۱/۱۱/۱۳۸۹

عملکرد سرکوبگرانه ی دستگاههای قضایی و نیروهای امنیتی

عملکرد سرکوبگرانه ی دستگاههای قضایی و نیروهای امنیتی در طی چند ماه گذشته تنها بیانگر یک واقعیت است و آن تشدید سیاستهای دولت ایران در مقابل حرکت ملی آذربایجان و مطالبات آنهاست.

امروز، فعالان دانشجویی -سیاسی، فرهنگی، حقوق بشری آذربایجانی به خاطر مطالبه ی حقوق مدنی ملت خویش به زندان می روند، از تحصیل محروم می شوند و یا از کار بیکار می گردند.

در چنین شرایطی توجه ویژه به مسئله ی حقوق بشر به وظیفه ای جدی برای تمامی فعالین سیاسی و مدنی خصوصا" آذربایجانیهای خارج از کشور تبدیل می شود.
که بنحو ممکن و همگام با آذربایجانی داخل کشور با اعتراضات گسترده خود و دادن گزارشات و خبر رسانیها در برانگیختن اعتراضات بین المللی تلاش کنند.

در این خصوص می توان گفت خانم فاخته زمانی با تاسیس انجمن دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان (آداپ) و یا کمیته دفاع از زندانیان سیاسی آذربایجان (آسمک) کارنامه ی مثبتی از خود به جا گذاشته اند.

آنها با جان و دل اخبار مربوط به دستگیر شدگان، شکنجه ها، را به مراکز مرتبط داده و در سایه آن ما شاهد هستیم که دهها بیانیه و گزارش از مجامع بین المللی در مورد فعالین آذربایجان صادر میشود.

البته از یاد نبریم که دفاع از حقوق زندانیان سیاسی با تمام اهمیتی که دارد ، تنها بخشی از حقوق بشر است.

در واقع حقوق بشر مفهومی گسترده است از اینرو در سطح جهانی باید ضمن توجه به نقض حقوق فعالان سیاسی آذربایجانی حقوق اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی - سیاسی ملت تورک آذربایجان را نیز مطرح کرد.

سعی در گسترش این قبیل ویژگیها، در حرکت ملی آذربایجان برای حل مساله آذربایجان نیازی مبرم در شرایط کنونی است.

ما باید تمام سعی خود را بکنیم تا مسأله نقض حقوق مدنی و سیاسی ترکهای آذربایجانی را از منظر حقوق بشری به الویتی جهانی تبدیل نماییم. این کوشش کاملا اخلاقی است حتی اگر منجر به نتیجه نشود،سابقه نشان داده که اینگونه فعالیتها پیشرفت زیادی کسب کرده اند. اگر چه تا وضعیت مطلوب فاصله بسیاری در پیش است.

بحثی در پیرامون سمبل حرکت ملی آذربایجان جنوبی؛ چراها، بایدها و نباید ها - کورشاد مرندلي

(البته گروه سومی هم هستند که اعتقادی به استقلال آذربایجان و حتی اصولا به ملت آذربایجان ندارند و آذربایجان را مستملکه ازلی و ابدی ایران می دانند. بی شک این گروه در مقام مخاطب ما نمی توانند باشند).

در اصل نظرات هم گروه اول و هم گروه دوم صحیح و در خور تأمل می باشد. این که آذربایجان یک وطن واحد و تجزیه ناپذیر است یک واقعیت غیر قابل انکار است و بایستی در هر فرصت از طرف ما ترکان آذربایجان به تأکید شود و نبایستی به هیچ وجه بر سر این مسأله مصالحه و یا مسامحه ای انجام گیرد. اما از سویی نیز در حال حاضر آذربایجان جنوبی از لحاظ بین المللی و حقوقی حائز شرایط متفاوتی از آذربایجان شمالی می باشد و به همین دلیل نیز نیاز به تثبیت بین المللی برای حرکت ملی آذربایجان جنوبی به شدت حس می شود.

در عین حال نیز به دلیل اوضاع کنونی داخلی ایران و وضعیت بین المللی ایران حرکت ملی بایستی استقلال خود را حفظ نموده و از هر گونه وابستگی سیاسی به خارج شدیدا بپرهیزد. مسأله استقلال حرکت ملی آذربایجان در برهه کنونی از منظر امنیتی در داخل کشور حائز اهمیت بسیار می باشد و باعث کاهش جدی هزینه فعالیتهای سیاسی فعالین حرکت خواهد.

در چنین شرایطی منطقی ترین گزینه ای که برای تمثیل آذربایجان جنوبی در عرصه بین المللی به ذهن خطور میکنند علامت یا سمبلی است که از طرفی از نظر حقوقی هم طراز پرچم ملی آذربایجان نباشد و زیر مجموعه آن بحساب آید و از طرفی نیز قابلیت و ظرفیت تمثیل یک ملت را در میان پرچمهای ملل دیگر داشته باشد. علامت و یا سمبلی که در عین عدم تقابل و رقابت با پرچم ملی دارای زمینه و مشروعیت تاریخی و تئوریکی بوده و در عین حال تفاوت ماهوی نیز با پرچم ملی نداشته باشد. این علامت همچنین بایستی فراگیر بوده قابلیت ایجاد همبستگی عمومی را دارا باشد..

نباید فراموش کرد که وجود چنین علامت یا سمبلی به عنوان پشتوانه و مخرج مشترک فعالیتهای فعالین حرکت ملی علی الخصوص در خارج از کشور برای شناساندن و تثبیت حرکت ملی آذربایجان و همچنین بیان استقلال این حرکت از سیستمهای سیاسی و استخباراتی دیگر کشور ها ضروری است. البته نباید فراموش کرد که صرف وجود چنین علامت یا سمبلی به تنهایی دلیلی بر استقلال حرکت ملی نمی تواند باشد اما اگر نقطه مقابل این موضوع بنگریم خواهیم دید که در صورت نبود چنین علامتی، بر افراشتن پرچمهای آذربایجان شمالی و یا احیانا ترکیه در مراسمات می تواند دلیلی بر وابستگی این حرکت به سیستمهای سیاسی کشورهای مذکور باشد.

در گذشته تلاشهایی برای طرح و تثبیت پرچمی مجزا برای آذربایجان جنوبی به انجام رسید که مهمترین آنها طرحهای پیشنهاد شده توسط دو تشکیلات گاموح و گایپ میباشد. متاسفانه طرحهای پرچم هایی که از طرف این دو تشکیلات آذربایجان جنوبی مطرح شد به دلایلی نتوانست به اقبال عمومی دست یابد و در حد طرح پیشنهاد باقی مانده، از حد یک تشکیلات فراتر نرفت.

دلایل این امر شاید این گونه بتوان ارزیابی کرد:

آ) ارائه این طرحها با اندیشه عدم انتخاب پرچم جدا از آذربایجان شمالی برای آذربایجان جنوبی مغایر بود.

ب) ارائه این طرحها بدون مراجعه به افکار عمومی و بدون بحث و بررسی همه جانبه صورت گرفت. این طرحها از طرف تشکیلاتهای مذکور به صورت یک جانبه و بدون ارزیابی کافی افکار و اندیشه های فعالین حرکت ملی و ملت آذربایجان ارائه شدند.

ج) این طرحها دارای هیچ گونه زمینه و پشتوانه تاریخی و تئوریکی نبوده اند.

د) بعضی عملکردهای ضعیف این تشکیلاتها خواه نا خواه طرحهای پیشنهادی آنها را نیز تحت تاثیر قرار داد.

به طور حتم اقدام تشکیلاتهای فوق الذکر نه با سو نیت بلکه با حس نیت تمام و با هدف پیش رفت و تعالی حرکت ملی آذربایجان و ملت ترک آذربایجان صورت گرفته است. چه قریب اتفاق منسوبین و رهبران این تشکیلاتها فعالینی صدیق و راستین و در عین حال شناخته شده، محترم و پیش کسوت در حرکت ملی آذربایجان می باشند و تشکیلاتهای مذکور اقدامات مفید و شایان تقدیر بسیاری را در جهت منافع ملت ترک آذربایجان به انجام رسانیده اند.

بدون شک موضوع طرحهای مذکور از منزلت این تشکیلاتها نکاسته بلکه به عنوان اقدامی با نیت خیر و قدمی رو به جلو در کارنامه این تشکیلاتها قید خواهد شد. چه بسا بتوان این تلاشهای تشکیلاتهای نام برده را به عنوان گامی مهم در راستای نهادینه کردن بحث، دیالوگ و تکثر گرایی در حرکت ملی مورد ارزیابی قرار داد.

و اما به نظر این جانب سمبل پیشنهادی توسط گروهی از فعالین ملی که در ماههای گذشته در پیرامون آن بحث های بسیاری انجام گرفت (پرچم آذربایجان شمالی با ماه و ستاره سیاه) از چندین جهت می تواند گزینه مناسبی برای تمثیل آذربایجان جنوبی در جامعه جهانی باشد. دلایل آن را نیز بدین مضمون می توان شمرد:

آ) طرح مذکور نه به عنوان پرچم ملی (که یک ملت آذربایجان جنوبی جدا از ملت ترک آذربایجان واحد متصور نیست)، بلکه به عنوان سمبل حرکت ملی آذربایجان جنوبی مطرح می باشد. در ضمن به قید عدم تغییر پرچم کنونی آذربایجان شمالی( که از طرف محمد امین رسول زاده – از شمال- و فتحعلی خان خویلو – از جنوب- خلق شده است) به عنوان پرچم آذربایجان واحد در زمان اتحاد، صلاحیت تصمیم گیری در قبال پرچم ویا سمبل موقت حکومت آذربایجان جنوبی آزاد، در انحصار پارلمان آذربایجان جنوبی خواهد بود.بای بک

ب) طرح یاد شده دارای عنوان اولین طرح پیشنهادی می باشد.

ج) این طرح برای اولین باردر کتاب تاریخ مختصر آذربایجان از سری انتشارات تشکیلات باب (تشکیلات اتحادیه آذربایجان واحد) در باکو به چاپ رسیده است. گفتنی است تشکیلات باب به عنوان یک تشکیلات پیش کسوت که از طرف مرحوم ائلچی بی تاسیس شده بود دارای جایگاه و احترام خاصی در حرکت ملی آذربایجان می باشد. همچنین شخص مرحوم ائلچی بیک که بنیان گذار این تشکیلات می باشد خود به عنوان رهبر معنوی تمامی احزاب و جنبش های ملی نوین در جنوب و شمال آذربایجان شناخته میشود. این مساله می تواند یک پشتوانه عقیدتی و منشا مشروعیت جدی برای طرح مذکور بشمار آید.

د) شخص مرحوم ائلچی بی در زمان چاپ کتاب مذکور در قید حیات بوده و در سمت دبیر کل تشکیلات باب قرار داشتند. طرح مورد بحث نیز از نظر مرحوم ائلچی بی گذشته و ایشان در مورد طرح به شکل “این هم فکری است – بو دا بیر فیکیردیر-” اظهار نظر کرده بودند. یعنی وی این طرح را رسما تایید نکرده اند ولی مخالفتی نیز با آن نشان نداده اند و بعلاوه اجازه انتشار آن را، آنهم از سری نشریات تشکیلات باب را داده اند که جای بسی تأمل را داراست. نقل قولهایی هم در خصوص تایید این طرح توسط آن مرحوم وجود دارد. ولی متاسفانه برای اثبات صحت و ثقم این نقل قولها سندی در دست نیست. طبیعتا با این وصف مسئولیت انتشار طرح مذکور تا حد زیادی نیز متوجه شخص مرحوم ائلچی بی می باشد. که این نیز به نوبه خود از منشاهای مشروعیت و مقبولیت این سمبل می تواند به شمار آید..

و) به دلیل اینکه طرح سمبل با ماه و ستاره سیاه از طرف هیچ یک از تشکلهای فعال در صحنه سیاست حرکت ملی پیشنهاد نشده است هیچ تشکیلات ویا تشکلی نمی تواند ادعا یی در این مورد داشته باشد و این نیز نکته ای مهم و حائز اهمیت در جهت تقلیل اختلاف نظرها می باشد.

ه) گرافیک طرح مذکور بسیار نزدیک به پرچم ملی آذربایجان است و هیچ اختلاف ماهوی با پرچم ملی ندارد.

در ماههای گذشته چندین تشکیلات، تشکل و سایتهای خبری و تحلیلی منسوب به حرکت ملی آذربایجان حمایت رسمی یا ضمنی خود را از سمبل با ماه و ستاره سیاه اعلام کرده اند که از جمله آنها تشکیلاتهای داک، قورتولوش، دیره نیش، میلی پارتی و کمیته دفاع از غرب آذربایجان و سرویسهای خبری تحلیلی بای بک، گوناسکام و تبریز سسی را می توان نام برد. همچنین نامه ها و طومارهایی نیز از برخی شهرهای آذربایجان در حمایت از این سمبل امضا و در محیط اینترنت انتشار یافته است. به جرأت می توان گفت که این طرح تنها طرحی است که تا بحال تا به این حد مورد حمایت قرار گرفته است و حتی شاید بتوان گفت که به یک اجماع و اکثریت نسبی نیز در این مورد رسیده شده است. با این که ارائه آمار استاتستیکی دقیق در مورد میزان حمایت فعالین حرکت ملی از این سمبل به عنوان سمبل حرکت ملی آذربایجان سخت می باشد اما حداقل این ادعا که اکثریت تشکیلاتهای سیاسی فعال در چارچوب حرکت ملی از این سمبل اعلام حمایت کرده اند اغراق نخواهد بود.

به واقع این اجماع نظر نسبی که در مورد سمبل حرکت ملی به آن رسیده شده است فرصتی مغتنم است برای حل این معضل که مسبب تشتت و اختلافات بسیاری بوده و است که در شأن ملت بزرگ و ریشه داری همچون ملت ترک آذربایجان نیست.

بر تمامی تشکیلاتها، تشکلها، جمعیتها و جمیع فعالین صدیق حرکت ملی است که به نام وطن وملت و با توسل به منطق و عقل مداری و با اندکی گذشت و فداکاری از منافع گروهی خود در مقابل منافع ملی، به این اجماع بپیوندند تا به یاری خداوند این معضل که به حق سنگی در مقابل پای حرکت ملی شده است به طور کلی حل و بر طرف گردد.

زنده باد ملت ترک
زنده باد آذربایجان واحد
زنده باد حرکت ملی آذربایجان

بیانیه اعلام حمایت جمعی از از دانشجویان و فارغ التحصیلان آذربایجان جنوبی مقیم ترکیه از سمبل حرکت ملی

متأسفانه در طول این مدت تعدادی از تشکیلاتهای منسوب به حرکت ملی بدون مراجعه به افکار عمومی حرکت ملی به صورت یک جانبه اقدام به ارائه پرچم برای آذربایجان جنوبی کرده اند که به دلایل متعدد این پیشنهادها نتوانسته اند به مقبولیت عمومی دست یابند و مع الاسف باعث تشویش و چند دسته گی بیشتر در حرکت ملی شده اند.

اما در ماههای گذشته گروهی از فعالین حرکت ملی طرح انتشار یافته در کتاب تاریخ مختصر آذربایجان از سری انتشارات تشکیلات باب را نه به عنوان پرچم ملی آذربایجان جنوبی بلکه به عنوان سمبل حرکت ملی آذربایجان جنوبی دوباره مطرح کرده و مقدمه بحث و تبادل نظر را در این مورد باز کردند. این پیش نهاد که طرحی جدید نبوده و از مدتها پیش به عنوان یکی از گزینه های مطرح در میان بوده است بنا به بعضی دلایل که به اختصار به آنها اشاره خواهیم کرد توجه عده زیادی از فعالین حرکت ملی را جلب کرده و باب گفتگو ها در این مورد باز شد. در طی این مدت مذاکرات بسیاری راجع به این پیش نهاد در محیط اینترنت و در میان فعالین حرکت ملی صورت گرفت و نظرات موافق و مخالف بسیاری مطرح گردید خوشبختانه می توان گفت که به استثنای بعضی اقدامات تخریبی مجموع مباحثات در جوی دمکراتیک و منطقی جریان یافت و می یابد.

به علت ارجحیت نسبی این پیشنهاد نسبت به دیگر پیشنهاد ها در زمینه گذشته تاریخی و مشرعیت تئوریک و همچنین روند دمکراتیک تری که در جریان ارائه پیشنهاد و مباحثات طی شده است تاکنون چندین تشکیلات، انجمن و شخص حقیقی و حقوقی از این پیش نهاد حمایت کرده اند.

ما امضا کنندگان این مکتوب نیز به عنوان جمع کثیری از دانشجویان و فارغ التحصیلان آذربایجان جنوبی مقیم ترکیه بعد از مذاکرات و تبادل نظرهای فی مابین به دلایل ذیل حمایت خود را از طرح سمبل چهار گوشه مسطتیلی با سه رنگ آبی در بالا، قرمز در وسط و سبز در پایین با ماه و ستاره شش گوشه سیاه رنگ در میانه (پرچم آذربایجان شمالی با ماه و ستاره سیاه) به عنوان سمبل حرکت ملی آذربایجان جنوبی اعلام حمایت می کنیم و از تمامی تشکلهای آذربایجان جنوبی نیز می خواهیم که با اعلام حمایت از این سمبل زمینه اتحاد و انسجام هر چه بیشتر حرکت ملی آذربایجان را فراهم آورند.

۱- این سمبل نه به عنوان پرچم ملی آذربایجان جنوبی که سمبل حرکت ملی آذربایجان خواهد بود و از این جهت مغیارتی با اندیشه یکپارچگی تاریخی آذربایجان که همانا حقیقتی انکار ناپذیر است نخواهد داشت.

۲- این طرح اولین طرح مطرح شده می باشد و انتشار آن از سوی تشکیلات باب در مقایسه با دیگر طرحها ویژگی خاصی به سمبل می بخشد. انتخاب این طرح به عنوان سمبل حرکت ملی آذربایجان جنوبی به نوعی ادای دین و احترامی نیز به تشکیلات باب و بنیانگذار فقید آن مجاهد بزرگ مرحوم ائلچی بی خواهد بود.

۳- با توجه به اینکه این که این سمبل منسب به هیچ یک از تشکیلاتهای آذربایجان جنوبی نیست و فعالیت تشکیلات باب نیز بعد از ارتحال مرحوم ائلچی بی تقریبأ متوقف شده است هیچ شخص یا گروهی نمی تواند ادعایی در مورد این سمبل داشته باشد.

۴- این سمبل به صورت عمل انجام شده در مقابل حرکت ملی قرار نگرفت و قبل و بعد از ارائه پیشنهاد مذاکرات، مباحثات و اظهار نظرهای موافق و مخالف بسیاری در محیطی نسبتا دمکراتیک و آزاد به انجام رسید.

۵- با حمایتهایی که تا کنون از این سمبل به عمل آمده است می توان گفت که این طرح تا به اموز بیشترین حمایت را جلب کرده و به یک اکثریت نسبی نیز دست یافته است.

با امید بهروزی و سر افرازی در فردای آزادی برای ملت ترک آذربایجان و موفقت روز افزون برای حرکت ملی آذربایجان و تمامی فعالین حرکت ملی

مديريت جهانى احمدى نژادى و فاجعه درياچه اورميه

آنهايى كه در نظام پهلوى ها و نظام فعلى ولى فقيه، كمر به نابودى هويت ملت ترك ساكن در مرزهاى جغرافيايى ايران بسته بودند و تا آن جا پيش رفتند كه حتى زبان مادرى آنها را نيز به مسلخ كشاندند بى شك با ديدن خروش ملى در سال هاى اخير در آذربايجان بر خود مى لرزند.

ابتكار عمل ترك ها در بروز نيات و آرزوهاى ديرينه شان ستودنى و نشان از عمق نارضايتى و گستردگى آگاهى ملى و اجتماعى دارد كه مدت هاست شكل يك جنبش ملى به خود گرفته و مرز هاى تمام اقشار و طبقات را در نورديده است.

نيروهاى بالنده و ضد آپارتايد در نهاد انسان هاى ترك به آن اندازه مهيب و خروشان است كه چون موجى بزرگ و لايزال در مرور زمان شكل خود را تغيير مى دهد و در عرصه هاى متفاوت جارى مى شود و با گذر خود از اين عرصه ها صلابت و مصمم بودن خود را به نمايش مى گذارد و نشان مى دهد تا چه اندازه شعور ملى آن بالاست.

اين شعور ملى آگاه است كه محيط زيست در دنياى امروز تا چه اندازه در خطر است و حفظ و نگهدارى آن جزو لاينفك وظيفه هر انسان. حكومت هاى مركزى تهران كه براى آذربايجان تنها بدبختى و فقر و غارت به ارمغان آورده اند، در مقابل نابودى درياچه اورميه كه چون گوهرى زمردين در دل آذربايجان آرميده است با وجود هشدار ها و مقالات و نوشته هاى بى شمار ترك زبانان كوچكترين عكس العملى از خود نشان نداده اند. جاى تعجبى هم ندارد چرا كه مقامات تهرانى نه آذربايجان را مى شناسند و نه علاقه اى به حفظ محيط زيست آن دارند. هم و غم شبانه روزى آنها حفظ تماميت ارضى است. هر چه آذربايجان خشك تر و بدبخت تر باشد لابد حفظ تماميت ارضى آسان تر خواهد بود.

دولت پرمدعاى آقاى احمدى نژاد بايد به اين سوال ساده پاسخ دهد در حالى كه مشاوران و كارشناسان ايشان در حال تهيه و تنظيم برنامه اى عظيم براى مديريت جهانى مى باشند براى جلوگيرى از خشك شدن درياچه اورميه چه برنامه هايى ارائه داده اند و چه پروژه هايى را مد نظر گرفته اند. چرا از ميان هزارها پروژه اى كه ايشان در سفر به آذربايجان ادعا مى كنند به اجرا در آمده يا در خواهد آمد حتى يكى از آنها در ارتباط با فاجعه درياچه اورميه نيست. آيا آب هاى اورميه كم ارزش تر از آب هاى خليج فارس است چرا كه كمتر روزى است كه اخبار دفاع و حمايت از آن در رسانه مطرح نباشد.

پس براى محكوم كردن انفعال و عدم تحرك مقامات و مسئولان در عدم اجراى وظايفشان براى جلوگيرى از خشك شدن درياچه گهربار اورميه و براى نشان دادن عزم راسخ و متحد خود در روز سيزده فروردين به حمايت از عروس آذربايجان بپا خيزيم و نشان دهيم كه سرنوشت محيط زيست ما جدا از سرنوشت جمعى ما نيست.

فرآیند و مولفه های صلح در قره باغ

از ماه مه 1994 وضعیت آتش‏بس و یا به تعبیر بهتر حالت نه جنگ – نه صلح در قره‏باغ برقرار شده و گفتگوها در سطوح گوناگون انجام شده ولی تاکنون به نتیجه‏ای عملی نینجامیده است. در این گفتگوها هریک از طرفین مواضع خاصی را اتخاذ و بر آن پافشاری کرده‏اند.

دولت آذربایجان به عنوان یک اقدام اولیه، خروج واحدهای نظامی از منطقه و بازگشت آوارگان به خانه و کاشانة خود را خواستار است. جمهوری آذربایجان آمادگی خود را برای ارائة حق خودگردانی در بالاترین سطح به قره‏باغ کوهستانی در ترکیب ساختار سیاسی خود اعلام کرده است که شکل و درجة این خودگردانی در طول مذاکرات و پس از کارشناسی دو طرف تعیین خواهد شد. مقامات آذربایجان این ادعای مقامات ارمنی را که ارمنستان طرف اصلی آنها نبوده بلکه جنگ قره‏باغ توسط ارمنیان قره‏باغ انجام شده را به شدت رد کرده و دولت ایروان را به تجاوز به تمامیت ارضی خود متهم می‏کنند. البته ادعای مقامات ایروان با وجود حمایت کامل و پیوسته و آشکار آنان از ارمنیان قره‏باغ و حضور مستقیم نیروهای ارتش ارمنستان در جنگ علیه آذربایجان پذیرفتنی نیست.

آذربایجان همچنین معتقد است که پیشروی ارمنیان در جنگ قره‏باغ بدون پشتیبانی گستردة روسیه ممکن نبوده است. از این رو آذربایجانی‏ها روسیه را در مسئلة قره‏باغ به عنوان مقصر اصلی قلمداد می‏کنند. به ادعای آذربایجان در فاصلة سالهای 1996 تا 1998 روسیه به ارزش یک میلیارد دلار سلاح سنگین از جمله موشکهایی را که تا باکو برد دارند، به صورت بلاعوض به ارمنستان داده است. البته باید افزود که تأکید بیش از حد برخی از مقامات آذربایجانی بر نقش فوق العادة روسیه در منطقه، خود تلاشی برای پوشاندن برخی بی‏کفایتی‏ها و سوءتدبیرها و جنگ قدرت میان نخبگان و مقامات آذربایجانی نیز می‏باشد.

در سال 2001 اکثریت گروهها و احزاب سیاسی و نیز نهادها و سازمانهای مردمی و غیردولتی آذربایجان که به تعداد 600 حزب سیاسی، تشکیلات غیردولتی، روسای آژانسهای اطلاع رسانی و مسئولان مطبوعات، شخصیتهای دینی، نمایندة روشنفکران می‏رسید، بیانیه‏ای امضاء کردند و در آن مواضع خود را در قبال مناقشة قره‏باغ به شرح زیر به حیدرعلیف ، افکار عمومی، اعضای گروه مینسک و سازمانهای بین‏المللی اعلام نمودند. آنها معتقدند که مناقشه طی 4 مرحله که به ترتیب باید اجرا شود، قابل حل است:

1- اراضی اشغال شده به طور کامل بازگردانده شده و تمامیت ارضی دولت حفظ شود.

2- آذربایجانی‏هایی که سالها پیش از شوشا و سایر مناطق قره‏باغ کوهستانی وادار به کوچ اجباری شده‏اند، به موطن اولیه خود بازگردند و امنیت آنها تأمین شود.

3- حق خودگردانی به قره‏باغ کوهستانی به شرطی اعطا شود که حاکمیت اصلی در دست حکومت مرکزی آذربایجان باشد.

4- اگر مناقشه از راههای صلح‏آمیز حل نشود و امکان آن وجود نداشته باشد، براساس نظامنامه سازمان ملل متحد و قطعنامه‏های شورای امنیت این سازمان، آذربایجان باید با قوة قهریه و نیروی نظامی، تجاوزکاران را از خاک خود بیرون کند.

در این میان حزب سوسیال دموکرات آذربایجان، موضع خود را با اندکی تفاوت از موضع یادشده اعلام نموده که به شرح زیر است:

1- آذربایجان باید بازگشایی راههای ارتباطی و از سرگیری روابط خود را اعلام دارد.

2- تعیین وضعیت سیاسی قره‏باغ کوهستانی در داخل ترکیب سیاسی آذربایجان باید طبق ملاحظات و شرایط زیر باشد:

الف) قره‏باغ کوهستانی باید در قالب جمهوری خودمختاری که شامل محل سکونت یکپارچة ارامنه و آذربایجانی‏های همین منطقه است، باشد.

ب) دالان لاچین که شامل راه شوسه است، تحت نظارت نیروهای بین‏المللی و گمرک آذربایجان باشد.

ج) قره‏باغ کوهستانی، منطقة آزاد اقتصادی اعلام می‏شود و برای توسعة این منطقه سرمایه و تسهیلات لازم جلب شود.

د) از سوی اقلیت ارامنه آذربایجان تشکیلات غیردولتی «بنیاد فرهنگی ارمنی» ایجاد شود. هزینه‏های این بنیاد از بودجه دولت آذربایجان و بخشی از مالیات تحصیل شده از ارامنه تأمین شود. دولت آذربایجان در امور فرهنگی، دخالت نخواهد کرد و این بنیاد دارای اعتبار و وجهة بین‏المللی خواهد بود و همچنین در امور داخلی خود نیز آزاد می‏باشد.

3- آذربایجان باید جنبه‏ها و ابعاد مختلف خودگردانی که به ارامنه اعطاء خواهد کرد، را به طور آشکار اعلام کند.

4- قبل از برطرف شدن کامل مناقشه و بحران، آذربایجان باید برقراری مجدد روابط اقتصادی و تجاری را اعلام نماید و در این زمینه موافقتهای لازم را امضاء کند.

5- دولت آذربایجان باید اعلام کند که مانعی برسرراه ایجاد رابطه با ارامنه از سوی سازمانهای دولتی و غیردولتی به وجود نخواهد آورد.

6- آذربایجان به دولتهای قفقاز جنوبی و سازمانهای بین‏المللی اعلام کند که با نهادهای غیردولتی که با اهداف صلح‏جویانه در منطقه فعالیت می‏کنند، همکاری خواهد کرد.

7- در مرحلة آخر دولت آذربایجان با رهبران قره‏باغ کوهستانی به طور مستقیم وارد مذاکره می‏شود. در این مذاکرات از طرف دولت آذربایجان نخست وزیر، وزیر کشور، رئیس کمیسیون مناسبتهای ملی و یا یکی از مشاوران رئیس جمهور می‏توانند شرکت کنند.

آذربایجانیهای قره‏باغ نیز تقریباً موضعی نزدیک به مواضع باکو دارند. تشکیلاتی به نام «آزادی قره‏باغ» با حضور نمایندگان مردم مصیبت دیدة قره‏باغ شکل گرفته است. این تشکیلات عقیده دارد که سرزمین‏های اشغال شده هرچه سریع‏تر باید از طریق نظامی بازپس گرفته شود و آوارگان به خانه و کاشانه خود بازگردند و بعد از آن به منظور برقراری صلح دائمی و باثبات بین جمهوری‏های آذربایجان و ارمنستان، در داخل خاک آذربایجان برای ارمنیان مقیم این کشور و در داخل خاک ارمنستان برای آذربایجانی‏های رانده شده از خاک این کشور، ساختار تشکیلاتی خودفرمان، مورد مذاکره قرار گیرد. در این زمینه ضروری است، ملاحظات و قیود نهادهای بین‏المللی از جمله سازمان ملل متحد، سازمان امنیت و همکاری اروپا و نهادهای حقوقی بین‏المللی نیز مورد توجه باشد.

این تشکیلات معتقد است که همزیستی مسالمت‏آمیز آذربایجانی‏ها و ارمنیان ساکن در آذربایجان و ارمنستان در صورت توجه به اصول زیر تأمین خواهد شد:

- ساختارهای حکومتی که در این خصوص در دو کشور ایجاد خواهد شد، باید از نظر حقوقی، اختیارات و مسئولیتها باهم متناسب باشند.

- پس از موافقت ارمنستان، طرح اجرایی توافقات تهیه شده و اقدامات اجرایی از جانب دو طرف برای تحقق توافقات انجام شده، صورت گیرد.

این تشکیلات برآن است که صلح دائمی در منطقه تنها در صورت حل عادلانه مناقشه برقرار خواهد شد. جامعة جهانی تنها در شرایط صلح دائمی و عادلانه که مغلوب و غالب وجود نداشته باشد و هیچکس نتواند با استفاده از پاکسازی قومی و تجاوز به مقاصد سوء خود نایل شود، می‏تواند به حیات خود ادامه دهد.

دولت ارمنستان در مذاکرات صلح شدیداً بر حق تعیین سرنوشت ارمنیان قره‏باغ تأکید دارد ولی حتی خود نیز در اینکه آیا از استقلال قره‏باغ حمایت نماید یا طرح الحاق قره‏باغ با ارمنستان را دنبال نماید، دچار تردیدهای فراوانی است. به نظر می‏رسد که مقامات ایروان طرح مسئلة الحاق قره‏باغ با ارمنستان را که پیشتر برآن تأکید می‏شد و حتی ابراز این خواسته منشأ اصلی بروز جنگ در قره‏باغ بود، عملاً کنار گذاشته‏اند. چرا که طرح این مسئله علاوه بر پیچیده کردن مسئله، برسر راه «استقلال» قره‏باغ از آذربایجان نیز مانع ایجاد می‏کند. علاوه بر آن دولت ارمنستان به تعقیب سیاست توسعه‏طلبی ارضی متهم شده و در مجامع جهانی دچار انزوا می‏شود. گواینکه طرح تغییر مجدد مرزها خود ارمنستان را که در کنار بزرگترین دشمن خود ترکیه در خطر قرار می‏دهد.

در ماه آوریل 2001 پارلمان ارمنستان با تبعیت قره‏باغ کوهستانی از آذربایجان در هر شکل و فورمی که باشد و همپنین واگذاری هراندازه از خاک ارمنستان مخالفت کردند. اکثریت قریب به اتفاق نیروهای سیاسی در زمینة مناقشة قره‏باغ موضع سازش ناپذیر دارند. این گرایش براین اعتقاد است که حتی بعد از حل مناقشه از طریق سیاسی، اراضی اطراف قره‏باغ کوهستانی، به آذربایجان برگردانده نشود. شعار آنها این است که این زمینها را نمی‏توان اشغال شده فرض کرد و لازم است که آنها را اراضی آزاد شده نامید و این سرزمینها نیز باید مانند قره‏باغ از نظر قومی خالص شوند یعنی فقط ارمنیان ساکن آن باشند. یکی از سازمانهایی که تندروتر از دیگران است، «سازمان دفاع از اراضی آزاد شده» است. جیرایر سفیلیان یکی از رهبران این سازمان اخیراً اعلام کرده است:

«تنها امتیازی که ما به آذربایجان می‏توانستیم بدهیم، همانا توقف جنگ در سال 1994 بود زیرا اگر ما جنگ را متوقف نمی‏کردیم، می‏توانستیم کل کشور آذربایجان را نابود سازیم.»

مقامات ارمنی قره‏باغ کوهستانی به دنبال اعمال حق تعیین سرنوشت خویش هستند. رهبران فعلی خان‏کندی براین اعتقادند که این منطقه تحت حاکمیت یک دولت مستقل و جدید باید توسط نهادهای بین‏المللی پذیرفته شود و در این زمینه موارد زیر را مطرح می‏کنند:

- در خصوص قرار گرفتن قره‏باغ کوهستانی در داخل ترکیب سیاسی آذربایجان، غیر از مصوبة سال 1921 شعبة قفقاز حزب کمونیست، سند دیگری وجود ندارد.

- اعلام استقلال جمهوری قره‏باغ کوهستانی نیز در زمان حکومت کمونیست صورت گرفته و رفراندومی که در دسامبر سال 1991 در این زمینه به عمل آمد، نشانگر دموکراتیک بودن این فرآیند است.

- رهبری قره‏باغ کوهستانی براین باور است که آنها در جنگ با ارتش آذربایجان پیروز شده‏اند و به عنوان طرف پیروز دارای امتیازات ویژه‏ای هستند که باید در جریان تعیین وضعیت سیاسی این منطقه از آن بهره بگیرند و در طول تاریخ سابقه ندارد که قوم پیروز دوباره زیر فرمان قوم شکست خورده قرار گیرد.

- برای تأمین امنیت ارمنیان در قره‏باغ کوهستانی که به صورت کشوری مستقل خواهد بود، ارتش مخصوص این جمهوری به عنوان ضمانت این امر باید فعالیت داشته باشد.

- اتحاد کشور مستقل قره‏باغ کوهستانی با جمهوری ارمنستان به عنوان هدف نهایی محسوب می‏شود.

- در خصوص اراضی غیرارمنی‏نشین آذربایجان که به تصرف قوای نظامی ارمنی درآمده است، این دیدگاه وجود دارد که پس از دادن حق استقلال به قره‏باغ کوهستانی این اراضی آزاد خواهد شد.

در حال حاضر با وجود تلاش بی‏اندازة ارمنیان برای شناسایی استقلال قره‏باغ از سوی کشورهای مختلف، کاری از پیش نرفته است. هیچ کشوری حتی خود ارمنستان حاضر نشده است با پذیرش این استقلال و تغییر مرزهای بین‏المللی خود را در معرض خواسته‏های احتمالی و خطرات آتی که خود او را تهدید می‏کند، قرار دهد. ارمنیان هزینه‏هایی فراوانی از نظر مادی و جانی صرف کرده‏اند ولی هنوز به هدف خود نرسیده‏اند. هیچ کشور قدرتمندی حاضر نیست عواقب ناشی از تغییر مرزهای بین‏المللی را در منطقة پرتنش قفقاز برعهده گیرد.

با همة این احوال ارمنیان و آذربایجانیها هردو به اصول پذیرفته شدة حقوق بین‏الملل استناد می‏کنند. ارمنیان اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت خود را اساسی می‏دانند و آذربایجانیها اصل احترام به تمامیت ارضی کشورها را مورد توجه قرار می‏دهند. توجه به منشور سازمان ملل متحد نمایانگر این نکته است که توسل به شیوه‏های صلح‏آمیز در جای جای این منشور مورد تأکید قرار گرفته است و اصل حق ملل برای تعیین سرنوشت خود نمی‏تواند دست‏آویزی برای اقدامات خصمانه و تجاوز به مرزهای یک کشور باشد. در بند 4 مادة 2 این منشور آمده است:

«کلیة اعضاء در روابط بین‏المللی خود از تهدید به زور یا استعمال آن علیه تمامیت ارضی یا استقلال سیاسی هر کشوری، و یا از هر روش دیگری که با مقاصد ملل متحد مباینت داشته باشد، خودداری خواهند کرد.» در مادة 7 نیز آمده است: «هیچ یک از مقررات مندرج در این منشور ملل متحد را مجاز نمی‏دارند در اموری که ذاتاً جزء صلاحیت داخلی هر کشوری است دخالت نماید و اعضاء را نیز ملزم نمی‏کند که چنین موضوعاتی را تابع مقررات این منشور قرار دهند.»

بسیاری از پژوهشگران برآنند که برتری یکی از این اصول نسبت به دیگری در اکثر اوقات از شرایط سیاسی موجود در جهان تبعیت می‏کند. مثلاً در دوران جنگ سرد، اصل حاکمیت ملی کشورها و خدشه‏دار نبودن مرزهای رسمی همواره نسبت به اصل دیگر برتری داشت. پس از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، وضعیت دگرگون شد. از آن زمان به بعد نسبت این دو اصل بر اساس ملاحظات نوینی شکل گرفت که یکی از مهمترین آنها نظم نوین جهانی بود. اندیشمندان آمریکایی هالپرین و شیفر وضعیت جدید را چنین بیان می‏کنند:

«خاتمة دوران جنگ سرد، جامعه جهانی را به صورت غیرمترقبه‏ای با وضعیتی مواجه ساخت که در شرایط جدید، ملت‏ها در قالب‏های مختلف، مطالبات زیادی را در خصوص حق تعیین سرنوشت پیش کشیدند. بعد از فروپاشی شوروی نمی‏شد ادعا کرد که مرزهای قبلی باید بدون تغییر باقی بماند. ولی بازهم این بدین معنا نبود که بین حق تعیین سرنوشت و حق حفظ تمامیت ارضی کشورها، تضاد اساسی پیش آمده است.»

ارمنیان برخواستة خود پافشاری می‏کنند. به اعتقادشان «دوران جنگ سرد پایان یافته است و نباید دو اصل حق تعیین سرنوشت و حفظ تمامیت ارضی کشورها را در مقابل یکدیگر قرار داد.» ینوکیان عقیده دارد:

«هرچند بر اساس اصل خدشه‏ناپذیر بودن اراضی کشورها، اشغال بخشی از خاک یک کشور توسط کشوری دیگر ممنوع است، اما بر اساس اصل حق تعیین سرنوشت، ملت‏ها می‏توانند به صورت آزاد باهم متحد شوند و ساختار سیاسی و دولتی مستقل داشته باشند و در این راستا که هدف بسیار والایی است، وقوع جنگ نیز مورد تأیید می‏باشد.»

وارتان اسکانیان وزیرخارجة ارمنستان در 11 مرداد 1383 به نشریة انترناسیونال گفت:

«یک بند اساسی برای ما وجود دارد و آن حق تعیین سرنوشت ساکنین قره‏باغ می‏باشد. از نزدیک به شواهد نگاه کنیم، از لحاظ حقوقی، تاریخی و فرهنگی این زمین به ارامنه متعلق می‏باشد. در دورة اتحاد شوروی آن به آذربایجان واگذار شده بود. باکو باید این واقعیت را بپذیرد. ارامنه هیچگاه آن را آذربایجان نخواهند داد.»

ارمنیان در این ادعا، به گفته‏های یک حقوقدان آلمانی به نام لوکترهاندت در کتابش «حق تشکیل دولتی مستقل در قره‏باغ کوهستانی مطابق با حقوق بین‏المللی» استناد می‏کنند. به نظر لوکترهاندت در موارد عادی، طبق حقوق بین الملل، حق حاکمیت و تمامیت ارضی کشورها برحق تعیین سرنوشت ملتها برتری دارد اما برای موارد استثنایی ملاحظات دیگری وجود دارد. در مواردی که حقوق اقلیتها به طور غیرقابل تحمل و شدیدی نقض شود، در این صورت حق تعیین سرنوشت آن اقلیت، نسبت به حق حاکمیت و تمامیت ارضی کشور رجحان پیدا می‏کند. با اینحال ادعای ارمنیان مورد قبول واقع نشده است. به نظر آذربایجانی‏ها حق تعیین سرنوشت یکی از اصول پذیرفته شده در جامعه جهانی است و هر کشوری نمی‏تواند با توجه به منافع خود این اصول را تفسیر کند. از سوی دیگر آیا ارمنیان حقی را که برای ارمنیان قره‏باغ قائل شده‏اند، برای اقلیتهای قومی موجود در ارمنستان نیز در نظر می‏گیرند؟ آیا پذیرفته است که کشور دیگری یکی از اصول حقوق بین المللی را به رأی خود تفسیر کرده و به ارمنستان حمله نظامی نماید؟ آنوقت ارمنیان به چه چیزی استناد خواهند کرد؟

از نظر حقوقی آذربایجان در موضع محکمتری قرار دارد. تمامیت ارضی آذربایجان را تمام اسناد بین‏المللی تأیید کرده‏اند و پس از مذاکرات اخیر جورج واکر بوش و ولادیمیر پوتین، بیانیة مشترکی توسط این دو در خصوص مناقشات قومی صادر شد که موضع آذربایجان را مورد تأیید قرار داده و سبب تقویت آن شده است. در حال حاضر با وجود اصرار مقامات ارمنی، مراحل حقوقی در مسئلة قره‏باغ کاملاً به بن بست رسیده است. نمایندة پیشین روسیه در سازمان امنیت و همکاری اروپا در کنفرانس «صلح، ثبات و ایجاد فضای اعتماد در قفقاز جنوبی» که در 25 آوریل 2002 در ایروان برگزار شد، گفت:« خداوند، شما را از جستجوی راه‏حل‏های حقوقی نگهدارد.» ولادیمیر کازیمیروف نیز اظهار داشته است که راه‏حل این مناقشه فقط می‏تواند سیاسی باشد و اگر این سخن به مذاق برخی خوشایند نیست، اهمیتی ندارد. از نظر سیاسی دربارة این راه‏حلها گفتگو شده است:

1- استقلال قره‏باغ کوهستانی از آذربایجان. جدا کردن قره‏باغ از آذربایجان با وجود جایگاه این سرزمین در تاریخ، فرهنگ و هستی آذربایجان غیرممکن است چراکه در نظر آذربایجانیها اندیشیدن به آذربایجان بدون قره‏باغ مانند اندیشیدن به مصر بدون نیل است. بی تردید مقامات آذربایجان براین نکته واقف هستند که هرگونه سازش آنان دربارة تمامیت ارضی آذربایجان، مشروعیتشان را از بین خواهد برد گواینکه این توافق اساساً پذیرفتنی نیست. هیچ کشوری در جهان به جز ارمنستان از این گزینه حمایت نمی‏کند. طرفداران این گزینه در ارمنستان که نیروهای مرکزی راستگرا و چپگرا به طور اکثریت در این گروه قرار دارند عبارتند از : حزب جمهوریخواه ارمنستان که در حال حاضر حاکمیت را در دست دارند، حزب داشناکسوتیون (افراطی‏ترین حزب ملی‏گرای ارمنی)، حزب خلق ارمنستان، حزب دموکراتیک ملی، اتحاد حقوق قانونی و اوریانتاس یئرکیر و ... که اکثریت نمایندگان پارلمان ارمنستان عضو این احزاب هستند. در ارمنستان این گروه 75 تا 80 درصد طرفدار دارند.

2- الحاق قره‏باغ کوهستانی به ارمنستان یا الحاق قره‏باغ و ارمنستان به اتحاد روسیه – بیلوروس.

این طرح اقبال کمی را در پی دارد. دولت ارمنستان نیز با وجود مخالفت احزاب ملی‏گرایی چون گروههای سیاسی EKP ، ANIRBA و اکثریت احزاب و گروههای عضو ائتلاف نیروهای سوسیالیست ارمنستان که از طرفداران این راه‏حل هستند، از طرح این راه‏حل خودداری می‏نماید. احزاب طرفدار این گزینه 14 تا 19 درصد قدرت دارند.

3- باقی ماندن قره‏باغ کوهستانی در ترکیب جمهوری آذربایجان با خودفرمانی گسترده.

دولت آذربایجان و همچنین کنفرانس امنیت و همکاری اروپا با این گزینه موافقند چراکه هم ارمنیان را در تعیین سرنوشت خود سهیم می‏سازد و هم تغییر مرزهای بین‏المللی را منتفی می‏کند. اروپا نیز براین راه‏حل تأکید می‏ورزد. سران سازمان امنیت و همکاری اروپا در اجلاس لیسبون پرتغال در 1996 نظر خود را در این مورد اعلام کردند. در داخل ارمنستان نیز گروههای مانند EGH و حزب راه جدید که در سال 1993 خواستار حضور قره‏باغ در ترکیب آذربایجان بود، از این گزینه حمایت می‏کنند. این گروهها در ارمنستان حدود یک درصد قدرت دارند.

4- ساختار سیاسی پایین‏تر از دولت و بالاتر از خودفرمانی. (طرح ویللی).

در سال 1991 یکی از فرماندهان ارتش آمریکا به نام ویلیام هاسکل این طرح را ارائه کرده و طبق آن قره‏باغ در داخل ترکیب سیاسی آذربایجان و با نظارت مخصوص آمریکا «منطقة ویژه» در نظرگرفته می‏شود. آرامش و امنیت منطقه را نیز کنسولگری و ارتش آمریکا تأمین خواهد کرد. دیوید لایتین و گریگور سونی کارشناسان آمریکایی در این زمینه پیشنهاد می‏کنند:

الف) براساس اصل حفظ تمامیت ارضی کشورها و لزوم عدم تغییر مرزها از طریق زور و اقدام نظامی، قره‏باغ کوهستانی در ترکیب سیاسی کشور آذربایجان باقی بماند و آذربایجان حق حاکمیت خود را در پرچمش که بر فراز بام ساختمان حکومت محلی قره‏باغ به اهتزاز درخواهد آمد، پیدا می‏کند و قره‏باغ کوهستانی حق تعیین سرنوشت خود را در نماینده‏ای که خود به هیئت حاکمة آذربایجان می‏فرستد، به دست می‏آورد. در ضمن نماینده آذربایجان در سازمان ملل متحد، نماینده قره‏باغ کوهستانی نیز خواهد بود.

ب) شهروندان قره‏باغ کوهستانی، نمایندگاه مستقیم خود را به مجلس ملی آذربایجان می‏فرستند و این نمایندگان قادر خواهند بود، با توجه به اختیاراتی که در دست دارند، جلوی قوانین تحمیلی به مردم قره‏باغ کوهستانی را بگیرند.

ج) قره‏باغ صاحب پارلمان در محدودة قوانین آذربایجان می‏شود که با رأی مستقیم مردم انتخاب و قدرت وتو در مورد قوانین دولت مرکزی آذربایجان را (در موارد مربوط به قره‏باغ) دارد. همچنین حکومت محلی قره‏باغ در زمینه امنیت (داخلی)، آموزش، فرهنگ و سرمایه‏گذاریهای زیرساختی حقوق حاکمیتی خواهد داشت.

د) بدون توافق دو طرف، جمهوری آذربایجان و حکومت محلی قره‏باغ نمی‏توانند در خاک یکدیگر نیروهای نظامی و پلیس مستقر نمایند.

و) ارامنه و آذربایجانی‏های بومی منطقه قره‏باغ کوهستانی تابعیت دوگانه (جمهوری آذربایجان و جمهوری خودمختار قره‏باغ) یا تابعیت کامل یکی از ایندو را خواهند داشت و دارای حق اقامت دائمی در منطقه قره‏باغ کوهستانی خواهند بود.

5- راه‏حل مبادلة اراضی. این گزینه برای اولین بار توسط پاول گوبل مشاور اسبق وزارت خارجه آمريكا در امور مليتهاي شوروي و يكي از كارگزاران ارشد بنياد كارنگي در مقاله‌ای با عنوان «چگونه می‌توان از عهدة بحران قره‌باغ برآمد؟» پیشنهاد شد. او معتقد است که وضعیت سابق مورد حمایت شوروی بود اما در شرایط حاضر که این نظام وجود ندارد، جهت گیری و رویة نوینی باید در پیش گرفته شود. طبق نظر او، مسئلة قره‌باغ کوهستانی برپایة سه اصل باید حل شود؛ یا تمام ارامنه ساکن در قره‌باغ کوهستانی وادار به مهاجرت اجباری یا قتل عام شوند، یا تعداد زیادی نیروی خارجی در آنجا مستقر شوند و در نهایت اینکه جمهوری خودفرمان قره‏باغ تشکیل و کنترل آن به ارمنستان واگذار شود. گوبل خود با رد این سه راه‌حل چنین پیشنهاد می‌دهد:

الف) بخشی از منطقه قره‌باغ کوهستانی به همراه سرچشمة رودخانه‌هایی که به طرف آذربایجان سرازیر هستند، به ارمنستان داده شود و در مقابل مناطقی مانند فضولی، آغ‏دام، جبرائیل، کلبجر، قبادلی و زنگلان که جمعیت آن آذربایجانی هستند، به آذربایجان بازپس داده شود.

ب) بخشی از خاک ارمنستان (منطقة مگری)که بین آذربایجان و نخجوان قرار گرفته، به آذربایجان داده شود.

این طرح مورد قبول ارمنستان و قره‏باغ واقع نشد. ارمنستان این طرح را به منزلة قطع ارتباط ارمنستان با ایران عنوان نموده و آن را واگذاری بخشی از خاک ارمنستان به آذربایجان قلمداد می‏کند. آذربایجان نیز این طرح را قبول حاکمیت قره‏باغ تلقی نموده و آن را برآورده کردن خواست ارمنیان می‏داند. از طرفی آذربایجان منابع عمدة طبیعی منطقه را از دست می‏دهد. به واسطة گذشت زمان و مخالفتهای عمده در اجرای این طرح از سوی ارمنستان و ایران، گوبل در سال 1996 طی سفری به قفقاز اعتراف نمود که طرح وی دارای اشتباهاتی از جمله در نظر نگرفتن منابع آبی آذربایجانی‏ها و ارتباط زمینی ارمنستان با ایران است. از این رو گوبل در سال 1996 با اصلاح برخی موارد، در طرح پیشنهادی خود تحت عنوان «تعویض بخش کوچکی از شمال غربی نخجوان (سدرک) با منطقة مگری ارمنستان» توصیه کرد: یک دالان با حاشیه‏ای 15 کیلومتری که یک طرف آن از فضولی شروع می‏شود و از آنجا به زنگلان و سپس به مگری و از آنجا به آگاراک و نهایتاً به اردوباد در نخجوان می‏رسد که ناظران نظامی در این دالان مستقر خواهند شد.

به واسطة این دالان، یک اتصال زمینی ممتد بین آذربایجان و نخجوان برقرار می‏گردد. ارتباط بین ارمنستان با ایران نیز از منطقة سدرک برقرار می‏شود ولی اتصال زمینی ترکیه با نخجوان و آذربایجان به کلی قطع می‏گردد. او توصیه می‏کرد که بعدها بخشی از قره‏باغ کوهستانی به ارمنستان و بخشی از ارمنستان (مگری) به صورت قطعی و دائمی به آذربایجان واگذار شود. در نتیجه به آذربایجان امکان می‏دهد تا با برونبوم نخجوان ارتباط مستقیم داشته باشد.

6- راه‏حل جدایی مناطق تحت سکونت ارمنیان و آذربایجانی‏ها.

این طرح در سال 1988 توسط گروهی به رهبری آندره ساخاروف فیزیکدان برجستة شوروی پیشنهاد شد ولی در آن زمان اصلاً مورد مذاکره قرار نگرفت.

7- راه‏حل دولت مشترک‏المنافع. این طرح در 1994 توسط جان مارسکا نمایندة ویژة آمریکا پیشنهاد شد. در این طرح آمده است: قره‏باغ کوهستانی، تحت نام جمهوری قره‏باغ کوهستانی نامیده‏ می‏شود و در داخل ترکیب سیاسی و حاکمیت جمهوری آذربایجان دارای حق ادارة کامل است و به صورت یک دولت مشترک المنافع با آذربایجان می‏باشد. در این طرح پیشنهاد می‏شد که در خان‏کندی و باکو، دو طرف دارای نمایندگیهای سیاسی باشند و در پایتخت کشورهای دارای اهمیت در این مناقشه، از جمله ایروان و مسکو، جمهوری قره‏باغ کوهستانی دارای نمایندگی باشد و این کشورها نیز متقابلاً در مرکز قره‏باغ کوهستانی نمایندگی دایر کنند. بر اساس این طرح، قوای نظامی جمهوری قره‏باغ کوهستانی به تدریج باید کاهش یابد و این جمهوری دارای نیروهای امنیتی داخلی خواهد بود ولی نیروهای نظامی با ماهیت و توان تهاجم نظامی نباید وجود داشته باشند. آذربایجان نیز در داخل این منطقه و نیز در اطراف آن فقط می‏تواند نیروهای امنیتی مستقر کند و حق استقرار نیروهای نظامی با ماهیت و توان تهاجم نظامی را نخواهد داشت. بازگشت آوارگان به کاشانة اصلی خود، تشکیل مناطق آزاد تجاری در قره‏باغ و نخجوان نیز پیشنهاد می‏شد. مارسکا توصیه می‏کرد که سازمان امنیت و همکاری اروپا و شورای امنیت سازمان ملل متحد از ضامنین اجرای شروط این سند باشند.

این راه‏حل از طرف ارمنستان و قره‏باغ رد شده است. آذربایجان ملاحظاتی در این باره دارد.

8- راه‏حل قبرس. این راه‏حل بدین معناست که وضعیت فعلی به همین حالت باقی بماند و تغییری در جغرافیای و مرزهای کشورها به صورت رسمی داده نشود. این راه‏حل نیز از طرف آذربایجان رد شده ولی ارمنیان آن را مورد توجه قرار داده‏اند.

9- راه‏حل چچن. بدین معنا که حل مسئله 5 سال به تعویق افتد تا شاید با ظهور نخبگان جدید در هر دو طرف و تحولات احتمالی راهی برای حل قطعی پیدا شود. آذربایجان ولی این راه را نمی‏پذیرد. رابرت کوچاریان در 27 فوریه 1997 در خان‏کندی اعلام کرد که این راه‏حل کاملاً مورد قبول ارمنیان است.

10- راه‏حل دولت عمومی. این پیشنهاد که توسط گروه مینسک ارائه شد، راه‏حلی بدون پیش شرط بود. در این چارچوب لزوماً باید دو اصل حفظ تمامیت ارضی جمهوری آذربایجان و اعطای حق تعیین سرنوشت به قره‏باغ کوهستانی مراعات می‏شد. این راه‏حل خودفرمانی گسترده و عضویت در فدراسیون با آذربایجان و کنفدراسیون با ارمنستان را شامل می‏شد. روسیه تا 1995 مدافع این طرح بود ولی به خاطر مواضع گرجستان و آذربایجان از آن دست برداشت. آمریکا نیز زمانی به این طرح روی خوش نشان داد. آذربایجان به شدت با آن مخالف است.

11- راه‏حل کنفدراسیون ماورای قفقاز. این راه‏حل توسط ادوارد شواردنادزه در اوایل دهة 1990 ارائه شد که در آن ایجاد «بنلوکس قفقاز»(مانند بنلوکس اروپا متشکل از بلژیک، هلند و لوکزامبورگ) یا کنفدراسیون ماورای قفقاز قابل طرح بود. نشانه‏هایی از عملی بودن چنین راه‏حلی وجود ندارد.

12- اصول پاریس. گویا صورتی دیگر از طرح مبادلة اراضی بوده است.

13- اصول آندورا. مهمترین جنبة این پیشنهاد خلع سلاح نیروهای نظامی قره‏باغ کوهستانی و غیرنظامی کردن منطقه است. که با مخالفت زیادی به ویژه از طرف ارمنیان روبرو شده است.

برای حل مناقشة قره‏باغ نیز روشهایی مانند روش نظامی، روش حل مناقشه به صورت جامع، روش حل مرحله به مرحله، روش رفتارهای مبتنی بر همگرایی و روش فشار از خارج (طرح دیتون) پیش روست.

روش نظامی همواره مورد توجه بوده است. اکثر مردم آذربایجان امکان شروع مجدد جنگ را انکار نمی‏کنند. شخصیتهای آذربایجانی از جمله سلیمانوف سرکنسول آذربایجان در ایران و نمایندگان مجلس آذربایجان همچون مبارز قربانلی، علی محمد نوریف و صابر رستم خانلی بر این راه حل تأکید دارند. براساس نتایج نظرسنجی صورت گرفته در سال 2002 که با حمایت شورای اروپا و اتحادیه اروپا صورت گرفت، در آذربایجان 32 درصد و در ارمنستان 6/16 درصد از پرسش شوندگان شروع مجدد جنگ را در قره‏باغ ممکن دانسته‏اند. آرکادی غوکاسیان رئیس جمهور خودخواندة قره‏باغ در 28 مارس 2001 به لوس آنجلس تایمز گفت: «اگر آذربایجان طرفدار جنگ باشد، جواب آن را خواهد گرفت.»

روش حل مناقشه به صورت جامع نیز تابحال نتیجة عملی دربرنداشته است. اگرچه کوچاریان ادعا می‏کند که هنوز طرفدار این شیوه است. روش حل مرحله به مرحله مورد حمایت پتروسیان رئیس جمهور سابق ارمنستان و ولادیمیر کازیمیروف بود. در روش رفتارهای مبتنی بر همگرایی، ایجاد سیستم یکپارچه تأمین امنیت در قفقاز، بدون شک ثمرة سند منتشر شده توسط امرسون است که براساس آن در سالهای 1998 تا 2002 مذاکرات و مباحثی در سطوح عالی صورت گرفت.

مذاکرات 2+3+3 (آذربایجان، گرجستان و ارمنستان + روسیه، ایران و ترکیه + آمریکا و شورای اروپا) از سوی آمریکا، ترکیه و شورای اروپا مورد استقبال قرار گرفت اما کشورهای روسیه و ایران با این ترکیب مخالفت کردند و خواستار کنار گذاشتن آمریکا، شورای اروپا و ترکیه شدند. آنان فرمول 3+2 (آذربایجان، ارمنستان و گرجستان + روسیه و ایران) را پیشنهاد کردند. در روش فشار از خارج نیز بیشتر به مواردی چون افغانستان و عراق اشاره شده است که قدرتهای جهانی در منطقه حاضر شده‏اند. با اینحال به نظر نمی‏رسد که این راه حل با اقبال فراوانی روبرو شود.

این کشور در میان 132 کشور فقیر جهان مقام اول را دارد. 1/68 درصد اهالی زیر خط فقر زندگی می‏کنند. از حیث فقر این کشور از بسیاری از کشورهای آفریقایی عقبتر است. بلندیهای قره‏باغ بردشتهای شرقی تسلط دارد. نیروهای ارمنی با استقرار در این کوهها، راههای ارتباطی آذربایجان در این دشتها به ویژه راههای شمالی- جنوبی آغ‏دام به گنجه را در تیررس توپخانه دارند. بازپس‏گیری این مناطق از ارمنیان در صورت تهاجم نظامی آذربایجان از سوی شرق با تلفات 10 به 1 به نفع ارمنستان منجر خواهد شد. مرز مشترک 11 کیلومتری آذربایجان با ترکیه در تیررس توپخانة ارمنستان قرار دارد. مرزهای آذربایجان نیز با ایران از 767 کیلومتر به 700 کیلومتر کاهش یافته است.پس از فروپاشی شوروی، روسیه تمامی پایگاههای نظامی خود را به غیر از پایگاه هوایی باکو حفظ کرده است. روسیه به دقت مراقب تحرکات آذربایجان و روابط این کشور با ترکیه و ناتو است. تعارض منافع میان کشورهای ایران، ترکیه و روسیه موجب طولانی و فرسایشی شدن مسئلة قره‏باغ شده است. مقامات آذربایجانی می‏کوشند گناه اشتباهات خود در بحران قره‏باغ را به گردن دیگران بیندازند و خود را تبرئه نمایند.

قره‏باغ به نسبت ارمنستان از نظر اقتصادی وضعیت بهتری دارد. قره‏باغ کمک خارجی بیشتری جلب کرده است. این کمکها از جانب کشورهای غربی و ارمنیان خارج از ارمنستان بوده است. با سرمایه‏های خارجی که حدود 3 میلیارددلار تخمین زده می‏شود، سوئیسی‏ها، آلمانی‏ها و انگلیسی‏ها کارخانجاتی را در قره‏باغ احداث شده است. روابط ایران و آذربایجان نیز سرد و پرتنش بوده است. در 18 مرداد 1374 حیدر علیف در آلماآتا به علی اکبر ولایتی گفت: «مواضع اصولی و مدبرانة ایران در منطقه و صحنه‏های بین‏المللی از جمله در بحران قره‏باغ همواره مورد قدردانی آذربایجان بوده و ما خود را مرهون کمکهای انساندوستانة ایران برای آوارگان بحران می‏دانیم.» البته چندی پس از این اظهارات، حیدرعلیف توانست بر اوضاع باکو مسلط شده و مسائل خود را با مسکو حل نماید.

مقامات باکو که از جلب توجه کشورهای بزرگ به معادلة نفت در برابر قره‏باغ ناتوان شده بودند، به اقداماتی چون نزدیک شدن به ناتو، گسترش همکاری با اسرائیل و تلاش برای ایجاد لابی آذری در کشورهای دیگر دست زدند تا شاید راهی مناسب برای مسئلة قره‏باغ از طریق غیرنظامی بیابند.

در مرحلة اول آذربایجان از سال 1994 به عضویت پیمان مشارکت برای صلح ناتو پذیرفته شد. از سال 1999 جمهوری آذربایجان در چارچوب شورای همکاری یورو آتلانتیک نیز با ناتو همکاری دارد. با خروج آذربایجان از پیمان امنیت دسته جمعی جامعة کشورهای مشترک المنافع، ناتوگرایی این کشور شدت یافت. در نوامبر 2001 بزرگترین تمرین نظامی ناتو در چارچوب برنامة مشارکت برای صلح، در آذربایجان برگزار شد. این امیدواری دیری نپایید چرا که در 16 مه 2003 جورج رابرتسون دبیرکل ناتو، در دیدار با نمایندگان مجلس ملی آذربایجان در باکو تصریح کرد که ناتو نمی‏تواند نقش مهمی در حل مناقشة قره‏باغ ایفا کند. وی یادآور شد که تأمین امنیت پایدار در منطقة قفقاز بدون قدرتهای منطقه‏ای به ویژه روسیه امکان‏پذیر نیست.

مقامات آذربایجان که از وجود لابی قدرتمند ارمنی در کشورهایی مانند کانادا، لبنان، فرانسه و آمریکا و نقش موثر آنان در مسئلة قره‏باغ آگاه بودند، نخستین کنگرة آذریهای جهان را در اواخر سال 2001 در باکو برگزار کردند. در این کنگره بر تأسیس لابی آذریها بویژه در ایران، ترکیه، روسیه، آمریکا و گرجستان تأکید شد. در بودجة سال 2001 آذربایجان مبلغ 400 هزار دلار برای پشتیبانی از مراکز آذربایجانی‏ها در جهان پیش بینی و روز 31 دسامبر را به عنوان روز وحدت آذری‏های جهان تعطیل رسمی اعلام کردند.

اقدام دیگر مقامات آذربایجان گسترش روابط با اسرائیل بود. در دو ماه اول سال 2001 ماسالخ معاون وزیر خارجة اسرائیل دوبار از آذربایجان دیدار کرد. در 15 ژانویة 2001 او با حیدرعلیف گفتگو کرد. علیف به ماسالخ اطلاع داد که اسرائیل دوست آذربایجان است و فلسطین خاک وطن اسرائیلیهاست. دیری نپایید که همایش بین‏المللی یهودیان قفقاز در باکو برگزار شد.

رشد تصاعدی آگاهی هویت خواهی در آذربایجان جنوبی و نگرش های ایده آلیستی در خارج

مردم ترک ساکن آذربایجه وان جنوبی و یا دیگر نقاط ایران بخاطر غوطر بودن در درون دردهای ملموس اجتماعی، هر آن درجه دو شمرده شدنشان را توسط حاکمیت فارسمدار و ملت فارس با گوشت و پوست و استخوان خود احساس می کنند،

و حرکت بدون تشکیل حزبی خاص مثل شکر محلول در آب به حرکت خود ادامه می دهد و این حرکت قابل نسخه دادن نیست، کافی است دریچه ائی گشود و تجمعی عمومی برای حضور مردم علی الخصوص نسل جوان برای ارتباط و تبادل نظر برپا گردد، معتقدین به احراز و کسب هویت ملی افراد خاصی نیستند، همان افراد کوچه و بازار از هر طیفی هستند از دانش آموز و دانشجو و معلم گرفته تا کلیه کارکنان و زحمتکشان جامعه و اصناف و بازاریان و تجار و صاحبان کاخانجات و نیرو های نظامی و انتظامی همه و همه به نحوی در ته دل خود از ممنوعیت تحصیل و مکاتبه به زبانی غیر از ترکی و خوارشمرده شدن ملیتشان عذاب می کشند و از روی ناچاری و بخاطر نان شب و یا موقعیت شغلی دست به عصا راه می روند،

شما تصور کنید در یک شهری حداقل ده در صد مردم در اثر آگاهی به هویت و ملیت خود از تحمل شرایط تحمیلی موجود تبعیض نژادی حاکمیت و ملت فارس به تنگ آمده باشند و مردم هم بطور ضمنی این ده در صد را حمایت کنند و یا حتی افرادی بیطرف باشند و حداقل به حرکت ضربه نزنند قطعا سیستم و ذهنیت فارس مدار نمی تواند در برابر بی توجهی ملی و برسمیت شناخته نشدن اتوریته اشان در سطح شهر ترک نشین دوام بیاورد، قطعاّ خود را نماینده استعمار فارس اشغالگر احساس کرده و خود را عضو زائد در جامعه ‌آذربایجان احساس خواهد کرد و بطبع بار و بندیلش را در آن شهرخواهد بست و فرار را بر قرار ترجیح خواهد داد،

این روندی است طبیعی که مردم ‌آذربایجان امروز بدون جلب توجه و آلرژی زائی به رشد طبیعی خود ادامه می دهند دامنه پژواک امواج آگاهی هر روز پر طنینتر رساتر و بالغتر و عامه فهمتر می گردد ملت آذربایجان فرزندان شاغل در نیروی های نظامی و انتظامی را هرگز از خود جدا نمی دانند و بعنوان فرزندان ترک آذربایجان در آغوش والدین خود جای دارند و مادران و پدران ترک زبان چشم امید به همیاری آنها درکنار دیگر فرزندان ترک خود دوخته اند،

حرکت در داخل تکامل علمی و روند رشد طبیعی خود را طی می کند کسی خود را رهبر نمی داند و کسی هم نمی خواهد خود را رهبر جا بزند، همانند پرواز درنا و پرندگان مهاجر با نظمی خاص بدون تداخل و تصادم با هم، یک حرکتی کاملا ریشه دار و آگاهانه و بالغ و بدون احساسات و بر مبنای منافع ملی، گره خورده در منافع اقتصادی تک تک ملت ترک آذربایجان، جهت رسیدن به سر منزل مقصود، برای کسب حقوق طبیعی و مادر زادی خود به پیش می رود

امروز هویت طلبان تلاش می کنند تا حساب ملت ترک آذربایجان را که سالیان سال تحقیر شده اند را از ملت فارس که خود را اشرف مخلوقات می دانند جدا کنند

تلاش کنیم حساب حزب الله ترک را که سوسک نامیده شده با حساب فارس حزب الله را که خود را اشرف مخلوقات می داند جدا کنیم،

تلاش کنیم حساب کمونیست ترک را که سوسک نامیده شده با حساب فارس کمونیست را که زبان فارسی را زبان رسمی می داند و همه باید بزبان او تکلم کنند، جدا سازیم،

تلاش کنیم حساب لیبرال ترک را که سوسک نامیده شده با حساب فارس لیبرال که خود را قیم ملت ایران می داند جدا کنیم،

تلاش کنیم حساب سکولار ترک را که سوسک نامیده شده با حساب فارس سکولار که خود را در رأس امور می بیند جدا کنیم،

تلاش کنیم حساب زن فیمنیست ترک را که سوسک نامیده شده با حساب فارس زن فیمنیست که به مساله ملیتها بیگانه است جدا کنیم،

امروز اگر بسیجی های ترک آذربایجانی را برای سرکوب هویت طلبان می فرستند، بسیجیان با شعار های منطقی برادران ملت ترک خود مواجه می شوند، که بیانگر درد و دل سالیان سال تحقیر و توهین نژادپرستان فارس حبس شده در سینه هایشان می باشد و آنچنان در دلشان می نشیند، که بعنوان یک هویت طلب به پایگاههای خود باز می گردند و این حرکت علمی و منطقی و هنر در انتخاب شعار مناسب دل هر ترک آذربایجانی را به درد می آورد، که جزو افتخارات تاریخ ملت ما در آذربایجان جنوبی محسوب می شود، که در تاریخ ثبت خواهد شد،

ملت ترک چه گناهی دارد که نمی خواهد قیافه ملت فارس را ببیند، این حق طبیعی ملت ماست، مشکل در پیش ملت ما نیست، این ملت فارس است که علتش را در پروسه رفتار های تبعیض گرایانه وتحقیر آمیز و راسیستی تاریخی خود با ملت ترک آذربایجان باید جستجو کند،

همه ملت ترک آذربایجان همسنگران ما هستند و در این شرایط خاص دربرابر ملتی که ما را سوسک می نامند ما موظفیم که تعصب همدیگر را نگه داریم، فرقی نمی کند، همه ترکهائی که در آذربایجان به ترک بودنشان افتخار می کنند در صف حرکت ملی هستند، هر آذربایجانی درحق ما بیحرمتی کند به حساب ندانمکاری باید گذاشت، چون دشمن واقعی ما راسیسم فارسی است که ما را خر و سوسک خطاب می کند،

امروز کل آذربایجان یک حزب است، امروز مرامنامه و اساسنامه ما مصیبتی است که بر سر ملت ما وارد شده، می باشد، امروز کل آذربایجان یک ید واحد است، چون درد نژادپرستی و درجه شمره شدنمان بیسوادی به زبان مادری ممنوعیت تکلم و کتابت به زبان مادری به ما تحمیل شده، ما ملت بی خانمان و دربدر در وحله اول سر پناهی بنام وطن باید داشته باشیم، امروز مرامنامه و اساسنامه همه احزاب بر مبنای آنادیلی و وطن تورپاغی باید استوار گردد، ابتدائی ترین خواست کلیه گروهها از چپ و راست و لیبرال و میانه رو و مذهبی چیزی نیست بجز زبان مادری وهویت ملت ترک آذربایجان و سرزمین آذربایجان، که این نه ربطی به دین دارد و نه ربطی به آئین و ایدوئولوژی دارد،

خون را با خون نمی شویند، این از کلمات قصار اجداد ما است، ما در آذربایجان حکومت آشتی ملی برپا خوهیم کرد، همه فرزندان ملت ترک آذربایجان فرزندان ما و فامیل های ما هستند، همه ما بسوی اصلاح جامعه خود به پیش خواهیم رفت نه درجهت انتقام و قصاص و اگر کسانی در گذشته در اثر جبر شرایط، شرایطی غیر اختیاری بر آنها تحمیل گردیده و مرتکب خطائی شده اند، ما در جهت صلح و اصلاح پا جلو خواهیم گذاشت، چون در آینده آذربایجان اجرای حقوق بشر باید دقیقا استوار بر قوانین سازمان ملل و همانند کشور های مترقی جهان باید اجراء گردد،

در خارج بر مبنای ذهنیت لا شریکه له ششدانگ رهبریت آتی آذربایجان را در مالکیت خود می دانند و هیچ کس را مجاز در دخالت در امور رهبری و تصمیم گیری را برسمیت نمی شناسند و هر اقدامی و حرکتی باید پیرو نظرات این افراد باید هدایت گردد،

هر شب خواب پرواز با هواپیمای ایرفرانس به مقصد تبریز و قبرستان وادی رحمت را می بینند، دقیقا همانند آمدن خمینی به تهران و بهشت زهرا که ذهنیت حزب فقط حزب الله رهبر فقط روح الله را در ذهن آدمی تداعی می کند و کسی جرئت نمی کند به اینها بگوید بالای چشمت ابروست و در برابر کوچکترین انتقادی، برای حذف فیزیکی منتقدین خود، چنان سناریوی پلیسی جاسوسی همانند صیغه سه طلاقه، که ازدوج مجدد را غیر ممکن می سازد، می نویسند و تمام راهها را به روی خود و طرف مقابل می بندند و با چسباندن بزرگتری زشت ترین مارک و اتهام و بهتان که دیگر با هیچ مواد پاک کننده و وایتکسی نمی شود تمیزش کرد نسبت می دهند و چون معمولا همدیگر را نمی بینند و توسط تلفن یا ایمیل و یا دیگر ارتباطات کامپیوتری مرتبطند در نتیجه با خیال راحت و بدون شرم حضور به خاطر ناراحتی دوری از وطن و ناراحتی های شخصی خود را هم ضمیمه و اضافه کرده و شایعات را به توان ده رسانده و بطور وسیع پخش می کنند و به آخرین و بالاترین و رکیکترین و بی حرمتترین توهینها متوسل می شوند و بر خلاف تاکید آتاتؤرک مبنی بر تؤرکؤن تؤرکدن سورا دوستی یوخدی، در برخورد با این هموطنانمان، آدمی نتیجه می گیرد که آذرباجانلنین آذربایجانلیدان سورا دؤشمنی یوخدی،

روشنفکرانی که در خارج بر علیه دیکتاتورهای کله گنده داخلی مبارزه می کنند، بهتر است اول شروع کنند به تمرین مبارزه بر علیه دیکتاتورچه ها در خارج و از تجربه تزریق واکسن میکروب ضعیف شده جهت مقابله با میکروب قوی می توانند استفاده کنند، دیکتاتورچه های مشکوکی که هنوز قدرت نگرفته بساط اطلاعات و ضد اطلاعات و تحقیقات و سانسور و بایکوت را در ناف کشورهای دمکراسی راه انداخته اند و کسی هم بخاطر عشق به وطن جرئت نمی کند بگوید بالای چشمت ابروست و به خاطر به انحصار کشیدن رسانه ها و وب سایتها و امیلهای گروهی و به عنوان نخود هر آش در هر امری دخالت می کنند و اگر کنفرانسی و یا گرد همآئی بر گزار می شود بلافاصله توسط افرادی که زیاد کار می کنند و کمتر حرف می زنند و تعطیلات تابستان را همراه خانواده به سفارت ایران مراجعه و بعد از نوشتن توبه نامه و اخذ پاسپورت یکسره از آمستردام و یا لندن و یا فرانکفرت و دیگر شهر ها همراه خانواده به تهران پرواز کرده و در لحظه ورود به فرودگاه تهران هم طبیعاَ تخلیه اطلاعاتی شده و با خیال راحت چون مورد تائید حضرات هستند بعنوان افراد مورد اعتماد مشاوره می کنند و حتی بعنوان بازرس هم گمارده می شوند،

وقتی اسبها رم می کنند، چوپان گله ی اسب با دقت تمام نگاه می کند، تا اولین اسب رم کرده را شناسائی کند و با سرعت تمام بطرف آن اسب می دود و با تمام توان تلاش می کند، مهار آنرا بدست گرفته و سوارش می شود و بقیه اسبها را بدنبال اولین اسب رم کرده راه می افتند و چوپان گله اسبها را به طرف محل نگهداری و یا نقطه اول بازمی گرداند، در دنیای سیاست، حاکمان هم همین شگرد را به شکل پیچیده تری در قبال مخلفین خود و همچنین حرکت ملی آذربایجان جنوبی بکار می بندند،

آنهائیکه شب و روز مشغولند که هویتچی های باسواد و تحصیل کرده را به روش سیرینسه تمک و قینجخدیرماخ و قارا یاخماخ، با شخصیت آنها بازی کنند و در نهایت این افراد را به سرخورده گی هویت طلبی دچار و مبتلا سازند و شخصیت هائی مثل احمد کسروی از آنها تولید کرده و به راسیسم فارس تقدیم کنند، یا دلال هائی هستند که بنام ملیتچی بنگاه آدم فروشی برای راسیسم فارس باز کرده اند و مشغول تولید احمد کسروی های جدید برای مقابله با حرکت ملی هستند و یا اینقدر احمقانه در رویای رهبر شدن غرق شده اند که قادر به تشخیص سیاه از سفید نیستند،

علل سقوط افرادی با استعدای مثل احمد کسروی در دام و دامن و باتلاق نژاد پرستان فارس و باعث مصرف شدن اینگونه افراد همانند کود شیمیائی و پهن برای بارور کردن شاخ و برگ درخت راسیسم فارس را باید در ضعف سازماندهی جنبش ملی آذربایجان در آن برهه را باید بررسی کرد، که با آلرژی های خاص و حساسیت به بعضی افراد نتوانستند آنها را سازماندهی کنند و باعث طرد و بایکوت و تحقیر و تهمت و رنجش آنها گردیده اند و امروز رفتار سئوال بر انگیزی در بین افراد مشاهده می گردد، که این افراد بعد از دوستی با افراد صدیق ومؤمن و معتقد به رهائی آذریایجان و دارای فکر و ایده های جدید رهائی را به خاطر داشتن رسانه ائی خود، این افراد مستعد را به وسط میدان مبارزه می کشند و مثل بادکنک بادش می کنند و به هوا می فرستند در بالاترین نقطه به طور غیر منتظره نوک سوزنی به بادکنک فرو می کنند و بیرحمانه از نقطه اوج با سر به پائین سقوط می کنند و این افراد مشکل می توانند بخود بیایند، عکس العمل این افراد به سه شکل بروز می کند، یا دپرسیو می شوند و یا به افرادی مثل احمد کسروی و به ضد خود تبدیل می شوند و تا بخود بیایند راسیسم فارس بلعیده و حداکثر بهره برداری خود را از آنها می کند، تعداد قلیلی از این افراد، این نفرت را هم برروی نفرت های ضد راسیستی اضافه کرده و کل انرژی خود را جهت نابودی ذهنیت نژاد پرستی نژاد پرستان فارس صرف می کنند،

البته با کمال تأسف اکثر فعالین گمنام آذربایجان در خارج، نه بخاطر ترس از رژیم، بلکه بخاطر مصون ماندن از گزند تهمت و افترا و بهتان انحصارطلبان آذربایجان، در ناف دمکراسی اروپا و آمریکا بطور مخفیانه فعالیت می کنند و از درج نام حقیقی وعکس خود، خوداری می کنند

۲۱ فوریه روز گرامی داشت زبان مادری (چرا نمی توانم به زبان مادری ام درس بخوانم؟)

من یک ایرانی ام اما فارس نیستم. من بلوچم، ترکم، عربم، کردم و ترکمن. چرا نمی گذارید به زبان مادری ام درس بخوانم؟ مادر من با مادران شما چه تفاوتی دارد که زبانش را از نظام درسی کشور حذف کردید؟ ...

من یک ایرانی ام اما فارس نیستم. من بلوچم، ترکم، عربم، کردم و ترکمن. چرا نمی گذارید به زبان مادری ام درس بخوانم؟ مادر من با مادران شما چه تفاوتی دارد که زبانش را از نظام درسی کشور حذف کردید؟
مادر من هم مثل مادران شما ممکن است زبان دیگری را نداند یا اگر بداند دوست دارد با زبان خودش – که زبان نیاکان اوست – با فرزندانش صحبت کند، چرا او را و مرا از این حق طبیعی و انسانی محروم می کنید؟ شاید شماری از شما بگویند که کسی مانع صحبت شما در خانه نشده است اما بدانید که صدها پدر و مادر به علت تحقیر غیرفارس ها و فشارهای معلمان مدارس کشور بر آنان، می کوشند با کودک خود به زبان رسمی - و نه به زبان مادری - صحبت کنند.
برادر و خواهر فارسی که مرا از حق آموزش به زبان مادری ام محروم کرده ای، شما و مادر شما چه امتیاز خاصی دارید که مرا از این حق انسانی محروم کرده اید؟
هشت دهه و اندی است که ما – غیرفارس ها – از جیب خود می خوریم و شما دایما بر محتوای جیب خود می افزایید. یعنی زبان فارسی به کمک فرهنگستان ها و دانشگاه ها و رسانه های دیداری و شنیداری و کتاب های درسی و غیر درسی و پول نفت عرب خوزستانی فربه می شود و می بالد و گردن می افرازد و زبان من ترک، من کرد، من عرب، من بلوچ و من ترکمن به امان خدا رها شده، یا در واقع به مرگ تدریجی محکوم شده است. زبان های ما به بیماری می ماند که به هیچ پزشک و پرستاری اجازه داده نمی شود برای درمانش به او نزدیک شود. کسانی هم که فریاد بر می آورند که "آی آدم ها" اینجا، در ایران ما، زبان های زنده ای به احتضار افتاده اند، نه تنها فریاد رسی نمی یابند بلکه زندانی می شوند، نه یک سال و دو سال، بل چندین و چند سال.
دوستان و هموطنان عزیز فارس! ما زبان شما را – چه بخواهیم و چه نخواهیم – از کودکی می آموزیم اما شما نه تنها زبان من غیرفارس را نمی آموزید بلکه بخشی از شما، از ما به علت ترک بودن و عرب بودن و کرد و بلوچ و ترکمن بودن نفرت دارید و ما را تحقیر می کنید و زبان ما را به پشیزی نمی گیرید.
می گویید زبان فارسی شیرین است، شکر است و هزار وصف دیگر در باره آن به کار می گیرید، گیرم که چنین باشد زبان مادری من نیز برای من عسل است، شیرین و شکر است، چرا دستگاه های رسمی و غیررسمی شما کمر به قتل زبان مادری ام گرفته اند؟ چرا به قاتل زبان های ما اعتراض نمی کنید؟ دریغ از یک بیانیه یا یک مقاله یا یک اشاره از سازمان های فرهنگی و سیاسی سراسری شما.
هموطن فارس من! آیا می دانی که در عرف بین المللی به این امر می گویند: پاکسازی قومی؟ آیا می دانی که شما با سکوت خود و باعدم اعتراض به نظام تک زبانه مسلط بر ایران چند ملیتی با این جنایت، همنوایی نشان می دهی؟
هموطن فارس من! وقتی از راسته کتاب فروشان میدان انقلاب و دانشگاه تهران گذر می کنی آیا هیچ گاه فکر کرده ای چرا هموطنان ترک شما - که حدود سی درصد جمعیت کشور و شصت در صد جمعیت تهران را تشکیل می دهند – از میان صدها کتابفروشی فارسی، فقط باید یک یا دو کتابفروشی ترکی داشته باشند؟ آیا اساسا می دانی که هموطنان عرب شما – که همزبانان شان رسانه های بین المللی قدری همچون الجزیره و الحیات و الشرق الاوسط دارند – حتا یک نشریه عربی در استان خوزستان ندارند؟ و آیا می دانی که بلوچ ها که در آن سوی مرز، ده ها رادیو و تلویزیون و نشریه بلوچی دارند، اما در استان سیستان و بلوچستان حتا یک نشریه به زبان مادری شان ندارند؟ این امر در باره کردها، که همزبانان شان در آن سوی مرز از حاکمیت فدرال برخوردارند، و درباره ترکمن ها که همسایگان همزبان شان دارای کشور مستقل هستند، نیزکمابیش صدق می کند.
به راستی اگر رسانه های بیرون از مرزها نبودند، همین نیمه جانی که زبان های خلق های غیرفارس دارند نیز از میان می رفت و خواسته خاک پرستان تک زبان خواه به تحقق می پیوست؛ اما این کار شدنی نیست و تا زمانی که یک مادر ترک، یک مادر عرب، یک مادر کرد، یک مادر ترکمن و یک مادر بلوچ زنده است، زبان های ما زنده خواهد ماند. لذا هموطن فارس من بدان که زبان من تا ابد فلج و بی حرکت نخواهد ماند و دیدی که طی این سه چهار سال زبان من دوباره سبز شد و بدان که این زبان خواهد شکفت. البته اگر شما جلوی نژادپرستان و تحقیرکنندگان فرهنگ ایرانیان دگر زبان بایستی و خواهان تدریس زبان های آنان در سطح ابتدایی و بالاتر باشی، زبان من در کنار زبان تو علیه ظلم و بی داد زبانه خواهد کشید.
امروز ۲۱ فوریه روز گرامی داشت زبان مادری است که از سوی سازمان علمی فرهنگی یونسکو اعلام شده. حکومت ایران به رغم عضویت در سازمان یونسکو و قبول مصوبه های آن، نه تنها گامی برای گرامی داشت این روز بین المللی برنمی دارد بلکه با کسانی که این روز را گرامی می دارند برخورد می کند و آنان را به زندان های بلند مدت محکوم می کند.
بیایید همگی این روز فرهنگی را جشن بگیریم و همگی یکدل و یک زبان، خواهان رهایی همه زندانیانی باشم که به خاطر اعتلای زبان مادری و فرهنگ سرکوب شده شان در زندان های کشور به سر می برند. در درون ایران، اگر در خارج از خانه ما را می گیرند و زندانی می کنند می توانیم این کار را در خانه ها و دور از جشم گزمه ها انجام دهیم. فراموش نکنیم این روز، روز مهمی است.

دلایل افزایش تحقیر زبان و ملیت تؤرک از طریق صدا و سیمای رژیم

مدت زمانی می باشد که سردمداران ولایت فقیه در سازمان صدا و سیما ی جمهوری به اصطلاح اسلامی به پخش هرچه بیشتر سریالهای ضد تؤرکی که در ان ملت و زبان تؤرکی مورد تمسخر واقع می شود روی اورده اند! که تصادفی نبوده و دلایل متعدد زیادی داشته که در اینجا به بررسی ان می پردازیم!

اینکه رژیم منفور از طریق رسانه جمعی دست به این عمل شنیع بزند چیز تازه ای نمی باشد اما در این برهه از زمان که دست و پای رژیم بدجوری گیر بوده و در داخل و خارج با بحران مشروعیت و نیز انزوای بین المللی مواجه هست جای تامل دارد! اما با نگاهی به تحولات چند ساله اخیر می شود تا حدود زیادی دلایل این اعمال رژیم را فهمیده و پی به ان برد .دلایل این تبلیغات ضد تؤرکی به دو عامل داخلی و عامل خارجی تقسیم می گردد که عبارتند از: دلایل داخلی:

۱- افزایش خوداگاهی ملی در بین تؤرکهای اذربیجان و دیگر مناطق ایران و تحت تاثیر قرارگرفتن و بیداری روحیه تؤرکی در بین نسل جوان و حتی اسمیله شده ها که در بازی های تراکتور سازی می توان ان را مشاهده نمود

۲- دسترسی تمامی مردم تؤرک به یکی از رسانه های ملی منجمله کانال تلویزیونی " گون اذ تی وی و سایتها و وبلاگهای ملی و پی بردن به جعل تاریخ توسط فارسها و نیرنگ شونیسم بر ضد ملت تؤرک که کانال تلویزیونی گون اذ تی وی نقش موثری داشت زیرا در تمامی مناطق امکان استفاده از اینترنت نمی باشد

۳- ایجاد دشمنی بین فارسها و تؤرکها برای ممانعت از اتحاد احتمالی انها بر ضد رژیم در حال فروپاشی که می تواند سقوط رژیم را تسریح نماید اما با پخش این سریالها نفرت تؤرکها از فارسها افزایش یاقته و احتمال اتحاد انها به حداقل کاهش می یابد

۴- افزایش قدرت تؤرکها در خود ایران که در کلیه زمینه ها اعم از اقتصادی و فرهنگی و غیره می شود ان را مشاهده نمود و نیز از بین رفتن تفرقه بین ملل تؤرک ایران که در گذشته شونیسم فارس بین انها انداخته بود که موجب نگرانی فارسهای نژادپرست گردیده هست

۵- تشتت و سرگردانی شونیسم فارس که از قدرت و ابهت تؤرکها تیر خلاص را شلیک نموده و در چه کار کنم غرق گردیده هست( به حضور صدها هزار نفری در بازیهای تراکتور که تمامی تؤرکهای ایران حضور دارند توجه نمایید!)

در بعد خارجی نیز این عوامل موجب خشم شونیسم فارس گردیده هست:

۱- استقلال کشورهای تؤرک زبان و افزایش قدرت تؤرکها در کلیه زمینه های مختلف از سیاسی و اقتصادی گرفته تا علمی و نظامی به طوری که تنها تولید ناخالص ملی ترکیه دو برابر ایران می باشد در حالی که فاقد منابع معدنی موجود در ایران می باشد! و یا تعداد توریستهای که از جمهوری آذربایجان در سال دیدن می نمایند بیش از توریستهائی هست که از ایران دیدن می نمایند!

۲- رسمی شدن زبان تؤرکی در تعداد زیادی از کشورها به عنوان زبان اول یا دوم یا سوم مانند مقدونیه( زبان سوم) کوزوو( زبان سوم) افغانستان( زبان سوم) و زبان رسمی شدن تؤرکی در اروپا و موسسات علمی ان و نیز افزایش قدرت زبان تؤرکی در سراسر جهان و در نقطه مقابل ضعف زبان فارسی که در دنیا تمایل کمتری به یادگیری ان وجود دارد

۳- نقش ترکها در تحولات جهانی و نیز سکاندار شدن تؤرکها در رهبری جهان اسلام که در منطقه خاورمیانه و دیگر مناطق ان را مشاهده می نماییم ۴- ثبت اعیاد و مراسم تؤرکی به عنوان میراث جهان تؤرک که قبلا فارسها ان را از ان خود نموده بودند و نیز دانشمندان و مشاهیر تؤرک که فارسها مدعی تعلق انها را داشتند به عنوان دانشمندان جهان تؤرک

۵- بیکاری گسترده در ایران و بحران کار و اشتغال به کار دهها هزار به طور مستقیم و غیر مستقیم در کشورهای تؤرک زبان که اکثرا تؤرکهای ایران می باشند و اشتغال به تحصیل تعداد زیادی در ان کشورها که در نهایت تحت تاثیر قرار گرفتن و بیداری ملی در انها.

۶- تلاش و عجله شونیسم فارس برای تحقیر و در پی ان اسمیله نمودن تؤرکهای ایران تا دیگر تؤرکی با فرزندانشان صحبت نکنند و زبانشان را از دست داده و اسمیله گردند زیرا با این تبلیغات افراد ساده تؤرک برای رهائی از شرم تؤرک بودن مجبور خواهند بود تؤرکی را رها کرده و به زبان فارسی صحبت نمایند! که نتیجه ان نیز به نفع شونیسم فاشیست فارس می باشد. و دهها علت دیگر که نشان از ضعف و زبونی شونیسم فارس شده و انها را به ورطه خودکشی رسانده هست زیرا دیگر به خوبی می دانند که بازگشت به دهه های گذشته امکان پذیر نبوده و تؤرک بیدار شده و به خواب بردن ان نیز غیر ممکن می باشد! و دیر یا زود این ملت شیر زنجیرها را گسسته و حاکم حیله باز را به جزای اعمالش خواهند رساند!

یاشاسین تؤرک و آذربایجان