۴/۱۱/۱۳۸۹

بازداشت، شکنجه، زندان، و سرانجام نقطه ای بدون بازگشت! - باریش آذیول

اینها کلماتی هستند که جامعه آذربایجانی کم کم آنها را به یکی از واقعیات زندگانی خود مجبور به پذیرش خواهد شد .
 
کمتر روزی را می توان  سایت های مربوط به فعالین آذربایجانی را مشاهده کرد ِ که در آنجا خبری از نقض سیستماتیک حقوق بشر علیه آنها درج نشده باشد.
 
یکی از غیر قابل باورترین توصیفات در مدح ترک های ایران : ترک بودن جرم نا نوشته ای که هر نوزاد آذربایجانی از بدو تولد ِ آن را با خود حمل می کند. جرمی که این نوزاد باید در طول سال های پیش رویش منتظر و نظاره گر محاکمه خود شود. طراحی محکمه ها نیز به نسبت دزی که اعضای جامعه اذربایجانی از ترک بودنشان نشان می دهند متفاوت بنظر می رسد. گاهی حکم ها به صورت دسته جمعی صادر می شود . گاهی نیز سنگینی بار احکام دسته جمعی روی یک نفر خالی می شود. در این بین ِ مجریان این احکام نیز مانده به ابزار موجود در دستانشان ِ حکم ها را در صفحات روزنامه ها ِ فیلم های ( کارتونی و سینمایی ) ِ سریال های تلوزیونی ِ کتابهای درسی ِ اعتبارات دولتی ِ زندان ها  و ... به مرحله اجرا در می آورند.
 
شاید اگر امروز در کنار یک سیاهپوست آفریقای جنوبی که آپارتاید نژادی را به خوبی لمس کرده ِ سخن از واقعیات تلخ نظام آپارتایدی به میان آید ِ با لبخندی معنادار مرگ آپارتاید را در زباله دان تاریخ به ما نشان دهد. یا اگر با یک بنگلادشی در باره ممنوعیت زبانی به گفتگو بنشینیم او با مرور خاطرات تلخی که بر تاریخ مبارزاتی ملتش نقش بسته ِ شاید این وضعیت را بدترین شرایط موجود برای یک ملت قلمداد کند. امروزه مبارزه با آپارتاید و یا مبارزه با ممنوعیت زبان مادری در بین مردمان آفریقای جنوبی و بنگلادشی دیگر مفهومی ندارد . کم کم خواسته های آنها نیز با گذشت زمان دچار تغییر شده و با اعتماد به نفس بیشتری همگام با معترضانی که در کپنهاگ دانمارک به خاطر تغییرات آب و هوایی دست به تظاهرات میزنند ِ مشکلات خود را در چنین وضعیت هایی دنبال می کنند.
 
امروز ِ جهان خود را بر این باور رسانده که زمان تحت ستم قرار دادن  ملت ها دوره افول خود را می گذراند و به تبع آن ملت ها با احترام به حقوق متقابل می توانند با تعریف منافع مشترک آینده خود را دنبال کنند. بلژیک کشوری کثیرالملله ِ نمونه قابل استنادی است که در این کشور در گذشته ای نه چندان دور ما شاهد اداره شدن آن کشور بدون هیئت دولت در یک مقطع زمانی بوده ایم  . و اما ایران به عنوان کشوری کثیرالملله ....به راستی آیا مدافعان حقوق بشر ِ آپارتاید هشتاد ساله دوام یافته بر علیه ملت آذربایجان را که از طرف سیستم فارس محور ایران صورت می گیرد را شاهد نبوده اند ؟ آپارتایدی که تئوری آن در تاریکخانه های فراماسونری شکل یافته و حتی پس از وقوع یک انقلاب در سطح مدیریتی کشور نیز این تئوری کماکان در جایش و با شدت بیشتری به قوت خود ادامه می دهد!هزاران نفر در این هشتاد سال به خاطر دفاع از بدوی ترین حقوق انسانی خود جانشان را از دست داده اند و آنگاه ما شاهد این ادعا می باشیم که قتل عام ده ها هزار نفری روشنفکران آذربایجان در اذرماه سال 1325 ِ امروزه در  نشستی که در تلوزیون صدای فارسی آمریکا اتفاق می افتد به تعبیر مهمانان به اصطلاح کارشناس آن تلوزیون نجات آذربایجان قلمداد می شود!
 
صفرخان بیش از سی سال از عمر خود را در زندان های آپارتاید به سر می برد اما هیچ سازمان حقوق بشری با دیدن چنین صحنه ای دم بر نمی آورد .
 
بی ریا وزیر فرهنگ دولت خودمختار فرقه دموکرات آذربایجان طی سالیان متمادی در زندانها تحت شدیدترین شکنجه های جسمی و روحی قرار میگیرد اما در این کشور کسانی که سنگ حقوق بشر را همواره بر سینه خود کوبیده اند ِ انگار نه انگار که ... .در ایران طیف های سیاسی اعم از اصلاح طلبان و اصول گراها در صحنه سیاسی به مثابه کارد و خون اند اما آنها در یک چیز فصل مشترکی دارند آن هم نگرش های تعفن آورشان بر علیه ملت های غیر فارس در ایران است.
 
حرکت ملی آذربایجان در بین جریان های سیاسی موجود در ایران از معدود جریاناتی  می باشد که همیشه و در همه وضعیت ها خواسته های خود را عاری از خشونت مطرح می کند . این حرکت در عین دموکراتیک بودن با هیچ جریانی سر پیکار بر نگزیده  و تنها خواسته اش حق تعیین سرنوشت ملی می باشد. نقطه ای بدون بازگشت :تحقیر و توهین به شعور یک ملت بارها و بارها تکرار می شود و به یک باره کاسه صبر آن ملت لبریز گشته و در خرداد ماه سال 1385 آتشفشانی از اعترضات را به راه می اندازد . ده ها نفر به علت اعتراض به توهینی که از روزنامه رسمی ایران بر علیه ملت ترک صورت گرفته جان خود را از دست می دهند . صدها نفر روانه زندان می شوند . داشتن این ادعا اغراق آمیز نیست که در طی گذشت 4 سال از آن روزها ده ها  هزار نفر به بهانه های واهی بازداشت و تحت شکنجه قرار گرفته اند. در این بین نیز معلوم نیست که چه تعداد نفری مثل فرهاد محسنی نگارستان در خفا بازداشت و به قتل رسیده اند. اگر طراحان  گذشته  و فعلی جامعه ایرانی بر این باورند که غیر فارس بودن مغایر با تعریف شهروند درجه یک بودن در این کشور به حساب می آید ِ پس با استناد به ماده 29 منشور جهانی حقوق بشر که می گوید(( هر فردی در برابر آن جامعه ای وظایفی  بر عهده می گیرد که رشد آزادانه و همه جانبه او را ممکن می سازد )) ِآیا می توان از یک شهروند آذربایجانی که نه تنها شرایط رشد آزادانه و همه جانبه برای او مهیا نمی شود ِ بلکه تحقیر و تجاوز به ابعاد شخصیتی او جزء واقعیات لاینفک زندگیش محسوب می شود ِ انتظار این را داشت که عرق ملی ایرانی بودن را مانند یک فارس زبان به جای آورد.
 
اگر مردم دنیا امروزه مشکلاتشان ِ در اما و اگرهای تغییرات آب و هوایی کره زمین خلاصه می شود ِ در این نقطه از جهان میلیون ها نفر به علت عدم دسترسی به بدوی ترین حقوق انسانی خود در وضعیت غیر قابل وصفی به سر می برند.منع تحصیل به زبان مادری ِ تاراج منابع معدنی ِ تخریب ثروت های زیست محیطی همچون ( دریاچه ها ِ رودخانه ها و جنگل ها ) ِ بر هم زدن ترکیب جمعیتی ِ آواره کردن نخبه های سیاسی و علمی  ِ ممنوعیت پخش برنامه های تلوزیونی به زبان مادری همه و همه باعث شده اند که در صد بسیاری از شهروند آذربایجانی دوش به دوش هم برای شکستن زنجیر آپارتاید فرهنگی و سیاسی  مبارزه مدنی خود را هر روز منظم و منظم تر جلوه دهند .و در آخر اینکه:بی لطف نیست اگر بگوییم امروز ِ هر فعال آذربایجانی ای که بازداشت و تحت شکنجه قرار می گیرد در حقیقت یک فعال حقوق بشری است که از وضع موجود در اطرافش به ستوه آمده و با روشهای کاملا مطابق با معیارهای مبارزه دموکراتیک و مدنی خواسته های جامعه معدنی خود را دنبال میکند.
 

هیچ نظری موجود نیست: