۲/۰۱/۱۳۸۹

پديده هاي نو، نامهاي نو

حركت ملي دموكراتيك ملت ترك و مملكت آزربايجان جنوبي كه حاليا شاهد آنيم، در كل تاريخ اين ملت و اين مملكت، هرگز به اندازه امروزين داراي مضمون و استقامت توركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي نبوده است. اين مضمون و استقامت بسيار غني و بيسابقه، خود را در اهداف، مفاهيم، شعارها و متدهاي مشخصي جلوه گر مي سازد كه تدقيق هر كدام، فورا روح و هويت توركي، ملي، دمكراتيك، مدرن، جهاني و علمي آنرا آشكار مي سازد. بيسابقگي اين مضمون و استقامت يكي نيز در گستردگي شمول و عمق نفوذ آن است، به نحوي كه در مدتي نسبتا كوتاه توانسته است خود را بر عرصه هاي سابقا هرگز دست نخورده و بسيار نوئي مانند تئرمينولوژي، سمبلها، نشانه ها و حتي املاء و اورتوقرافي – نه تنها زبان تركي بلكه زبان فارسي هم- تحميل نمايد.

در نتيجه شتاب گرفتن روندهاي تشخص ملي، ملت شوندگي و احقاق حقوق ملي ملل ساكن در ايران، پديدار شدن آلترناتيوهاي فدراليسم و استقلال و رغبت روز افزون به آنها در ميان ايرانيان و ملل ساكن در ايران، براي انعكاس و افاده مفاهيم نوظهور بسياري كه تاكنون از داشتن معادل و نام دقيق در فرهنگ و زبان فارسي محروم بوده اند، ناچارا ميبايست كلمات و تعبيرات و قالبهاي جديدي وضع گردند و يا از ميان كلمات و تعبيرات موجود ولي غيردقيق انتخاب شوند و يا از ديگر زبانها وارد زبان فارسي٬ زبان دومين قوم ساكن ايران – كه به طور غير مشروعي تنها زبان رسمي و دولتي دولت ايران اعلام گرديده- شوند. كاربرد تعبيراتي مانند "آزربايجان جنوبي"، "استعمار فارسي"، "راسيسم فارسي"، "آپارتايد زباني"، "ملتهاي ايران" به جاي اقوام ايران، "زبان رابط" به جاي زبان مشترك، "ممالك ايران" (بر اساس ممالك محروسه ايران) به جاي مناطق ملي، "علوي قزلباش" به جاي اهل حقهاي ترك، "تورك" به جاي توركيك انگليسي، حتي كاربرد فرمهاي "آزر" و "آزربايجان" به جاي فرمهاي فارسي "آذري" و "آذربايجان" همه از اين دستند. اين تعابير نوي دقيق و دمكراتيك علاوه بر منبع آن يعني ادبيات سياسي و فرهنگي تركي و آزربايجاني، كم كم در ادبيات سياسي و فرهنگي ديگر ملل ساكن در ايران و بويژه فارسها رايج شده و نهادينه مي گردند.

در تشكل و تشخص منطقه ملي قوم فارس

با گسترش روند جهاني شدن٬ ژرفتر گرديدن جنبش دمكراسي و با تعميم روند دمكراتيزاسيون در دنياي اسلام، جهان تورك٬ منطقه خاورميانه-قفقاز-آسياي صغير و در اين ميان ايران، بسياري از مسائل كه تاكنون جزء تابوهاي سياسي بشمار ميرفتند و يا به سادگي به سبب نبود دمكراسي و آگاهي زمينه ساز آن٬ محلي از اعراب نداشتند، به بحث و گفتگو گذارده ميشوند. يكي از اين مباحث بكر٬ به زير سؤال بردن وضعيت و موقعيت قوم فارس و زبان فارسي، نقش و سهم اين دو در ساختمان سياسي، اداري و فرهنگي كنوني و آينده محتملا فدرال ايران چندملتي، حدود و ثغور منطقه فارس نشين كشور و ويژگيهاي دولت محلي قوم فارس در ايران فدراتيو است. كوشش براي انتخاب نامي مشخص و خاص براي ناميدن سرزمين فارس نشين در شرق –مركز كشور و بحث در چگونگي ناميده شدن آن به زبان فارسي نيز٬ يكي از نيازهاي زائيده از برآيند ضروريات فوق است.

بيشك نظام اداري ايران دير و يا زود و اقلا تبديل به نظام فدرال ملي-زباني خواهد شد و بيشك در اين نظام فدرال ملي-زباني همكشوريهاي فارس نيز مانند ديگر گروههاي ملي٬ دولت محلي-منطقه اي فدرال از آن خود را خواهند داشت. واضح است كه دولت ملي و محلي-منطقه اي قوم فارس، منطقا در ناحيه اي كه فارسزبانان ايران به طور پيوسته و متراكم در آن ساكنند و اكثريت را تشكيل ميدهند، يعني در شرق و بخشهائي از مركز و جنوب ايران تاسيس خواهد شد و به اين شرط همه ملتهاي ترك، عرب، كرد، بلوچ، لر، گيلك، تبري، تركمن، لار و.... از حق دمكراتيك تاسيس دولت محلي خلق فارس حمايت خواهند نمود. در هر كشور فدراتيو؛ واحدهاي فدرال تشكيل دهنده آن، علاوه بر دولت محلي-منطقه اي بايد سمبلهاي ملي مربوطه ديگري را هم – مانند اسم سرزمين ملي، اسم دولت ملي و پرچم ملي داشته باشند. اما خلق فارس در مرحله فعلي شكل گيري و تكامل هويت ملي اش، هنوز از سمبلهاي ملي مهمي مانند "اسم سرزمين ملي" و "پرچم ملي" اش برخوردار نيست. فارسها در يك هزار و پانصد سال اخير از نعمت داشتن دولت ملي خود محروم بوده و تحت حاكميت دول عرب، مونقول و تورك (تركمن، ترك) زيسته اند. همچو خلقي شايد طبيعي است كه از نهادها و سمبلهاي مربوط به دولتمداري مانند پرچم ملي و... محروم باشد. دولتمداري، نهادها و سمبلها و ذهنيت و سنن مربوط به آن فرهنگي است كه خلق فارس بالكل از آن بي بهره مانده است. (در نتيجه نبود اين فرهنگ و تجربه و سنن جا افتاده دولتمداري و ناشيگري حاصل از آن است كه پس از به حاكميت رسيدن قوم فارس در ايران يعني در برهه زماني كمتر از سد سال، ما در ايران شاهد تجربه هاي پايان ناپذير كودتاها، انقلابها، حركتهاي مركزگريز ملل ساكن در اين كشور، شورشهاي مردمي، جنگهاي داخلي و خارجي و تنش و درگيريهاي متعدد سياسي و ديپلماتيك دولت ايران با دولتهاي همسايه و جهاني و.... هستيم).

در ضرورت نامگذاري منطقه فارس نشين كشور

منطقه ملي فارس نشين در شرق و مركز ايران و واحد دولتي كه در سرزمين مسكوني قوم فارس تشكيل خواهد شد به چه شكل ميبايست ناميده شود؟ يافتن جواب براي اين سوال همچنين از آن رو ضروري است كه ديگر ملل ايراني هركدام براي سرزمين تاريخي-ملي خود نام و يا نامهايي دارند كه در ادبيات و فرهنگ سياسي ايران و جهان معاصر نيز كمابيش تثبيت شده اند (كردستان، آزربايجان، لرستان، تركمنستان، عربستان-الاحواز، بلوچستان٬ لارستان٬ گيلان٬ تبرستان٬ ...). دولت فدرال تركان در جنوب ايران قشقايستان- قاشقاي يورد و در شمال خراسان افشاريورد و يا سلجوق .... نام خواهد داشت. با اينهمه تاكنون هيچ اسمي از طرف سردمداران قوم فارس (چه در جبهه دولت جمهوري اسلامي و چه در جبهه اپوزيسيون فارس) براي ناميدن نياخاك و وطنشان كه همه بر آن توافق داشته باشند تثبيت نشده است. به عبارت ديگر در حاليكه همه ملل ايراني براي سرزمين ملي خود اسمي انتخاب كرده اند، فقط منطقه فارسزبان نشين ايران چند ملتي است كه همچنان بينام مانده است.

بديهي است كه انتخاب اسم٬ پرچم و سمبلهاي ملي براي سرزمين ملي و دولت محلي-منطقه اي فارس در مركز و شرق ايران٬ در درجه نخست بر عهده٬ وظيفه و در صلاحيت خلقهاي ساكن در آن منطقه و از جمله فارس زبانهاي ساكن در اين نواحي و نخبگان فرهنگي و سياسيشان ميباشد. شايسته است كه تشكيلات و سران قوم فارس بويژه طرفداران سيستم فدرالي و يا موافقين تشكيل اتحاد جماهير ايران و يا دولتهاي متحده ايران٬ به جستجوي نامي براي ناميدن منطقه ملي فارس نشين و دولت فدرال فارسهاي ايران و يا به مطرح كردن نامهائي كه در نظر دارند بپردازند. واقعيت آن است كه عدم پرداختن به مسائل مربوط به منطقه فارس نشين كشور و در اين ميان نام و حدود و ثغور آن٬ تبديل به مانع بازدارنده عظيمي در روند تبيين مساله ملي و حل آن در ايران شده است. اين مانع به اين و يا آن شكل مي بايد كه هر چه سريعتر رفع گردد. منطقه فارس نشين كشور و دولت فدرال فارسها در آن منطقه نميتواند همچنان بي اسم باقي بماند. خلق فارس استثناء نيست و دير يا زود مانند ديگر ملل ساكن در ايران– داوطلبانه و يا به اجبار- ميبايست به انتخاب پرچم ملي خود و اسم سرزمين و دولت محلي قوم فارس بپردازد. چرا كه در صورت ادامه قصور و تعلل روشنفكران و سياسيون فارس در اين امر٬ ديگر ملتهاي ايراني منتظر نخواهند آنها ماند و براي پاسخگوئي به اين نياز و پركردن خلاء موجود ناچارا و راسا به آن اقدام خواهند نمود. همانگونه كه امروز نيز در ادبيات سياسي ملتهاي ترك و كرد و عرب و تركمن و بلوچ ..... براي ناميدن ناحيه فارس نشين شرق و مركز كشور و دولت فدرال خلق فارس، از اسامي اي مانند "فارسستان"، "فارسيه"، و "پرشيا" استفاده ميشود.

نكته اي كه در اينجا مي بايست به آن دقت نمود اين است كه براي ناميدن منطقه فارس نشين كشور، نمي توان از اسم ايران استفاده كرد زيرا ايران مانند گذشته كه نام جمعي ممالك محروسه بود، امروز نيز مجموع واحدها و مناطق ملي كشور شامل منطقه فارس نشين آن است. در ايران فدرال آينده نيز، مثل سابق (ممالك محروسه ايران) دولت سراسري مركب از دولتهاي فدرال آذربايجان و كردستان و گيلان و تركمنستان و فارسستان و لرستان ... ايران نام خواهد داشت. هم كشوريهاي فارس كه مخالف ايجاد دولت فدرال فارسها و انتخاب پرچم ملي براي فارسها ميباشند و يا ايران را متشكل از فقط يك ملت ميدانند و يا منكر وجود مسئله ملي هستند و يا در دمكراسيشان جايي براي حق تعين سرنوشت و فدراليسم وجود ندارد..... در واقع دولت ايران و تمام ايران را مانند سابق متعلق به فارسها ميدانند. اين همان انديشه ارتجاعي ضدبشري نژادپرستي آريايي و شونيسم-استعمار فارسي است كه فعلا نظام سياسي و اداري كشور بر آن اساس شكل گرفته است.

كلمه فارسستان در گذشته

از رايجترين نامهاي موجود براي ناميدن منطقه فارس نشين ايران، نامهاي فارسستان (مانند لهستان. "ستان" كلمه اي فارسي است) و فارسيه (مانند روسيه، شكل عربي دارد) است. فارسستان كلمه اي است كه علاوه بر زبانهاي فارسي و تركي، در بسياري از زبانهاي عمده مانند انگليسي، فرانسه، روسي، آلماني و ديگر زبانهاي اروپايي بويژه تا آغاز قرن بيستم، بكار رفته است. در اين زبانها فارسستان دو مفهوم جداگانه يكي به معني ايالت-ولايت فارس و ديگري به معني كل ايران را ميرسانده است. فارسستان كاربردي نيز به معني سرزمين قوم فارس و يا فارسزبانان از جمله در زبان تركي و آزربايجان دارد. اين معني سوم مبناي كاربرد دمكراتيك و مدرن اين كلمه است:

١- فارسستان به معني محدود ايالت و يا ولايت فارس: نخست به معني محدود و خاص اداري، يعني براي منطقه اي كه كمابيش مطابق با استان فارس در جنوب ايران و نواحي پيراموني آن است. مثلا در ليست تقسيمات كشوري ايران مربوط به قرن 19 ولايات و ايالات ايران چنين شمرده ميشوند: "اردلان "(بخشهائي از استان كردستان فعلي)، آزربايجان (منطقه شمال غرب كشور٬ به تقريب در شرق از ري و در جنوب از اراك به طرف شمال و غرب)، بلوچستان، گيلان، عربستان (بخش اعظم استانهاي خوزستان، هرمزگان و بوشهر فعلي و جزاير عربي خليج)، لارستان، لرستان، تبرستان (استان مازندران فعلي)، "فارسستان"،... فارسستان در لغت‌نامه‌ ي دهخدا نيز به معني ايالت فارس معني شده و همچنين در ذيلِ مدخلِ استان ثبت گرديده است. در اين لغتنامه "ستان" به صورت پسوندي كه دلالت بر مكان اقامت دائمي و موطن و ناحيت، مكان موقت، مكاني كه چيزي در آن فراوان باشد معني گرديده است (١). كاربرد فارسستان امروز به بدين معني محدود بسيار نادر و البته تماما نامناسب حتي نادرست است.

٢- فارسستان به معني گسترده ايران: دوم به معني عام و گسترده فراقومي، يعني براي ناميدن كل ايران و يا كل قلمرو بعضي از دولتهاي باستاني و قديم در برخي از زبانهاي اروپائي. مثلا در لغتنامه لاتيني-آلمانيWörterbuch Latein / Deutsch در مقابل پرشيا كلمه فارسستان نوشته شده است: Persia=Farsistan. فارسستان در اين معني معادل پرشيا بوده است. پرشيا نامي است كه از سوي يونانيان صرفا براي ناميدن قلمرو دولتهاي ساساني و هخامنشي بكار رفته است. بنابراين داراي مفهومي سيال و سياسي بوده عاري از هر گونه دلالت بر جغرافياي تاريخي و يا بافت قومي مردم ساكن در آن قلمروهاي سياسي بوده است. سرزميني كه در زبانهاي اروپائي به نادرستي پرشيا ناميده شده نه هرگز داراي جمعيت قابل ملاحظه پرس و فارس بوده و نه همواره تحت حاكميت پرسها و فارسها قرار داشته است. بر عكس اكثريت جمعيت پرشيا، همواره غيرفارس و غيرپرس بوده و اين سرزمين همواره توسط غير فارسها مانند يونانيها، عربها، تركمنها، مونقولها، تركها و حتي گيلكها و لكها داره شده است. پس از سقوط ساسانيان تا بكار آورده شدن دولت پهلوي هرگز دولتي فارس و يا قومي پرس بر فارسستان حكم نرانده است. اعراب و تركان حاكم بر فارسستان و ديگر نقاط ايران در بسياري از منابع خارجي شاهان پرس ناميده شده اند زيرا كه قلمرو سياسي آنها به نادرستي پرس ناميده مي شده است. اما نه اين شاهان به لحاظ قومي و ملي و نه سرزمينهاي تحت كنترل آنها به لحاظ جغرافياي تاريخي، پرس و يا فارس نبوده اند. تا اين اواخر در پيش نويسندگان اسلامي نيز كلمه ايران و ايراني بسيار نادر بكار رفته و تقريبا همه جا نام اين سرزمين و مردمانش به نادرستي با الفاظ فارس و فرس ذكر شده است.

بنابراين امروزه كاربرد دو كلمه مترادف فارسستان و پرشيا بدين معاني يعني كل ايران و يا كل قلمرو حاكميت دولتهاي حاكم بر ايران و ..... مطلقا نادرست است. زيرا اولا ايران معادل سرزمين فارسها نيست و ناحيه فارس نشين كشور و يا پرشيا- فارسستان تنها بخشي از ايران است. دوما فارسها با پرسها كه منبع نام پرشيا بوده اند دو آنتيته قومي كاملا جداگانه اند. سوما بعد از سقوِط ساسانيان هرگز حاكميت سياسي از آن پرسها نبوده كه قلمرو آنها نيز پرشيا خوانده شود. چهارما اگر صرفا پرس بودن ساسانيان و هخامنشيان مي تواند دليلي براي پرس ناميده شدن قلمرو دولتهاي آنها باشد با همان منطق مي بايد كل ايران را به سبب حاكمت دولتهاي غزنوي و سلجوقي و جلايري و ايلخاني و آغ قويونلو و قاراقويونلو و صفوي و افشار و قاجار كه تركمن و يا ترك بوده اند، تركمنستان و يا تركستان و به دليل حاكميت مونقولها و اعراب و اشرف افغان و اسكندر مقدوني، مغولستان و عربستان و افغانستان و مقدونيه ناميد. پنجما نام گذاري ايران به اسم يكي از اقوام ساكن در آن بويژه فارسها كه سابقه برجسته منفي اي در نژادپرستي و استعمار ملل غيرفارس ايران دارند، با مخالفت و اعتراض جدي و وتوي اين ملل مواجه است.

فارسستان به معني دقيق و مدرن: "منطقه ملي فارس نشين شرق و مركز كشور"

سير كنوني در ادبيات مدرن و دمكراتيك سياسي كشور به سوي محدود كردن معني پرشيا - پرسيا (به جاي پرشيا ناميدن كل ايران)، تعميم معني فارسستان (به جاي كاربرد آن فقط به معني استان فارس)، مساوي قرار دادن فارسستان و پرشيا و كاربرد آنها براي ناميدن منطقه فارس نشين شرق و مركز ايران ميباشد. تخصيص كلمه فارسستان و معادل اروپائي آن پرشيا - پرسيا به اين معني يعني منطقه ملي فارس نشين شرق و مركز كشور، نشاندهنده تعميق و گسترش روند دمكراتيزاسيون در ايران و شتاب گرفتن شكل گيري هويت هاي ملتهاي ساكن كشور است. اين دقيقا همان معنايي است كه كلمه فارسستان در زبان تركي (هر دو لهجه آزربايجاني و استانبولي) دارد. مثلا در مقالات دو محقق آذربايجاني عاريف رحيم اوغلو، Satranç Tahtasında Azerbaycan ve Farsistan- Arif Rehimoğlu (آذربايجان و فارسستان در صفحه شطرنج) و يونس شاملي، "اين ره كه تو ميروي به فارسستان است- نگاهي به طرح پيشنهادي گروه كار اقوام و مبحث ملي اتحاد جمهوريخواهان ايران" كلمه فارسستان به معني منطقه ملي فارس نشين شرق ايران بكار رفته است. يا در لغتنامه تركي اينترنتي در مقابل فارسي چنين نوشته شده است: "فارسي= فارسيستانˊين ديليFarsistanın dili " (فارسي= زبان فارسستان). در كتاب دين و ديل (دين و زبان) به زبان تركي استانبولي نيز فارسستان به همين معني بكار ميرود و گفته مي شود: "عربيستان و فارسيستان´دان تورك ديل اورمانينا گله ن سؤزلرArabistan ve Farsistandan Türk dil ormanına gelen sözler " (كلماتي كه از عربستان و فارسستان وارد جنگل زبان تركي شده اند). شاعر آزربايجاني ز. قافاروف در شعر آزريستان خود، فارسستان را به معني مملكت و سرزمين فارسان بكار برده است (٢):

ياريم ائرمنيستان، ياريم گورجوستانYarım Ermǝnistan yarımm Gürcüstan
دربندˊيم داغيستان، جنوب فارسيستانDǝrbǝndim Dağıstan Cǝnub Farsistan
گٶر مندن ياراندي نه قده ر "ايستان"Gör mǝndǝn yarandı nǝ qǝdǝr İstan
بو بٶله نلر داها نه يه چاليشير؟Bu bölǝnlǝr daha nǝyǝ çalışır

(نيمي از من را ارمنستان الحاق كرد، نيمه ديگرم را گرجستان،
دربندˊم را داغستان و جنوبم را "فارسستان"
ببين كه از من (آزربايجان) چقدر "ايستان" آفريدند
اينان كه مرا تكه پارچه كردند، اكنون به چه اقدامي مي انديشند؟


يكي از شعرائي كه به وفور تعبير فارسستان را در آثار خود بكار برده است "بالتاجي آراز" از آزربايجان جنوبي است. نمونه اي از ابيات وي كه در آنها فارسستان ذكر شده اند چنين است:


فارس دٶولتي وئرگي آلديFars dövlǝti vegi aldı
فارسيستانˊدا شهه رسالديFarsistan’da şǝhǝr saldı
منيم يوردوم گئري قالديMǝnim yurdum geri qaldı
آزربايجان، آزربايجانAzǝrbaycan, Azǝrbaycan
.......
آزربايجان اٶلكه دير، بٶلگه دئييلديرAzǝrbaycan ölkǝdir, bölgǝ deyildir
فارسيستانˊين سالديغي كٶلگه دئييلديرFarsistan’ın saldığı kölgǝ deyildir
اييه سي تورك خالقيدير، اٶزگه دئييلديرİyǝsi Türk xalqıdır, özgǝ deyildir
ايران آدلي ميللت يوخدور ايرانداİran adlı millǝt yoxdur İranda
كي حٶكوم سوردوره آزربايجانداKi höküm sürdürǝ Azǝrbaycanda
.......
فارسيستان اييه دير، آزربايجان قولFarsistan iyǝdir, Azǝrbaycan qul
ميللي باج عيللتدير، ايستيبداد معلولMilli bac illǝtdir, istibdad mǝ’lul
ايستيبداد قازانديرير فارسيستانˊا پولİstibdad qazandırır Farsistan’a pul
بو ندنله فارس ايستيبداددان دويمورBu nǝdǝnlǝ Fars istibdaddan doymur
دئموكراسيني ايچه رييه قويمورDemoķrasını içǝri qoymur
.......
فارس ايسته ر تورك اونودا اٶز ديلينيFars istǝr Türk unuda öz dilini
ميلليتچي ائتمه يه تورك ائلينيMillǝtçi etmǝyǝ Türk elini
فارس دا توركون بوكه بئلينيFars da Türk’ün bükǝ belini
يوخسا فارسيستانˊا ميللي باج وئرمه زYoxsa Farsistan’a milli bac vermǝz
ادبيياتيني زنگينله شديرمه زƏdǝbiyyatını zǝnginlǝşdirmǝz
.......
فارسيستان ايسته مه ز ايران بٶلونهFarsistan istǝmǝz İran bölünǝ
چونكو ميللي باجلار آخير گٶلونهÇünkü milli baclar axır gölünǝ
ياتيريلير فارسيستانˊين چٶلونهYatırılır Farsistan’ın çölünǝ
سيياسي فارس دئمه ز يوغوردوم تورشدورSiyasi Fars demǝz yoğurdum turşdur
طالاق حاققي وئرسه م ده، ايچي بوشدورTalaq haqqı versǝm dǝ, içi boşdur
.......
سكسن فاييز دٶولته عاييد بيناSǝksǝn faiz dövlǝtǝ ayid bina
ناظيرليك، دميريولو، خسته خاناNazirlik, dǝmiryolu, xǝstǝxana
اونيوئرسيته، اوتوبان، كرخاناÜniversitǝ, otoban, kǝrxana
ايرانˊين فارسيستانيˊندا قورولوبİran’ın Farsistanı’nda qurulub
چونكو فارس دٶولتي ناخيرچي اولوبÇünkü Fars dövlǝti naxırçı olub
.......
ستتار ايستيقلال اوچون ال.له شسه يديSǝttar istiqlal üçün ǝllǝşsǝydi
تورك ايله فارس يوردونو بٶلوشسه يديTürk ilǝ Fars yurdunu bölüşsǝydi
فارسيستان اٶز گوجويله گليشسه يديFarsistan öz gücüylǝ gǝlişsǝydi
فارسيستان افغانيستانˊين تايييديFarsistan Əfqanistan’ın tayıydı
ديرچه لمه آزربايجانˊين پايييديDirçǝlmǝ Azǝrbaycan’ın payıydı
.......
باي بكˊين يوردوندا حٶكوم سوره ن يادBaybǝk’in yurdunda höküm sürǝn yad
فارس دٶولتيدير كي آلير مالياتFars dövlǝtidir ki alır malyat
ائدير فارسيستانˊي ايراندا آبادEdir Farsistan’ı İranda abad
قالانييلا آلير دٶولته سيلاحQalanıyla alır dövlǝtǝ silah
ايستيقلال، آزاديˊني ائدير گوناهİstiqlal, âzâdini edir günah
.......
آزربايجانˊين ميللي گليريAzǝrbaycan’ın milli gǝliri
گئدير تئهراندا اوچ قات اسكيليريGedir Tehran’da üç qat ǝskiliri
دٶنوشده بودجه شكلينده گليريDönüşdǝ büdcǝ şǝklindǝ gǝliri
دٶردده اوچ حيصصه سي ميللي باج اولورDörddǝ üç hissǝsi milli bac olur
فارسيستانˊين دردينه علاج اولورFarsistan’ın dǝrdinǝ ǝlac olur
.......
ايقتيصادين چرخي دورمور، دولانيرİqtisadın çǝrxi durmur, dolanır
ميللي گليرلر تئهرانا يوللانيرMilli gǝlirlǝr Tehran’a yollanır
اوچ حيصصه سيني فارسيستان قوللانيرÜç hissǝsini Farsistan qullanır
ايستيبداد لازيمدير باج آلماق اوچونİstibdad lazımdır bac almaq üçün
آزربايجان ايراندا قالماق اوچونAzǝrbaycan İran’da qalmaq üçün
.......
توركلري فارس دٶولتي كٶچمه ن ائديرTürklǝri Fars dövlǝti köçmǝn edir
تورك ايشسيزليكدن فارسيستانˊا گئديرTürk işsizlikdǝn Farsistan’a gedir
ترك خر اوسته بيربيريني ديديرTork-e Xǝr üstǝ birbirini didir
اركي سٶكدورور، دئيير مچيد قاييريرƏrk’i sökdürür, deyir mǝçid qayırır
يازيق آزربايجان، يئرينده ساييرYazıq Azǝrbaycan, yerindǝ sayır
.......
آزربايجان آيريليب دٶولت قورساAzǝrbaycan ayrılıb dövlǝt qursa
مينلر فابريكا قوردورار اولوساMinlǝr farbiķa qurdurar ulusa
نئجه كي فارسيستان قوردوروب فارسˊاNecǝ ki Farsistan qurdurub Fars’a
خالقيميز شاد اولار، يوردوموز آبادXalqımız şâd olar, yurdumuz âbad
بوتٶوله شسه قاراباغ اولار آزادBütövlǝşsǝ Qarabağ olar âzad
.......
فارس توركˊون ميللي گليريني چاليرFars Türk’ün milli gǝlirin çalır
فارسيستانˊدا چاغداش شهه رلر ساليرFarsistan’da çağdaş şǝhǝrlǝr salır
.......
آزربايجان قولدور، فارسيستان اييهAzǝrbaycan quldur, Fars iyǝ
قول گره ك اييه سي اوچون ايشله يهQul gǝrǝk iyǝsi üçün işlǝyǝ
.......
آزربايجان گومروك وئرگيسي وئريرAzǝrbaycan gümrük vergisi verir
فارس دٶولتي فارسيستانˊا يئديريرFars dövlǝti Farsistan’a yedirir
.......
فارسيستانˊدا ياتيرير فارس دٶولتيFarsistan’da yatırır Fars dövlǝti
ايشچيسيندن قازانديغي ثروتيİşçisindǝn qazandığı sǝrvǝti

هیچ نظری موجود نیست: