۴/۱۱/۱۳۸۹

بازداشت، شکنجه، زندان، و سرانجام نقطه ای بدون بازگشت! - باریش آذیول

اینها کلماتی هستند که جامعه آذربایجانی کم کم آنها را به یکی از واقعیات زندگانی خود مجبور به پذیرش خواهد شد .
 
کمتر روزی را می توان  سایت های مربوط به فعالین آذربایجانی را مشاهده کرد ِ که در آنجا خبری از نقض سیستماتیک حقوق بشر علیه آنها درج نشده باشد.
 
یکی از غیر قابل باورترین توصیفات در مدح ترک های ایران : ترک بودن جرم نا نوشته ای که هر نوزاد آذربایجانی از بدو تولد ِ آن را با خود حمل می کند. جرمی که این نوزاد باید در طول سال های پیش رویش منتظر و نظاره گر محاکمه خود شود. طراحی محکمه ها نیز به نسبت دزی که اعضای جامعه اذربایجانی از ترک بودنشان نشان می دهند متفاوت بنظر می رسد. گاهی حکم ها به صورت دسته جمعی صادر می شود . گاهی نیز سنگینی بار احکام دسته جمعی روی یک نفر خالی می شود. در این بین ِ مجریان این احکام نیز مانده به ابزار موجود در دستانشان ِ حکم ها را در صفحات روزنامه ها ِ فیلم های ( کارتونی و سینمایی ) ِ سریال های تلوزیونی ِ کتابهای درسی ِ اعتبارات دولتی ِ زندان ها  و ... به مرحله اجرا در می آورند.
 
شاید اگر امروز در کنار یک سیاهپوست آفریقای جنوبی که آپارتاید نژادی را به خوبی لمس کرده ِ سخن از واقعیات تلخ نظام آپارتایدی به میان آید ِ با لبخندی معنادار مرگ آپارتاید را در زباله دان تاریخ به ما نشان دهد. یا اگر با یک بنگلادشی در باره ممنوعیت زبانی به گفتگو بنشینیم او با مرور خاطرات تلخی که بر تاریخ مبارزاتی ملتش نقش بسته ِ شاید این وضعیت را بدترین شرایط موجود برای یک ملت قلمداد کند. امروزه مبارزه با آپارتاید و یا مبارزه با ممنوعیت زبان مادری در بین مردمان آفریقای جنوبی و بنگلادشی دیگر مفهومی ندارد . کم کم خواسته های آنها نیز با گذشت زمان دچار تغییر شده و با اعتماد به نفس بیشتری همگام با معترضانی که در کپنهاگ دانمارک به خاطر تغییرات آب و هوایی دست به تظاهرات میزنند ِ مشکلات خود را در چنین وضعیت هایی دنبال می کنند.
 
امروز ِ جهان خود را بر این باور رسانده که زمان تحت ستم قرار دادن  ملت ها دوره افول خود را می گذراند و به تبع آن ملت ها با احترام به حقوق متقابل می توانند با تعریف منافع مشترک آینده خود را دنبال کنند. بلژیک کشوری کثیرالملله ِ نمونه قابل استنادی است که در این کشور در گذشته ای نه چندان دور ما شاهد اداره شدن آن کشور بدون هیئت دولت در یک مقطع زمانی بوده ایم  . و اما ایران به عنوان کشوری کثیرالملله ....به راستی آیا مدافعان حقوق بشر ِ آپارتاید هشتاد ساله دوام یافته بر علیه ملت آذربایجان را که از طرف سیستم فارس محور ایران صورت می گیرد را شاهد نبوده اند ؟ آپارتایدی که تئوری آن در تاریکخانه های فراماسونری شکل یافته و حتی پس از وقوع یک انقلاب در سطح مدیریتی کشور نیز این تئوری کماکان در جایش و با شدت بیشتری به قوت خود ادامه می دهد!هزاران نفر در این هشتاد سال به خاطر دفاع از بدوی ترین حقوق انسانی خود جانشان را از دست داده اند و آنگاه ما شاهد این ادعا می باشیم که قتل عام ده ها هزار نفری روشنفکران آذربایجان در اذرماه سال 1325 ِ امروزه در  نشستی که در تلوزیون صدای فارسی آمریکا اتفاق می افتد به تعبیر مهمانان به اصطلاح کارشناس آن تلوزیون نجات آذربایجان قلمداد می شود!
 
صفرخان بیش از سی سال از عمر خود را در زندان های آپارتاید به سر می برد اما هیچ سازمان حقوق بشری با دیدن چنین صحنه ای دم بر نمی آورد .
 
بی ریا وزیر فرهنگ دولت خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان طی سالیان متمادی در زندانها تحت شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار میگیرد اما در این کشور کسانی که سنگ حقوق بشر را همواره بر سینه خود کوبیده اند ِ انگار نه انگار که ... .در ایران طیف های سیاسی اعم از اصلاح طلبان و اصول گراها در صحنه سیاسی به مثابه کارد و خون اند اما آنها در یک چیز فصل مشترکی دارند آن هم نگرش های تعفن آورشان بر علیه ملت های غیر فارس در ایران است.
 
حرکت ملی آذربایجان در بین جریان های سیاسی موجود در ایران از معدود جریاناتی  می باشد که همیشه و در همه وضعیت ها خواسته های خود را عاری از خشونت مطرح می کند . این حرکت در عین دموکراتیک بودن با هیچ جریانی سر پیکار بر نگزیده  و تنها خواسته اش حق تعیین سرنوشت ملی می باشد. نقطه ای بدون بازگشت :تحقیر و توهین به شعور یک ملت بارها و بارها تکرار می شود و به یک باره کاسه صبر آن ملت لبریز گشته و در خرداد ماه سال 1385 آتشفشانی از اعترضات را به راه می اندازد . ده ها نفر به علت اعتراض به توهینی که از روزنامه رسمی ایران بر علیه ملت ترک صورت گرفته جان خود را از دست می دهند . صدها نفر روانه زندان می شوند . داشتن این ادعا اغراق آمیز نیست که در طی گذشت 4 سال از آن روزها ده ها  هزار نفر به بهانه های واهی بازداشت و تحت شکنجه قرار گرفته اند. در این بین نیز معلوم نیست که چه تعداد نفری مثل فرهاد محسنی نگارستان در خفا بازداشت و به قتل رسیده اند. اگر طراحان  گذشته  و فعلی جامعه ایرانی بر این باورند که غیر فارس بودن مغایر با تعریف شهروند درجه یک بودن در این کشور به حساب می آید ِ پس با استناد به ماده 29 منشور جهانی حقوق بشر که می گوید(( هر فردی در برابر آن جامعه ای وظایفی  بر عهده می گیرد که رشد آزادانه و همه جانبه او را ممکن می سازد )) ِآیا می توان از یک شهروند آذربایجانی که نه تنها شرایط رشد آزادانه و همه جانبه برای او مهیا نمی شود ِ بلکه تحقیر و تجاوز به ابعاد شخصیتی او جزء واقعیات لاینفک زندگیش محسوب می شود ِ انتظار این را داشت که عرق ملی ایرانی بودن را مانند یک فارس زبان به جای آورد.
 
اگر مردم دنیا امروزه مشکلاتشان ِ در اما و اگرهای تغییرات آب و هوایی کره زمین خلاصه می شود ِ در این نقطه از جهان میلیون ها نفر به علت عدم دسترسی به بدوی ترین حقوق انسانی خود در وضعیت غیر قابل وصفی به سر می برند.منع تحصیل به زبان مادری ِ تاراج منابع معدنی ِ تخریب ثروت های زیست محیطی همچون ( دریاچه ها ِ رودخانه ها و جنگل ها ) ِ بر هم زدن ترکیب جمعیتی ِ آواره کردن نخبه های سیاسی و علمی  ِ ممنوعیت پخش برنامه های تلوزیونی به زبان مادری همه و همه باعث شده اند که در صد بسیاری از شهروند آذربایجانی دوش به دوش هم برای شکستن زنجیر آپارتاید فرهنگی و سیاسی  مبارزه مدنی خود را هر روز منظم و منظم تر جلوه دهند .و در آخر اینکه:بی لطف نیست اگر بگوییم امروز ِ هر فعال آذربایجانی ای که بازداشت و تحت شکنجه قرار می گیرد در حقیقت یک فعال حقوق بشری است که از وضع موجود در اطرافش به ستوه آمده و با روشهای کاملا مطابق با معیارهای مبارزه دموکراتیک و مدنی خواسته های جامعه معدنی خود را دنبال میکند.
 

لزوم ارتقاء مدیریت و سازماندهی در حرکت ملی آذربایجان جنوبی - یعقوب‌ گؤنئیلی

یاد گرفتن شنا در مکانی که آب نیست بعید است.

 
مقدمه: کسانیکه در گذشته زندگی می کنند و با پیش قضاوت تصمیم می گیرند حال و آینده را از دست می دهند، استفاده از فرم های تشکیلاتی تاریخ گذشته فئودالی و عشیرتی مجاهدین و فدائیان و حزب توده و دیگر گروهها و تشکلهای منقرض، دقیقاّ مثل این می ماند که بخواهی لوازم یدکی ماشین بخار را برای تعمیر موتورهای دوّار وانکل بکار ببری، باید این واقعیت را در نظر قرار گرفت، که بموازات رشد تکنولوژی و پیچیدگی های آن،  سیستم اقتصادی و روابط اجتماعی و مسلماّ روابط سیاسی و متعاقب آن روابط تشکیلاتی با تکامل شرایط حاظر، فرم و مشخصات جدیدی را باید بخود بگیرد، حرکت ملی آذربایجان ضمن مرزبندی با عقب ماندگی های ذهنیت های فرسوده سنتی و محافظه کار، خود را باید با شرایط جدید تکامل تشکیلاتی تلفیق دهد، که قطعاّ این کار انرژی بالائی می طلبد که نسل جوان می تواند همانند لوکوموتیو کاروان ارابه حرکت ملی را به سر منزل مقصود رهنمون سازد.
 
کسب تجربه در هر کاری منوط است به رو در رو و واقع شدن انسان در شرایط عملی و ملموس و معمولا انسان آموخته های تازه را از اشتباهاتش  یاد می گیرد،
 
از زمانیکه ملت تورک آذربایجان جنوبی موقعیتشان را در اداره حاکمیت دولت ایران، با حفظ هویت ملی خود از دست داده اند، امکان رشد و کسب تجربه مدیریت و سازماندهی با حفظ هویت و زبان مادری برای ملت آذربایجان محدود گشته، که هیچ آذربایجانی با حفظ هویت خود نتوانسته در پست های مدیریتی و یا سازماندهی، موقعیتی را احراز کند و در نتیجه این محرومیت، ملت تورک آذربایجان نتوانسته تجربیات لازم را کسب کند، تنها هویت بر باد داده ها این موقعیت را داشتند، که با اظهار شرمساری از تورک بودن و انکار و به باده فراموشی سپردن زبان مادری و مدفون کردن اصالت و نجابت خود ، این موقعیت ها را داشته اند، که البته تجربیات آنها بدرد ملت آذربایجان نمی خورد و همانند تجربیات مهندس میر حسین موسوی که فقط بدرد سازماندهی جنبش سبز با هویت فارس می خورد، که باب طبع سلطنت طلبان مجاهدین و حزب توده که بر اساس فرضیات احمد کسروی و با انکار دیگر ملیتهای غیر فارس در ایران و با نامیدن ملتها با واژه هائی مثل قوم و قبیله محبوب پانیرانیست ها واقع گردیده است، در کل دوره حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی، حتی یک استاندار و یا فرماندار و یا شهردار تورک با حفظ هویت تورک و افتخار به تورک بودنش را در کلیه شهر ها و استانهای تورک نشین نمی توان پیدا کرد و این نشانگر این است معتقدین به هویت ملی، از امکان کسب تجربه مدیریت وسازماندهی بی نصیب مانده اند، و این بزرگترین نقطه ضعف ملت ماست، که باید خود را آماده بالا بردن سطح دانش مدیریت و سازماندهی بکند، تا  برای حزب گردانی و دولت گردانی و فرماندهی قادر باشد و ملت ما از آن حالت رعیت و یا سرباز حرف شنوی دوره فئودالی و عشیرتی باید خارج شود، و هر کس در هر پستی و مقامی، هر کاری را که انجام می دهد، باید علت انجام کار خود را خوب درک کند و پیوند حفظ هویت و حاکمیت ملی و نحوه دولتگردانی، دقیقاّ برایش توجیه شده باشد،
 
حکومتهای فارس به کسانی از بین ملت تورک قدرت داده اند که از تورک بودن خود شرم می کنند و از کودکی در مدارس بخاطر تورک بودن توسط همکلاسیان فارس تحقیر شده و همه حقارت ها را به خاطر تورک بودن پدر و مادرش و یا یکی از والدینش در حق او اعمال گردیده و به این کودکان علت تحقیر را تورک بودن القاء گردیده است و این کودکان بیگناه بخاطر فرار از تحقیر به جرم تورک بودن، برای اینکه بتوانند همانند دیگر کودکان زندگی نرمالی داشته باشند و دقیقاّ بدین خاطر و نا آگاهانه، از تورک بودن شرم می کنند و به ملت تورک پشت کرده و نفرت پیدا می کنند و به افراد انتقامجو بر علیه ملت تورک تبدیل می شوند، که بعضاّ بمراتب بیشتر از فارسها بر خورد تحقیر آمیزی نسبت به ملت تورک دارند، روایتی است که یکی از اجداد هیتلر گویا یهودی بوده و بدین خاطر در کودکی شدیدا تحقیر شده و علت نفرت و آلرژی او نسبت به قوم یهود در این رابطه بوده است و در شرایط حاظر هم در بعضی از دو رگه های قدیمی اروپائی بیشتر از خود اروپائیها، گرایشات ضد خارجی مشاهده می شود،
 
در آذربایجان آنهائی که به تورک بودن خود افتخار می کنند، هرگز شانس آنرا نداشته اند، که در جائی در سیستم فارس تشکیلات گردانی کنند و اگر هم در بین گروههای سیاسی بودند، زیر نظر هژمونی فارسها بوده اند با توجه به کلیه موارد مذکور طبیعاّ تشکیلات گردانی در حرکت ملی ملت تورک آذربایجان جنوبی در نقطه شروع می باشد و ما همگی باید اذعان داریم که در مورد مدیریت و رهبریت و لیدر بودن، از ٢١ آذر ١٣٢٥ تا کنون وقفه افتاده و این بخش از تکامل باز ایستاده و با قبول واقعیت و با برخورد واقعی با مسآله، امکان شروع تکامل برای پیشتازان حرکت ملی میسر خواهد گردید و گر نه در غرور کاذب اسیر گشته و دون کیشوت وار با افتخار به تجربیات تاریخ گذشته گروههای سیاسی منقرض، امکان تکامل را بر روی خود خواهیم بست، پس باید باور کنیم و قبول کنیم و حرکت را از صفر شروع کنیم و آنهائی هم که در آذربایجان شمالی شانس تجربه داشتند، که آن تجربیات هم درشریط جنوب قابل تلفیق نیست، با خط بطلان کشیدن به کلیه تجربیات گذشته و با تقبل نبود تشکیلات و یا آموزش تشکیلات گردانی به شکل سیستماتیک و علمی و مدرن به پیشواز احداث اولین پایه های تشکلهای ملت آذربایجان برویم و شاید کنفرانس بروکسل نقطه آغازی باشد، برای ایجاد پایه های پارلمان موقت آذربایجانی ها در تبعید و شروع مطالعه قوانین و نحوه گرداندن تشیکلات در دیگر کشور های مترقی جهان، بعنوان تجربه شروع بکار ببندیم،
 
با توجه به شریط خاص آذربایجان جنوبی، گوش فرا دادن به نظریات نسل جوان و ایجاد فرم های مدرن تشکیلات و مدیریت و سازماندهی منطبق بر شرایط حاظر و فراموش کردن و مرزبندی های جدی با تجربیات و یا افتخارات تاریخ گذشته و پالایش آن تجربیات ناموفق و غیر قابل اجرائی، شامل:
 
١- پالایش و به همراه نیاوردن کوپی تجربیات تشکیلاتی گروهها و احزاب و سازمانهای قدیمی سیاسی منقرض شده مثل سازمان مجاهدین و فدائیان و حزب توده و شاه دوست و جبهه ملی به حرکت ملی آذربایجان،
 
٢- پالایش و الگو قرار ندادن تجربیات همکاری کوتاه مدت با حکومت موقت ایلچی بی در آذربایجان شمالی که با توجه به اعمال چهار نسل حاکمیت کمونیستی و به علت نبود تجربیات حکومت گردانی و مدیریت که در برابر امواج متلاطم سیاسی نتوانست دوام بیاورد،
 
٣- پالایش و حذف مطلق افتخارات خانزاده و یا بی زاده بودن در گذشته، در واقع حق تقدم قائل شدن بخود، بخاطر دارا بودن اصالت و نجابت و تجربیات رعیتداری و نشانه مزیت و برتری دانستن ایل و تبار بزرگ، که در گذشته صاحب قدرتی بوده اند، و عدم ایجاد و احداث تشکیلاتی بر اساس اعتماد های عشیرتی و ایل بیگی و فامیلی و هم ایلی،
 
جامعه مدرن با ذهیت مدرن، تشکیلات مدرن و سیستماتک می طلبد،
 
ما زمانی  می توانیم شروع به تکامل کنیم، که از پرواز در بالای ابرها پائین بیائیم و با واقعیت های ملموس دست به گریبان شویم و قبول کنیم که درابتدای راه ایجاد تشکلها هستیم و در این حالت است که امکان شروع به رشد میسر خواهد شد و خواهیم توانست با گامهای محکم برای ایجاد تشکیلات سالم و دمکراتیک نائل آئیم، در مجموع شرایط فعلی آذربایجان حالت خاص خود را دارد و با نسخه های تشکیلاتی بشکل کوپی و یا تقلید، که به جز ایجاد اختالاف و شکاف در حرکت ملی هیچ حسن دیگری را برای ملت ما نمی تواند به ارمغان بیاورد، چون ظهور و رشد هر پدیده ائی داری مشخصات و مختصات زمانی و مکانی اجتماعی و سیاسی و اقتصادی خود را دارد، و با کنار گذاردن ابزار های مدیریتی قدیمی، که بدلیل عدم کارآئی و غیر دمکراتیک بودن آن تشکلها  منقرض شده اند، بزرگترین خدمت برای نسل جوان محسوب خواهد گردید، و از این گذشته اصلا صحیح و دور عقل است که تشکل های آذربایجانی ها بر مبنای افکار پوسیده تاریخ گذشته بنا شوند،
 
پاورقی: شرکت کردن در کنفرانس بروکسل امری است پسندیده و جهت هم آوائی و ابراز نظر، نه حضور برای کف زن و صحیح است احسن گفتن و نه برای انکار و نهی افکار و یا تحقیر و تهمت، بلکه صرفاّ ارائه نظریات جدید و مباحثه منطقی با افکار کنسرواتیو و نشان دادن راههای جدید برای تشکیل احتمال ایجاد پارلمان موقت آذربایجانی ها در غربت و برای بالا بردن آراء و نظرات حامیان مدرنیسم و دمکراسی،
 
برخورد منطقی و جدی با قیافه های تکراری و وارثان ولایت فقیه آینده آذربایجان جنوبی، و با حضور خود مانع امکان اعمال سیاست سنتی و محافظه کارانه و جو فئودالی و عشیرتی گردیم و با تمام توان ومنطق خود کنفرانس را بسوی دمکراسی عملی و اجرائی سوق دهیم، درحال حاظر بزرگترین مصیبتی که حرکت ملی را زیر سایه خود گرفته افکار بازمانده از گذشته از روابط فامیلی و همشهری گری و یا عواطف و افکار باز مانده از گذشته و روابط حزبی و گروهی گذشته و یا حضور در تشکیل پایه های حکومت اولیه آذربایجان شمالی که در آن رابطه با هم صمیمتی دارند، انتخاب قیافه های غیر تکراری  و دخالت مثبت و مؤثر در تدوین بیانیه ها و نظریات، ایجاد امکان تصمیمات واقعی جمعی نه گروهی و فردی ، ارائه راههای عملی خروج از بحران و جو ضد تشکل در حرکت ملی، اجتناب مطلق از نق زدن و پرخاشگری و اعمال سیاست حذفی، انتخاب گردانندگان جلسه بشکل دمکراتیک و علنی، عدم امکان دخالت ابزار های انسانی و ایجاد شرایطی برای ممهور کردن هژمونی گروهی خاص، عدم حضور صامت در جلسه،
 
جو سنگین اعمال سیادت فئودالی بزرگترین درد ملت ما در حرکت ملی آذربایجان جنوبی است، که یکروزی این جو باید شکسته شود و همه بتوانند در این حرکت نقش تأثیر کننده ائی داشته باشند نه حضور برای کف زدن و یا تکرار مکررات طوطی وار گفته های چند دهه اخیر، چون هر پدیده ائی که سرعتش کم و یا متوقف می شود، همانند آب راکد می گندد، و آذربایجانی ها با راکد ماندن خود، باعث شادمانی راسیسم فارس چه در حاکمیت و چه در اپوزسیون نخواهند گردید،
 
آیا آذربایجان بهانه ائی است که ما خودمان را مطرح کنیم؟ و یا خودمان را در این مجموعه حرکت ملی عضو مؤثری می بینیم برای رهائی آذربایجان، منیم آذربایجانیم شرفیم شؤهرتیم شانیم

ترکهای سنّی آذربایجان غربی؛ قربانیان تبعیض مضاعف – آراز سولدوزلو

ترکهای سنّی آذربایجان غربی در شهرهای اورمیه، سلماس و خوی زندگی می کنند. البته پراکندگی جمعیت آنان در گذشته به مهاباد، پیرانشهر، نقده و اشنویه نیز می رسیده است،
 
که در نتیجه جنگهای مذهبی بین شیعه وسنّی که خونینترین آنها به دوره صفویه بر می گردد به کردها نزدیکتر شده و به تدریج در بین آنها حل شده اند. جمعیّت آنها در سه شهر یاد شده نزدیک به 200 هزار نفر است.
با اینکه جهت­گیری­های سیاسی ترکهای سنّی آذربایجان غربی بسیار مبهم بوده و هیچگاه سمت و سوی ثابتی نداشته است (اغلب در حالت انفعال بوده­اند)، اما آنها ازنظر فرهنگی و حتی آداب و رسوم اجتماعی رویه مشخصی داشته اند. آنها در حفظ فرهنگ و آداب و رسوم آذربایجانی سرآمدِ ساکنان آذربایجان غربی می باشند. ترکی را خالصتر صحبت می کنند و لهجه اکثر آنان لهجه ای مابین ترکی آذربایجانی و آناتولی می باشد. نفوذ فرهنگ فارسی و ... در میان آنها بسیار ناچیز است.
 
شعرا و آشیقهای مشهوری از بین آنها بر خواسته­اند: "دوللو موصطافا"، "بالوولو میسکین"، "دده کاتیب"، "عاشیق بهلول"، "شامی"، "آشیق مناف ماحمود اوغلو" و ...
اما آنها از نظر وضعیت اجتماعی گذشته و حال بسیار دردناکی داشته اند. همواره فشارهای شدید قومی و مذهبی از طرف دولتهای حاکم و نیز گروههای محلی اعمال شده است؛ جئلوهای مسیحی روستاهای آنها را تاراج و خودشان را قتل عام کردند، کردهای مسلح تحت امر اسماعیل سیمیتقو و عمر شریفی به غارت اموالشان پرداختند و بسیاری را کشتند، افراد کاظم خان روستاهای آنها را مورد حمله قرار داده و عده ای را به قتل رساندند.
هنوز این جمله اسماعیل سیمیتقو در جواب آدمهایش که سؤال کردند: "آغا سنّی ها را هم بکشیم" در گوش ترکهای سنّی طنین انداز است: "هر کس که به "نان" "چؤرک" می گوید اموالش را غارت کنید و اگر مقاومت کرد بکشید."
در تمام این سالها آنها تنها دو بار روی آرامش و امنیت را دیده اند؛
 
اوائل قرن بیستم عسکرهای عثمانی برای دفع جنایتهای جئلوهای آسوری و ارمنی به اورمیه آمدند. محل استقرار آنها عموماً مناطق ترکهای سنّی در اورمیه و سلماس بود. ولی پس از فرو نشتن آشوبِ مسیحی­های افراطی عده­ای از شیعیان و کردها از اقتدار هر چند موقت ترکهای سنّی احساس خطر کردند، کاظم خان به روستای زیندشت مقر کردهای "شکاک" رفته و به آنها پیشنهاد اتحاد و همکاری بر علیه نیروهای خلیل پاشا را می دهد. اما مأموریت ترکهای آناتولی به پایان رسیده است، آنها باز می گردند. کردها به کاظم خان خیانت می کنند. آنها همچنین به غارت اموال ترکهای شیعه و سنّی ادامه می دهند.
 
ترکهای سنّی در دوره حکومت ملی آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری نیز به یک آرامش نسبی دست یافتند. اما این آرامش نیزتنها حدود یک سال دوام داشت. آذر ماه 1325 با حمله قوای تهران به شهرهای آذربایجان عده­ای از آنان نیز قتل عام شدند. که از آن جمله فدائی شهید عبدالرحمن میاوقی (میاوالی عبدالرحمن) می باشد.
در طی سالهای گذشته هزاران تن از ترکهای سنّی به ترکیه مهاجرت کرده اند. اوایل انقلاب اسلامی ایران بسیاری از آنها که ساکن روستاهای سلماس هستند و به آنها Küresünniگفته می شود، از طرف دولت مورد تهدید واقع شدند. آن موقع دولت ترکیه از آنها حمایت کرد.
ترکهای سنّی اکنون از نظر برخورداری از امکانات رفاهی و اجتماعی در وضعیت بسیار نابهنجاری قرار گرفته­اند. تعداد ترکهای سنّی که در قسمتهای دولتی به کار مشغولند به نسبت جمعیت آنها بسیار کمتر از بقیه ساکنان این مناطق است، آنها از این حیث حتی بعد از آسوریها (آشوری) و ارامنه که جمعیت اندکی دارند قرار دارند. بسیاری از روستاهای ترکهای سنّی با وجود داشتن جمعیت بیشتر از روستاهای همجوار شیعه و حتی کردنشین دارای امکانات بسیار کمتری هستند. در طی سالهای گذشته دولت جمهوری اسلامی ایران به علت فشارهای وارده از سوی سازمانهای جهانی حقوق بشر مجبور شد اقداماتی برای رفع تبعیضهای مذهبی و بهبود وضعیت سنّی­ها انجام دهد. آنها امتیازاتی برای سنّیها در نظر گرفتند. اما در آذربایجان غربی تمام این امتیازها به کردها تعلق گرفته است. استخدام کردها در ادارات دولتی بیشتر شد. کردها به تدریج برخی از مناطق آنها را نیز اشغال کرده اند. مناطقی مانند بند، دیزج سیاوش و... که زمانی ترکهای سنّی ساکنین اصلی آن بوده اند.
تمام اینها در حالی صورت می گیرد که بسیاری از مردم عوام شیعه مذهب ترکهای سنّی را نیز کرد می خوانند. آنها به هر مسلمانی که "ابوبکر" و "عمر" را خلیفه می داند و موقع نماز خواندن دست به سینه می ایستد کرد می گویند. شیعه ها هیچ تلاشی برای نزدیکتر کردن همزبانهای سنّی مذهبشان به خود انجام نمی دهند. حتی در بسیاری از موارد با کردها بر علیه آنها متحد می شوند. به عنوان مثال در انتخاباتی که بین شوراهای اسلامی روستاهای محال انزل برای انتخاب شورای بخش انجام گرفت، شیعیان و اقلیت کرد بر ضد ترکهای سنّی که تعدادشان خیلی کمتر از با شیعیان نیست، ائتلاف کردند. حتی آن دسته از ترکهای شیعه نیز که به فعالیتهای سیاسی در راستای منافع ملی آذربایجان می پردازند، جمعیت ترکهای سنّی را برای آنکه در معادلات سیاسی منطقه وارد شوند بسیار ناچیز میدانند. آنها که استفاده از احساسات مذهبی شیعیان را برای رویایی با خطر احتمالی که از سوی تروریستهای پژاک و پ. ک. ک. ممکن است شهرهای آذربایجان را تهدید کند، محور قرار داده اند، نیازی به مطرح کردن موضوع ترکهای سنّی متصور نیستند. ظاهراً همه می خواهند مردمی را که مورد تبعیض مضاعف قرار گرفته­اند فراموش کنند، مردمی که هم "ترک" هستند و هم "سنّی"!..
با تمام این احوال ترکهای سنّی حرکتهای نوید بخش تری از طرف کردها مشاهده می کنند، کردها تلاشهایی را برای نزدیک شدن به آنها انجام می دهند. ترکهای سنّی ساکن در اورمیه مسجدی ندارند، آنها نماز جمعه در مسجد امام شافعی و با کردها اقامه می کنند. امام جمعه "عبدالقادر بیضاوی" است، او کرد است و یکی از خطبه ها را به زبان کردی و خطبه دیگر را به ترکی سخنرانی می کند.
 
اعضای گروهکهای پژاک و پ. ک. ک. که در تبلیغاتشان در بین کردهای ایلام و کرمانشاه از لائیسم صحبت می کنند و کرد بودن را در اولویت قرار می دهند، در آذربایجان غربی از تبعیضهای مذهبی سخن می گویند و از اتحاد سنّی مذهبها. به نظر می رسد کردها به علت جمعیت کمی که دارند و همچنین حضورقدیمی و جایگاه بومی تر ترکهای سنّی در این مناطق به حمایت هر چند اندک آنها از خود امیدوارند. در این بین موقعیت جغرافیایی مناطق سنّی نشین از اهمیت خاصی برخوردار است. مخصوصاَ قصبات بزرگی مانند "بالوو"،"قولونجو(قولنجی)"، "میاوا(میاوق)"، "گجین"، "کهریز"، "گول تپه"، "ولنده"، "ایستی سو"، "شکریازی"، "وردان" و ... که بعضی از آنها به تنهایی نزدیک به 10 هزار سکنه دارند.
اما ترکهای سنّی خود امیدشان را به کدام سمت دوخته اند؟ عده زیادی از آنها به خصوص جوانان تحصیلکرده به فعالیتهای ملی و ناسیونالیستی روی آورده­اند، آنها آذربایجانی به دور از تعصبهای مذهبی می خواهند. اما تعداد بیشتری از آنها به دلیل اشتراکات زیادی که با ترکهای آناتولی دارند ترجیح می دهند نیم نگاهی به ترکیه داشته باشند. آنها به ترکهای آناتولی اعتماد بیشتری دارند.

دوزبانگی و دشواری‌های آن - سمیه دهبان

وقتی بچه بودم، هرموقع مادر و پدرم می‏خواستند راجع به موضوعی باهم صحبت کنند که ما بچه‏ها نفهمیم، به‌زبان آذری باهم صحبت می‏کردند.بعد از مدتی، یک‌سری از واژه‏ها را یاد گرفته بودم، اما بازهم همه‏ی موضوع را متوجه نمی‏شدم. برادر بزرگ‏ترم زودتر از من این زبان را یاد گرفت و یادم هست که گاهی پدرم با او آذری صحبت می‏کرد.
 
 اما هیچ‏وقت مادر و پدرم با من آذری صحبت نکردند.شاید من الان کمی زبان آذری را متوجه بشوم، اما به‌سختی می‌توانم محاوره‏ای به این زبان با کسی داشته باشم. آن موقع خیلی هم برایم مهم نبود که این زبان را یاد بگیرم. چرا که همه‏ی آدم‏های اطراف‏ام چه در خانه و فامیل و چه در مدرسه و بعدها در محل کار، به زبان فارسی صحبت می‏کردند.وقتی یک‏خُرده بزرگ‏تر شدیم، در مدرسه زبان عربی و انگلیسی جزو برنامه‏ی درسی‏مان بود، اما سیستم آموزشی سیستمی نبود که آخر سال بتوانیم ادعا کنیم که حداقل کمی بر این ‏زبان‏ها مسلط هستیم. اگه بعدها یاد گرفتیم به زبان انگلیسی صحبت کنیم، نه به‌خاطر درس زبان انگلیسی در مدرسه که به خاطر شرکت در کلاس‏های زبانی بود که در آموزشگاه‏های زبان برگزار می‏شد.هیچ‏وقت به این موضوع دقت نکرده بودم که مادر و پدرم هردو، دوزبانه هستند و بدون این که حتی در کلاس زبان شرکت کنند، بلدند دوتا زبان را به‏خوبی صحبت کنند.بعد از چندسال زندگی در کشوری که زبان مادری من جزو زبان‏های رسمی آن نیست، بیش‌تر و بیش‌تر به اهمیت آموزش زبان و یادگیری زبان‏های مختلف در کودکی پی بردم.
در هلند، البته هلندی زبان اول این کشور است، اما عده‏ی زیادی از مردم به زبان عربی، عربی- مراکشی و یا ترکی صحبت می‏کنند و در کنار آن، تقریباً همه‏ی مردم زبان انگلیسی بلدند. به‏طوری‏که بعد از بیش‌تر از پنج سال زندگی در این کشور، همه‏ی کارهای روزمره‏ی من هنوز هم با زبان انگلیسی راه می‏افتد.در دنیای امروز، چه در کشوری زندگی کنیم که همه به زبان مادری ما صحبت ‏می‏کنند و چه در کشوری که زبان مادری ما اصلاً جزو زبان‏های مورد استفاده نیست، یاد‏گیری زبان دوم و یا حتی سوم، از اهمیت بالایی برخوردار است.در برنامه‏ای که امروز برای‏تان تهیه کرده‏ام، تعاریف موجود برای واژه‏ی «Bilingualism» و یا دوزبانه بودن را مطرح کرده‏ام و به بررسی مزیت‏ها و دشواری‏های یادگیری زبان دوم و یا سوم پرداخته‏ام.در بخش آخر هم چند راهکاری که معمولاً از طرف کارشناسان برای آموزش هم‏زمان دو زبان به کودکان ارائه می‏شود را مطرح کرده‏ام.محتوای این برنامه برداشتی است از کارگاه زبان‏شناسی و زبان‏آموزی در دانشگاه اوترخت، زیر نظر دکتر شارون آنسبورد، دکتر ایوانا برازیلرو و دکتر مانوئلا پینتو که با همکاری آنه‏فرانس پینخه برگزار شده بود.بنا بر گزارش این گروه زبان‏شناسی و زبان‏آموزی، دوزبانه‌گی در دنیا معمول‏تر از تک‏زبانی است. به این معنا که اکثریت جمعیت جهان حداقل به دو زبان صحبت می‏کنند.هم‏چنین دوزبانه‌گی به معنای حضور دو تک‏زبان در یک فرد نیست. چرا که در اکثر دوزبانه‏ها، یک زبان غالب‏تر از زبان دیگر است. این که کدام زبان غالب‏تر خواهد بود، در طول زمان تغییر می‏کند و رابطه‏ی مستقیمی با محیط زندگی شخص دوزبانه دارد.دوزبانه‌گی هم‏چنین به معنای وجود دو نیم‏تک‏زبان در یک فرد نیست. چرا که در ذهن آدمی به اندازه‏ی کافی فضا برای یادگیری بیش از یک زبان وجود دارد.از آن‏جایی که مخاطب اصلی این کارگاه، والدینی بودند که هرکدام زبان متفاوتی را صحبت می‏کردند و یا این که زبان والدین، از زبان محیط زندگی متفاوت بود، یکی از سئوال‏های مطرح شده در این کارگاه به این موضوع پرداخته بود که چرا باید در پرورش کودکان، به آموزش بیش از یک زبان اهمیت بدهیم؟بنا بر یافته‏های این گروه تحقیقاتی، پنج مزیت عمده در آموزش و پرورش کودکان دوزبانه وجود دارد:مزیت اول، مزیت ارتباطی (Communicative Advantage ): تحقیقات نشان داده که کودکان دوزبانه از حساسیت بالاتری نسبت به نیازهای شنونده‏ی خود برخوردارند.این کودکان بهتر و سریع‏تر تشخیص می‏دهند که چه فردی از اعضای خانواده به چه زبانی صحبت می‏کند و در نتیجه، ارتباط سریع‏تر و موفق‏تری با سایر اعضای خانواده و گروه برقرار می‏کند.مزیت دوم، مزیت فرهنگی (Cultural Advantage): واضع و مبرهن است که زبان دریچه‏ی ورود به یک فرهنگ و ادبیات است. حس تعلق به دو فرهنگ، در بین کودکان دوزبانه بالاتر است. هم‏چنین به دلیل آشنایی و مطلع بودن از دو فرهنگ، حس مداراجویی اجتماعی این کودکان به مراتب از کودکانی که فقط با یک فرهنگ آشنا هستند، بالاتر است.مزیت سوم، مزیت تحصیلی- آموزشی (Curriculum Advantage): کودکانی که از ابتدا با دو زبان آشنا می‏شوند، درک عمیق‏تری از ساختارهای زبانی دارند. این مسئله باعث می‏شود که این کودکان خیلی راحت‏تر زبان سوم و یا چهارم را یاد بگیرند.مزیت چهارم، مزیت استخدامی (Employment Advantage): با توجه به ارتباط بیشتر بین کشورهای مختلف، نیاز به افراد متخصصی که توانایی صحبت کردن و برقراری ارتباط به زبان‏های مختلف را دارند، رو به افزایش است. دوزبانگی بی‏شک یکی از مهارت‏های فردی است که می‏تواند در زمینه‏ی استخدام یک فرد تاثیر بسیار مثبتی داشته باشد.مزیت پنجم، مزیت شناختیCognitive Advantage)): تحقیقات بسیاری نشان داده که افراد دوزبانه، خلاقیت بیش‌تری از خود نشان می‏دهند و در یافتن راه‏حل، راهکارهای تازه‏تر و عملی‏تری ارائه می‏دهند.لازم به ذکر است که آموزش کودکان به دو زبان، دشواری‏ها و معایبی را هم به‏دنبال دارد:اول این که آموزش و پرورش کودکان به دو زبان، نه تنها زمان بیش‌تری را می‏طلبد، بلکه هزینه‏ی بالاتری را هم برای والدین به‏همراه دارد.ممکن است هیچ‏کدام از دو زبان به‌طرز صحیح در کودک تکامل پیدا نکند. در این حالت توصیه می‏شود فقط بر یک زبان تمرکز صورت بگیرد. هم‏چنین در مورد کودکانی که دچار «خوانش‏پریشی» هستند، فقط یک زبان باید آموزش داده شود.چگونه کودک خود را با بیش از یک زبان آشنا کنیم؟به گفته‏ی دکتر شارون آنسبورد، هیچ راه‏حل و یا توصیه‏ای که برای همگان مورد استفاده باشد، وجود ندارد. این موضوع به محیط، کودک، والدین، شرایط و هم‏چنین سن کودک بستگی دارد.اگر والدین هرکدام زبان متفاوتی را صحبت می‏کنند، یکی از راهکارهای معمول این است که هرکدام از والدین به‌زبان خودشان با کودک صحبت کنند. این راهکار، همیشه به یک دوزبانه‌گی کامل ختم نمی‏شود. چرا که بستگی کامل به این موضوع دارد که کودک چه مدت زمانی را با هرکدام از والدین سر می‏کند.در حالتی که هردو والدین به‌یک زبان صحبت می‏کنند، اما این زبان متفاوت از زبان محیط زندگی و تحصیل کودک است، راهکار توصیه شده این است که هردو والدین در خانه و محیط خانوادگی زبان خودشان را صحبت کنند و اجازه بدهند که کودک، زبان محیط را در مدرسه یاد بگیرد.در این روش، موفقیت یادگیری زبان والدین، رابطه‏ی مستقیمی با درجه‏ی اهمیت و موقعیت زبان والدین دارد که در این‏جا به نام زبان اقلیت به آن اشاره می‏شود.در هریک از این دو راهکار معمول، توصیه شده که جدایی و فرق میان دو زبان، از همان ابتدا مشخص شود. البته نمی‏شود در همه‏ی شرایط این فرق را رعایت کرد.در یادگیری هردو زبان، وجود محیط مثبت و غنی زبانی، لازمه‏ی موفقیت کار است. هم‏چنین بهتر است که زبان اقلیت با کمک سی‏دی و یا دی‏وی‏دی ترویج داده شود. با آشنا کردن کودک با سایر افرادی که به‌زبان اقلیت صحبت می‏کنند، می‏توان کودک را ترغیب و تشویق به یادگیری زبان کرد.یکی از موضوعاتی که باید مدنظر قرار داد، این است که زبان اقلیت و یا زبانی را که کم‏تر در گفت‏وگوی روزانه غالب است، باید در محیط‏‏های مختلف و شرایط مختلف، به کودک آموزش داد. مثلاً اگر زبان اقلیت فقط در خانه با کودک صحبت می‏شود، بهتر است در یک گردش به باغ وحش، نام حیوانات را به زبان اقلیت هم به کودک یاد بدهید تا دامنه‏ی لغات کودک به این زبان هم گسترش پیدا کند.نکته‏ی پیشنهاد‏شده‏ی آخر این که با استفاده از روش‏های مختلف، کودک را تشویق به استفاده از هردو زبان بکنید. مثلاً وقتی در محاوره با مادربزرگ و یا پدربزرگ که به زبان اقلیت صحبت می‏کنند، کودک هم از زبان اقلیت استفاده می‏کند، او را مورد تشویق قرار بدهید.کتاب‏ها و راهنماهای زیادی درباره‏ی آموزش کودکان به دو زبان نوشته شده است. برای اطلاعات بیش‌تر در این‏باره، می‏توانید به این تارنما مراجعه کنید.

بير کره يوکسلن لوای ايستيقلال، بير داها ائنمز! محمد امین رسول زاده

آذربايجان تورکلري بو گون ايلک دفعه   اولاراق بؤيوک بير بايرام ساخلاييرلار: ايستيقلال  بايرامي!!!بوندان بير  سنه اول زاقافقازييانين موقداراتيني حل  اوچون طيفليسه توپلانميش اولان موسلمان وکيللري تاريخين اؤيله بير آنينا تصادوف ائتميشديلر کي، يؤز سنه ليک اسارته يالنيز يوکسک بير آمال  نتيجه سي دئييل، عئيني  زاماندا  ضروري بير احتيياج کيمي  خاتيمه وئرمک مجبوريتينده  قالميشديلاردي. 
اوت زاقافقازييا ميلتلري بالمجبور اعلان ايستيقلال  ائتميشديلر. 
بالمجبور اعلان  ايستيقلال !!! 
ايستقلاليميزا  دوشمن اولانلار بو ايکي  "مجبوريت"  و  "ايستيقلال"  سؤزلريني بير آرايا توپلانماسيني  "ايجتيماع ضددين" قلبيندن ادد ائتمکله، زاقافاقازييا جومهوريتلري نين غئيرطبيعي  اولدوقلاريني ايثبات ائتمک ايسته ييرديلر.                                      
فقط ، بو مولاحيظه ظاهيرده  دوغرو گؤرونسه ده  باطينده اؤيله دئييلدي. 
بير نوزادين جنین مادردن خيلاص اولوب دا ، دونيايا گلمه سي هئچ شوبهه سيز بير واقعه ي ايستيقلالدير.قادينين وضع حملینه ديگر  تعبيرله  بيزده   "آزاد اولماق"   دئييرلر. حالبوکي  بو  "آزادليق"  عئيني زاماندا بير ضرورت طبيعی ، بير مجبوريتدير... 
اؤيله بير مجبوريت کي، حيات علم اونا باغليدير. 
زاقافقازييا  "سئيمي"  نين اعلان ايستيقلاله مخصوص اولان گونونده  "کادئت"  فيرقه سي نوماينده سي  "سئيم"  اوضاعلاري نين او گون وظيفه لري نين آغيرليغيندان دويدوقلاري حيسيياتا ترجومان اولاراق، هر کسي اؤزو کيمي تصور ائده رک: "باخينيز سانکي "سئيم"  بير مؤهتريزين"  باشي اوستونده دورموشدور - دئديگينه موقابيلتا من: " اف ائدرسينيز، بو ايضطيراب و انديشه بير مؤهتريزين دئييل، بير لهويسه نين (اویونجاغین)باشي اوستونده گؤرولن ايضطيرابدير " . 
زاقافقازييا لهويسه سي نين "آزاد" ليغي چوخ موشکولاتلا اولموشدو. چونکي بيردن اوچ نوزاد دوغموشدو: 
گورجوستان، آذربايجان و ائرمنيستان! 
هر نوزاد کيمي ايستيقلال دخي جان کيمي سئويلديگي حالدا جانان کيمي جفاکاردير. بير نوزاد پايدار اولوب کندي  باشينا دولانار بير آدام اولونجايا قدر آتا و آناسينا نه انديشه لر، نه غملر، نه غوصه لر وئرمز! 
ايشته، عئيني ايضطيرابلاري، عئيني غوصه  و دردلري فقط بونونلا توام اولان سئوينج و اعتينالاري بيز کئچن سنه ايستيقلاليندا کئچيرمه ديک مي؟ 
مارت حاديثاتي ايلمه سي نين بير نتيجه سي اولاراق داوام ائدن باکي اسارتي، شاماخي نين بو دفعه  يئر آلتينداکي ماواديئرکه نييه دن دئييل، اينسانلارين فيطرتينده کي  شرارتدن موتزلزيل اولوب دا، خاک ايله يئکسان اولماسي عوثمانلي تورک قارداشلاريميزين سون اوميدسيزليک دمينده يئتيشيب ده بيزي دوشمنلردن خيلاصي؛ باکي نين ايستيردادي، سونرا اينگيليسلرله برابر بيچئراخوو و سايرلري نين گليشي ايله حاصيل اولان ايضطيراب و انديشه، پارلامانين تنتنه لي صورتده آچيلماسي، آذربايجان اوردوسونون ورودي، قاراباغ، ناخچيوان، لنکران مسئله لري، داغيستان فاجيعه سي، نهايت، بوگونکو شنليکلر – ايشته بير سنه ليک حيات ايستيقلالين خوف ايله اوميد آراسينداکي ايضطيراب و اطمينان دقيقه لري! 
هر ناسيلسا نوزاديميز بير ياشينا چاتدي! بو بير ايلين عرضينده آذربايجانليلارين مادتا وئرديکلري قوربانلارا موقابيل قازانديقلاري يالنيز خاريجي بيزي موستقيل بير ميلت کيمي تانيماغا دوغرو و گؤسترديگي بعضي تمايلات دئييل، ان بؤيوک شئي فيکر حريت و ايستيقلالين آرتيق ميللي بير فيکير اولدوغو کئيفيتدير. 
   
بوندان ايکي سنه اول بيز تورکچولر آذربايجان شعاريني بؤيوک گول دسته نين زنگين بير گولو کيمي تصور ائتديکده، يالنيز روس کادئتلري ايله سوسياليستلريندن دئييل، اؤز کادئتلريميزله سوسياليستلريميزدن دخي موقابيله گؤروردولر. 
بير سنه سونرا بوتون فيرقه لر بونو بير ضرورت کيمي قبول ائده رک آذربايجان ايستيقلالي نين اعلانيندا ايشتيراک ائتديلر. بو گون ايسه هر کس اونو بير موهيبت کيمي قارشيلاييب بير آمال و بير ايده آل کيمي آلقيشلايير! 
بو آلقيشلار يالنيز سياسي فيرقه لرين نوماينده لريندن دئييل، آغاج توفنگلري ايله "ايلري،ايلري!" – دئيه سوقاقلاري دولاشان گنجلرله "آذربايجان عسگرلري نين"  ياشار گؤزلري و  "آللاه بدنظردن ساخلاسين"  دوعاسي ايله اؤتورن جماعتدن نشئه ي ايستيقلالي درک ائتميش خالقدان گلير. 
بوندان آلتي آي اول آذربايجان مجليس مبوعثانين آچيلديغي گون:"بير کره يوکسلن بايراق بير داها ائنمز!" دئميشديم. 
او زامان ايچينده بولوندوغوموز زامان او قدر موشکول و او قدر پرخوف ايدي کي، يوکسلتديگيميز بايراغي پک ده يوکسکلييه قالديرمايير، اونو يالنيز پارلامان بيناسينا مونحصير ائتديريبده  "مدارا" گؤسترمک مجبوريتينده قاليرديق. 
بو مجبوريتدن مونتشير اولان بعضي بدبينلر "هانييا بير کره يوکسلن بايراق، بير داها ائنديريلمز!" دئييرسينيز؟ – دئييرديلر! 
ايشته قوي بوگونکو گون، ميللي بايراقلارا بويانميش آذربايجان پايتاختي، او کيمي بدبينلرين قلبيني تصفييه ائتسين! 
بير سنه ليک حيات حقيقتا ده گؤستردي کي، بير کره آچيلميش لواي حريت بير داها بوکولمز! 
دوغرودور کي، بو گون يوکسلتديگيميز ايستيقلال بايراغيني ائنديرمه يه، آچديغيميز لواي حريتي بوکمه يه چاليشان دوشمنلر وار. بو دوشمنلر بو گون هر طرفدن بيزه پوسقورماقدا، بيزي تهديد ائتمکده ديرلر. 
فقط، بير طرفدن ميلتيميزين گوندن-گونه آرتان عزم ميلليسينه، ايستيقلال و حريتي يولوندا ثابيت قالاجاغينا، ديگر طرفدن ده، نه دئسه لر، دونيا اوزه رينده تاثيرسيز قالماياجاق، ميلليت فيکر معظيمي نين بالاخره اعلان ظفر ائده جه یينه اينانماقلا، بو تاريخيميزي تبريک ائده ليم ده، ايناناليم کي، بير ياشيندا نوزاد ايستيقلال تهلوکه لي قرانلاريني کئچير. 
بير کره يوکسلن لوای ايستيقلال، بير داها ائنمز! 
   
آذربايجان "قزئتي، ن 190، 28 ماي 1919-جو ايل" 
م.ا.رسول زاده

آذربایجان ایران دیگر چه صیغه ای است؟ - حمید قروه لی

آذربایجان ایران دیگر چه صیغه ای است؟! نقدی بر "کتاب آذربایجان ایران و آذربایجان قفقاز * - حمید قروه لی

اشاره: از ایجاد مفهوم مبهمی به نام «ایران»، «ملت ایران» بیش از 150 سال نمی گذرد. اما حجم ادبیات تولید شده در حول و حوش این مفاهم با حمایت های دولتی و همزمان سرکوب هویت های ملی  تورک، عرب، بلوچ و... امر را بر عده ای از فعالین فرهنگی و سیاسی ملل تحت اشغال و استعمار فارس مشتبه کرده است.  و همچنان عده ای بدون آگاهی از جاه طلبی های الحاق گرایانه و فاشیستی دولت- ملت فارس(ایران) از عبارات استعماری «اقوام ایرانی»، «ملل ایرانی»، «آذربایجان ایران» و «ترکهای ایران» و ... استفاده می نمایند، بدون آنکه بدانند، استفاده از این عبارات جعل شده در فضای گفتمان فاشیستی دولت- ملت سازی فارسی برای آنها حق مالکیت آشکار ایجاد می کند. لذا ضروری است در راستای منافع ملی ملت تورک آذربایجان جنوبی از بکار بردن عبارتهای جعل شده بوسیله ی فاشیزم فارس برای متون خویش پرهیز نماییم. 

در صد و پنجاه سال اخیر با ورود اندیشه ناسیونالیسم به خاورمیانه و شکل گیری دولتهای ملی بر مبنای هویت زبانی در اوایل قرن بیستم، مللی که به هر دلیل نتوانستند دولتهای ملی خاص خویش را تشکیل دهند مورد استعمار ملل دیگر قرار گرفتند. در این میان آذربایجان جنوبی یک مورد استثنایی بود، زیرا قرنها سابقه تاریخی حکومت داری و سابقه تاریخی آنان در ادبیات مکتوب، فولکلور، معماری، تجارت، هنر و. . . به آنان امکان می داد که همانند دیگر ملل خاورمیانه بدنبال تشکیل دولت - ملی مبتنی بر هویت زبانی ترکی آذربایجانی خویش باشند. اما آذربایجان جنوبی به دلایل متعدد فرهنگی، مذهبی، تاریخی، جغرافیایی و بین المللی و. . . نتوانست روشنفکری و بورژوازی ملی ترکی آذربایجانی را شکل دهد. چند پاره گی هویت به ارث رسیده از تاریخ گذشته نهایتأ در نقطه عطف تاریخی یعنی گذار از هویت های چند پاره سنتی که البته مذهب نقش هویت اصلی را در آن بازی می کرد به هویت ملی مبتنی بر هویت زبانی به خطایی تاریخی و خانمان برانداز منجر گردید و روشنفکری و بورژوازی فارسی گرا(ایران گرا) و ضد هویت ملی ترکی آذربایجان جنوبی شکل گرفت. بنیان نظری این تحول در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم شکل گرفت و با وقوع انقلاب مشروطه در 1906 با نقش قاطع شبه روشنفکران و طبقه متوسط آذربایجان جنوبی بر مبنای فارسی گرایی و شکل دهی به دولت - ملت فارسی با عنوان(ایران) به سرانجام رسید و مفهوم مبهمی که در گذشته توسط فردوسی برای بخشی از این جغرافیای به ارث مانده از میراث امپراتوریهای عربی و تورکی در دوره اسلامی به جا مانده بود به همه آن تعمیم داده شد و دولت فاشیست پهلوی در سال 1935 طی نامه ای رسمی به دولتها و سازمانهای بین المللی از آنان خواست که از کاربرد کلمه Persia یا پارس برای این کشور دارای نام مبهم ؟! خودداری نمایند زیرا فارس فقط بخشی از جنوب این جغرافیای به ارث مانده از امپراتوریهای گذشته را به تصویر می کشد و نام ایران ؟! را برای آن استعمال کنند. اروپایی ها به اشتباه هم این جغرافیا را به نام پرشیا می نامیدند در حالیکه قرن ها بود این منطقه جغرافیایی به نام امپراتوریهای تورکی مانند سلجوقی، خوارزمی، غرنوی، صفوی، افشار و قاجار نامیده می شد و فارس ها فقط اقلیتی از جمعیت آن را تشکیل میدادند.
همانگونه که ناظم الاسلام کرمانی اشاره کرده است برای اولین بار در ژانویه 1906 در وقایع انقلاب مشروطه در خیابانهای تهران کلمات «ملت ایران» بر زبان مردم در کوچه و خیابان جاری شد. این تحول نشان میدهد قبل از ان هویت اجتماعی عموماً بر مبنای مذهبی تحت عناوین ملت شیعه، ملت مسلمان، امت اسلام و غیره مورد استفاده قرار می گرفت که مفاهیم در ان زمان به معنی پیروان شریعت و دین اسلام بود و گذاری از مفهوم ملت به معنی پیروان شریعت به مفهوم ملت به معنی گروهی دارای هویت زبانی و فرهنگی و تاریخی مشترک در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیست در خاورمیانه به تقلید از مفهوم دولت - ملت اروپایی صورت گرفت که منجر به شکل گیری دولت - ملت های ترکی(ترکیه)، فارسی(ایران)، عربی گردید و آذربایجان جنوبی از این گذار و تحول به بدترین شکل متضرر شد و فرهنگ، سیاست و اقتصاد و بطور کلی هویت و منافع ملی آذربایجان جنوبی زیر سلطه هویت فارسی قرار گرفت و بعنوان زایده ای بر آن در آمد. در بروز این تحول ابتدا روشنفکران و طبقه متوسط جدید در آذربایجان جنوبی نقش اصلی را بازی کردند و هویت ملی آذربایجان جنوبی را تحقیر نموده و به حاشیه راندند و سپس با وقوع انقلاب مشروطه و روی کار آمدن دولت فاشیست پهلوی توسط انگلیسیها در سال 1921، روند جعل هویت ملی برای آذربایجان جنوبی و دیگر ملل تحت سلطه فارسها در کشور موسوم به ایران به شکل برنامه ریزی شده و با بودجه و امکانات عظیم دولتی اغاز شد، و فرهنگ، سیاست و اقتصاد آذربایجان جنوبی به استعمار فاشیسم فارس در آمد و بر ساخته ای فرهنگی، تاریخی و ملی انحصاری به نام «ایران» ساخته شد که فرهنگ و هویت و منافع ملی فارس را نمایندگی می کرد و ترک آذربایجان جنوبی و عرب به عنوان غیر آن آماج دشمنی و کینه توزی آن قرار گرفت. بویژه تلاشهای آکادمیک گسترده ای با حمایت دولت فاشیست فارس و روشنفکران وابسته به آن برای به حاشیه راندن تاریخ، فرهنگ و هویت ملی ترکی آذربایجان جنوبی و نهایتاً نابودی آن اغاز گردید. انتشارات به زبان ترکی و یا بیان کننده هویت ملی ترکی آذربایجان جنوبی ممنوع گردید در حالیکه کتابها و مجلات و انتشارات گسترده ای به زبان فارسی با حمایت دولتی برای نشان دادن اینکه هویت ملی و تاریخی و فرهنگی آذربایجان جنوبی فارس بوده است، چاپ و انتشار یافت و بر ساخته فرهنگی و هویت جعلی نام ایران و ایرانی(فارس) بر آذربایجان جنوبی و ملت ترک ان تحمیل گردید و هویت ملی واقعی ترکی آذربایجان جنوبی به حاشیه رانده شد.
روی کار آمدن نظامی که به نام جمهوری اسلامی ایران معروف شده است علیرغم تفاوت های ایدئولوژیک آن با نظام پهلوی در جلوه های فاشیستی و نژاد پرستانه فارسی آن تغییری ایجاد نکرد. هویت اجتماعی در دوره پهلوی عمدتاً با تاکید بر هویت خیالی و جعلی ایران باستان تعریف می شد و در دوره جمهوری اسلامی عمدتاً با تاکید بر هویت اسلامی تعریف می شود با اینحال در هر دو، عنصر نژادپرستی فارس و تلاش برای نشان دادن اینکه قوم فارس در طول تاریخ قومی برجسته و فرهیخته می باشد و تلاش برای تحقیر و به حاشیه راندن و نهایتاً نابودی هویت های ملی غیرفارس جزو محتوای اصلی سیاست های هویتی آنها می باشد. بنابراین برای ملل سرکوب شده نه تنها وضعیت بهتر نشد بلکه وضعیت بدتر هم شد، زیرا نظام فاشیستی پهلوی امکانات مادی و رسانه ای و ایدئولوژیک کمتری نسبت به جمهوری اسلامی در اختیار داشت و مذهب و گسترش تکنولوژی ارتباطات و افزایش درآمدهای نفتی و امکانات گسترش تحمیلی زبان فارسی روند تحمیل هویت جعلی فارسی بر آذربایجان جنوبی را تقویت کرد و فشارهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بر آذربایجان جنوبی افزایش یافت و سیل مهاجرت از آذربایجان جنوبی به تهران و سایر شهرهای فارسی زبان شدت بیشتری به خود گرفت. بخشی از جامعه مدنی مانند بازار، مراجع، روحانیت سنتی، طبقه متوسط جدید و دانشگاهها که بطور نسبی خارج از کنترل نظام پهلوی بودند در نظام جمهوری اسلامی روز به روز  محدود و فضای فعالیت جامعه مدنی زیر سلطه دولت قرار گرفت. مراجع مستقل و طرفداران آنان مانند آیت الله خویی و. . . سرکوب شدند، مطبوعات مستقل نابود شدند و از شکل گیری و انتشارات مطبوعات و رسانه های جمعی مستقل جلوگیری بعمل آمد. نهادها و گروههای مستقل دانشجویی به شدیدترین وجه سرکوب شدند و در مقابل نظام اسلامی نهادها و گروههای ساختگی در دانشگاهها ایجاد کرد. همینطور در بازار و در موسسات صنعتی و بقیه نهادهای اجتماعی بجای اتحادیه ها و گروههای صنفی مستقل اتحادیه و گروههای ساختگی دولتی اسلامی ایجاد شدند. در میان ملل غیرفارس نیز همین روند تکرار شد و علاوه بر ان نشریه ها، کتابها و رادیو و تلویزیونهای استانی و اشخاص خود فروخته بر علیه هویت ملی واقعی ترکی، عربی، کردی، بلوچی، ترکمنی و. . . با بودجه های کلان دولتی مشغول فعالیت هستند. در صورتی که هرگونه کتاب و مجله مستقل با توقیف و سانسور روبروست و اکنون به جرأت میتوان گفت که تقریباً نشریه مستقلی چاپ و منتشر نمی شود مگر به مسائلی غیرسیاسی بپردازد که از نظر نظام حاکم خطری محسوب نمی شود، یا گفتمان هویت سازی توتالیتر فارس شیعه را زیر سوال نمی برد و هر روز که می گذرد محدودیتها بر منتقدان ساکت نظام افزوده می شود به نحوی که زندانها و بازداشگاهها از مخالفین نظام که هیچ نوع ابزاری برای مخالفت و انتقاد از نظام ندارند پر شده است و در چنین وضعیت خفقان و استبداد فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مشاهده می شود افرادی مجوز دولتی انتشار کتابهای سیاسی در خصوص تاریخ و هویت ملی آذربایجان جنوبی را بدست می آورند که حداقل نیاز به تأمل در خصوص بعضی از این نوع نویسندگان و کتابهایشان وجود دارد. البته در دوره 8 ساله اصلاحات و حتی قبل از ان فضای بسیار محدودی برای امور انتشاراتی وجود داشت که نویسندگان و فعالان فکری و فرهنگی و سیاسی می توانستند هر از گاهی با هزاران دردسر و با رعایت خطوط قرمز جمهوری اسلامی مطالب خود را با مقدار زیادی خود سانسوری به انتشار برسانند. اما در چند سال اخیر این فضای محدود نیز بیش از پیش محدودتر شده است. در نقطه مقابل نشریات دولتی و ظاهراً غیر دولتی با عناوینی مانند ایران شمالی، آران، طرح نو و . . . برای تداوم بیشتر هویت سازی جعلی فارسی(ایران) با بودجه های کلان توسط افراد خود فروخته چاپ و توزیع می شود. با در نظر گرفتن مقدمه فوق کتاب «آذربایجان ایران و آذربایجان قفقاز» نوشته پرویز زارع شاهمرسی چاپ اختر تبریز را مورد نقد و بررسی اجمالی قرار میدهیم.
در همان نگاه اول عنوان کتاب نشان دهنده خط و مشی مکتب تاریخ نگاری آن است که همانند ایران گرایان(فارس گرایان) وجود کلیتی بنام «ایران» را مفروض گرفته و آذربایجان را زیر مجموعه ای از ایران قرار داده است. لازم به یادآوری است که آذربایجان و ملت ترک ساکن در آن از نظر پروفسور زهتابی 3500 سال پیش از فارسها در این منطقه ساکن بوده و حکومتها و تمدنهایی را آفریده اند و فارسها هزاران سال بعد از ترکهای آذربایجان جنوبی به این منطقه وارد شده و از زبانهای التصاقی و تمدن آنان کاملاً اثر پذیرفته اند. بنابراین تلاش نویسنده برای نشان دادن آذربایجان بعنوان زیر مجموعه ای از ایران زیر علامت سوال قرار دارد. مفهومی از ایران که در صد و پنجاه سال اخیر توسط تعدادی شبه روشنفکران ابتدا عمدتاً ترک مانند آخوندزاده، طالبوف و شرق شناسان و. . . سعی شده است بعنوان کلیتی فرهنگی و تاریخی انحصاراً فارس نمایانده شود با اغراض سیاسی و برای شکل دادن به دولت - ملتی با هویت زبانی فارس و به حاشیه راندن هویت ملی ترک، عرب و . . . ساخته شده است و تلاش گردیده است حضور چند هزار ساله و بدون گسست فرهنگی و هویتی بنام فارس را نشان دهد. اگر دقت کنیم بعد از اسلام محتوای ادبیات و فرهنگ فارسی و اکثریت لغات آن عربی و حکومت داری آن ترکی بوده است آن وقت متوجه می شویم که اساساً نه نام و نه محتوای فرهنگی و تمدنی این جغرافیا با مفهوم ایران فارس سازگار نیست و نقش اعراب و ترکها در حیات فرهنگی و سیاسی این جغرافیا موسوم به ایران بسیار بیشتر از فارسها است و اگر ملاکهای تاریخی و فرهنگی و جمعیتی را برای نامگذاری این منطقه در نظر بگیریم عناوین امپراتوریهای حاکم بر آن بیشتر ترک بوده اند و این نامگذاری و مفهوم سازی اهمیت تاریخی و فرهنکی آن را به درستی نمایندگی نمی کند و فارسها فقط اقلیتی در این منطقه بوده اند و دولت - ملت سازی توتالیتر فارسی(ایرانی) با ابزارهای بی شمار فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بدنبال اکثریت بخشیدن به این قوم اقلیت در این منطقه می باشد. در سراسر متن این کتاب نیز با استناد به منابع فارسی نویسنده سعی در القاء پیوستگی و عدم وجود گسست در مفهوم ایران فارس می نماید هر چند تناقضات موجود در متن نیز فراوان است و در سراسر متن این پراکنده گویی که نویسنده در مقدمه کتاب مدعی است که می خواهد نظرات موافق و مخالف و نظرات خودش را نیز بیان کند وجود دارد و با این حال نویسنده ظاهراً به دلیل عدم اشنایی با روش تحقیق ضمن اینکه در مقدمه دقیقاً سوال اصلی و فرضیه اصلی خود را بیان نکرده و در نهایت نیز کتاب بدون هر نوع نتیجه گیری به اتمام می رسد. به عبارت دیگر کتاب دچار پراکنده گویی و آشفتگی است و از هیچ نوع اسلوب و روش تحقیق شناخته شده در علوم انسانی پیروی نمی کند. نویسنده منابع فارس غیرعلمی و نوشته شده با اغراض کاملأ سیاسی مانند «شهریاران گمنام» نوشته احمد کسروی، «آذربایجان و آران» نوشته عنایت اله رضا و «آذربایجان در موج خیز تاریخی» با مقدمه کاوه بیات را بعنوان منابع اصلی کتاب مورد استفاده قرار داده است که از ارزش کار وی کاسته است و آن را در حد خطابه ای با اغراض سیاسی پایین آورده است. زیرا کتابهای نوشته شده به زبان فارسی در این خصوص عموماً محتوای نژاد پرستانه و مغرضانه دارند و مسیر کلی متن کتاب متاثر از این متن های مغرضانه می باشد. در خصوص نقش عثمانی ها و روسها در نامگذاری آذربایجان شمالی نویسنده برای جلب رضایت مقامات جمهوری اسلامی و یا گذر از مانع سانسور و یا هر دلیل دیگر به گونه ای مکرر از کلمه مقامات شوروی و عثمانی استفاده کرده است که خواننده را ناخوداگاه به این نتیجه می رساند که نام آذربایجان شمالی اساساً در تاریخ آذربایجان نبوده است و روسها و عثمانیها و حزب مساوات در سال 1918 برای رسیدن به اغراض سیاسی شوم!؟ و «تجزیه ایران عزیز»!؟ به این نامگذاری مبادرت ورزیده اند. در صورتی که واقعیت تاریخی نام آذربایجان و هویت ملی تورکی و گستره ی جغرافیایی آن به اندازه ای واضح است که اساساً نیازی به انجام این گونه تحقیقات ساختگی همانند کتاب زارع شاهمرسی وجود ندارد. با این حال در صفحه پایانی متن همانگونه که اشاره شد بدون عنوان نتیجه گیری خاتمه می یابد از چند نویسنده فارس از جمله عبدالحسین زرین کوب، جمال الدین فقیه و علی اکبر دهخدا آورده است که «آران ولایتی از آذربایجان است». بطور کلی در سراسر متن کتاب ادعاهای متناقض در جریان است و نویسنده بدون اینکه خودش متوجه باشد از یک سو متاثر از موج رشد حرکت ملی آذربایجان است و در پیشگفتار ادعا می کند «موضوع نام و مرزهای آذربایجان بیشتر از هر کس برای ما آذربایجانیها جالب و مالاً مهم است» که نشان دهنده آن است که حداقل نویسنده بخشی از سهم هویت ملی خود را آذربایجانی تلقی می کند. اما در صفحه 78 کتاب تحت تاثیر گفتمان ایران گرای تحمیلی (فارس گرا) ادعا می کند، باید دوباره تأکید کنم که هویت آذربایجانی هویتی است که از دو سرچشمه تغذیه می کند: یکی از فرهنگ ایرانی، بی تردید فرهنگ آذربایجان با نشانه هایی انکار نشدنی، رنگ و بوی ایرانی دارد. آذربایجان همواره در فرهنگ، تاریخ، اقتصاد و سیاست ایران حضور داشته و از آن نیز تأثیر پذیرفته است. وجود واژه های فارسی در اشعار، ترانه ها و ادبیات آذربایجان، نمونه این نزدیکی است. دیگر اینکه هویت آذربایجانی به تبع زبان ترکی، با میراث عمومی و فرهنگ ترکی ارتباط پیدا می کند. «دده قورقود، کوراوغلو، قاچاق نبی و دیگر داستانها صبغه ای ترکی دارند. هویت آذربایجان ملهم از فرهنگ ترکی، سخت طبیعت گراست. هر دو این سرچشمه ها در طول تاریخ برهویت این مردم اثر گذارده اند». نویسنده فرهنگ ایران را همانند فاشیستهای فارس، مساوی فارس تلقی کرده است و آگاهانه یا نا آگاهانه تلاش کرده است ادعاهای خیالی دایر بر وجود فرهنگ و هویتی بنام ایران(فارس) را در این جغرافیا به شکل انحصاری بیان نماید در صورتی که همگان می دانند محتوای این فرهنگ و زبان در دوره اسلامی چیزی جز انعکاس فرهنگ و هویت عربی – اسلامی در آن نیست و اگر میزان لغات داخل شده لغات فارسی در زبان و فرهنگ ترکی آذربایجانی را بر اساس نظر نویسنده مبنایی بر تاثیر پذیری هویت ترکی آذربایجان از فارسی بدانیم، آنوقت بر اساس همان ادعا با توجه به میزان لغات عربی داخل شده در زبان و فرهنگ فارسی، اساسأ هویت ایرانی(فارس) چیزی جز سایه ای کج و معوج از هویت عربی - اسلامی نیست و ادعاهای گنده و عجیب شبه روشنفکران ایران گرا(فارس) نمی تواند تغییری در این واقعیت تاریخی ایجاد نماید. زیرا قبل از اسلام در این جغرافیای موسوم به ایران ادبیات مکتوب قابل توجهی وجود نداشته است که عده ای از هویت ایران قبل از اسلام در مقابل اسلامیت یا هویت اسلامی دم می زنند. ضعف عمده استدلال نویسنده در آن است که هویت ترکی هم در قبل از اسلام و هم بعد از اسلام علیرغم امیخته شدن آن با فرهنگ و هویت عربی و اسلامی میزانی از استقلال را حفظ کرده است ولی برای هویت ساختگی فارسی بدلیل عدم حکومت داری در دوره بعد از اسلام چنین فرصتی فراهم نبوده است و فارسها همیشه در دوره اسلامی زیر سایه هویتهای عربی و اسلامی و ترکی قرار گرفته اند و نظام آموزشی، حقوقی، اقتصادی، نظامی، خانواده و. . . تحت تأثیر هویتهای مذکور قرار گرفته است و شبه روشنفکران ایران گرا(فارس گرا) سعی کرده اند برای جبران این ضعف ها ادعا کنند آنان در حکومت داری حضور نداشته اند و اکثرأ زیر سلطه و نفوذ حکومت ها و امپراتوری عربی و تورکی قرار داشته اند اما طبق ادعاهای عجیب و غریب آنها در حوزه فرهنگ بسیار تأثیر گذار بوده اند؟!
نویسنده اشاره ای گذرا به وجود بحران هویت در میان ملت ترک آذربایجان جنوبی داشته اند (رجوع کنید به صفحه 79). البته نوشته وی نشان میدهد وی ابدأ فهم درستي از مسئله هویت و ابعاد آن حتی در ابتدائی ترین شکل ندارد. زیرا در میان همه ملتهای حال حاضر جهان در گذشته هویتها و فرهنگ ها و زبانهای مختلف در تعامل با هم حیات داشته اند اما در فرایند دولت - ملت سازی مدرن در دو و سه قرن اخیر هویتهای چندگانه زبانی، مذهبی و فرهنگی در جهت شکل دادن به یک هویت زبانی واحد ملی دچار تحولات بنیادی شدند و در اروپا زبان لاتین و یونانی جای خود را به زبان های ملی هر یک از ملتها داد. نمونه آن را در گذار ترکیه عثمانی از هویت ترکی اسلامی به هویت ملی ترکی در جمهوری مدرن ترکیه می توان آشکارا مشاهده کرد.
بنابراین در آذربایجان جنوبی نیز هویت زبانی و فرهنگی ترکی غالب این ملت می بایست بعنوان هویت غالب ملی انتخاب می شد و دولت - ملت سازی بر اساس آن شکل می گرفت و انقلاب مشروطه در سال 1906 خطایی استراتژیک از سوی شبه روشنفکران و فعالان سیاسی آذربایجان جنوبی در اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم بود که هویت ملی ترکی آذربایجان جنوبی را به حاشیه رانده و آن را مستعمره دولت - ملت جعلی فارس (ایران) قرار دادند. نویسنده بدون آگاهی نظری از فرایند دولت - ملت سازی در جهان و تأثیر دولت - ملت های مدرن در شکل دادن به هویتهای ملی مدرن، چند پاره گی هویت فردی خویش را که تحت تأثیر روند جعلی هویت سازی فارسی در صد و پنجاه سال اخیر در آذربایجان جنوبی شکل گرفته است را منعکس کرده است و بعضأ از واژه هایی مانند ایرانیت و اسلامیت استفاده کرده است که همانگونه که اشاره شد، اساسأ هویتی بنام هویت ایرانی(فارس) با اهداف و اغراض شوم سیاسی حداکثر در صد و پنجاه سال اخیر جعل شده است و همانگونه که یکی از روشنفکران فارس(مصطفی ملکیان استاد فلسفه دانشگاه تربیت مدرس) در شهریور ماه 1384 در اصفهان آشکارا اعلام نمود شبه روشنفکران ایرانی(فارس) نمی توانند نه یک کتاب نه یک صفحه حتی پنج خط اثر فلسفی قابل مقایسه با فلسفه یونان در قبل از اسلام ارائه نمایند.
جملات پایانی کتاب در خصوص سیاست مقامات شوروی در خصوص آذربایجان واحد، به بافتن اراجیف و آشفته گویی می انجامد که نویسنده شاید می خواهد رضایت مقامات سانسور جمهوری اسلامی را جلب نماید. در هر صورت اثری که به سرنوشت فرهنگی، سیاسی و اقتصادی ملتی در بند می پردازد از سویی یک آذربایجانی نمی تواند با این توجیحات کودکانه به بازگویی مشتی اراجیف فاشیست های فارس بپردازد و هویت ملی و منافع ملی ملتی را قربانی رضایت چند فاشیست فارس نماید و این گونه افراد در مقابل تاریخ و ملت ترک آذربایجان جنوبی مسئول و پاسخگو خواهند بود، به همین جهت یکی از گامهای اساسی در روند هویت سازی و ملت سازی مدرن در آذربایجان جنوبی نقد این هویت سازی جعلی فارسی است که انتشارات دولتی با بودجه کلان به دنبال آن است و یا عده ای ناآگاه تحت تأثیر آن قرار گرفته اند.
ابهام زدایی از مفهوم راسیستی و فاشیستی «ایران»، «ملت ایران»، «فرهنگ ایرانی»، «اقوام ایرانی» و. . .  و نشان دادن چهره فریبکارانه آن دارای اهمیت بنیادی است. زیرا هنوز نه تنها قاطبه ملت تورک آذربایجان جنوبی بدلیل ضعف یا فقدان روشنفکری و بورژوازی ملی تورکی، نتوانسته اند به درک کافی از این مفاهیم خطرناک برای منافع ملی آذربایجان جنوبی برسند و عمل سیاسی خویش را بر مبنای فهمی واقع بینانه از هویت ملی و منافع ملی ملت تورک آذربایجان جنوبی بنا نهند. در صد و پنجاه سال اخیر ابتداء توسط شرق شناسان با اغراض سیاسی و سپس تقلید شبه روشنفکران تورک مانقورت و فارس از آنان مفهومی از «ایران» و «ملت ایران» نظریه پردازی و اعمال شده است که آن را معادل «فارس» و «فارسی» نشان داده اند و این مستلزم حذف نظری و عملی ملل تورک، عرب، بلوچ و. . . از تاریخ این جغرافیای موسوم شده به نام ایران بوده است. حتی بالاتر از این تورک و عرب را بعنوان غیر و دشمن «ملت ایران» و «ایرانی» شناسانده اند بدون آنکه به طور آشکار و صریح این ملتهای ساکن در این جغرافیا را انکار کنند. با ایجاد مفهومی مبهم از «ایران» سعی کرده اند این پروسه ملت سازی انحصاری و توتالیتر فارسی را زیر نام مبهم «ایران» مخفی کنند.  
محقق ارزشمند جناب آقای مهندس حسن راشدی در مقاله ای تحقیقی نشان داده است که حتی زبان فارسی از منطقه شرق آسیا مرکزی فعلی به کشور موسوم به ایران وارد شده است و اکنون این نام و زبان وارداتی و مهمان ناخوانده، زبانهای قدیمی و دارای سابقه مانند تورکی و عربی  در این جغرافیای موسوم به «ایران» را کنار زده و حتی آنها را بیگانه نشان داده است و نابودی آن هویت های ملی را هدف خود قرار داده است. 
همچنین مرحوم پروفسور زهتابی، در کتاب ارزشمند و تاریخی «ایران تورکلرینین اسکی تاریخی» نشادن داده است که ملل تورک (زبانهای التصاقی) بیش از 3500 سال قبل از ملل با زبانهای ترکیبی در این جغرافیا استقرار یافته اند و تمدنهای درخشان ایجاد کرده بودند و ملل با زبانهای ترکیبی سپس به این منطقه مهاجرت کرده و از تمدنهای ملل تورک(التصاقی زبان) تأثیر پذیرفته اند. بنابراین نه به لحاظ تاریخی و نه به لحاظ سیاسی استفاده از عبارات «ترکهای ایران»، «آذربایجان ایران» توجیحی ندارد و برخلاف روند رشد بیداری ملی در آذربایجان جنوبی و فرآیند ملت سازی مدرن تورکی آذربایجان جنوبی است. 
* اين مقاله اختصاصاً براي گوناذپورت حاضر شده است.

۴/۱۰/۱۳۸۹

فلامیا(فلاندرلند) میللتینین بئلژیکده فرانسه دیل و مدنیتی قارشیسیندا حقوق برابرلیگی اوچون ساواشی- ایشیق سونمز

بیر آلمانیالی نین بیر قونشو مملکتده اوتوباندا اؤز مملکتینه گئتمه سینی تصوور ائدین. او فلامیادا اولدوغونو خیال ائدر. دوغرودان دا او فلامیادا. بونا باخمایاراق او، یول تابلوسوندا »آکین« کلمه سینی اوخورکن سئوینر. دئمک آلمانیالی گئده جک مسافنی »آخین« اوزریندن کئچمک ایستردی. 
او بیر چوخ »فلامیالی« ایله اوزله شر. بیر آزدان سونرا گئنه یول تابلوسو قارشیدا گؤرونر. آنجاق »آخین«دان بیر اثر یوخ. اونون قارشیسیندا ایکی سئچه نک وار: 1) »لیگه«، 2) »آیخ لا کاپئله« دئیه  شهر آدلاری. بو دورومدا  شککه دوشموش آلمانیالی نه ائتمه لیدیر؟ »آخین« شهرینه فرانسه دیللی لرین »آیخ لا کاپئله« دئدیکلرینی بیلمه سه، آلمانیالی نه ائتمه لیدیر؟ بلکه ده او بیر دیل سر حددینین قوربانی اولاجاقدیر. بو سرحد بئلژیکین اورتاسیندان کئچر.
  wpe6B.jpg (20809 Byte)بو مسئله نی دیللر آنلاشمازلیغی دئیه یوروملاماق یالنیش بیر گؤروش اولاردی. فلامیالیلار بونا دیل ساواشی (taalstrijd) دئیر. بو دئییم (دیل ساواشی)  سونونجو یوز ایلده، بئلژیکین هولند دیللی قوزی (Flandern) ساکینلرینین آنا دیل و مدنیت حقوقلاری بئلژیکین فرانسه دیللی گونی بئلژیکلی ساکینلری (Wallonie) طرفیندن اللریندن آلینماسیندان سونرا اورتایا چیخدی. او زامان فلاملار دیل، مدنیت و سوسیال حوقوق برابرلیگی قازانماق اوچون جامعه نی فرانسه دیلی ایله بیر قوز کیمی هدایت ائتمه گه و فلاملاری دا فرانسه دیل و مدنیتینده اریتمه گه چالیشان طبقه  قارشیسیندا حقوق برابرلیگی اوچون دیرنیش گؤسترمه گه باشلادیلار.
دیلین آدی ایله: بوگون او دیل رسمی اولاراق هولندده وفلامیادا ( فلاندرنده، قوزی بئلژیکده) هولندجه آدلانیر. بونا باخمایاراق فلامیا و هولند دیللری آراسیندا معین فرقلر وار. بونون یانی سیرا بؤلگه فلامیا (Vlaanderen) و صیفت بیچیمینده فلامی (flämisch) آدلانیر. بونلارا باخمایاراق کئچمیشده flämisch دئمه نی کوچومسه یرکflanderisch (فلامیا بؤلگه سینه عایید) بیر صیفت تؤره دیلمیشدیر. بوصیفت (flanderisch) فلامیا دیلینه دگیل، فلامیا بؤلگه سینه عایید اولمانی، ایفاده ائدر. بئله لیکله عملده بوصیفتین فلامیا دیلینه، یوخسا ، فلامیا بؤلگه سینه عایید اولدوغونو آییرد ائتمک بعضاً چتین اولار.
 
فلامیا بؤلگه سی نین کئچمیشی
اورتا عصرده میللتلر آراسی تیجارتینBrügge، Gent و Antwerpen شهرلرینده گلیشمه سی ندنی ایله فیلام دیلی آوروپادا بؤیوک بیر اهمیته مالیک ایمش. 80 ایل ایسپانیاداکی ساواش (1648-1568) نتیجه سینده 100000 دن آرتیق فیلامیانین یئتنکلی اینسانلاری هولنده کؤچموش. بونون یئرینه بو گونکو بئلژیکین گونی ییندن قوزی بؤلگه سینه تیجارت، بیلیم اینجه صنعت آخینی باشلامیش. بئله لیکله بئلژیکین گونی بؤلگه سی ایقتصادی باخیمدان گئریله مه گه باشلامیش. گونی دن فرانسه دیللی لرین گلمه سی ایله قوزیده کی فیلام دیلی اؤز رولونو تیجارت و مدنیت دیلی اولاراق داوام ائتدیره بیلمه میش. نتیجه ده فیلام دیلی محللی دیالئکتلره بؤلونمه گه باشلامیش.
سونراکی یوز ایللرده هولند آوروپا (ایسپانیا، اوتریش و فرانسه) دولتلرینین ماراق داییره سینه دوشدوگو اوچون 1795 میلاد ایلیندن باشلایاراق بو گونکو بئلژیک فرانسه دیل و مدنیت ایستعماری نین داییره سینه کئچدی. بئله لیکله فلامیادا فلام دیل و مدنیتی سیخیشماغا باشلادی. فلاملارین اوخوموش کسیمی یالنیز فرانسه جه دانیشیب یازماغا باشلادیغی اوچون درسلیکلر ده یالنیز فرانسه جه اولدو. یالنیز فلامیالی اکینچی و ایشچیلر آنا دیللرینی دانیشیق(محاوره) سطحینده قورویوب ساخلایا بیلدیلر.
فیلاملارین دیل ساواشی
1830 دان باشلایاراق بئلژیکین گونی بؤلگه سی نین فرانسه دیللی محفللری فلامیا توپلومونا فرانسه دیلینی یوکله مک سیاستینه باشلادیلار.  بو سیاست بئلژیک قیامی دئیه بئلژیک شاهلیغینین قورولماسی نتیجه سینده جماعاتین یاریسیندان چوخو فلام دیللی اولماسینا باخمایاراق فرانسه دیلی حاکیمیت دیلی ائدیلدی.
بئلژیکین گونی بؤلگه سی وارلی ایدی، قوزی بؤلگه سی ایسه یوخسول و سیاستده رولو یوخ. فیلاملاردان آز سایدا اینسان یوخاری طبقه دن فرانسه جه دانیشاراق فلامیا دیلینی ایشچیلره و اکینچیلره بویوروق وئرمک اوچون ایستفاده ائدیردی.  بئله لیکله تحقیر اولموش عادی اینسانلار ایله ایداره لرده، قوشوندا حتی محکمه لر قارشیسیندا فرانسه دیلی ایله معامیله ائدیلرکن فیلام دیلی ایداره لرده قاداغان ایدی، یالنیز ایلک مکتب درسلیکلری هولندجه ایدی. بئلژیکده اینقلابین باش وئرمه سی و آوروپا رومانتیک ادبیاتینین اتگیسی (تأثیری) نتیجه سینده فیلاملاردا میللی بیلینج گلیشمه گه  باشلادی.
فیلام حرکتی اورتا صینیف، کیچیک بورژوا و آشاغی روحانیت طبقه سینه اساسلانیردی. بو آدی چکیلن صینیف و طبقه لرهولند مدنیتینه دایالی یاشام سورمک و فیلام دیلینده کادر تربیت ائتمه گه  کؤمک ائتمک ایستیردیلر.
خالقا یاخین روحانیلردن اؤرنک اولاراق لویس پاول بون .Louis Paul Boon ایدی. او بیر تاریخی ایجتماعی مستند رومان کیتابیندا (1971)، فیلمه چکن ستین کونینکس Stijn Coninx (1992) اثرینده فیلام ایجتماعیتینده دیل و باخیمیندان اؤزگه دیل حاکیم اولدوغو اوچون یئترلی اهالی اؤیرنیم گؤره بیلمه مگی و فیلام ایشچیلرینین پارچا فابریکالاریندا کئچن یوز ایلده ایستثمار اولوندوقلارینی آچیقجا اورتایا قویموشدو.
بو سیرادا 19 اونجو عصره عایید فیلام یازیچیلاریندان اولان Hendrik Conscience (1812-1883) وWalter Scot دا اؤز تاثیرلرینی فیلام میللی حرکتینه باغیشلامیشدی. اونلار خالق دیلینده یازدیقلاری اوچون خالقدا اؤز دیل و ادبیاتلارینا رغبت اویادا بیلمیشدیلر.
1872-1883 ایللرینده بیرینجی دفعه هلند دیلینی ایداره لرده، محکمه لرده و اونیوئرسیستلرده ایستفاده ائتمه گه ایجازه وئریلدی. فرانسه دیلی اؤز اوستونلوگونو قوروماسینا باخمایاراق دیل قانونو »فلاندرلند«ین ایکی دیللی اولماسینا داییر بیرینجی آددیم ایدی.
1895 اینجی ایل »عموم هلند اتحادیه سی« قورولدو. بو اتحادیه هلند دیل و مدنیتینی قورومانی اؤز قانوننامه سینه اکله میشدی. بو اتحادیه 1995 اینجی ایل فلاندرلند تورپاقلاریندا 100 ایللیگینی بایرام تؤرنلری ایله آغیرلادی.
1898 اینجی ایل فلاندرلند تورپاقلاریندا هلند دیلی فرانسه دیل ایله حقوق باخیمیندان دا برابر حاققا صاحیب اولاراق محکمه لرده، ایداره لرده و اونیوئرسیتئتلرده ایستفاده اولما حاققی قازاندی(عملده ایسه بو مسئله کاغیذ اوزرینده قالدی). بو قانونی حاقلارا باخمایاراق حاکیمیت و یوکسک ایداره داییره لری فرانسه دیللیلرین الینده قالدی. فلاندرلندین »گئنت« و »لؤوئن« اونیوئرسیتئتلرینده فقط فرانسه جه درس وئریلیردی.
بو تاریخی عدالتسیزلیکدن یولا چیخاراق فلامیا اهالیسینین بیر بؤلومو فرانسه دیللیلرین اونلارا آغالیق ائتمه سینی گؤز اؤنونه آلاراق بیرینجی و ایکینیجی دونیا ساواشیندا دیل باخیمیندان بؤیوک قارداش کیمی گؤرونن آلمانیادان کؤمک اوموردو. بو آخیمین آلمانلار ایله ایش بیرلیگی ائتمک مئییللریندن بیرینجی دونیا ساواشیندا  آلمانیانین بعضی سیاسیت داییره لرینده بیر بؤیوک گوج اولما پروقراملاریندا فایدالانماغا چالیشیلدی. بئله لیکله 1916 اینجی ایل آلمان ایشغالچیلارینین کؤکمگی ایله »گئنت« اونیوئرسیتئتی، بو اونیوئرسیتئتین پروفسورلاری موخالیفت ائتمه لرینه باخمایاراق ژئرمنلشدی. بو اولای ساواشدا باش وئرن دؤنوم آشاماسیندا سونا چاتدی و 1930 ایله دک، بو اونیوئرسیتئت هلندلشن گونه دک، سوردو.
دیل آسیلیلیغیندان (وابسته لیگیندن) قورتارمانین ایکینجی آددیمی بؤلگه دیللرینین 1932 اینجی ایل تنظیملشمه سی ایدی. 1932 اینجی ایل »بروکسئل« ایکی دیللی تانیندیغی حالدا »فلاندرلند« و »والونی« بیر دیللی بؤلگه کیمی قبول اولدو. بئله لیکله 1962 اینجی ایلده دیل سرحددی معینلشدی.
فیلاملارین والونلاردان آیریلماق  مسئله سی
بئلژیک مملکتی داغیلماق اوزره دیر (َAugust 2008). آلتی آیدیر، بو مملکت دؤلتسیزدیر. فرانسه دیللی والونلار % 32، و هلند دیللی فیلاملار % 58 بئلژیک توپلومونو اولوشدورورلار. ایکینجی آلبرت، بئلژیک پادشاهی بو مملکتی داغیلمادان قوروماغا چالیشار. والونلار بیر زامان بئلژیکده آغالیق ائتدیکلرینه باخمایاراق بوگون محروم و فئدرال دؤلتین کؤمگی ایله یاشاماق اوزره دیرلر. بو گون وئرگیلرین چوخو وارلی فیلاملاردان آلینار. اوسته ایشاره اولدوغو کیمی بئلژیک 1830 ایلینده بیر مملکت اولدوغو گوندن فرانسه دیلی مرکز حاکیمیت واسیطه سی ایله فیلاملارا تحمیل اولماغا باشلامیش. بو آرادا فیلام دین خادیملری نین فیلام خالقی ایله ایش بیرلیگی ایچینده اولماسی مرکز حاکیمیتی گئری اوتورماغا زورلامیش. بئله لیکله بئلژیک مملکتی حقوق برابرلیگی اساسیندا زامان گئدیشی ایله فئدرال اولماغا یؤنلمیش. فیلاملارا گؤره بئلژیک هئچ زامان تک ائتنیکلی بیر مملکت اولمامیش. بئلژیک تاریخی اولایلار سونوجو قورولموش بیر مملکت اولموش. دیل و مدنیت داها اؤنملی اولدوغو  اوچون فیلاملار دیللرینی بئلژیکده حاکیم ائتمک و ترس دورمدا والونلاردان آیریلاراق باغیمسیز بیر دؤلت یوخسا هولند ایله بیرلشمک ایسترلر. فیلاملار داها آرتیق فرانسه قازئتلری، رومان کتابلارینی اوخوماق، تئلویزیون یایینلارینا باخماق دئییل، اوخوللاردا و بیلیک یوردلاریندا و تشکیلاتچیلیق باخیمیندان دا فیلامچیلیغا آرتیق اؤنم وئرمگه چالیشارلار.

فعال آذربایجانی مدافع محیط زیست در زندان ،علیرضا جوانبخت

پس از گذشت بیش از هفتاد روز از بازداشت حسین نصیری در اعتراضات روز سیزده فروردین در اطراف دریاچه ارومیه٬ خانواده این فعال مدنی آذربایجانی از وضعیت پرونده وی و اتهامات وارده اظهار بی اطلاعی می کنند.
 
 به گزارش آداپ(انجمن دفاع از زندانیانیان سیاسی آذربایجانی) حسین نصیری بعد از دستگیری در روز سیزدهم فروردین به اداره اطلاعات شهرستان اسکو و سپس بازداشتگاه وزارت اطلاعات در تبریز منتقل شد. مادر این فعال آذربایجانی در مصاحبه با روز می گوید در تمام این مدت دو بار با پسرش ملاقات کرده و اولین ملاقات حدود دو ماه بعد از بازداشت بوده است. به گفته او فرزندش حدود ۱۰ روز پیش از بازداشتگاه وزارت اطلاعات به زندان تبریز منتقل شده است.
حسین نصیری در اردبیشت ماه ۱۳۸۶ هم ۳ ماه در بازداشتگاه اطلاعات و زندان تبریز به سر برده و شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز او را با اتهاماتی همچون فعالیت علیه نظام و دعوت مردم به تجمع به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم کرده بود.
به خاطر حفظ محیط زیست
دستگیری مجدد حسین نصیری پس از آن روی داد که سیزده بدر امسال عده زیادی از آذربایجانیها در نقاط مختلف اطراف دریاچه اورمیه گرد آمدند ودر حرکتی نمادین، با ریختن بطری های آب در داخل دریاچه ارومیه و سر دادن شعارهایی، به سیاستهای زیست محیطی دولت در دریاچه اورمیه که سطح آب آن در سالهای اخیر به شدت کاهش یافته است، اعتراض کردند.
این تجمع که طی آن معترضین شعارهایی در ارتباط با حقوق زبانی شهروندان آذربایجانی هم سر دادند٬ توسط گارد ضد شورش و نیروهای امنیتی سرکوب شد و معترضین با باتوم و گاز اشک آور مورد حمله قرار گرفتند. به گزارش« آداپ»در ادامه ماموران امنیتی نزدیک به صد تن از معترضین را در مسیرهای منتهی به پل میانگذر دریاچه ارومیه در شهرهای ایلخچی، شبستر، سلماس، ارومیه و اسکو بازداشت کردند.
خشک شدن دریاچه ارومیه
 
به گفته کارشناسان محیط زیست در صورت خشک شدن دریاچه ارومیه خطراتی بسیار جدی و با ابعاد گسترده٬ نه تنها آذربایجان بلکه بسیاری از مناطق دورتر را هم تهدید خواهد کرد.
به گفته دکتر آرمین اسکندری، محقق لابراتوار درياچه های شور و بيولوژی آرتميا در دانشگاه حاجت تپه آنکارا٬ بحرانهای زیست محیطی٬ آب و هوایی٬ اجتماعی و اقتصادی که در صورت خشک شدن دریاچه ارومیه به وجود خواهد آمد٬ ممکن است بسیاری از اهالی را مجبور به مهاجرت از منطقه بکند.
دکتر اسکندری در مصاحبه با روز در این مورد می گوید: "خشک شدن غیر طبیعی دریاچه ارومیه موجب بالا رفتن غلظت نمک دریاچه٬ تشکیل انبوه بلور و پودر نمک می شود و با توجه به بادخیز بودن منطقه آذربایجان نمک به جا مانده تا شعاع چندین کیلومتر پخش شده و زمینهای حاصلخيز کشاورزی را غير قابل كشت خواهد کرد."
 
بحران تغییر آب و هوا
به گفته دکتر اسکندری٬ دریاچه اورمیه و تالاب های اطراف آن بعنوان عوامل تعديل كننده آب و هوايي نقش بسیار تعیین کننده ای در تعادل دمایی و آب و هوای منطقه دارد: "وجود این دریاچه موجب می شود که دمای مناطق نزدیک به دریاچه اورمیه نوسانات کمتری داشته باشد. خشک شدن دریاچه ارومیه یعنی فقدان این عامل کنترل کننده دما منجر به تغییر بسیار زیاد دما از قبیل سرمای شدید در زمستان و گرمای بیش از حد در تابستان٬ در شهرها و روستاهای مجاور خواهد شد. این تغییرات سریع آب و هوایی منطقه می تواند بسیار از اهالی را مجبور به مهاجرت از منطقه و زمینهای پهناور خالی از سکنه ایجاد کند."
او همچنین می افزاید: "يكی از توده های اصلی هوای ورودی به مناطق اطراف دریاچه ارومیه از منطقه سيبری نشأت ميگيرد. همين توده هوا است كه همراه با سرمای زمستان موجب بارش برف شده و عملا شرايط را برای تأمين آب رودخانه ها فراهم می سازد. حال اگر دمای هوا در سيبری به سبب گرم شدن عمومی كره زمين افزايش يابد و نقش درياچه اورميه در این منطقه رو به كاهش گذارد٬ می توان پیش بینی کرد كه شرايط اكولوژيك و كليه جنبه های زندگی انسان كه به ويژگی های خاصی از اين شرايط بستگی دارد و نيز الگوی مصرف آب٬ كشاورزی٬ الگوی كشت٬ جنگلها و مراتع دچار تغيير خواهند شد."
 
ضربات وارده به اکوسیستم طبیعی
دکتر آرمین اسکندری همچنین به خطر نابودی تنها موجود زنده دریاچه اورمیه یعنی "آرتمیا اورمیانا" Artemia urmiana اشاره می کند.
آرتميا يكی از انواع مهم و نسبتاً گسترده بی مهرگان است كه در آبهای لب شور گرفته تا آبهای شور كه ميزان املاح آنها ممكن است تا چند برابر آب دريا باشد زندگی ميكند. آرتميا اورميانا يكی از هفت گونه شناخته شده آرتميای دو جنسی در جهان است. ارزش غذايی آن در حد مطلوب بوده و می تواند نياز های آبزيان آبهای شيرين را به طور كامل بر آورده برآورده سازد.
دکتر اسکندری می گوید: "آرتمیا می تواند در شرایط بسیار سخت زیست محیطی نیز به زندگی خود ادامه دهد. تخمهای آرتمیا حتی اگر سالهای متمادی هم در شرايط مطلوب قرار نگيرند٬ ميتوانند همانگونه در دوره خواب بسر ببرند و از بین نمی روند. اما با خشک شدن تدریجی دریاجه اورمیه٬ بزرگترین خطری که که آرتمیا اورمیانا را تهدید می کند٬ از بین رفتن منابع غذايی مورد نیاز این موجود منحصر به فرد است. جلبکهای تك سلولی٬ باكتری ها و دیگر منابع غذایی آرتمیا كه مانند آرتميا قدرت تحمل شرايط نامساعد محيطی را ندارند٬ از بین خواهند رفت و همین مسئله می تواند بقای آرتمیا اورمیانا را به خطر بياندازد. مهاجرت فلامینگوها به اين منطقه بعد از انقراض آرتمیاها که منبع اصلی تغذيه اين پرندگان بشمار می روند بشدت كاهش خواهد يافت كه علاوه بر از بين رفتن يك اكوسيستم آبی ضربه ای جبران ناپذیری به زنجیره حیاتی و اکوسیستم طبیعی در منطقه وارد خواهد شد."
 
بارشهای اخیر دردی دوا نمی کند
به گزارش شرکت آب منطقه ای آذربايجان غربی امسال ميزان بارش ها در حوضه آبريز درياچه اروميه در مقايسه با سال گذشته ۴۹ درصد افزايش يافته و این مسئله موجب بالا رفتن نسبی سطح آب دریاچه ارومیه گردیده است.
اما خبرگزاری مهر روز یازدهم خرداد ۱۳۸۹ به نقل از رضا کهولی، مسئول مرکز نخبگان شهید فهمیده غرب کشور می نویسد: "بارشهای اخیر دردی از بحران دریاچه اورمیه دوا نمی کند."
 رضا کهولی می افزاید: "آب لازم برای احیای دریاچه حدود سه متر پیش بینی شده است اما کل میزان بارش ها حدود ۶۰ سانتی متر بوده است."
رضا کهولی معتقد است که در خصوص بحران دریاچه ارومیه هماهنگی لازم بین سازمانها و نهادهای دولتی و جود ندارد.
مطابق آخرين گزارشات تراز فعلی آب درياچه اورميه ۲متر و ۶۰ سانتی متر از تراز اكولوژيك و ۶ متر و ۷۰ سانتی متر پايينتر از بالاترين تراز ثبت شده ان قرار دارد كه به گفته دکتر آرمین اسکندری نشانگر يك بحران زيست محيطی است.
و حسین نصیری برای اعتراض به این وضعیت به کنار دریاچه ارومیه آمده بود؛ برای دریاچه ارومیه هنوز هیچ فکری نشده، همان طور که معلوم نیست مادر حسین نصیری تا کی باید در انتظار خبری از فرزندش باشد.
 
Share