزرگترين اقليت ملي در فارسستان و تركي دومين زبان آن است.

م- فارسستان به درياهاي آزاد ارتباط ندارد. ممالك جوار درياي خزر، مناطق ملي تركمنستان جنوبي، مازندران، گيلان و آزربايجان جنوبي مي باشند. در سواحل جنوب ايران نيز مناطق ملي بلوچستان شرقي، لارستان و عربستان-الاحواز قرار دارند. از سوي دولتهاي ايران براي ايجاد امكان دستيابي فارسستان به آبهاي بين المللي، سعي وافري براي آسيميله كردن و فارسسازي ملل ايراني زبان تبري، گيلك و لار در قوم فارس انجام مي گيرد. داده ها نشانگر آن است كه در اين امر به ويژه در مورد دو ملت گيلك و تبري كه شيعه امامي مذهبند، موفقيت نسبي نيز حاصل شده است.

بخش دوم: فارسستان، فارسيه، فارسيستان، پرشيا، پرسيا

Persia, Farsiyeh, Farsiye, Farsistan, Farsestan

پديده هاي نو، نامهاي نو

حركت ملي دموكراتيك ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي كه حاليا شاهد آنيم، در كل تاريخ اين ملت و اين مملكت، هرگز به اندازه امروزين داراي مضمون و استقامت توركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي نبوده است. اين مضمون و استقامت بسيار غني و بيسابقه، خود را در اهداف، مفاهيم، شعارها و متدهاي مشخصي جلوه گر مي سازد كه تدقيق هر كدام، فورا روح و هويت توركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي آنرا آشكار مي سازد. بيسابقگي اين مضمون و استقامت يكي نيز در گستردگي شمول و عمق نفوذ آن است، به نحوي كه در مدتي نسبتا كوتاه توانسته است خود را بر عرصه هاي سابقا هرگز دست نخورده و بسيار نوئي مانند تئرمينولوژي، سمبلها، نشانه ها و حتي املاء و اورتوقرافي – نه تنها زبان تركي بلكه زبان فارسي هم- تحميل نمايد.

در نتيجه شتاب گرفتن روندهاي تشخص ملي، ملت شوندگي و احقاق حقوق ملي ملل ساكن در ايران، پديدار شدن آلترناتيوهاي فدراليسم و استقلال و رغبت روز افزون به آنها در ميان ايرانيان و ملل ساكن در ايران، براي انعكاس و افاده مفاهيم نوظهور بسياري كه تاكنون از داشتن معادل و نام دقيق در فرهنگ و زبان فارسي محروم بوده اند، ناچارا ميبايست كلمات و تعبيرات و قالبهاي جديدي وضع گردند و يا از ميان كلمات و تعبيرات موجود ولي غيردقيق انتخاب شوند و يا از ديگر زبانها وارد زبان فارسي، زبان دومين قوم ساكن ايران – كه به طور غير مشروعي تنها زبان رسمي و دولتي دولت ايران اعلام گرديده- شوند. كاربرد تعبيراتي مانند "آزربايجان جنوبي"، "استعمار فارسي"، "راسيسم فارسي"، "آپارتايد زباني"، "ملتهاي ايران" (به جاي اقوام ايران)، "زبان رابط" (به جاي زبان مشترك)، "ممالك ايران" (بر اساس ممالك محروسه ايران و به جاي مناطق ملي)، "علوي قزلباش" (به جاي اهل حقهاي ترك)، "تورك" (به جاي توركيك انگليسي)، حتي كاربرد فرمهاي "آزر" و "آزربايجان" (به جاي فرمهاي فارسي "آذري" و "آذربايجان") همه از اين دستند. اين تعابير نوي دقيق و دمكراتيك علاوه بر منبع آن يعني ادبيات سياسي و فرهنگي تركي و آزربايجاني، كم كم در ادبيات سياسي و فرهنگي ديگر ملل ساكن در ايران و بويژه فارسها رايج شده و نهادينه مي گردند.

در تشكل و تشخص منطقه ملي قوم فارس

با گسترش روند جهاني شدن، ژرفتر گرديدن جنبش دمكراسي و با تعميم روند دمكراتيزاسيون در دنياي اسلام، جهان تورك، منطقه خاورميانه-قفقاز-آسياي صغير و در اين ميان ايران، بسياري از مسائل كه تاكنون جزء تابوهاي سياسي بشمار ميرفتند و يا به سادگي به سبب نبود دمكراسي و آگاهي زمينه ساز آن، محلي از اعراب نداشتند، به بحث و گفتگو گذارده ميشوند. يكي از اين مباحث بكر، به زير سؤال بردن وضعيت و موقعيت قوم فارس و زبان فارسي، نقش و سهم اين دو در ساختمان سياسي، اداري و فرهنگي كنوني و آينده محتملا فدرال ايران چندملتي، حدود و ثغور منطقه فارس نشين كشور و ويژگيهاي دولت محلي قوم فارس در ايران فدراتيو است. كوشش براي انتخاب نامي مشخص و خاص براي ناميدن سرزمين فارس نشين در شرق –مركز كشور و بحث در چگونگي ناميده شدن آن به زبان فارسي نيز، يكي از نيازهاي زائيده از برآيند ضروريات فوق است.

بيشك نظام اداري ايران –در صورت عدم تقسيم آن- دير و يا زود و اقلا تبديل به نظام فدرال ملي-زباني خواهد شد و بيشك در اين نظام فدرال ملي-زباني همكشوريهاي فارس نيز مانند ديگر گروههاي ملي، دولت محلي-منطقه اي فدرال از آن خود را خواهند داشت. واضح است كه دولت ملي و محلي-منطقه اي قوم فارس، منطقا در ناحيه اي كه فارسزبانان ايران به طور پيوسته و متراكم در آن ساكنند و اكثريت جمعيت را تشكيل ميدهند، يعني در شرق و بخشهائي از مركز و جنوب ايران تاسيس خواهد شد و به اين شرط نيز همه ملتهاي ترك، عرب، كرد، بلوچ، لر، گيلك، تبري، تركمن، لار و .... از حق دمكراتيك تاسيس دولت محلي خلق فارس حمايت خواهند نمود. در هر كشور فدراتيو؛ واحدهاي فدرال تشكيل دهنده آن، علاوه بر دولت محلي-منطقه اي بايد سمبلهاي ملي مربوطه ديگري را هم – مانند اسم سرزمين ملي، اسم دولت ملي و پرچم ملي داشته باشند. اما خلق فارس در مرحله فعلي شكل گيري و تكامل هويت ملي اش، هنوز از سمبلهاي ملي مهمي مانند "اسم سرزمين ملي" و "پرچم ملي" اش برخوردار نيست. فارسها در يك هزار و پانصد سال اخير از نعمت داشتن دولت ملي خود محروم بوده و تحت حاكميت دول عرب، مونقول و تورك (تركمن، ترك) زيسته اند. همچو خلقي، شايد طبيعي است كه از نهادها و سمبلهاي مربوط به دولتمداري مانند پرچم ملي و .... محروم باشد. دولتمداري، نهادها و سمبلها و ذهنيت و سنن مربوط به آن فرهنگي است كه خلق فارس بنا به شرايط تاريخي و گذشته سياسي خاص خود بالكل از آن بي بهره مانده است. (در نتيجه نبود اين فرهنگ و تجربه و سنن جا افتاده دولتمداري و ناشيگري حاصل از آن است كه پس از به حاكميت رسيدن قوم فارس در ايران، يعني در برهه زماني كمتر از صد سال، ما در ايران شاهد تجربه هاي پايان ناپذير كودتاها، انقلابها، حركتهاي مركزگريز ملل ساكن در اين كشور، شورشهاي مردمي، جنگهاي داخلي و خارجي و تنش و درگيريهاي متعدد سياسي و ديپلماتيك دولت ايران با دولتهاي همسايه و جهاني و .... هستيم).

در ضرورت نامگذاري منطقه فارس نشين كشور

منطقه ملي فارس نشين در شرق و مركز ايران و واحد دولتي كه در سرزمين مسكوني قوم فارس تشكيل خواهد شد به چه شكل ميبايست ناميده شود؟ يافتن جواب براي اين سوال همچنين از آن رو ضروري است كه ديگر ملل ايراني هركدام براي سرزمين تاريخي-ملي خود نام و يا نامهايي دارند كه در ادبيات و فرهنگ سياسي ايران و جهان معاصر نيز كمابيش تثبيت شده اند (كردستان، آزربايجان، لرستان، تركمنستان، عربستان-الاحواز، بلوچستان، لارستان، گيلان، تبرستان، ...). دولت فدرال تركان در جنوب ايران قشقايستان- قاشقاي يورد و در شمال خراسان افشاريورد و يا سلجوق .... نام خواهد داشت. با اينهمه تاكنون هيچ اسمي از طرف سردمداران قوم فارس (چه در جبهه دولت جمهوري اسلامي و چه در جبهه اپوزيسيون فارس) و يا توده هاي فارس زبان، براي ناميدن نياخاك و وطنشان كه همه بر آن توافق داشته باشند تثبيت نشده است. به عبارت ديگر در حاليكه همه ملل ايراني براي سرزمين ملي خود اسمي انتخاب كرده اند، فقط منطقه فارسزبان نشين ايران چند ملتي است كه همچنان بينام مانده است.

بديهي است كه انتخاب اسم، پرچم و سمبلهاي ملي براي سرزمين ملي و دولت محلي-منطقه اي فارس در مركز و شرق ايران، در درجه نخست بر عهده، وظيفه و در صلاحيت خلقهاي ساكن در آن منطقه و از جمله فارس زبانهاي ساكن در اين نواحي و نخبگان فرهنگي و سياسيشان ميباشد. از اينرو نيز شايسته است كه تشكيلات و سران قوم فارس بويژه طرفداران سيستم فدرالي و يا موافقين تشكيل "اتحاد جماهير ايران"، "ممالك محروسه ايران" و يا "دولتهاي متحده ايران" به جستجوي نامي مناسب و با مسما براي ناميدن منطقه ملي فارس نشين و دولت فدرال فارسهاي ايران و يا به طرح و بحث نامهائي كه در نظر دارند بپردازند. زيرا عدم پرداختن به مسائل مربوط به منطقه فارس نشين كشور و در اين ميان نام و حدود و ثغور آن، تبديل به مانع بازدارنده عظيمي در روند تبيين مساله ملي و حل آن در ايران شده است. اين مانع، به اين و يا آن شكل مي بايد كه هر چه سريعتر رفع گردد. منطقه فارس نشين كشور و دولت فدرال آتي فارسها در آن منطقه، نميتواند همچنان بي اسم باقي بماند. خلق فارس استثناء نيست و دير يا زود مانند ديگر ملل ساكن در ايران– داوطلبانه و يا به اجبار- ميبايست به انتخاب پرچم ملي خود و اسم سرزمين و دولت محلي-منطقه اي قوم فارس بپردازد. چرا كه در صورت ادامه قصور و تعلل روشنفكران و سياسيون فارس در اين امر، ديگر ملتهاي ايراني منتظر آنها نخواهند ماند و براي پاسخگوئي به اين نياز مهم و پركردن خلاء موجود ناچارا و راسا به آن اقدام خواهند نمود. همانگونه كه امروز نيز در ادبيات سياسي ملتهاي ترك و كرد و عرب و تركمن و بلوچ ..... براي ناميدن ناحيه فارس نشين شرق و مركز كشور و دولت فدرال خلق فارس، از اسامي اي مانند "فارسستان"، "فارسيه" و "پرشيا" استفاده ميشود.

نكته اي كه در اينجا مي بايست به آن دقت نمود اين است كه براي ناميدن منطقه فارس نشين كشور، نمي توان از اسم "ايران" استفاده كرد. زيرا ايران مانند گذشته كه نام جمعي ممالك محروسه بود، امروز نيز مجموع واحدها و ممالك (مناطق ملي) كشور شامل منطقه فارس نشين آن است. در ايران فدرال آينده نيز، مثل سابق (ممالك محروسه ايران) دولت سراسري مركب از دولتهاي فدرال آزربايجان و كردستان و گيلان و تركمنستان و فارسستان و لرستان ... "ايران" نام خواهد داشت. (هرچند بسياري به اين نام نيز كه به معني سرزمين ايرهاست، اعتراضات جدي دارند، برخي تعويض آن با نامي چون "ايلام" را پيشنهاد نموده اند). هم كشوريهاي فارس كه مخالف ايجاد دولت فدرال فارسها و انتخاب پرچم ملي براي فارسها ميباشند و يا مردم ايران را متشكل از فقط يك ملت ميدانند و يا منكر وجود مسئله ملي هستند و يا در دمكراسيشان جايي براي حق تعين سرنوشت و فدراليسم وجود ندارد، در واقع دولت ايران و تماميت ايران را مانند سابق متعلق به فارسها ميدانند. اين همان انديشه ارتجاعي ضدبشري نژادپرستي آريايي و شونيسم-استعمار فارسي است كه فعلا نظام سياسي و اداري كشور بر آن اساس شكل گرفته است.

كلمه فارسستان در گذشته

از رايجترين نامهاي موجود براي ناميدن منطقه فارس نشين ايران، نامهاي فارسستان (مانند لهستان. "-ستان" پسوند-كلمه اي فارسي است) و فارسيه (مانند روسيه، شكل عربي دارد) است. فارسستان كلمه اي است كه علاوه بر زبانهاي فارسي و تركي، در بسياري از زبانهاي عمده مانند انگليسي، فرانسه، روسي، آلماني و ديگر زبانهاي اروپايي بويژه تا آغاز قرن بيستم، بكار رفته است. در اين زبانها فارسستان دو مفهوم جداگانه يكي به معني ايالت-ولايت فارس و ديگري به معني كل ايران را ميرسانده است. فارسستان، كاربرد سومي به معني سرزمين قوم فارس و يا فارسزبانان از جمله در زبان تركي و آزربايجان نيز دارد. اين معني سوم مبناي كاربرد دمكراتيك و مدرن اين كلمه است:

١- فارسستان به معني محدود ايالت و يا ولايت فارس: نخست به معني محدود و خاص اداري، يعني براي ناميدن منطقه اي كه كمابيش مطابق با استان فارس در جنوب ايران و نواحي پيراموني آن است. مثلا در ليست تقسيمات كشوري ايران مربوط به قرن ١٩ ولايات و ايالات ايران چنين شمرده ميشوند: "اردلان "(بخشهائي از استان كردستان فعلي)، آزربايجان (منطقه شمال غرب كشور، به تقريب در شرق از ري و در جنوب از اراك به طرف شمال و غرب)، بلوچستان، گيلان، عربستان (بخش اعظم استانهاي خوزستان، هرمزگان و بوشهر فعلي و جزاير خليج عربي)، لارستان، لرستان، تبرستان (استان مازندران فعلي)، "فارسستان"، .... فارسستان در لغتنامه دهخدا نيز به معني ايالت فارس معني شده و همچنين در ذيلِ مدخلِ استان ثبت گرديده است. در اين لغتنامه "ستان" به صورت پسوندي كه دلالت بر مكان اقامت دائمي و موطن و ناحيت، مكان موقت، مكاني كه چيزي در آن فراوان باشد معني گرديده است (١). كاربرد فارسستان امروز به بدين معني محدود، بسيار نادر و البته تماما نامناسب، حتي نادرست است.

٢- فارسستان به معني گسترده ايران: دوم به معني عام و گسترده فراقومي، يعني براي ناميدن كل ايران امروزي و يا قلمرو بعضي از دولتهاي باستاني و قديم در برخي از زبانهاي اروپائي. مثلا در لغتنامه لاتيني-آلماني Deutsch-Latein Wöterbuch در مقابل پرشيا كلمه فارسستان نوشته شده است:Farsistan = Persia. فارسستان در اين معني معادل پرشيا بوده است. پرشيا نامي است كه از سوي يونانيان قديم و صرفا براي ناميدن قلمرو دولتهاي ساساني و هخامنشي بكار مي رفته است. بنابر اين داراي مفهومي سيال و سياسي بوده و عاري از هر گونه دلالت بر جغرافياي تاريخي و يا بافت قومي مردم ساكن در آن قلمروهاي سياسي بوده است. در واقع نيز سرزميني كه در زبانهاي اروپائي به نادرستي پرشيا ناميده شده، نه هرگز داراي جمعيت قابل ملاحظه پرس و فارس بوده و نه همواره تحت حاكميت پرسها و فارسها قرار داشته است. بر عكس اكثريت جمعيت پرشيا، همواره غيرفارس و غيرپرس بوده و اين سرزمين هميشه توسط غير فارسها مانند يونانيها، عربها، تركمنها، مونقولها، تركها و حتي گيلكها و لكها داره شده است. پس از سقوط ساسانيان تا بكار آورده شدن دولت پهلوي، هرگز دولتي فارس و يا قومي پرس بر فارسستان حكم نرانده است. اعراب و تركان حاكم بر فارسستان و ديگر نقاط ايران، در بسياري از منابع خارجي شاهان پرس ناميده شده اند زيرا كه قلمرو سياسي آنها به نادرستي پرس ناميده مي شده است. اما نه اين شاهان به لحاظ قومي و ملي و نه سرزمينهاي تحت كنترل آنها به لحاظ جغرافياي تاريخي، پرس و يا فارس نبوده اند. تا اين اواخر نزد نويسندگان اسلامي نيز، كلمه ايران و ايراني بسيار نادر بكار رفته و تقريبا همه جا نام اين سرزمين و مردمانش به نادرستي با الفاظ فارس و فرس ذكر شده است.

بنابراين امروزه كاربرد دو كلمه مترادف فارسستان و پرشيا به اين دو معني يعني كل ايران و يا قلمرو حاكميت دولتهاي حاكم بر ايران و ..... مطلقا نادرست است. زيرا اولا ايران معادل سرزمين فارسها نيست و ناحيه فارس نشين كشور و يا پرشيا- فارسستان تنها بخشي از ايران است. دوما فارسهاي كنوني با پرسهاي باستاني كه منبع نام پرشيا بوده اند دو آنتيته قومي كاملا جداگانه اند. سوما بعد از سقوِط ساسانيان هرگز حاكميت سياسي از آن پرسها نبوده كه قلمرو آنها نيز پرشيا خوانده شود. چهارما اگر صرفا پرس بودن ساسانيان و هخامنشيان مي تواند دليلي براي پرس ناميده شدن قلمرو دولتهاي آنها باشد، با همان منطق مي بايد كل ايران را به سبب حاكمت دولتهاي غزنوي و سلجوقي و جلايري و ايلخاني و آغ قويونلو و قاراقويونلو و صفوي و افشار و قاجار كه تركمن و يا ترك بوده اند، تركمنستان و يا تركستان؛ و به دليل حاكميت مونقولها و اعراب و اشرف افغان و اسكندر مقدوني، مغولستان و عربستان و افغانستان و مقدونيه ناميد. پنجما نام گذاري ايران به اسم يكي از اقوام ساكن در آن بويژه فارسها كه سابقه برجسته منفي اي در نژادپرستي و استعمار ملل غيرفارس ايران دارند، با مخالفت و اعتراض جدي و وتوي قطعي اين ملل مواجه است.

فارسستان به معني دقيق و مدرن: "منطقه ملي فارس نشين شرق و مركز كشور"

سير كنوني در ادبيات مدرن و دمكراتيك سياسي كشور به سوي محدود كردن معني پرشيا - پرسيا (به جاي پرشيا ناميدن كل ايران)، تعميم معني فارسستان (به جاي كاربرد آن فقط به معني استان فارس)، مساوي قرار دادن فارسستان و پرشيا و كاربرد آنها براي ناميدن منطقه فارس نشين شرق و مركز ايران ميباشد. تخصيص كلمه فارسستان و معادل اروپائي آن پرشيا - پرسيا به اين معني، يعني منطقه ملي فارس نشين شرق و مركز كشور، نشاندهنده تعميق و گسترش روند دمكراتيزاسيون در ايران و شتاب گرفتن شكل گيري هويت هاي ملتهاي ساكن كشور است. اين دقيقا همان معنايي است كه كلمه فارسستان در زبان تركي (هر دو لهجه آزربايجاني و استانبولي) دارد. تعبير فارسستان به معني منطقه ملي فارس نشين در ادبيات سياسي ترك و آزربايجاني نيز در حال نهادينه شدن است، مثلا در مقالات دو محقق آزربايجاني عاريف رحيم اوغلو از شمال، Satranç Tahtasında Azerbaycan ve Farsistan- Ârif Rehimoğlu (آزربايجان و فارسستان در صفحه شطرنج) و يونس شاملي از جنوب، "اين ره كه تو ميروي به فارسستان است- نگاهي به طرح پيشنهادي گروه كار اقوام و مبحث ملي اتحاد جمهوريخواهان ايران" كلمه فارسستان به معني منطقه ملي فارس نشين شرق ايران بكار رفته است. در گزارش كميته دفاع از حقوق آزربايجانيان جهان خطاب به كميسارياي عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد- ژنو به زبان تركي نيز، از تبعيد عباس لساني به زنداني در فارسستان سخن مي رود: "سون دوروم ۱۱: جناب ليسانلي`نين زوراکيليقلا گونئي آزربايجان`دان بير فارسيستان حبسخاناسينا کؤچورولمه¬سي" (وضعيت نهائي: انتقال زورگويانه جناب لساني از آزربايجان جنوبي به زنداني در فارسستان)་

در يك لغتنامه تركي اينترنتي در مقابل فارسي چنين نوشته شده است: "فارسي= فارسيستان`ين ديلي Farsistan’ın dili" (فارسي= زبان فارسستان). در كتاب "دين و ديل" (دين و زبان) به زبان تركي استانبولي نيز فارسستان به همين معني بكار ميرود و گفته مي شود: "عربيستان و فارسيستان´دان تورك ديل اورمانينا گله ن سؤزلر Arabistan ve Farsistan’dan Türk dil ormanına gelen sözler" (كلماتي كه از عربستان و فارسستان وارد جنگل زبان تركي شده اند). شاعر آزربايجاني ز. قافاروف در شعر آزريستان خود، فارسستان را به معني مملكت و سرزمين فارسان بكار برده است (٢):

ياريم ائرمه نيستان، ياريم گورجوستان Yarım Ermәnistan, yarım Gürcüstan
دربه ند`يم داغيستان، جنوب فارسيستان Dәrbәnd’im Dağıstan, Cәnub Farsistan
گؤر منده ن ياراندي نه قده ر "ايستان" Gör mәndәn yarandı nә qәdәr “İstan”
بو بؤله نله ر داها نه يه چاليشير؟ Bu bölәnlәr daha nәyә çalışır

(نيمي از من را ارمنستان الحاق كرد، نيمه ديگرم را گرجستان،
دربند`م را داغستان و جنوبم را "فارسستان"
ببين كه از من (آزربايجان) چقدر "ايستان" آفريدند
اينان كه مرا تكه پارچه كردند، اكنون به چه اقدامي مي انديشند؟

آزربايجان قولدور، فارسيستان اييه؛ قول گره ك اييه سي اوچون ايشله يه

يكي از شعرائي كه به وفور تعبير فارسستان را در آثار خود بكار برده است "بالتاجي آراز" از آزربايجان جنوبي است. وي در آثار خود (اوتاي، بوتاي وطندير؛ آزربايجان؛ آزربايجان ميللي حركاتيميزين باشچيلارينا مكتوب؛ در باره مساله ملي آزربايجان) آزربايجان را به عنوان مملكتي كه مستعمره سياسي، اقتصادي و فرهنگي مملكت همسايه خود فارسستان است به تصوير مي كشد. نمونه اي از ابيات وي كه در آنها تعبير فارسستان ذكر شده اند چنين است:

فارس دؤوله تي وئرگي آلديFars dövlәti vergi aldı
فارسيستان`دا شهه ر سالديFarsistan’da şәhәr saldı
منيم يوردوم گئري قالديMәnim yurdum geri qaldı
آزه ربايجان، آزه ربايجانAzәrbaycan, Azәrbaycan
.......
آزه ربايجان اؤلكه دير، بؤلگه دئييلديرAzәrbaycan ölkәdir, bölgә deyildir
فارسيستان`ين سالديغي كؤلگه دئييلديرFarsistan’ın saldığı kölgә deyildir
اييه سي تورك خالقيدير، اؤزگه دئييلديرİyәsi Türk xalqıdır, özgә deyildir
ايران آدلي ميلله ت يوخدور ايران`داİran adlı millәt yoxdur İranda
كي حؤكوم سوردوره آزه ربايجان`داKi höküm sürdürә Azәrbaycanda
.......
فارسيستان اييه دير، آزه ربايجان قولFarsistan iyәdir, Azәrbaycan qul
ميللي باج عيلله تدير، ايستيبداد معلولMilli bac illәtdir, istibdad mә’lul
ايستيبداد قازانديرير فارسيستان`ا پولİstibdad qazandırır Farsistan’a pul
بو نده نله فارس ايستيبداددان دويمورBu nәdәnlә Fars istibdaddan doymur
دئموكراسيني ايچه رييه قويمورDemoķrasını içәri qoymur
.......
فارس ايسته ر تورك اونودا اؤز ديلينيFars istәr Türk unuda öz dilini
ميللييه تچي ائتمه يه تورك ائلينيMillәtçi etmәyә Türk elini
فارس دا تورك`ون بوكه بئلينيFars da Türk’ün bükә belini
يوخسا فارسيستان`ا ميللي باج وئرمه زYoxsa Farsistan’a milli bac vermәz
اده بيياتيني زنگينله شديرمه زƏdәbiyyatını zәnginlәşdirmәz
.......
فارسيستان ايسته مه ز ايران بؤلونهFarsistan istәmәz İran bölünә
چونكو ميللي باجلار آخير گؤلونهÇünkü milli baclar axır gölünә
ياتيريلير فارسيستان`ين چؤلونهYatırılır Farsistan’ın çölünә
سيياسي فارس دئمه ز يوغوردوم تورشدورSiyâsi Fars demәz yoğurdum turşdur
طالاق حاققي وئرسه م ده، ايچي بوشدورTalaq haqqı versәm dә, içi boşdur
.......
سكسه ن فاييز دؤوله ته عاييد بيناSәksәn fâiz dövlәtә âyid bina
ناظيرليك، دميريولو، خسته خاناNâzirlik, dәmiryolu, xәstәxana
اونيوئرسيته، اوتوبان، كرخاناÜniversitә, otoban, kәrxana
ايران`ين فارسيستاني`ندا قورولوبİran’ın Farsistanı’nda qurulub
چونكو فارس دؤوله تي ناخيرچي اولوبÇünkü Fars dövlәti naxırçı olub
.......
ستتار ايستيقلال اوچون ال.له شسه يديSәttar istiqlal üçün әllәşsәydi
تورك ايله فارس يوردونو بؤلوشسه يديTürk ilә Fars yurdunu bölüşsәydi
فارسيستان اؤز گوجويله گليشسه يديFarsistan öz gücüylә gәlişsәydi
فارسيستان افغانيستان`ين تايييديFarsistan Əfqanistan’ın tayıydı
ديرچه لمه آزه ربايجان`ين پايييديDirçәlmә Azәrbaycan’ın payıydı
.......
باي بك`ين يوردوندا حؤكوم سوره ن يادBaybәk’in yurdunda höküm sürәn yad
فارس دؤوله تيدير كي آلير مالياتFars dövlәtidir ki alır malyat
ائدير فارسيستان`ي ايراندا آبادEdir Farsistan’ı İranda âbâd
قالانييلا آلير دؤوله ته سيلاحQalanıyla alır dövlәtә silah
ايستيقلال، آزادي`ني ائدير گوناهİstiqlal, âzâdini edir günah
.......
آزه ربايجان`ين ميللي گليريAzәrbaycan’ın milli gәliri
گئدير تئهران`دا اوچ قات اسكيليريGedir Tehran’da üç qat әskiliri
دؤنوشده بودجه شكلينده گليريDönüşdә büdcә şәklindә gәliri
دؤردده اوچ حيصصه سي ميللي باج اولورDörddә üç hissәsi milli bac olur
فارسيستان`ين دردينه علاج اولورFarsistan’ın dәrdinә әlac olur
.......
ايقتيصادين چرخي دورمور، دولانيرİqtisadın çәrxi durmur, dolanır
ميللي گليرله ر تئهران`ا يوللانيرMilli gәlirlәr Tehran’a yollanır
اوچ حيصصه سيني فارسيستان قوللانيرÜç hissәsini Farsistan qullanır
ايستيبداد لازيمدير باج آلماق اوچونİstibdad lazımdır bac almaq üçün
آزه ربايجان ايران`دا قالماق اوچونAzәrbaycan İran’da qalmaq üçün
.......
توركله ري فارس دؤوله تي كؤچمه ن ائديرTürklәri Fars dövlәti köçmәn edir
تورك ايشسيزليكده ن فارسيستان`ا گئديرTürk işsizlikdәn Farsistan’a gedir
"تورك-ي خر" اوسته بيربيريني ديديرTork-e Xәr üstә birbirini didir
ارك`ي سؤكدورور، دئيير مچيد قاييريرƏrk’i sökdürür, deyir mәçid qayırır
يازيق آزه ربايجان، يئرينده ساييرYazıq Azәrbaycan, yerindә sayır
.......
آزه ربايجان آيريليب دؤوله ت قورساAzәrbaycan ayrılıb dövlәt qursa
مينله ر فابريكا قوردورار اولوساMinlәr farbiķa qurdurar ulusa
نئجه كي فارسيستان قوردوروب فارس`اNecә ki Farsistan qurdurub Fars’a
خالقيميز شاد اولار، يوردوموز آبادXalqımız şâd olar, yurdumuz âbâd
بوتؤوله شسه قاراباغ اولار آزادBütövlәşsә Qarabağ olar âzâd
.......
فارس تورك`ون ميللي گليريني چاليرFars Türk’ün milli gәlirin çalır
فارسيستان`دا چاغداش شهه رله ر ساليرFarsistan’da çağdaş şәhәrlәr salır
تورك ده هرجايي اولماقدان داد آليرTürk dә hәrcayı olmaqdan dad alır
فارس ميللي نفعي اوچون بيله بيلهFars milli nәf’i üçün bilә bilә
تورك`و كؤله ائديب، يوردونو طؤولهTürk’ü kölә edib yurdunu tövlә
.......
آزه ربايجان قولدور، فارسيستان اييهAzәrbaycan quldur, Farsistan iyә
قول گره ك اييه سي اوچون ايشله يهQul gәrәk iyәsi üçün işlәyә
دؤردده اوچ پاي وئره اربابي يييهDörddә üç payı verә әrbabı yiyә
بو سبه بده ندير كي آزه ربايجان`اBu sәbәbdәndir ki Azәrbaycan’a
چره كدارليق پايي يئتيشير جاناÇәrәkdarlıq payı yetişir cana
.......
گومروكلو ماللارين اوچده بيرينيGümrüklü malların üçdә birini
آزه ربايجان توكه دير كي خئيرينيAzәrbaycan tükdәdir ki xeyrini
اؤزو گؤره، آباد ائده يئرينيÖzü görә, âbâd edә yerini
آزه ربايجان گومروك وئرگيسي وئريرAzәrbaycan gümrük vergisi verir
فارس دؤوله تي فارسيستان`ا يئديريرFars dövlәti Farsistan’a yedirir
.......
آزه ربايجان`دا ان بؤيوك ايش وئره نAzәrbaycan’da әn böyük işverәn
فارس دؤوله تيدير كي دوشونمه ز خئيره ن (؟)Fars dövlәtidir ki düşünmәz xeyrәn
چاليب چاپماق اوچون ال قويوب يئره ن (؟)Çalıb çapmaq üçün әl qoyub yerәn
فارسيستان`دا ياتيرير فارس دؤوله تيFarsistan’da yatırır Fars dövlәti
ايشچيسيندن قازانديغي ثروه تيİşçisindәn qazandığı sәrvәti


واكنش فارسها به كاربرد نام منطقه ملي فارسستان

همانگونه كه گفته شد، نام فارسستان و يا پرشيا امروزه صرفا به معني جغرافيائي مي تواند بكار برده شود و كاربرد فارسستان و پرشيا براي هر چيز ديگر مانند كليت ايران و يا قلمرو دولت ايران، غلط است. فارسستان صرفا نام يكي از مناطق ملي ايران، عمدتا مسكون توسط قوم ويا ملت فارس بوده، معادل مناطق ملي كردستان و بلوچستان و تركمنستان و لرستان و آزربايجان و .... است. اين تعبير، تعبير سياسي اي مدرن است و در آينده نيز احتمالا نام يكي از دول فدراتيو تشكيل دهنده ايران فدرال خواهد بود. با اينهمه، بسياري از فارسان ساكن در ايران و نخبگان آنها در باره نام فارسستان سكوت نموده و عده اي نيز بدان اعتراض مي كنند. به عنوان نمونه در شعري از سوي نژادپرستان فارس ايراني در باره فارسستان چنين گفته مي شود (٣):

دريغا و دردا خدايا سپاس
تو اين مام ايران زمين دار پاس
يكي فارسستان ورا خواندي
دگر جزو ميهن نيارايدي

عده اي از معترضين فارس نيز، كاربرد تعبير فارسستان را به معني هم رديف و هم ارزش شمردن فارسها با كردها و لرها و بلوچها و عربها و تركمنها و .... كه سرزمين مليشان كردستان و لرستان و بلوچستان و عربستان و تركمنستان و ... ناميده مي شود دانسته و آنرا دون شان خود مي دانند. زيرا اين دسته به تفوق و برتري ذاتي قوم فارس و منطقه مسكوني اين قوم معتقدند.

عده اي ديگر از مخالفين كاربرد نام فارسستان، بين كاربرد فارسستان و جدايي طلبي تناظري مي بينند و حتي گشودن بحث چگونه ناميده شدن منطقه فارس نشين در ايران را نيز منافي با وحدت ملي و تماميت ارضي كشور مي دانند. حال آنكه مسئله جدائي طلبي و مسئله چگونه ناميدن منطقه فارس نشين كشور دو مسئله جداست. در غير اين صورت آنها مي بايست كاربرد نام كردستان و لرستان و بلوچستان و لارستان و ... را نيز منافي با تماميت ارضي كشور و وحدت ملي دانسته از كاربردها آنها خودداري كنند.

عده اي ديگر از كساني كه به نام فارسستان حساسيت دارند مي گويند در دنياي مدرن که مهاجرت و اختلاط مردم مرزهاي قومي و نژادي را روزبروز کمرنگتر ميکند و اکثر مناطق پيشرفته جمعيتي متنوع و رنگارنگ دارند، استفاده از نامهاي قومي براي مناطقي که نام معمول و مصطلح امروزيشان ارتباطي بقوميت مردمانشان ندارد فقط نشانگر عقب ماندگي فکري و تفکر قومگرايانه ايست که همه چيز را از دريچهً محدود قومي مينگرد. در پاسخ اين دسته مي بايد گفت كه اولا اگر اين استدلال صحيح است مي بايست آنها از كاربرد تعبيرات كردستان و لرستان و بلوچستان و انگلستان و مجارستان و لهستان و بلغارستان و صربستان و ارمنستان و گرجستان و هندوستان و مغولستان و حتي روسيه و فرانسه و آلمان و ايتاليا و اسپانيا كه گويا نشانگر عقب ماندگي فكري و تفكر قومگرايانه است خودداري كنند. دوما اگر آنها صرفا با نامگذاري بر اساس قوميت مخالفند، پس به چه علت نام غيرقومي ديگري براي منطقه فارس نشين ايران پيشنهاد نمي كنند؟ سوما آشكار است كه مقايسه بين جوامع پيشرفته در دنياي مدرن با جامعه ايراني كه به لحاظ مدنيت و مدرنيته و توسعه يافتگي يكي از عقب مانده ترين كشورهاي جهان است قياس مع الفارق است و چهارما آنكه چه كسي گفته است كه كل منطقه فارس نشين در ايران نام معمول و مصطلح و امروزي اي دارد؟ اساسا پيشنهاد و كاربرد نام فارسستان از اينروست كه همچو نام معمول و مصطلح و امروزي اي براي ناميدن منطقه فارسزبان نشين در ايران وجود ندارد.

عده اي نيز بين كاربرد تعبير فارسستان و نژادپرستي ارتباط بر قرار مي كنند. حال آنكه بكار بردن (نام) فارسستان ارتباطي با نژادپرستي ندارد، بلكه بكار نبردن آن با نژادپرستي مربوط است. دفاع از حق هموطنان فارس براي تشكيل دولت منطقه اي-محلي شان و داشتن نامي ويژه و دقيق براي آن سرزمين و دولت، نه تنها نژادپرستي نيست بلكه حركتي بر عليه نژادپرستي است.

عده اي از كساني که با اسم فارسستان مشکل دارند ادعا مي كنند به هنگام احياء يک کلمه قديمي مي بايد آنرا در همان معني اوليه خودش بکار برد يعني فارسستان را بايد صرفا به معني ايالت فارس بكار برد. پرواضح است كه اين منطق نادرست مي باشد. چنانكه در گذشته در زبان فارسي "ملت" به معني شريعت و دين و آنچه كه خداوند براي رسيدن بندگانش به سعادت، بواسطه انبياء وضع نموده است بكار ميرفت، اما پس از انقلاب مشروطيت معني مدرن و امروزي بر آن بار شد. و يا خود نام "ايران" كه مدلول آن در تاريخ و امروز داراي معاني اسطوره اي و ادبي و سياسي تماما متفاوت و متغير بوده و تنها پس از سالهاي ١٩٣٥ به معني امروزي آن بكار برده مي شود.

عده اي نيز "فارسستان" را يکي از اختراعات و كدهاي هويت طلبان ترك مثل نوشتن "آزربايجان" بجاي "آذربايجان" مي دانند. حال آنكه فارسستان اصطلاح و تعبيري سابقه دار در زبان فارسي و مصطلح در برخي از زبانهاي ديگر مانند تركي است كه روزبروز رايجتر، مانوستر و جاافتاده تر نيز مي شود. وانگاه اگر كاربرد فارسستان كد هويت طلبان ترك باشد، به چه سبب كاربرد كردستان و بلوچستان و لرستان و ... كد هويت طلبان فارس تلقي نشود؟
گروههاي سياسي مشهور به سراسري مدافع و يا موافق با پروژه فدراليسم در ايران نيز از كاربرد نام فارسستان ملولند زيرا يا در ادعاهاي خود صميمي نيستند و يا فريبكارند. اينگونه گروهها كه ساختار و فعاليتشان بر اساس ملتها و مناطق ملي سازماندهي نشده و هيچكدام نيز هيچ نشريه اي به زبانهاي ملي ايران به جز فارسي ندارند، حتي از طرح و بحث مفاهيم مقدماتي فدراليسم مانند همين نام منطقه ملي فارسستان و تعيين حدود و ثغور آن نيز خودداري مي كنند.

بنظر مي رسد سبب مخالفت واقعي بسياري از معترضين به نام فارسستان، مخالفت آنها با حقيقت كثيرالملگي ايران و لزوم گذر آن به سيستم فدرالي ملي-زباني است. به همه حال داشتن اسمي براي ناميدن مجموعه مناطق فارس نشين ايران ( و نه تك تك آنها) نيازي واقعي است و كاربرد اسمي فارسي و با مسما مانند "فارسستان" كه قبلا در خود زبان فارسي نيز موجود بوده و در منابع مختلف اين زبان ثبت شده است، پاسخي به غايت معقول و منطقي براي رفع اين نياز مي تواند شمرده شود.
-------------------------------

١- توضيح دهخدا بر استان چنين است:

استان: …(پسوند) مزيد مؤخر امكنه و يا ازمنه. استان (يا ستان) در امكنه گاهي دلالت بر مكان اقامت دائمي و موطن و مملكت و ناحيت كند، همچون: انگلستان، غرجستان. و گاه دال بر مكان موقت است، مانند: بيمارستان، كودكستان و دبيرستان و هنرستان و شبستان. و گاه دلالت بر مكاني كند كه چيزي در آن فراوان باشد: گلستان، موستان. استان بصورت مزيد مؤخر ازمنه (ظرف زمان) در تابستان و زمستان ديده ميشود. اينك كلمات مركبهاي با استان (ستان) بصورت مزيد مؤخر بترتيب حروف تهجي در ذيل نقل ميشود: آجارستان (در قفقاز). آرناودستان. آلوستان. اردستان. ارمنستان. ازبكستان. ازگيلستان. اسپيددارستان. افغانستان. انارستان. انجيرستان (انجيلستان). انگلستان. ايراهستان. باب شورستان. باغستان (به اصطلاح مردم قزوين). بجستان. بستان (مخفف بوستان). بغستان (بيستون). بلغارستان. بلوچستان. بوستان. بهارستان (اسم خانهء سپهسالار قزويني كه امروز مجلس شوراي ملي است). بهستان (بيستون). بيدستان. بيمارستان. پاكستان. تابستان. تاجيكستان. تاكستان. تخارستان. تركستان. تركمنستان. تنگستان. توتستان. توسستان. تيفستان (در زرگنده). تيمارستان. جادوستان. (شاهنامه. رجوع به فهرست ولف شود). جوردستان. چمستان. چيرستان. چينستان. چيناستان. حبشستان. خارستان. خجستان. (تاريخ سيستان). خرماستان. خلجستان. خلخستان. (شاهنامه). خُمستان. خندستان (مجلس و معركهء مسخرگي، فسوس و سخره، لب و دهان معشوق). (برهان). خوالستان خودستان (شاخ تازه كه از تاك انگور سر زند). (برهان). خوردستان (شاخ تازه را گويند و آن كه از تاك انگور سر زند و آنرا بسبب ترشمزگي خورند و شاخهاي تازهء درختان ديگر و نهال گل و رياحين را نيز گفتهاند). (برهان). خوزستان. دادستان. داغستان. دالستان. دبستان. دبيرستان. دروازهء كوهستان. دستستان. دشتستان. دورقستان. دهستان. ديلمستان. رام شهرستان. رزستان. ريگستان. زابلستان. زمستان. سارستان. سجستان. سكستان. سيستان. شامستان. شبستان. شهرستان (شهرستانهء مرز). صربستان. طبرستان. طخارستان. طمستان. عربستان. غرجستان. غرشستان. (تاريخ سيستان). فارسستان. فرنگستان. فرهنگستان. فغستان. فيلستان (نام قريهاي به ورامين) (؟) قبرستان. قزاقستان. قلمستان. قهستان. كابلستان. (معجمالبلدان). كاجستان. كارستان. كافرستان. كردستان. كلاعاستان. كودكستان. كوهستان. كهستان. كهورستان. گرجستان. گلستان. گورستان

هیچ نظری موجود نیست: