۲/۰۱/۱۳۸۹

سخنگوی کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران:هدف از حکم اعدام، ‌سخره‌گرفتن عدالت است

کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران امروز اعلام کرد که صدورحکم اعدام سه نفر از اعضای یک خانواده و دو تن از وابستگان آن‌ها پس از یک دادگاه سیاسی و ناعادلانه که در آن شواهد کافی ارایه نشده بود، حکایت از ادامه برنامه مجازات معترضین پس از انتخابات و تهدید مردم ایران دارد.‌
 صدورحکم اعدام این پنج نفر و علی‌رضا قنبری که حکم اعدام او پیش‌تر اعلام شده بود، بر اساس ادعایی است که طبق آن متهمین تصاویر و فیلم‌های ویدئویی به سازمان مجاهدین خلق بعنوان گروه مخالف دولت ایران در خارج از کشور، ارسال کرده‌اند.

ارون رودز، سخنگوی کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران در مورد این احکام گفت: «حتا اگر شواهدی دال بر ارتباط این متهمین با اتهامات وارده بر آن‌ها وجود داشته باشد، این احکام با اتهامات آن‌ها اصلن تناسب ندارد، و این احکام حکایت از بی‌توجهی عامدانه و لجوجانه نسبت به عدالت و آیین دادرسی  برای فرستادن مردم بی‌گناه به پای چوبه دار دارد.» ارون تاکید کرد که «هدف از صدور این احکام اعدام، تهدید جنبش اعتراضی و به سخره‌گرفتن عدالت است.»
چند تن از وکلای آشنا با پرونده‌های معترضینی که به اعدام محکوم شده‌اند، به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفتند که این محاکمات از یک الگویی پیروی می‌کنند که در آن‌ها متهمین شهروندان عادی هستند بدون سابق فعالیت سیاسی ویا بدون این‌که به وکیل دست‌رسی داشته باشند. در بیشتر این موارد، خانواده‌های متهمین تهدید می‌شوند که دنبال وکیل مستقل نباشند و با رسانه‌ها گفت‌وگو نکنند.
پنج متهم اخیر، مطهره بهرامی و محسن دانش‌پور‌مقدم (زن و شوهر) و پسرشان احمد دانش‌پور به هم‌راه دو نفر از دوستان نزدیکشان، ریحانه حاج‌ابراهیمی و هادی قائمی (که هیچ نسبتی با مدیر کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران ندارد) به اعدام محکوم شدند.
میثم دانش‌پور، پسر دیگر مطهره بهرامی و محسن دانش‌پور، به وب‌سایت روزآنلاین گفته بود که اعضای خانواده آن‌ها بعد از تظاهرات روز عاشورا در منزل بازداشت شدند. میثم در گفت‌وگویی با کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، احکام اعدام اعضای خانواده خود را تایید کرد و گفت که خانواده آن‌ها در جریان دادرسی بدوی سراغ وکیل مستقل نرفته بودند و به افراد بازداشت شده نیز در جریان این دادرسی هیچ دست‌رسی نداشتند. میثم به کمپین گفت: «ما به مدت دو ماه هیچ دست‌رسی به آن‌ها نداشتیم، اما الان ما آن‌ها را هر هفته ملاقات می‌کنیم.»
در دادرسی بدوی برای همه این پنج نفر وکیل تسخیری تعیین شده بود، وکیلی که حتا خانواده را از حکم اعدام مطلع نکرده بود. میثم دانش‌پور به کمپین بین‌المللی حقوق بشردر ایران گفت که او نه رسمن از دادگاه خبر داشت نه از حکم اعدام.
در جریان تجدید‌نظر‌خواهی حکم بدوی این پنج محکوم به اعدام، وکالت دکتر‌محمد شریف، وکیل سرشناس حقوق بشری برای سه نفر از این متهمین، مطهره بهرامی، ریحانه حاج‌ابراهیمی و هادی قائمی پذیرفته شد و دکتر شریف موفق شد که لایحه اعتراص به احکام این سه نفر را در شعبه ۳۶ دادگاه تجدید‌نظر ثبت کند. اما شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر احکام اعدام دو نفر دیگر، محسن و احمد دانش‌پور را قبل از این‌که دکتر شریف بتواند وکالت آن‌ها را برعهده بگیرد، تایید کرده بود.
به گفته میثم دانش‌پور نیروهای امنیتی اعضای خانواده و دوست آن‌ها، حاج‌ابراهیمی را پس از اعتراض عاشورا در روز ششم دی‌ماه در منزل بازداشت کردند نه در جریان تظاهرات در خیابان. دکتر‌محمد شریف به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفت که این متهمین با سه اتهام روبه‌رو هستند: «هواداری و هم‌کاری عامدانه و مصممانه با سازمان مجاهدین خلق»، «تجمع و تبانی علیه امنیت ملی» و «تبلیغ علیه نظام به نفع معاندین.» اقداماتی که بر اساس آن‌ها این اتهامات وارد شده‌اند، سفر مطهره و محسن به عراق برای دیدار پسرشان در کمپ اشرف، ارسال عکس‌ها و تصاویر ویدئویی به این سازمان و شرکت در تظاهرات است.
‌محمد شریف تاکید کردند که حتا در صورت تایید این اقدامات با شواهد، حکم اعدام برای این افراد قابل توجیه نیست. برخی از موکلین دکتر که وضعیت مشابه این افراد داشتند، به زندان محکوم شدند نه اعدام.
در پرونده مشابه دیگری که به جریانات بعد از عاشورا مربوط می‌شود، عبدالرضا قنبری، معلم ۴۷ ساله بخاطر ایمیل‌ها و تلفن‌هایی که ادعا می‌شود وی با تلویزیون مجاهدین در خارج از کشور داشته، با اتهام محاربه و دریافت حکم اعدام روبه‌رو شده است.
منابع مختلفی از تهران به کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران گفتند که آن‌ها به این تلفن‌ها و ایمیل‌هایی که به این متهمین فرستاده شده، مشکوک هستند که ممکن است ماموران امنیتی خودشان این تلفن‌ها و ایمیل‌ها را زده باشند و این متهمان قربانیان این دام باشند. کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران، بدون توجه به منشا این تلفن‌ها و ایمیل‌ها که به عنوان شواهد علیه متهمان از آن‌ها استفاده شده است، استفاده از چنین ارتباطات پیش پا افتاده‌ای را بعنوان مبنا صدور احکام اعدام بشدت محکوم می‌کند.
وکیل دیگری که وکالت تعدادی از زندانیان سیاسی را برعهده دارد گفت: زمانی که مسوولین، زندانیان سیاسی را به گروه‌های مخالفی هم‌چون سازمان مجاهدین خلق منتسب می‌کنند، برای رسانه‌های داخلی، وکلای حقوق بشر و خانواده‌های متهمین اطلاع‌رسانی غیر‌ممکن می‌شود. وی به کمپین گفت: «رسانه‌های داخلی نمی‌توانند در مورد این پرونده‌ها بنویسند، و وکلایی مثل من اگر از این متهمین دفاع کنیم به‌خاطر ماهیت این انتساب، در پی‌گیری کارها با مشکلات عدید‌ه‌ای مواجه می‌شویم. این محدودیت به مسوولین آزادی عمل می‌دهد که چنین مجازاتی را برای ترساندن مخالفین دولت و دگر‌اندیشان تعیین و تصویب کند.»
ارون رودز تاکید کرد که کمپین بین‌المللی حقوق بشر در ایران «صدور احکام نامتناسب با اتهامات وارده را که منجر به اعدام‌هایی برای سرکوب مخالفین می‌شود،  محکوم می‌کند. این کمپین از عمل‌کرد قوه قضاییه که دایمن نشان داده که شفاف و پاسخ‌گو نیست، و در اثر نفوذ وزارت اطلاعات و واحد اطلاعات سپاه پاسداران به حد بی‌سابقه‌ای در دو دهه گذشته ناتوان شده است، ابراز نگرانی عمیق کرد.»

مسایلی كه باید روشن شود نمی فهمیم و یا نه نمی خواهیم بفهمیم؟


20.jpg



-باید بگوییم تراکتور آنقدر بزرگ است که بعضی ها از همین حالا به بزرگی آن پی برده و سعی در تخریب آن دارند تا مبادا این واقعیت روزی بر همگان آشکار شود و بزرگی تیمهای دیگر زیر سئوال برود . تیمی با این همه طرفدار و عاشق که باعث سربلندی کشور است حداقل حقش این است که مورد احترام و ارزش واقع شود .
از طرفی دیگر آیا شما این حق را به خود میدهید که حرفها و خواسته های خود را به دیگران تحمیل کنید . آیا ما باید همیشه در آن چهار چوبی که به نام استقلال و پرسپولیس تعریف شده قدم برداریم . چرا چون شما آن تیم را دوست دارید؟ حتی اگر من بخواهم چنین رفتار کنم نمیتوانم. نمیتوانم برای اینکه تیمی دیگر را دوست دارم و دلم با آن است .از شما میپرسم آیا عشق به یک چیزی یا کسی یا زور انجام میشود .مگر عشق چیزی تحمیلی است . نه . عشق فراتر از آن چیزی است که شما تصورش را میکنید و در رویاهای خود دارید آقای x .
قصد ندارم خود را به شما ثابت کنم ولی میخواهم برای یک بار هم که شده حرف دل خود را بگویم تا حتی طرفدارهای ییروزی و استقلال و سایر تیمهای نیز این حقیقت را بدانند و خودشان جلوی کسانی بایستند که سعی در تخریب هویت تیمی را دارند که بزرگیش  چندیدن و چند سال است در سایه کم فکری و کوته فکری قرار گرفته بود .

1 ) محدود کردن تراکتور به تبریزروی حرف من با رسانه های زرد است . آیا تراکتور فقط در تبریز طرفدار دارد ای کاش روز بازی تراکتور با پیروزی یک خبرنگار در ارومیه بود و گزارشی مینوشت از شور و شوق کسانی که برای تشویق تیم محبوب خود عازم تبریز میشوند و عکسی از ماشین ها و اتوبوس های راهی شده به تبریز می گرفت تا بلکه برای حرفمان هم سندی داشته باشیم !؟. مگر شما پلاکاردها و نوشته هایی که در ورزشگاه ها و در روز بازیهای تراکتور در ورزشگاه یادگار نصب میشود را ندیدید . قلب اردبیل به عشق تراختور می تپد . تراختوررون اورمولو هاوادارلاری .قلب زنجان - همدان - سولدوز - میانه - مراغه خوی مرند مغان  و... در تهران و بازی تراکتور مقابل تیم های پایتخت و در کرج که اکثر طرفداران تراکتور  از خود تهران و کرج و شهرهای کوچک و بزرگ دور و بر آنها آمده بودند , ندیدید .حتما آن پارچه نوشته بزرگی که در ورزشگاه آزادی نصب شده دیدید و همچنین پلاکاردهایی که از مناطق مختلف تهران هم آورده بودند .در شهرهای دیگر هم همین طور مشهد شیراز ( ترکان قشقایی ) اصفهان قم . البته من به شما حق میدهم که ندیده باشید . چون برنامه ای مثل نود در روز بازی تراکتور با استقلال هر کجا که ماشین تبریز پلاکی میدید دوربینش را روی آن زوم میکرد . تا مبادا! هر چه باشد فردوسی پور طرفدار هر تیمی هم باشد طرفدار تراکتور نیست !!؟
2)شعارهایی به نظر بعضی ها نامتعارف آیا شعار یاشاسین آذربایجان شعار نامتعارفی هست .یا اینکه عشق به دیار و زادگاه خود چیزی غیر طبیعی هست . در ایران انسانهای انگشت شماری پیدا میشوند که سعی در تخریب شخصیت تراکتوری دارند . هدف آنها این است : شخصیت تراکتور یا پان ترک هست و یا ...  از هر راه و كار غیر اخلاقی و غیر اصولی برای تخریب آن بهره میگیرند .
آیا وقتی در یک برنامه ورزشی تلوزیونی ( بازی پرسپولیس و استقلال ) مجری برنامه با دو به عقیده خودشان کارشناس سعی دارند تا همچنان به لج بازی خود ادامه داده  و فوتبال ایران را منحصر به این دو تیم دانسته و حتی گویند که در ایران همه یا طرفدار این تیمند و یا آن تیم و باز گویند که پرسپولیس حتی در افغانستان هم طرفدار دارد ,( رفتاری كه فقط مختص به انسانهای جهان سومی است ) جواب من تراکتوری در برابر این موضع کورکورانه چه میتواند باشد . من هم میگویم که اصلا پرسپولیس در اروپا - آمریکا - آفریقا - آسیا و حتی در افغانستان هم طرفدار داشته باشد . باز هم من طرفدار تراختور هستم و از ته قلبم به این تیم عشق میورزم و میگویم که محبوب آذربایجان تراختور تراختور .
در بازی استقلال پرسپولیس دو کارشناس! از هر دو تیم با مجری در تلوزیون و برنامه زنده . هر سه با موضع مشخص وارد میدان شده و فوتبال ایران را در کمال وقاحت منحصر به پرسپولیس و استقلال میدانند و تراکتور بزرگ و سایر تیمها با همه قدمت و افتخار آفرینی برای ایران زیر پا له میشوند . در بازی برگشت تراکتور و پیروزی در تبریز دوباره این عمل تکرار میشود . و جناب آقای مجری با کارشناس محترم باشخصیت کاردان و البته عالم! در جواب یک بیننده که در آنجا حضور دارد چنین میگوید.
سئوال بیننده این است : چرا تیمهایی مانند استقلال و پرسپولیس چندیدن سال است با صرف بودجه های کلان از طرف دولت نتوانسته اند موفق باشند در حالی که تراکتور در اولین حضورش با بودجه ای ناچیز و بدون حمایت از طرف دولت میتواند این چنین خوب نتیجه بگیرد ؟ جواب کارشناس خوش تیپ این است : البته ما بودجه آنچنانی برای این تیمها نداریم!!! و در ضمن قبلا هم گفتم در ایران فقط استقلال یا پرسپولیس. البته همه این حرفها را در کمال متانت میزند . نظر شما چیست ؟

بیاییم و از این به بعد بدانیم ’ بخواهیم  و  بتوانیم  شخصیت تراکتور و تراکتوری را درک کنیم و به آن ارج نهیم .

هؤرولموش خاطيره‌لر، من و آتام

مین بیر گئجه: آشاغیداکی اؤیکو، "لاپ او اوزاق­لاردا" کیتابیندا گئتمیشدیرسه ده، سایین "ابراهیم عادل­نیا"نین یئنی­جه یازدیغی تنقیدینه گؤره یئنه سیزین قارشینیزدادیر.
                                                 

           هؤرولموش خاطيره‌لر، من و آتام

رضا کاظمی

هر نه، آتامين ساققاللي يولداشي‌نين ائويميزه گلديييندن سونرا باشلاندي. كيشي بارداشيني قوروب باشيني آشاغي سالميشدي. ائله تور توزلو دؤيوش پالتارييلا دوروب گلميشدي. آتامين تركش‌له اؤلدورولمه‌سيندن دئدي. سنگرداشي‌نين يانيندا اوتورموش، خاطيره تعريفله‌ييرميش. قومپارا نئچه متير اويانليق پارتلاييب، تركش‌لري‌نين بيري دوشور آتامين سؤيله‌دييي خاطيره‌لري‌ اورتاسينا. آنام اينانمادي. اؤزونو چادرايا بوكدويو حالدا، آياغا قالخيب چاي گتيرمك اوچون مطبخه ساري گئتدي. هئچ زاد دا دئمه‌دي. يالنيز، ايستيكاني دولدورا دولدورا مندن قند قابي‌نين يئريني سوروشدو. قونشو قادين‌لاري، هاميسي قارا گئيينيب سيرايلا اوتاق‌لاريميزا دولوردولار. آنام ائو پالتارييلا او يان بو يانا يورويوردو، قندقابي‌لاري دولدوروردو. آروادلار نه قدَ‌ر اونا ياس كؤينه‌يي‌نين گئيمه‌سيني يالوارديلار، گئيمه‌دي. اونلارين قاباغينا چاي توتا توتا، گؤزلري‌نين ايچينه دونوخوردو. منه دئييردي، آتان، سون مكتوبوندا بو تئزليييه قاييتماسيندان يازميش. يولداش‌لاري‌نين بيري دئدي، ائله رحمتليك سيزه مكتوب يازا يازا شهيد اولدو. قومپارا باشيني قوپاردي، قورتارماميش مكتوبونو دا يئل آپاردي. هر نه توز تورپاق ايچينده ايتدي، باجي. قادين‌لار اوخشاما اوخوماغا باشلاديلار، باش‌باشا وئريب آغلاشديلار. آتامين اوچ اولدوزو وار ايدي. دؤيوشه يوللانان گونو، آنام سليقه ايله اوتوله‌دييي نيظامي پالتارلاريني گئيميش، اولدوزلاري ايسه پار پار پاريلداييردي. دوست‌لاري‌‌نين پالتارلاري آنجاق، هئچ‌واخت اوتولَنمه‌ميش. اونلار هر دفعه بيزه باش چكديكده، گؤزلريني خالچانين اورتاسينا تيكير، هميشه ده آتامين نئجه شهيد اولدوغوندان دانيشيرديلار. بيري آتامين سيقار چكدييي حالدا اؤلمه‌سيندن دئييردي. مسلسل اونو دليك دئشيك ائله‌ديكدن سونرا، سيقاري هله بارماق‌لاري آراسيندا توستوله‌ييرميش. آنام حضرت ابالفضل ساققاخاناسينا دخيل دوشدو. هؤرولموش ساچيني ايسه كسيب ساققاخانانين دمير داراق‌لارينا دويونلدي. دئدي، اؤزو هاچان قاييتسا، گلر بونو دا بوردان آچار. قونشولار آتامين قيرخيندا محله‌نين مسجيدينده اَيلشديلر. آنام ياسا گئتمه‌دي. آتامين دؤيوش يولداش‌لاري مسجيددن بيزيم ائوه گليب فاتيحه اوخودولار. آنام هاميسينا چاي سوزدو. اونلارين بيري آتاملا بيرليكده سالديغي عكسيني جيبيندن چيخاريب بيزه وئردي. سونرا خالچانين اورتاسينا دونوخوب آتامين يارالي اولدوغوندان سؤيله‌دي. الينه گولـله دَ‌يندن سونرا، آمبولانس اونو دالا گؤتورور. يولدا آنجاق، قومپارالارين بيري آمبولانسين اوستونه دوشور. آمبولانس پارتلايير، و هر نه اود توتور باجي. پلاكيندان باشقا، رحمتليكدن هئچ زاد قالماميش. بيز عكسه باخديق. آتام گولوردو. شاه عابباس ليمانيندا اولدوغوموز زامان، جومه‌لر بيزي دنيز قيراغينا آپاراردي. اوجا سسله ماهني اوخويوب منه باليق‌قولاغي ييغاردي، سيقاريني داماغينا قويوب مني چيينينه گؤتوره‌ردي. عكسده، من آتامين چيينينده اوتورموش، اونون گولوش‌لرينه قولاق آسيرام. گولوش‌لرين آراسيندا، بيردن‌ تاق‌تاق قاپي دؤيولدو. يولداش‌لاريندان ايكيسي ارتش ماشينييلا قاپيميزا گلميش، آنامي ايسته‌ديلر. نيظامي بؤرك‌لريني ال‌لرينه آليب گؤزلريني حيه‌طيميزين داش‌لارينا تيكديلر. سونرا، اودقونا اودقونا، آتامين كارون چاييندا شهيد اولدوغونو سؤيله‌ديلر. گولـله دوز اوره‌يي‌نين باشينا دَ‌يير، جسدي ايسه چايين آخارييلا گئدير. چايين سويو قيپ‌قيرميزي اولدوقدا، آنام قاپيني باغلادي. پيلله‌نين اوستونده اَيلشيب سس‌سيزجه آغلادي. اوندان بو يانا، آرتيق، آتامين يولداش‌لاريندان هئچ بيريني ائوه يول وئرمه‌دي. ائويميزده، هاي كوي‌لر ده بيردن بيره باتدي. گئجه‌لرين سكوتوندا، من درسليك كيتابيميزي آچيب ايران خريطه‌سينه باخيرديم. كارون چايي بؤيوك بير دنيزه آخير. گؤزلريمي يوموردوم. آتام دنيز ديبيندن باليق‌قولاغي گؤتوروردو، پوستچي‌ قاپيميزي دؤيوردو. ارتش هميشه آتامين نئجه شهيد اولدوغوندان يئني خبرلريني رسمي مكتوب‌لارلا بيزه گؤند‌ره‌ردي. كاغيذلارين بيرينده آتامين مين اوسته چيخماغيندان يازميشديلار. مين پارتلاييب آتامين بدني‌نين بؤلوم‌لري گؤيه سيچرايير. اونلار سايغيیلا بيزدن سينيق­سالخاق سوموك‌لري‌نين تحويل آلماسيني ايسته‌ميشديلر...
آنام يئنه ساققاخانايا گئدير. آتامي يولا سالدیقدان سونرا، داها هئچ‌ واخت ساچ‌لاريني اوزاتمادي. من، ايندي ده هاچان ساققاخانانين قاباغيندان سوووشورام، گؤزآلتي دمير داراق‌لارينا دويونلنميش ساچ‌لارا باخيرام. آنامين هؤرولموش بيرچك‌لري آرتيق، آغ‌آپپاق اولموش.

سامی یوسف سال 2006 در باکو اذربایجان اهنگ اذربایجان را با شعرو تنظیم توسط پدرش

سامی یوسف سال 2006 در باکو اذربایجان اهنگ اذربایجان را با شعرو تنظیم توسط پدرش براساس ملودی آذربایجانی اجرا کرد.سامی یوسف درهنگام  اجرای اهنگ گریست وتمام عشق اش را به سرزمین مادری خود ابراز کرد.
سامی یوسف برزگترین خواننده راک مسلمان که تابعیت بریتانیایی دارد در یک خانواده ترک الاصل در تهران بدنیا امد.خانواده پدری سامی یوسف  درسالهای پس از جنگ دوم جهانی پس از حمله بلشویک ها به اذربایجان  از باکو  برای حفظ مذهب و ایین خود به ایران وتبریز مهاجرت کردند و مادر سامی یوسف از خانواده های ترک تبریزی است.
سامی یوسف در مصاحبه اختصاصی با شبکه سوم خاطر نشان کرد که اصالتا ترک و از نظر فرهنگیاذربایجانی ایرانی است.سامی یوسف در دوران کودکی خود با موسیقی اذربایجانی اشنا شده است و در دوالبوم خود از ملودی های اصیل و اذربایجانی استفاده کرده است.این اهنگ توسط سامی یوسف در صفحه اختصاصی خود درفیس بوک منتشر شده است
  
آذرباجان ، اي من جان ، من سن قوربان
 
آذربايجان ، اي جان من ، من فدايت شوم

گلميشم آتالارمين يوردونا

به وطن پدران و مادرانم آمده ام

سيزرلي گورمک من بير حسرت ايدي

ديدن شما براي من يک حسرت بود

گلميشم شرف لي انسان لارين يوردونا

به سرزمين انسانهاي با شرف آمده ام

وطنيم وطنيم ، سن قوربان ياشاسن ياشاسن آذربايجان

وطن من ، وطن من جانم به فدايت ، زنده باد آذربايجان

با زبان مادری شعر را نقاشی کردیم


حامد رحمتی
  
حامد رحمتی
 شعر هنری کلامی ست و بدون شک شاعران زیادی تا به امروز مبادرت به انتشار آثار خود کرده اند در این میان رسالت شاعر واکاوی عرصه های اجتماعی عصرخویش است زیرا هنر خاستگاهی اجتماعی دارد و همسو شدن با صدای مردم و انعکاس روشنگری و بر آیند آن بسیار مهم جلوه می کند و چرایی این مسئله خطیر بودن جایگاه هنری شاعر است ، شاعری که از جنس مردم باشد صدایش رساتر خواهد بود این خاصه منجر به رویکردهای متفاوتی در عرصه ادبیات شده و کماکان تاثیرات بالقوه ی شاعران در دوران معاصر نیز قابل توجه است. موسیقی دان به لحاظ مکانیزم شنیداری ... سینماگر با استفاده از مکانیزم بصری مخاطب را به سوی خود می کشاند اما شاعر با جان کلامش می تواند این دو بسامد مذکور را با شگردی خاص بیافریند چنانچه مخاطب را به زیبائی دنیای متن فرا بخواند و این زیبائی آن گاه اسرار آمیز خواهد شد که شاعر در جهت ارتقای متن و جهان شاعرانه اش دست به کاری خلاقانه بزند که بتواند ضمن روشنگری، اندیشه خود را بپالاید چرا که اندیشه مداری باعث ماندگاری هر اثر ادبی خواهد شد. در این میان پرداختن به "هوشنگ جعفری" شاعر ملی آذربایجان کار دشواری به نظر می رسد شاعری که هستی در شعرش موج می زند شاعری که در میان همین مردم نفس می کشد و برای اهدافش همه چیز را در سیطره آزادی می بیند، طبیعت او در قلب خاک است آنجا که سرشت او را به زبان مادری سرشته اند. زبان ترکی بسیار خوش ساحت است و شاعری چون هوشنگ جعفری به خوبی به این مسئله اشراف دارد شعر " آغ آتیم " را اگر از دیدگاه تبار شناسیک بخواهیم بررسی کنیم چیزی که در اولین نگاه ساده به نظر می رسد چالش های ناسیونالیسمی شاعر خواهد بود. اما عواطف و حس برانگیخته و چگونگی چیدمان کلمات و هم آوایی مصوت ها ، بارقه های ملی و تفکر شاعر را نیز به اشتراک می گذارد و این پرسونای راز آلود همواره قلب شاعر را به درد می آورد.

آغ آتیم آت قدمین دریا ، دایازدی / دریانی گئچسن اگر شهرِ نیازدی / اوردا هر قان کی تؤکولدو یئره / آزادلیقی یازدی / بشر آزادلیغا بازدی

 از طرفی توجه ویژه ی شاعر به اسطوره‌ها  بازنمودی واقعی ست كه رسانایی گسترده‌ای در بطن این شعر ایجاد می‌كند. روایت به کار گرفته شده در شعر ( آغ آتیم ) کاملن دراماتیک است که با ارجاعات زبانی به ورطه دیگری از تخیل شاعرانه سوق داده می شود و آن اسب سفید سمبل و نماد آزاد خواهی جامعه عدالت خواه ترک است که همواره در طول تاریخ آن را به توبره کشیده اند. به همین منظور شاعر در باز آفرینی اسطوره‌های ترکی رفتاری متفاوت دارد ،اسطوره ها (mythes)اشكال ادبی هستند كه در زبان یونانی(muthos) به معنای روایت است، اسطوره‌ها به‌طور كلی هنر و ادبیات فولكلوریك را از موقعیت‌های كهن به صورت ساده و همه گیر توصیف می‌كند این بسامد به زیبایی هر چه ممکن در شعر " آغ آتیم " به انسجام می رسد و آنیت های شاعرانه چنان مخاطب را در بهت فرو می برد که گویی گام های بلند این اسب سفید چنان بر تن نحیف خاک فرو می آید که بیدار باش آخر الزمان است که می خواهد مردگان را نیز از قعر خاک بیرون بکشد.

آغ آتیم ، قول قاناتیم / آت قدمین قلعه ی بابکدن آشاق / قارا گؤنلن ساواشاق / آت گؤلوندن سس آتیب ، بابکین حالین سوروشاق / یئنه طوفاندا جوشاق / دریالار تک قوووشاق / آغ آتیم قول قاناتیم / شیهه چک قوی سسیوه / هاجرینی ترکینه چکسین نبی گلسین / قوی کور اوغلو آتینی داغلارا سالسین / ائشیدیب شیهه نی گلسین

در ژرفا ساخت نظام آوایی، موسیقی این شعر برخاسته از كلمات است كه برای انتقال معنا به كار می‌رود. در زیبایی‌شناسی موسیقی تكرار و دوران اصوات در یك نظام هماهنگ استوار شده است و استفاده از واج‌های متجانس با درایتی آزموده شاعر را وا می‌دارد كه به سود شعر كاركردهای گوناگون موسیقایی بكشد این تمهید بر پایه تكرار متبلور می‌شود. شعر ( آغ آتیم ) به اقتضای گزینش کلمات و به کارگیری فضای نوستالژیک بسیار فاخر بوده و لحن آرکائیسمی شاعر حال و هوایی حماسی در شعر ایجاد کرده است.


آغ آتیم ، قول قاناتیم / آت قدمین یورتمه یئری / آش تپه لردن / سیلدیریم تک سره لردن / سئله سینمیش دره لردن / بو نه طوفاندی گؤزل کهلیگیمی ایستیر آییرسین فره لردن / غیرتیم جوشه گلیر غملی خبردن / آغ آتیم – قورخما خطردن / آغ آتیم قول ، قاناتیم / شیهه چک ، قوی سسیوه/ بلکه یاتانلاردا اویانسین


"اکتاویوپاز" شاعر و منقد مکزیکی معتقد است خیال فراتر از هر قدرتی در حال کشف دنیای نوین است و انسان خلاق در این رهگذر می تواند درهای دیگری را نیز بگشاید درهایی به نام واژه ، مستتر در واژه و برانگیخته با واژه با اندکی تسامح می توان این سخن را پذیرفت زیرا مناسباتی که در فرهنگ و زبان ترکی نهفته است بر اساس همین معیارهای اجتماعی در زبان متجلی می شود و تمام زیر ساخت های فرهنگی... اجتماعی را به تبعیت از اندیشه مداری به جهان گسترده ای بدل می سازد. شاعر با خلق تصویرهای رئال در جهت ارتقای شعر زیرکانه بهره می جوید همچنین کهن الگویی در سطوح مختلف ماحصل رفتار برانگيخته و آگاهانه شاعر با زبان است  که در بطن  گزاره ها تعبیه شده اند با جرات اذعان می کنم شعر" آغ آتیم " جزو آثار درخشانی ست که در کارنامه این شاعر ترک زبان به چشم می خورد اگر در یک نگاه کلی و گذرا بخواهیم شعرهای هوشنگ جعفری را وا کاوی کنیم به سادگی در می یابیم که او شاعر طبیعت است.

يک روانپزشك: تکلم به زبان مادري به هويت‌يابي بهتر و محکم‌تر کودکان منجر مي‌شود

خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران - سرويس: بهداشت و درمان - عمومي يک روانپزشک گفت: تکلم به زبان مادري به هويت يابي بهتر، محکم‌تر و عميق‌تر کودکان و برخورد بهتر آنها با آسيب‌هاي اجتماعي احتمالي در سنين بالاتر منجر مي‌شود.
دکتر احمد صداقتي روانپزشک در گفت وگو با خبرنگار بهداشت و درمان خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) واحد علوم پزشکي ايران با اشاره به اهميت تکلم به زبان مادري در شکل‌گيري هويت افراد و به وجود آمدن احساس هويت خانوادگي در جوانان گفت: اين در حالي است که فرهنگ کنوني حاکم بر جامعه سعي در تکلم فارسي با کودکان دارد.
اين روانپزشک گفت: به زبان فارسي سخن گفتن با کودکان به بهانه پيشگيري از دچار مشکل شدن آنها در مدرسه يا اجتماع، جايگاه علمي ندارد و از ضعف هويتي والدين ناشي مي‌شود.
دکتر صداقتي ادامه داد: سازمان ملل نيز به اهميت زبان مادري پي برده است؛ به طوري كه از سال ۲۰۰۰ ، روز ۲۱ فوريه را به عنوان روز جهاني زبان مادري اعلام و به کشورهاي مختلف توصيه کرده است تا سيستم آموزشي خود را به گونه‌اي طراحي کنند که زبان مادري حفظ شود.
شاهد هيچ برنامه‌ريزي خاصي براي حفظ زبان‌هاي مادري در کشورمان نيستيم
اين روانپزشک ادامه داد: علي رغم توصيه سازمان ملل به داشتن برنامه‌هايي در جهت حفظ زبان مادري، شاهد هيچ برنامه‌ريزي خاصي در اين خصوص در کشورمان نيستيم.
دکتر صداقتي در خصوص تلاش‌هاي ديگر کشورها در اين جهت به مهد کودک‌هاي سوئد اشاره کرد و گفت: چنانچه در مهدکودکي، ۱۰ کودک به زبان مادري صحبت کنند داشتن مربي که روي آن زبان کار کند در مهد کودک مذکور اجباري مي‌شود.
وي ادامه داد: با وجود اين که تنها ۶ دهم درصد اتريشي‌ها به شاخه‌اي از زبان روماني صحبت مي‌کنند و اکثر اتريشي‌ها آلماني زبان هستند اما اين کشور قوانين آموزشي خود را طوري تغيير داده است که زبان مذکور حفظ شود.

کتاب افسانه های ۳۰۰۰ ساله ترکها منتشر شد

یوجل فیضی اوغلو نویسنده ترک، سه هزار سال افسانه های دنیای ترک را در یک مجموعه ۲۲ جلدی به چاپ رساند.
۱٤ جلد از این مجموعه به افسانه های دنیای ترک و بخشهای دیگر آن نیز به افسانه های مشترک اختصاص یافته است.
چاپ این مجموعه حاصل ۳۰ سال تلاش فیضی اوغلو در جغرافیای وسیعی از آناتولی تا تاتارستان و از یاکوتستان تا کوزوو است.
مجموعه منتشر شده در بسیاری از کشورها از جمله آلمان مورد استقبال فراوان قرار گرفته است.
نویسنده که تحت تأثیر پدرش جذب دنیای افسانه ها شده است، هزاران افسانه دنیای ترک از "محمد و گل اندام"، "باتتال غازی"، "اصلی - کرم"، "عباس و گلعذار"، "زهره - طاهر" و "چوپان خان" تا "عاشیق شنلیک" را در این مجموعه جای داده است.
فیضی اوغلو که سالها قبل کار خود را با تدریس زبان به کودکان کارگران خارجی در آلمان آغاز کرده است خاطرات جالبی از کار خود دارد. وی می گوید: "در سال ۱۹۷٤ به هنگام آغاز به کار در مدارس آلمان از من شکایت شد که به جای تدریس، به نقل افسانه ها می پردازم. در آن سال هیأتی از وزارتخانه به همین دلیل برای بازرسی به کلاس درس من آمدند و من شروع به شرح یک افسانه کردم. وقتی زنگ تفریح شد شاگردان کلاس، یکصدا خواهان ادامه نقل افسانه شدند. بازرسان با دیدن این مسأله حیرتزده شدند و پرسیدند: آیا این متد را از پروفسور برونو بتلهایم یاد گرفته اید؟ من در پاسخ گفتم: خیر، از مادربزرگم. و بازرسان پرسیدند: مادربزرگتان در کدام دانشگاه تدریس می کند! "
کتاب افسانه های دنیای ترک که حاوی افسانه های ترکها از ۳۰۰۰ سال قبل تا کنون است شامل پهنه وسیعی از شرق آسیا تا اروپای شرقی می شود. در مجموعه فوق افسانه های کشورها و مناطق ترک نشین آلتای، گاگائوز، تاتارستان، آذربایجان، داغستان، قزاقستان، فقرقیزستان، کوزوو، ازبکستان، ترکمنستان، اویغورستان، چاووشستان، باشقوردستان، تووا، حاکاس، کارای و ترکهای اروپا به چشم می خورند.
تا کنون هفت جلد از این مجموعه افسانه ها به زبان آلمانی ترجمه شده است و ترجمه ترکی آذربایجانی آن نیز ادامه دارد.

آذربايجانيها ياد بگيرند


امانت زبان

استفان نمانيا (وفات ١٢٠٠ ميلادي) مؤسس سلسلة پادشاهي نمانيچ و مؤسس كليساي ارتدوكس صربي است. خاندان نمانيچ براي تكوين مليت صرب تلاشهاي زياد كردند و نهايتا توانستند در قرن دوازدهم شالودة مليت صرب و زمينة استقلال كليساي ارتدوكس صربي را فراهم كنند. وصيت نامه استفان نمانيا كه به «امانت زبان» مشهور است، در حكم منشور ملي صربها مي باشد. امانت زبان را كه هر از چندگاهي يكبار در روزنامه ها و مجلات صربستان چاپ ميشود ميتوان بر در و ديوار همه مؤسسات آموزشي و فرهنگي آن كشور ديد. نمانيا در اين نامه زبان را جوهرة مليت ميداند.

بخشي از وصيت نامة استفان نمانيا

كودك عزيزم!

از زبان خود پاسداري كن، همانگونه كه از وطن خود پاسداري مي كني. واژهها را مي توان از دست داد، چنانكه شهرها را، چنانچه سرزمينها و چنانچه جانها را. (اما) از ملتي كه زبان، سرزمين و جان خويش را از دست داده است چه چيز باقي مي ماند؟ (او ديگر ملت نيست).

پسرم!

هيچ واژة بيگانه اي بر زبان نياور. هنگامي كه واژة اي بيگانه بر زبان ميآوري بدان كه تو بر آن چيره نشده اي، بلكه از درون با خودت بيگانه گشته اي. بهتر است كه بزرگترين و مستحكمترين شهرهاي كشور را از دست داد، تا آنكه كوچكترين و متواضع ترين واژه زبانت را. سرزمينها را نه تنها با شمشير بلكه با زبانها نيز ميتوان فتح كرد. آگاه باش كه تعداد كلمات به اسارت كشيده شده و از دست رفته، معيار سيطرة بيگانگان است. حيات ملتهائي كه واژههاي خويش را به ديگران مي بازند متوقف ميشود.

نازنين من!

بيماري اي وجود دارد كه زبان را رنجور مي كند همانگونه كه تن را. من اينگونه بيماريهاي عفوني و واگيردار را بياد دارم. اين واگيرها بيشتر بر حاشيه هاي يك مردم اثر مي گذارد، جائي كه ملتي هم مرز با ملتي ديگر است، جائي كه زبانها با هم اصطكاك دارند. من در جنگها از زبان، چونان سهمگينترين جنگ افزار بهره ميبرم. من هم اين بيماري واگير و مرگآور را در ميان زبان دشمن ميپراكنم و آن را سپر سپاه خويش ميسازم. لشكريان و سرداران را به سرزمينهاي نيمه تصرف شده ميفرستادم و بيشتر، شهرها را با زبان به چنگ آوردم تا با شمشير.

عشق من!

دو ملت مي توانند با هم بجنگند و يا در آشتي زندگي كنند، اما دو زبان هرگز با هم آشتي نميتوانند كرد. دو ملت مي توانند در صلح و هارموني زندگي كنند، اما زبانهايشان تنها مي تواند در نبرد با هم باشد. هنگامي كه دو زبان با هم تماس پيدا كرده و آميخته ميشوند چنان است كه دو سپاه در نبرد مرگ و زندگي افتاده اند. تا هنگامي كه هر دو زبان به گوش آيد هيچكدام نبرد را نبرده است. اما آنگاه كه يك زبان بيش از ديگري به گوش رسد، آن زبان رو به پيروزي دارد. جنگ پايان مييابد، و زباني ناپديد مي شود. پس از ناپديد شدن يك زبان، ملتي نيز از بين مي رود.

فرزندم!

بايد بداني كه جنگ زبانها، نه مانند جنگ ميان دو لشكر يك روز و دو روز، و نه مانند جنگ ميان ملتها يك سال و دو سال به طول نمي كشد، بلكه سدهها به درازا ميكشد. اين زمان براي زبان برهه اي بسيار كوتاه است، به اندازة برهه اي يكي دو دقيقه اي از عمر انسان.

پسرم!

بيماري واگير و مرگ زبان اين است كه تك تك مردم به زبان خويش پشت كنند، آنگاه خواسته يا ناخواسته زبان بيگانه را بپذيرند. پس بهتر آنكه در همة جنگها و نبردها شكست خورد تا آنكه يك زبان را از دست داد. زيرا پس از مرگ زبان ملتي وجود ندارد. ملت تا هنگامي كه زباني دارد زنده است. آدمي زبان مادري خود را به يكسال فرا ميگيرد و تا پايان زندگي آن را از ياد نميبرد، زبان بيگانه را در يكسال ياد ميگيرد اما يكساله نميتواند زبان مادري را از ياد ببرد و زبان بيگانه را بپذيرد.

كودك نازنينم!

ناهمزبانها را بپاييد، آنها ميآيند، پنهان ميآيند چنان كه نميدانيد چگونه آمدند، در هر گام شما را تعظيم ميكنند، برايتان راه باز ميكنند. در آغاز چون زبانتان را نميدانند مانند سگها خودشيريني و چاپلوسي ميكنند. ما هرگز نه ميدانيم آنها چه ميانديشند و نه ميتوانيم بدانيم، زيرا هميشه خاموشند. كساني كه نخست ميآيند براي شناسايي ميآيند، آنها به ديگران ميگويند، سپس همه ميآيند. شب هنگام در گروههاي بيشمار آرام ميخزند، مانند مورچگاني كه به قند دست يافته اند.

روزي شما از خواب بيدار ميشويد و خود را در چنگ زبان بيگانه گرفتار ميبينيد. گراگرد شما را ناهمزبانان فراگرفته اند. آنگاه در مييابيد كه ديگر دير است. آنگاه درمييابيد كه آنها كر و لال نيستند، زبان، ترانه، آداب و رسوم و رقصهاي خود را دارند، غوغاگرانشان هياهو كرده، گوش را كر ميسازند. اكنون ديگر آنها خواهش و چاپلوسي و دريوزگي نميكنند، بلكه دست اندازي ميكنند، ميربايند، به زور ميگيرند. و اين هنگام تو در خانة خويش بيگانهاي. چارهاي نداري يا بايد با آنان به جنگ برخيزي و به زور بيرونشان بريزي يا خود خانه و كاشانه را رها كني. به سرزمينهايي كه ناهمزبانها تصرف كردهاند نبايد لشكر فرستاد؛ لشكرهاي آنها خود ميآيند تا آنچه را زبان به چنگ آورده تصاحب كنند.

فرزند من!

زبان از هر دژي استوارتر است. هنگامي كه دشمن دژها و باروها را ويران ميكند نوميد مشو. خوب نگاه كن و ببين كه بر سر زبانت چه مي آيد. اگر زبانت بدون خسارت پايدار ماند، بيم به خود راه مده. جاسوسان و بازرگانان را به عمق درون شهرها و روستاهاي از دست رفته بفرست تا به دقت گوش فرا دارند.

هر جا كه واژههاي ما پژواك دارد و هر جا كه واژههاي ما هنوز مانند سكة زرين كهني در گردش است، بدان كه آن سرزمينها هنوز مال ماست، مهم نيست چه كسي بر آنها فرمان ميراند. پادشاهان ميآيند و ميروند، كشورها و دولتها پاره پاره ميشوند اما اين، زبان و ملت است كه پايدار مي ماند. بخشهاي جدا شدة كشور و مردم تصرف شده يك روز دوباره به آغوش مادر زبان و ريشة خويش باز ميگردند.

اي ميوة دل!

بدان كه جدايي سرزمين براي هويت ملي چندان خطرناك نيست، شايد تنها براي يك نسل خطرناك باشد و نه بيشتر. ميوة دلم! هويت از نسلها و كشورها و شهرها، ديرپاتر و ماندگارتر است. ملت در بند بيگانه، چونان آب پشت سد است، سر انجام روزي سد ميشكند و رودهاي كوچك به هم ميپيوندند. زبان، آن آب است. آب هميشه آب است چه در پشت سد، چه در آن طرف. زبان، آن آب پر توانِ آرام و نيرومند است كه آهسته آهسته صخرهها را ميشكافد و ملت پراكنده را از پشت مرزها و سدها و صخرهها به هم ميپيوندد.


سؤزلوك

آبارينAbarın : اگر
آراچه كAraçək : مرز داخلي
آراسيراArasıra : گاهگاهي، بعضا، بعضي اوقات
آرتانماقArtanmaq : محو و امحاء شدن
آزيAzı : يا، و يا
آلتينAltın : طلا
آليزليقAlızlıq : بيماري
آنجاقAncaq : اما، ولي، لاكن
آنيمساماق Anımsamaq: به ياد آوردن
اركله تƏrklət : دولت
ارينج Ərinc: شايد، بلكه
اؤتونمه ك :Ötünmək خواهش كردن
اوچرا Uçra: زيرا، چونكه
اور Ur: شهر
اورالUral : مدني، شهري (اور=شهر)
اوركه ن Ürkən: هميشه، همواره
اوزانتيUzantı : ادامه و دوام چيزي
اوسونUsun : خاندان، خانوار، عائله
اولاسيOlası : ممكن
اؤلكهÖlkə : كشور
اولوسUlus : ملت
اولوسالUlusal : ملي
اؤلومجول Ölümcül: كشنده، مهلك
اويومUyum : هماهنگي
ائتگيله مه كEtgilәmәk : تحت تاثير قرار دادن
ايته كİtək : زور، جبر
ايدي İdi: هرگز، هيچ
ايريمجيكİrimcik : دقيقه
ايريملهİrimlə : با دقت
ايريمله مه كİrimlәmәk : دقت كردن
ايشله ك İşlək: رايج، متداول
ائلگونElgün : خلق، توده
ائيله مه كEylәmәk : كردن، انجام دادن
ائييتيمEyitim : آموزش
باريشيقBarışıq : مسالمت، صلح
باغيلسيزBağılsız : مستقل
باغيلسيزليقBağılsızlıq : استقلال
بايري Bayrı: باستاني
بودون Budun: مردم
بؤك Bök: سد
بولاشيجيBulaşıcı : مسري
بولقولاماقBulqulamaq : اكتشاف
بولماقBulmaq : پيدا كردن
بؤلوكBölük : گروه، دسته
بويروق اولماقBuyruq olmaq : فرمان راندن
بويوندوروقBoyunduruq : يوغ
بيتيBiti : نامه
بيتيم :Bitim عاقبت، پايان، اختتام، نهايت
بيلهBilә : حتي (من بيله= حتي من)؛ خود (بيله مه= به خودم)
بئلينBelin : خطر
بئلينلي Belinli: خطرناك، مهلك
بييي Biyi: رقص
تابلاماق Tablamaq: قبول كردن، پذيرفتن
تاوماق Tavmaq: تصرف كردن و اشغال كردن
تاويلميشTavılmış : اشغال و تصرف شده
تكينTәkin : مانند
توتروقTutruq : امانت
توتساقTutsaq : محبوس، زنداني
توتسوقTutsuq : وصيت، وصيتنامه
توتوTutu : اسير
توتونTutun : رهينه
چاغا Çağa: كودك، فرزند
چئورهÇevrə : اطراف، دورو بر، پيرامون
خاقان Xaqan: پادشاه، شاه
خاقانليقXaqanlıq : پادشاهي، شاهي، سلطنت
ديرگيDirgi : جان
ديره نجDirənc : مقاومت
ديره نجليDirәncli : مقاوم
دئگيDegi : گفته، سخن
ديلده ش Dildəş: همزبان
ديليمDilim : برهه، قطعه
دينجليكDinclik : سكونت
دينگينDingin : آرام
ساتاغان Satağan: تاجر، بازرگان
ساغلاماقSağlamaq : تهيه كردن، ترتيب دادن
ساغيرSağır : كر
سانكيSankı : گويا
سايري Sayrı: بيمار، مريض، ناخوش
سايريليقSayrılıq : بيماري، مرض
سايوSayu : هر
سوبك Sübək: افسر، نظامي عاليرتبه
سوره Sürə: مدت، مهلت
سوره جهSürəcə : تا مدتيكه
سؤزجوكSözcük : كلمه اي كه در زبان ادبي نيست (محاوره اي، لهجه اي)، و يا منشاء خارجي دارد
سوسقون : Susqun ساكت
سيخينتيSıxıntı : دردسر، ناراحتي
سيرادانSıradan : معمولي
سينيرداشSınırdaş : هم مرز
سئويتSevit : محبت، مهرباني
سئويتجه Sevitcə: با مهرباني
سئويمليSevimli : نازنين
قارينجقاQarıncqa : مورچه
قالارقي Qalarqı: ماندگار
قورقان Qurqan: برج و بارو
قوشاتماقQuşatmaq : محاصره كردن
قوشاقQuşaq : نسل
قوموتانQomutan : به هيجان آورنده، فرمانده (قوموتماق= به هيجان آوردن)
قونومQonum : موقعيت
قيرپيم Qırpım: لحظه
گله نه كGәlәmәk : رسوم
گوجه مGücəm : ظلم
گؤره نه كGörәnәk : آداب
گؤروكGörük : جاسوس
گؤزله مله مه كGözləmləmək : مشاهده كردن
گؤزه تله مه كGözətləmək : مراقبت كردن، مراقب بودن، پائيدن
گونده ليكGündәlik : روزنامه
گؤوده Gövdə: بدن، تنه
گئجه له يينGecәlәyin : شب هنگام
نمهNəmə : چه
هؤره كHörək : ديوار
يابانجيYabancı : خارجي
يابقيYabqı : حاكم، مسلط
يادYad : بيگانه
يادلاشديرماقYadlaşdırmaq : بيگانه كردن
يارارلانماقYararlanmaq : استفاده كردن
ياراق Yaraq: سلاح
يارماقYarmaq : سكه
ياشاغيYaşağı : عمر
ياشامYaşam : زندگي، حيات
ياغي Yağı: دشمن
يالتاقليق Yaltaqlıq: چاپلوسي
يالينيق Yalınıq: انسان، آدم، بشر
يانقيلانماق Yanqılanmaq: منعكس شدن، پژواك
ياوريYavrı : كودك، فرزند
يوردYurd : وطن، سرزمين
يولوخوجو Yoluxucu: مسري
يئيYey : خوب، به
يئيره كYeyrək : بهتر، خوبتر
يييه له نمه كYiyələnmək : تصاحب كردن، صاحب شدن

لزوم اصلاحات دمكراتيك زباني در قانون اساسي

سال پيش در ايران قطعنامه "آزه ربايجان دانيشير" (آزربايجان سخن ميگويد) همراه با ترجمه آن به زبانهاي فارسي، عربي و انگليسي منتشر گرديد. اين قطعنامه كه تاكنون به امضاي هزاران تن رسيده و در مجامع جهاني انعكاس وسيعي داشته است، عليرغم اهميت و نكات بسيار مثبت آن از جمله تاكيد صريح بر لزوم گذر به نظام فدرالي در ايران؛ داراي تناقضات داخلي چندي مانند كاربرد همزمان تعبيرات "يك ملت" (ملت ايران)، "چند ملت" (ايران كثيرالمله) و "چند قوم" (تنوع قومي) نيز بود. حال آنكه با ابزاري مانند "يك ملت" و "قوم" نه ميتوان مساله ملي در ايران را به درستي درك و تبيين كرد و نه حل نمود. همچنين در سال گذشته، به مناسبت روز جهاني زبان مادري نخستين كنگره زبان مادري در تبريز مركز آزربايجان برگزار گرديد. از نكات بسيار مثبت قطعنامه اين كنگره، نام بردن از "مليتهاي ايران" و "زبان تركي" به جاي ترمهاي دولتي-راسيستي "قوم" و "آزري" است. (ترمهائي مانند "قوم"، "آزري"، "زبان محلي"، "تدريس ادبيات به زبان مادري"به جاي "تحصيل به زبان ملي تركي" و "رسمي شدن آن در دولت مركزي و در مقياس سراسري" و .... جزء خزينه لغات و گفتمان پان ايرانيسم بوده و مطلقا ميبايد از فرهنگ سياسي ايران و بويژه فرهنگ سياسي ترك-آزربايجاني حذف شوند).

اين قطعنامه ها و نظاير آنان، با توجه به انعكاس و ثبتشان در مجامع جهاني، اسناد تاريخي بسيار مهمي در سير مبارزات دمكراتيك خلق ترك و آزربايجان و ديگر ملل ساكن در ايران، روند مدني و معاصر شدن و آشتي جامعه ايران با حقوق بشر، دمكراسي و مدرنيته ميباشند. با اينهمه قطعنامه هاي مذكور داراي دو كمبود اساسي، يعني نبود دو خواست حياتي و بنيادي "انجام اصلاحات دمكراتيك زباني در قانون اساسي موجود" و "رسميت يافتن زبان تركي در مقياس سراسري" بودند. عدم اشاره، تاكيد و تلفظ اين دو خواست بنيادين اهمالي بزرگ و غيرقابل توجيه در آنها بشمار ميرود.

لزوم اصلاحات دمكراتيك زباني در قانون اساسي

در قطعنامه روز زبان مادري اشاره اي به بعد حقوقي-قانوني مساله زبانهاي ملل ساكن در ايران و لزوم انجام اصلاحات در قانون اساسي و گنجاندن خواست دمكراتيك رسميت زبان تركي در مقياس سراسري در اين قانون نشده است. حال آنكه كليد حل مساله زبانهاي ملي و مساله ملي در همين قانون نهفته است. اصل ١٥ قانون اساسي فعلي، در راستاي نژادپرستي زباني (لينگوئيسيسم) و قوميتگرائي افراطي فارسي، زبان و خط فارسي را تنها زبان و خط رسمي كشور و دولت ايران، حتي زبان و خط مشترك همه مردم و ملل ساكن در ايران اعلام كرده است. اين اصل حتي در مقايسه با قانون اساسي مشروطيت نيز، كه در آن فقره اي در باره زبان رسمي وجود نداشت، اصلي عقب مانده و راسيستي است. (در قانون اساسي بعد از انقلاب مشروطيت ١٩٠٦ زبان رسمي كشور قيد نشده بود. با حركت از اين نقطه تسليت نامه ي مجلس اول در مرگ مظفرالدين شاه قاجار، در روزنامه ي مجلس به دو زبان فارسي و تركي چاپ گرديده است. دكتر ض. صدر، روزگار نو، شماره آزر ١٣٧٥، ص ٦٨). اصول غيردمكراتيك ١٥ و ١٩ قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، با رسميت دادن انحصاري به زبان و خط فارسي و به رسميت نشناختن حضور و هويت ملل مختلف ساكن در ايران (از جمله با تاكيد به "ملت ايران" به جاي "ملتهاي ايران")، خود از ريشه هاي مساله ملي و زباني در ايران شمرده ميشوند.

در ايران زبان اكثريت مردم از طرف دولت قانونا و حقوقا به رسميت شناخته نشده و در عمل اكثريت مطلق شهروندان و ملتهاي ساكن در آن - به غير از فارسها و قسما ارمنيها - نسلهاست كه از كاربرد رسمي زبان ملي و مادري خود در عرصه هاي دولتي و اجتماعي، در ادارات و محاكم و مكاتبات رسمي، علائم خياباني و رسانه هاي عمومي سراسري و از حق تعليم و تعلم به زبانهاي ملي و مادري، از حق داشتن مراكز آموزشي و از امكانات گسترش فرهنگ خويش همانگونه كه فارسها از آن برخوردارند محروم نگاه داشته شده اند. و اين در حالي است كه در قانون اساسي كشور، زبان محلي قوم اقليت ٣٠٪ –٢٥٪ ي فارس، يگانه زبان رسمي و دولتي كشور كثيرالمله ايران و زبان جانشين و اجباري در همه عرصه هاي دولتي، اجتماعي، آموزشي و اقتصادي اعلام شده و از حمايت بي قيد و شرط و همه جانبه دولت جمهوري اسلامي برخوردار است.

با اين وصف، هرگونه گشايش دمكراتيك در مساله ملي و مساله زبانهاي ملي در ايران، از تغيير قانون اساسي به شدت عقب مانده فعلي كه با روح قوميتگرايي افراطي فارسي، كولونياليسم فرهنگي و نژادپرستي زباني (لينگوئيسيسم) نگاشته شده است آغاز ميشود. پايان دادن به رسميت انحصاري زبان فارسي در قانون اساسي، نخستين نشانه ملموس آغاز روند واقعي پلوراليسم، دمكراتيزاسيون، معاصرشدن جامعه و دولت ايران و احترام گذاردن آنها به هويت و حقوق شهروندان ايراني خواهد بود. از اينروست كه در هر فراخواني براي دمكراسي و برابري ملل و زبانهايشان در ايران، ميبايست پيش از همه چيز لزوم تغييرات دمكراتيك و بازنويسي قانون اساسي خواسته شده باشد. در يك كلام، هر حق و هر حقوقي كه براي خلق، زبان و فرهنگ فارسي رسما شناخته شده، قانونا تضمين و در عمل اجرا ميشود ميبايد عينا براي ملتها و ديگر گروههاي ملي ايران، زبانها و فرهنگهايشان نيز شناخته، تضمين و اجرا گردد.

رسميت زبان تركي، تنها تضمين عملي احترام به حقوق زباني خلق ترك در ايران

از نقيصه هاي قطعنامه روز زبان مادري، عدم اشاره و تاكيد نكردن به كليد حل مساله زبانهاي ملي يعني خواست محوري رسمي شدن زبانهاي ملي و بويژه زبان سراسري تركي - كه ذاتا در ايران به مدت دهها قرن زباني دولتي بوده است- ميباشد. خواست آموزش زبانهاي مادري و يا تحصيل به زبان تركي در ايران كه علي رغم تصريح قانون اساسي هرگز اراده سياسي اي براي اجراي آن در جمهوري اسلامي موجود نشد، به تنهايي و بدون رسمي شدن زبان تركي، شعاري عقيم و كوته نگرانه، خواستي بدون ضمانت اجرايي، واپس گرايانه و بدون آينده است و نشان از نشناختن قدرت نهادينه شده قوميتگرايان فارس در نظام دولتي ايران دارد. چرا كه حتي در صورت اجراي اين اصول نارسا و اعاده برخي از حقوق معوقه ملي، زباني و فرهنگي ملل غيرفارس ساكن در ايران؛ اگر اين حقوق مستظهر به ذكر و تاكيد صريح رسمي بودن زبانها و برابري مطلق ملل ساكن در ايران در قانون اساسي اي مدرن و دمكراتيك نبوده باشند، هيچگونه تضمين عملي براي ادامه پايبندي دولت ايران به اجراي آنها و قلع و قمع نشدنشان در آينده از سوي حكومتها وجود نخواهد داشت. در شرايط ايران، تنها تضمين برابري زبانهاي فارسي و تركي و خلق هاي فارس و ترك، رسميت هر دو زبان تركي و فارسي در مقياس سراسري و شناخته شدن و تصريح حقوقي و قانوني برابري اين دو خلق و اين دو زبان در قانون اساسي است. تجربيات سده اخير بوضوح نشانگر اين حقيقت است كه حل مساله برابري ملل ساكن در ايران و پاكسازي بقاياي نژادپرستي زباني (لينگوئيسيسم) و كولونياليسم فارسي ريشه دار و نهادينه شده از ساختار دولت ايران، امري نيست كه بدون داشتن پشتوانه قانون اساسي مدرن، دمكراتيك و عادلانه و تنها با بخشنامه هاي دولتي و يا سليقه فردي اين و يا آن مقام دولتي محلي و يا حتي حكومتها، امكان پذير باشد:

تجربه اول: پس از انقلاب ناكام مشروطيت ايران كه اساسا منشاء تركي-آزربايجاني داشت و متاثر از تحولات تركيه (عثماني) و قفقاز روسيه (آزربايجان شمالي) و نتيجه آشنايي دولت و آريستوكراسي ترك-آزربايجاني قاجار با جهان غرب بود، قانون اساسي مشروطيت به تصويب رسيد. در اين قانون هيچكدام از زبانهاي فارسي و تركي رسمي و دولتي نبودند. اما اين بيطرفي و موازنه منفي قانوني، در عمل مانع از رخنه و تسلط نژادپرستي زباني و قوميتگرائي فارسي بر اركان دولت نگرديد، بلكه بر عكس زمينه آنرا مهيا كرد.

تجربه دوم: با ايجاد حكومت ملي آزربايجان به سال ١٣٢٤ اين دولت، زبان تركي را زبان رسمي خويش اعلام نمود. دولت مركزي تهران كه با عقد قراردادهايي با حكومت آزربايجان، رسميت زبان تركي در خطه آزربايجان را كرها پذيرفت. اما در عمل، به سبب رسمي نبودن زباني تركي بر اساس قانون، دولت تهران از اجراي مفاد قراردادهاي امضاء كرده خود سرپيچي نموده و پس از يورش به آزربايجان و به آتش كشيدن كتب تركي و تخريب و غارت مراكز آموزشي تركي، نه تنها زبان تركي در آزربايجان را رسما ممنوعه اعلام كرد، بلكه سياست همه جانبه ريشه كردن زبان تركي و امحاء هويت ملي و خود ملت ترك در سراسر ايران را تشديد نمود.

تجربه سوم: پس از ساقط شدن دولت استعمار نشانده و پان ايرانيست پهلوي، در قانون اساسي جمهوري اسلامي، بيشتر به سبب خالي نبودن عريضه، حق آموزش ادبيات زبانهاي ملل ساكن در ايران به صورتي بسيار ناقص شناخته شد. اما پس از گذشت ٢٦ سال از تصويب اين قانون، هنوز اكثريت مردم و در اين ميان خلق ترك در سراسر ايران از آموزش به زبان ملي و مادري خود محروم نگاه داشته شده اند و دولت ايران همچنان به لطائف الحيل از اجراي آن جلوگيري مينمايد.

سه تجربه قانون اساسي مشروطيت، توافقنامه هاي دولتين تبريز (آزربايجان) و تهران (فارسستان) در دوره حكومت ملي آزربايجان و قانون اساسي جمهوري اسلامي نشان ميدهند كه با توجه به قبضه شدن دولت ايران توسط قوميتگرايان افراطي فارس كوچكترين اميدي به شناخته شدن حقوق زباني ملل ساكن در ايران، وجود ندارد. مگر آنكه زبانهاي ملي موجود در ايران و در راس آنها زبان سراسري تركي، رسمي و دولتي اعلام شوند و اين حق دمكراتيك در قانون اساسي كشور صريحا منعكس گردد. در غير اينصورت، همانگونه تاكنون بوده است، مقامات دولتي همواره و به طور كيفي، بدون ارائه هيچ دليل و عذري و با فراغ خاطر، هر آن كه اراده نمايند ميتوانند از كاربرد زبان تركي، تحصيل به زبان مادري، حتي از سخن گفتن كودكان به تركي، از انتشار نشريات تركي و تركي نويسي، از كاربرد نامهاي تركي افراد و مغازه ها، از برگزاري كنگره هاي زبان مادري و..... نيز ممانعت كنند. چنانچه اخيرا:

-مقامات استان آزربايجان شرقي، بدون ارائه هر گونه دليلي از برگزاري دومين كنگره زبان مادري در تبريز ممانعت بعمل آورده اند،
-در برخي مدارس آزربايجان صندوقهاي جريمه براي تركي حرف زدن گذاشته شده است،
-شيوهنامه نشريات دانشجويي كاربرد نوشته هاي تركي و ديگر زبانهاي غيرفارسي را به سقف ٢٠% مطالب هر نشريه محدود نموده است،
-در برخي از شهرهاي آزربايجان كاربرد الفباي تركي لاتين در نشريات و استفاده از نامهاي تركي در نام مغازه ها ممنوع گرديده است و .....

البته آشكار است كه رفتار ظاهرا كيفي مقامات ترك ستيز استانهاي آزربايجاني و ديگر مناطق ترك نشين ايران و آزادي بيحد و حصر آنها در محدود نمودن حقوق ملي خلق ترك و دشمني با زبان و فرهنگ و هويت تركي، آنچنانكه بنظر ميرسند كيفي نبوده، در اصل جزئي از سياستهاي راهبردي و كلي دولتند.

رسمي شدن زبان ملي تركي، خواستي استراتژيک

در ايران و آزربايجان، ضرورت گذار از ذهنيتهاي سنتي و روشهاي کنوني و دمکراتيزه کردن سياست تركي به ميان آمده است. يعني آنكه راه رسيدن به دمکراسي و حقوق ملي خلق ترك در ايران ميبايست با ديدگاه و راهکارهايي نوين هموار گردد. خواست استراتژيك "رسميت زبان تركي" در صدر اين راهكارها جاي دارد. زيرا رسمي بودن انحصاري زبان فارسي از همه جهت بر عليه منافع استراتژيك خلق ترك و زبان و فرهنگ تركي در ايران است. رسمي و دولتي شدن دوباره زبان تركي در ايران و ضرورت انجام تغييرات لازمه در اين راستا در قانون اساسي، اساسيترين، عاجلترين و غيرقابل چانه زني ترين نياز فرهنگي، حق طبيعي و خواست دمكراتيك مردم ترك در ايران است. هر كس با هر مشرب سياسي و از هر زاويه اي كه به اين مسئله نگاه كند؛ ايراندوستي، حقوق بشر، اسلاميت، پراگماتيسم سياسي، دمكراسي، توسعه اجتماعي-سياسي، مدرنيت .... ميبايست مصرا خواستار دولتي و رسمي شدن زبان تركي در ايران گردد. و البته مقصد از رسمي شدن، نه در سطح منطقه اي و محلي (مثلا در آزربايجان) است، بلكه زبان سراسري تركي علاوه بر رسمي بودن در آزربايجان، شمال خراسان و جنوب ايران، ميبايست مانند گذشته يكي از زبانهاي رسمي و دولتي دولت مركزي ايران و زباني رسمي در مقياس سراسري باشد.

در ايران رسمي و دولتي شدن تنها زبان فارسي (و غيررسمي و غيردولتي شمرده شدن همه زبانهاي ديگر) محصول شرايط خاص سياسي ايران و جهان در آغاز قرن بيستم، در نتيجه و نشان نبود شرايط دمكراتيك، فقدان آگاهي و روشنگري در جامعه ايراني و عقب ماندگي آن، بيگانگي عميق ايرانيان و دولتيان با مقوله و مصاديق حقوق بشر، بي توجهي نخبگان و سياسيون به واقعيات ائتنيكي و تركيب ملي مردم كشور، دوري از سنن فرهنگي ايران و شعائر تمدن اسلامي، ناديده گرفتن نقش و موقعيت هزار ساله زبان تركي در سلسله ها، دربارها و ارتشهاي حاكم بر ايران، رواج انديشه نژادپرستي در آنروزگار در تمام دنيا و بويژه نبود خودآگاهي ملي در خلق ترك ايران و غفلت مهلك نخبگان سياسي و فرهنگي اش، يادگار استيلاي استعمار انگليس بر كشور، خواست و توطئه اين دولت، كودتاي نظامي پهلويها و .... بوده است. با هويدا شدن شكل افراطي، برتري طلب، استعمارگر و نژادپرست ناسيوناليسم فارسي به جاي ميهن پرستي و ايران دوستي، و تبليغ و تدوين آن در داخل كشور بين دولتمردان و فرهنگيان و روحانيون و نظاميان، در پايان قرن نوزدهم مسئله زبان واحد و تـنش هاي ملي در اين مورد نيز آغاز شده و سرانجام پس از قريب به ٨٥ سال موقعيت زبان اقليت قومي فارس، جبرا و بزور سرنيزه حكومت دست نشانده رضاخاني و دوام آن، بعنوان تنها زبان دولتي و رسمي و رابط در ايران در تمامي زمينه هاي فرهنگي، آموزشي، اداري، كشوري و سياسي تثبيت گرديده است.

با اين اوصاف، تن در دادن به رسميت انحصاري زبان فارسي، به معني تاييد ادامه ذهنيت نژادپرستانه و استعمارگرانه، صحه گذاردن بر تبعيض ميان گروههاي گوناگون شهروندان و ملتهاي ساكن در ايران و مشخصا انكار هويت و حقوق خلق ترك بوده و در ضديت با حقوق پايه اي بشر، استقلال، ميهن دوستي، تجدد، توسعه و پيشرفت است. رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان فارسي و رسمي و دولتي نبودن زبان تركي در ايران تماما در ضديت با خواستهاي دمكراتيك و منافع ملي خلق ترك در ايران بوده و به لحاظ خلق ترك كوچكترين مشروعيتي ندارد و مطلقا غيرقابل قبول است. تا زماني كه زبان فارسي يگانه زبان رسمي و دولتي در ايران در سطح سراسري باشد، روح استعمار و نژادپرستي و سياستهاي ناشي از آنها در كشور ايران حضور خواهد داشت.

شرط مشاركت در روندهاي سراسري: رسميت زبان تركي

براي اينکه فرد ترك بتواند با هويت تركي خود قبول وظيفه و مسئوليت نموده و با شوق و پشتکار در روندهاي گوناگون زندگي خويش و حيات اجتماعي كشور دخيل باشد، بايستي زبان تركي در ايران در مقياس سراسري به رسميت شناخته شود. تائيد و قبول اين درخواست از طرف سردمداران دولتي و حکومتي ايران، داراي اهميتي استراتژيک بوده و ميتواند مانند يک نيروي محرکه جامعه ترك ساكن در ايران را به حرکت در آورد. از اين روست كه ميبايد تغيير قانون اساسي و رسمي و دولتي شدن دوباره زبان تركي در آن در مقياس سراسري، همراه با شناخته شدن رسمي هويت ملي و حقوق ملي خلق ترك و حق ايجاد پارلمان منطقه اي در آزربايجان داراي حق وتو كه تمام مناطق ترك نشين شمال غرب كشور را پوشش مي دهد، يك صدا به پيش شرط اصلي خلق ترك و همه نمايندگان و منسوبين فرهنگي و سياسي آن براي شرکت در پروسههاي سراسري در ايران و در هرگونه حمايت از هر شخصيت و كانديدا و فرقه و نهاد و حزب و حكومت و ..... در انتخابات نمايندگان مجالس مختلف و بويژه انتخابات رئيس جمهوري تبديل شود. وظيفه روشنفكران ترك، تلاش براي درك ضرورت و ماهيت استراتژيك اين خواست كليدي، همگاني و توده اي نمودن سريع آن در ميان پاره هاي خلق ترك در سراسر ايران، انعكاس رسمي و هر چه گسترده اين خواست ملي در تمام پلاتفرمهاي فرهنگي و سياسي داخل و خارج كشوري و تثبيت و تسجيل آن در بالاترين سطوح نهادهاي بين المللي است. جاي خوشبختي بسيار است كه عمده روشنفكران ترك ايراني نيز مسئولانه و عملا در اين جهت گام برميدارند (نگاه كنيد به نوشته ديگر اينجانب به نام "من از رسميت بخشيدن به زبان تركي سخن ميگويم").

خطاي استراتژيك برخي از فعالين ترك

در دهمين نشست پارلمان ادبيات دانشجويي ايران، مدير جلسه وحيد حيدري گفته است: "در طول تاريخ، به خاطر سيستم حكومتها در حمايت از يك زبان و يك ملت، بقيه زبانها به اعدام و حبس ابد فرهنگي محكوم شدهاند". وي با تاكيد بر لزوم به رسميت شناختن زبان تركي ايران بهعنوان زباني كه از نظر مخاطب در اكثريت است، در كنار زبان فارسي و همچنين اجازه تدريس به زبان كردي ايراني در مدرسههاي كردنشين در گام اول، اضافه نموده است: "كشورهاي بيگانه دوست دارند امتياز چند زبانه كردن ايران را به نام خود ثبت كنند و با اين حركت دايگان مهربانتر از مادر شوند. ولي مسؤولان امر بايد در جهت به رسميت شناختن آنها اقدام كنند؛ زيرا اينجا نه افغانستان است؛ نه عراق. اينجا ايران است". با وجود چنين نهادهاي سراسري دمكراتيك ايراني كه صراحتا خواستار رسميت زبان تركي در ايران شده اند، متاسفانه و با حيرت فراوان هنوز شاهديم كه در بعضي از نوشته و ديدارهاي فعالين فرهنگي و سياسي ترك ايراني، با طيب خاطر از رسمي باقي ماندن انحصاري زبان فارسي دفاع ميگردد. مثلا در ديدار اخير گروهي از فعالين و فرهنگيان آزربايجاني با مهدي كروبي نامزد رياست جمهوري چنين موضع نادرستي اتخاذ شده است (نمونه هاي ديگر: در نوشته بحران هويت درميان جوانان آزربايجان از محقق محترم حسن راشدي چنين گفته ميشود: "اگر ...... اين جمعيتِ ۳۰ ميليوني بتوانند در کنار زبان رسمي کشور به زبان خود در مدارس و دانشگاهها نيز تحصيل کنند ....." و يا در خبر "شيرين عبادي خواستار آموزش زبانهاي ملي در ايران شد"، اين بانوي ترك و آزربايجاني صاحب جايزه صلح نوبل، در حاليكه خواستار آموزش به زبانهاي مادري ميشود، از رسمي بودن زبان فارسي مانند امري طبيعي ياد ميكند و مي گويد: "ما تبعيض در مورد زبان هم داريم ... زبان رسمي فارسي، ولي آيا نميشه کسايي که کرد و آزري و بلوچ هستن نميشه دو زبان رو به اينها ياد بديم ؟ چيزي که بارها و بارها درخواست شده ......").

مطرح ننمودن و يا از قلم افتادن شعار و خواست استراتژيك رسميت و دولتي شدن زبان تركي در مقياس سراسري از سوي برخي از روشنفكران و فعالان ترك و آزربايجاني ايراني در قطعنامه ها و نوشته هاي منتشره در جرائد - بويژه اكنون كه حتي ملتهاي كم شماري مانند تركمنها و كردهاي ايران نيز خواستار رسميت زبانهاي خود شده اند- متاسفانه نشان از عقب ماندگي، عدم بلوغ فرهنگي و سياسي و نازل بودن سطح جنبش ملي دمكراتيك ترك و آزربايجاني در مقايسه با جنبشهاي ديگر ملل ساكن در ايران مانند تركمن و كرد؛ ضعف تئوريك، حتي فقدان پايه هاي تئوريك و وارد نشدن آن به مرحله تئوري سازي دارد. آشكارا ديده ميشود كه در جنبش ملي در حال تجربه آموزي خلق ترك ايران، هم اكنون وجه احساسي و سلبي غالب بوده و مرحله نقادي از خود و تئوري سازي آغاز نشده است. افزون بر آن هنوز بعضي از فعالين ترك عرصه هاي فرهنگي و سياسي، وقوف كافي بر سابقه رسميت و دولتي بودن هزار ساله زبان تركي در ايران و بويژه رسميت دولتي آن در دوره حاكميت حكومت ملي آزربايجان در سالهاي جنگ جهاني دوم، مفاد عهدنامه ها و اعلاميه هاي حقوق بين المللي ناظر به حقوق بشر و حقوق زباني و الزامات دولتها در تطابق خود با آنها، سير تاريخي و امروز نيازها و شعارهاي استراتژيك خلق ترك در ايران، فعل و انفعالات دمكراتيك صورت گرفته در جهان، منطقه و كشورهاي همسايه عراق و افغانستان و ...... ندارند. ازينرو نيز هنوز مشغول مطرح نمودن خواستهاي بي پشتوانه و نامتناسب با شرايط و احتياجات روز، مانند اجراي اصول غيردمكراتيك و ويتريني ١٥ و يا ١٩ قانون اساسي جمهوري اسلامي ميباشند. حال آنكه گره مركزي نژادپرستي، كولونياليسم و تبعيض زباني در ايران، همين رسمي بودن انحصاري زبان فارسي در ايران در سطح سراسري است.

يادگيري زبان مادري در مدارس: شعاري نامناسب با تاخير فازي يك صدساله

خواست رسميت زبان تركي در ايران در مقياس سراسري، اقلا در دوران معاصر گذشته اي صدساله دارد. درجا زدن، تنزل و عقبگرد برخي از فعالين فرهنگي ترك ايراني از اين درخواست به شعارهاي دور از ذهنيت و مدنيت معاصر و اساسا بي پشتوانه و بدون تضميني مانند اجراي اصول غيردمكراتيك ١٥ و ١٩ قانون اساسي - كه صريحا زبان و خط فارسي را تنها زبان و خط رسمي ايران اعلام نموده است- و يا خواستار شدن صرف آموزش زبان مادري بدون ارتقاء موقعيت حقوقي آن، رفتاري زيانبار، وضعيتي ناخوشايند و بر عليه منافع خلق ترك در ايران است. اين خواست اخير عمدتا از سوي تركان و آزربايجانيان معتقد به پان ايرانيسم ليبرال و يا خجالتي به پيش رانده مي شود. همچنين به پيش رانده شدن همچو شعارها و مطالباتي، باعث ايجاد تصويري نادرست از سير مبارزات و ماهيت و سطح خواستهاي فرهنگي و سياسي خلق ترك در نزد ديگر ايرانيان، مقامات دولتي و نهادهاي بين المللي و افكار عمومي جهان مي گردد. البته گروههاي ملي ديگر ممكن است صرفا خواست آموزش به زبان ملي خود را مطرح نمايند. اما اين خواست در باره خلق ترك در ايران كه زبانش در اين كشور قبلا و به مدت هزار سال زباني رسمي و دولتي بوده است، مصداقي ندارد. به نظر ميرسد كساني از تركان كه تنها خواستار آموزش زبان تركي در ايرانند، به اشتباه خلق ترك را با ديگر ملل ساكن در ايران قياس نموده اند. حال آنكه زبان ملت ترك در ايران قابل قياس با ملتهاي ديگر مانند تركمن، بلوچ، حتي كرد و ... نيست. زبان تركي بر خلاف زبان اين ملل، زباني سراسري، زبان اكثريت نسبي مردم ايران، زبان رسمي دو دولت همسايه آزربايجان و تركيه، يكي از سه زبان عمده جهان و تاريخ اسلامي است؛ افزون بر آن همانگونه كه اشاره شد، تركي زباني است كه بيش از هزار سال يكي از زبانهاي رسمي و دولتي ايران بوده و از تاريخ هزار ساله رسميت و دولتي بودن برخوردار است. و از همه مهمتر در قرن بيستم نيز، گرچه كوتاه مدت، زبان رسمي دولتي (حكومت ملي آزربايجان) بوده است.

خلق ترك و روشنفكران و نخبگانش، ديگر ملل ساكن در ايران و فعالين حقوق بشر بايد بدانند كه دفاع از حق آموزش به زبانهاي ملي و در عين حال اصرار بر ادامه رسميت انحصاري زبان فارسي، شعار جريانات ميانه رو قوميتگراي فارس و طيف ليبرال پان ايرانيستي است. (نگاه كنيد به گفته داريوش همايون در مقاله "جاي اقوام در جامعه و سياست ايران، آنجا كه مي گويد "..... هر راه حل "مسئله قومي" ايران مي بايد ...... به فارسي به عنوان بزرگترين ميراث فرهنگي مشترك و زبان ملي جاي لازم را بدهد". دكتر پرويز ورجاوند نيز در مقاله "زبان فارسي عامل بنيادين وحدت و پويائي حوزه فرهنگ ايران"، زبان محلي قوم فارس را زبان رسمي و ملي ناميده، خواست دمكراتيك رسميت ديگر زبانها و يا بيان حقيقت ملي نبودن زبان فارسي را تضعيف زبان فارسي رسمي ميشمارد و اينها را فعاليتي در رده جدايي خواهي و تجزيه طلبي قلمداد ميكند.

خواست "آموزش زبان و ادبيات تركي" به كودكان كه از سوي پان ايرانيسم ليبرال مطرح مي شود، حتي "تحصيل به زبان تركي"، خواست و شعار صد سال پيش تركان ايران است. برخي مقامات دولتي، گروههاي قوميتگراي فارس و پان ايرانيست كه در صد سال گذشته با تمام امكانات از تحقق اين خواست معصوم جلوگيري نموده اند و اكنون به اين خواست چراغ سبز نشان ميدهند، و يا آندسته از تركان هوادار پان ايرانيسم ليبرال كه صرفا خواهان آموزش زبان مادري اند، از تاخير فاز يك صدساله اي در عرصه مساله ملي و حقوق زباني ملل ساكن در ايران رنج ميبرند. زيرا مردم ترك، ديگر امروز صرفا خواستار يادگيري زبان مادري در مدارس نيستند. آنها خواهان آنند كه زبان مليشان تركي، به موقعيت زبان رسمي دولت ايران در مقياس سراسري ارتقاء يابد.

مخالفت با لغو رسميت دولتي انحصاري زبان فارسي، مهمترين و از بارزترين مشخصه هاي جريانات قوميتگراي افراطي فارسي، نئوفاشيسم فارسي و طيفهاي گوناگون پان ايرانيسم در ايران است. هر شخص و يا جريان، چپ و يا راست، بنيادگرا و يا غيرديني، فارس و يا غيرفارس كه دولتي و رسمي شدن زبان تركي در ايران در مقياس سراسري را به بعد از حصول ايران به دمكراسي حواله كند و يا اصلا منكر شود، اگر خواهان برابري كامل حقوق و فرصتهاي ملتهاي ساكن در ايران با فارسها در همه جنبه هاي فرهنگي، زباني، آموزشي، حقوقي، سياسي، اقتصادي، نظامي و دولتي و پايان دادن به رسميت و دولتي بودن انحصاري زبان قوم فارس نباشد، اگر مستقيما و يا من غير مستقيم مشغول به گسترش و جانشين ساختن زبان فارسي در ميان ملل ساكن در ايران (از جمله با اصرار بر فارسي نويسي داوطلبانه و به جز در موارد اضطرار) باشد، به درجات مختلف آلوده به استعمار و راسيسم پان ايرانيستي است و دانسته ويا نا دانسته دشمن بهروزي مردم، صلح، توسعه، تجدد ملل و كشورهاي منطقه مي باشد.

مورد ايران: نژادپرستي زباني، نسل كشي زباني و زبان كشي دولتي

آنچه امروز در عرصه زباني در ايران اتفاق ميافتد مصداق بارز نژادپرستي است. طبق داده هاي نهادهاي بين المللي مانند يونسكو ميتوان آنرا مشخصا در "نژادپرستي زباني"، "نسل كشي زباني" و "زبان كشي دولتي" خلاصه نمود:

لينگوئيسيسم و يا نژادپرستي زباني (Linguicism) همه ايدئولوژيها، ساختارها و اجرائاتي هستند كه در خدمت مشروع نمودن، عملي ساختن، تنظيم و توليد و حفظ تقسيم ناعادلانه قدرت و منابع مادي و معنوي بين گروههاي زباني ميباشند و شامل مواردي مانند تحقير زبانهاي بومي و يا محروم نمودن كودكان از سيستم آموزشي به زبان مادري خود ميگردند.

نسل كشي زباني (Linguistic Genocide) ممنوعيت كاربرد زبان يك گروه در مراوده در مدارس، و يا ممنوعيت چاپ و پخش انتشارات به آن زبان و مجبور كردن كودكان به انحاء مختلف به ترك زبان پدران و مادرانشان از طرف دولت است.

زبان كشي (Linguicide) نابود ساختن عمدي، سيستماتيك و طراحي شده يك زبان است.

در اكثر موارد نژادپرستي زباني و نسل كشي زباني براي حفظ و افزايش قدرتي استعماري بكار برده ميشوند. ايران مصداق كلاسيك كشوري است كه در آن علاوه بر نژادپرستي تباري (Racism)، نژادپرستي زباني، نسل كشي زباني و زبان كشي سيستماتيك گسترده اي نيز حضور دارد.

راسيسم پان ايرانيستي و نئوفاشيسم فارسي، زبان فارسي را به نژاد پاكان پارسي باستان و زبان تركي را به نژادپست مغولي اسناد داده و حفظ پاكي نژادي ايرانيان با وصول به خلوص زباني آنان، يعني ريشه كن كردن زبان تركي پلشت و ديگر زبانهاي ملل ساكن در ايران و جانشين كردن پارسي پاك به جاي آن را وظيفه خود ميشمارد. در همين راستا رسمي و دولتي ننمودن زبان ملل ساكن در كشور كثيرالمله ايران عمده ترين تدبير دولتي براي ريشه كردن آنها و رسمي و دولتي نمودن انحصاري زبان فارسي عمده ترين تدبير دولتي براي جايگزين كردن زبان فارسي در ايران است. به عبارت ديگر، در شرايط فعلي، انكار كثيرالملگي ايران، انكار حقوق زباني و فرهنگي و سياسي برابر ملتهاي ساكن در ايران، دفاع از رسمي بودن منحصر زبان فارسي و رسمي نشدن زبان ديگر ملل ساكن در ايران، بدون تعارف نژادپرستي صاف و كولونياليسم خالص است. بر اين بستر است كه رسمي و دولتي نمودن زبان تركي در ايران و تضمين برابري همه جانبه دو خلق ترك و فارس ، اولين گام و شرط پالايش دولت از ذهنيت و سياستهاي نژادپرستانه ريشه دار در دولت ايران و جامعه فارس اين كشور (شامل دولت، نخبگان و توده فارس زبان) است.

رسمي بودن انحصاري زبان فارسي: در تضاد با حقوق بشر، دمكراسي و مدرنيته

رسميت انحصاري زبان فارسي محصول شرايط خاص ربع اول قرن بيستم بوده است. اكنون شرايط بكلي عوض شده است. حقوق بشر، حفظ و پاسداري از زبانها و فرهنگهاي ملي و بومي، و از همه مهمتر خودآگاهي تركهاي ساكن در ايران و سنگيني شان در جمعيت ايران، با رسمي بودن انحصاري زبان فارسي به هيچ وجه همخواني ندارد. ماده ١٥١ اعلاميه جهاني حقوق زباني صريحا ميگويد "همه جمعيتهاي زباني حق دارند كه زبانهايشان در سرزمين- قلمرو خود به طور رسمي بكار برده شوند". به اينها پذيرش و شناخته شدن هويت ملي و زبانهاي ملتهاي گوناگون در كشورهاي همسايه افغانستان، عراق، تركيه و ... را نيز ميبايست افزود. برآيند همه اين عوامل باعث گرديده كه براي نخستين بار در تاريخ معاصر، ملتهاي ساكن در ايران صراحتا حاكميت انحصاري زبان محلي فارسي و سلطه سياسي قوم اقليت فارس بر كشور كثيرالمله و دولت ايران را زير سوال ببرند. اكنون همه آگاه شده اند كه اجبار و تحميل زبان و فرهنگ فارس در ايران كه اكثريت جمعيت آن را ملتهاي غير فارس تشكيل ميدهند، از مشروعيتي تاريخي برخوردار نيست. اعلام زبان محلي قوم اقليت فارس زبان به عنوان زبان ملي، مشروعيت و قانونيت خود را نه از پذيرش داوطلبانه ملتهاي ساكن در ايران، بلكه از طريق توطئه هاي استعمار انگليس و سرنيزه رضاخان كسب كرده است.

بنظر ميرسد كه بخشي از نخبگان ايراني، فعالين حقوق بشر و شماري از فعالين ترك ايراني كه هنوز خواستار رسمي ماندن انحصاري زبان فارستي اند، درك و بينش درست و امروزي اي از مساله ملي در ايران، مدرنيته و دمكراسي ندارند. مدرنيته، جوهر پروژه دمكراسي در قرن بيستم است. مدرنيته يعني رها شدن از وصايت. امروزه تئوري و گفتمان دمكراسي علاوه بر حق راي، حق مشاركت و حق تمثيل را نيز به يك درجه و همزمان در بر ميگيرد. به بيان ديگر آنانيكه خواستار لغو رسميت انحصاري زبان فارسي شده و پايان دادن به وصايت قوم فارس و زبان و فرهنگش بر ايران را طلب مي كنند، عملا جوهر مدرنيته و راه دمكراسي را به مردم كشور نشان ميدهند و هنگامي كه از شناخت، برابري، مشاركت و تمثيل رسمي ملل و زبانهاي غيرفارس ايران در ساختار دولت و تعريف هويت ايراني صحبت و دفاع مي كنند، از مدرنيته و دمكراسي صحبت و دفاع مي كنند. به عبارت ديگر تا زمانيكه ملل غيرفارس ايران در ساختار نظام و كشور از حق مشاركت برابر و نيز حق تمثيل برابر - از دولت فدرال گرفته تا تمثيل زبان و هويت خود به صورت رسمي و دولتي شدن زبانهايشان برخوردار نشوند نميتوان از دمكراسي و جامعه اي مدرن صحبت كرد.

هر قانون اساسي در كشور كثيرالمله ايران كه اصل رسمي و دولتي بودن انحصاري زبان فارسي در آن گنجانده شده باشد؛ و يا هر شخصيت، گروه سياسي و يا نيروي اجتماعي كه مخالف رسميت و دولتي شدن زبان تركي در ايران و در مقياس سراسري باشد، واپسگرا و از همان آغاز دشمن تجدد-مدرنيته و دمكراسي-مردمسالاري، و بدخواه مردم ايران است. مسئله زبانهاي ملل ساكن در ايران و رسمي شدن زبان تركي در مقياس سراسري، در مركز مبارزه دمكراتيك ملل ساكن در ايران قرار دارد. دمكراسي اگر به معني گزيدن بهترينها باشد ميشود گفت رسميت انحصاري زبان فارسي بدترين و ارتجاعيترين گزينش و گزينه اي صددرصد غيردمكراتيك است. زبان دمكراسي در ايران تركي است، لري است، بلوچي است، اما فارسي اجباري و جانشين نيست. فارسي اجباري و جانشين تنها ميتواند زبان استعمار، نژادپرستي و نسل كشي زباني باشد.

دولت افغانستان چندين هزار جلد کتاب صنف اول به زبان ازبکي را به صورت رنگي چاپ کرده و به ولايت ها فرستاده است. قرار بود از آغاز سال جديد آموزشي که در افغانستان از ابتداي بهار شروع مي شود، اين کتاب ها در دسترس دانش آموزان قرار گيرد. گروهي از کارشناسان زبان ازبکي و و فرهنگيان ازبک مقيم شمال افغانستان مي گويند کتابهاي درسي جديد که که براي تدريس در مکاتب مناطق ازبک زبان از طرف دولت تهيه و به زبان ازبکي چاپ شده، "به اندازه اي ناقص است که نبايد مورد استفاده قرار گيرد و تدريس شود". از اين رو، اين فرهنگيان از دولت خواسته اند پيش از ويرايش دوباره اين کتاب ها، آنها را در مکاتب توزيع نکند و ضمن ايجاد يک کميسيون با صلاحيت به بررسي و چاپ مجدد کتاب ها بپردازد.

قانون اساسي افغانستان، در کنار فارسي دري و پشتو به عنوان زبانهاي رسمي دولت، شماري ديگر از زبانها از جمله ازبکي و تركمني را، در مناطقي که گويندگان اين زبانها اکثريت دارند، رسميت داده است. بر اساس قانون اساسي افغانستان، زبانهاي رسمي در مناطق خودشان بايد تدريس شود. دولت افغانستان بر اساس اين قانون، موظف است تا زمينه آموزش کودکان به زبان مادري آنها را فراهم کند. وزارت معارف (آموزش و پرورش) افغانستان از سال قبل، کتابهايي را به زبان ازبکي چاپ کرده و به برخي ولايتهاي ازبک نشين از جمله برخي مناطق ولايت بلخ فرستاده است. نحوه نگارش و تدوين اين کتابها مورد اعتراض شماري از فرهنگيان و زبانشناسان ازبک افغانستان قرار گرفته است. يكي از استادان زبان ازبکي- ترکي در دانشگاه کابل، در اين مورد مي گويد: “برخي حرف هاي ويژه زبان ازبکي در کتاب جا نگرفته، دستور زبان رعايت نشده و جملات از نظر صرف و نحو ناقص است و همچنين در بعضي جاها واژگان بيجا به کار رفته است.” زبانشناسان و فرهنگيان ازبک زبان افغانستان که به دعوت بنياد فرهنگي آيدين گرد در مزارشريف گرد آمده بودند، عامل تدوين “ناقص” اين کتاب ها را “بي توجهي دولت” در اين زمينه مي دانند. آنها مي گويند که دولت مي توانست با فراخواندن زبانشناسان و کارشناسان زبان و ادبيات ازبکي از ساير ولايت ها و حتي خارج کشور، زمينه نگارش معياري و درست اين کتاب ها را فراهم کند. آنها هشدار مي دهند که اگر اين کتابها با همين ادبيات ناقص در اختيار دانش آموزان قرار گيرد، “خشت اول کج گذاشته خواهد شد و آينده دانش آموزان ناروشن خواهد بود.”

خبر دوم- عراق: كاربرد زبان كردي در چاپ پاسپورتهاي جديد عراقي

اخيرا دولت عراق اقدام به چاپ پاسپورتهاي جديد اين كشور در بغداد نموده است. در چاپ اين پاسپورتها دو زبان عربي و انگليسي بكار رفته است. نمايندگان ليست متحد كردستان در پارلمان عراق، با عنوان نمودن اين مطلب كه در پاسپورتهاي جديد صرفا دو زبان عربي و انگليسي بكار رفته و از زبان كردي استفاده نشده است، وزارت داخله عراق را به نقض قانون اساسي اين كشور متهم نموده اند. ماده چهارم قانون اساسي عراق زبانهاي عربي و كردي را زبانهاي رسمي دولت عراق در مكاتبات و اسناد اعلام نموده است. پاسپورتها نيز جز اسناد رسمي دولتي اند و عدم كاربرد زبان كردي در آنها نقض آشكار قانون اساسي عراق است. نمايندگان خواستار اصلاح فوري اين اشتباه شده اند. اين نمايندگان همچنين به چاپ اين پاسپورتها صرفا در بغداد اعتراض كرده و خواستار چاپ آنها در كردستان عراق نيز شده اند.

خبر سوم- تركيه: تدريس زبان كردي در مدارس دولتي و خصوصي تركيه

در ادامه رفرمهاي تاريخي در ترکيه، اينبار حکومت اين کشور با تقديم لايحه اي به پارلمان ترکيه، در صدد است با تغيير موادي از قانون اساسي ترکيه، زبان کردي و ديگر زبانهاي رايج در اين کشور را به صورت درسي اختياري در مفردات آموزشي مدارس دولتي و خصوصي ترکيه وارد کند. تاکنون تدريس زبان کردي فقط در درسخانه هاي خصوصي مجاز بود. اين نخستين بار در تاريخ ترکيه خواهد بود که تدريس زبان اقليتهاي ملي مسلمان در مدارس ترکيه از تضمين قانون اساسي برخوردار خواهند شد.

خبر چهارم- ايران: تسريع روند فارسسازي ملل مسلمان غيرفارس توسط جمهوري اسلامي

دولت جمهوري اسلامي ايران به منظور سرعت بخشيدن به يكسانسازي ملي در ايران و فارسسازي ملل مسلمان غيرفارس در اين كشور، از چند سال پيش اقدام به بازگشائي كلاسهاي آمادگي يك ماهه به زبان فارسي پيش از شروع سال تحصيلي در مناطق ملي غيرفارس ايران كرده است. وزارت آموزش و پرورش يكي از نهادهاي اصلي جمهوري اسلامي است كه در جهت تسهيل سياستهاي استعماري اين دولت در مناطق ملي، فراهم نمودن زمينه هايي جهت آمادگي كودكان غيرفارس ساكن مناطق ملي جهت ورود به مقطع آموزش ابتدايي فارسي زبان از طريق تعيين برنامه هاي فرهنگ كش مورد نياز و صدور بخشنامه هاي محدود كننده را بر عهده دارد. بر اساس بخشنامه هاي سازمان بهزيستي، تعليمات ارايه شده به خردسالان در مهد کودکهاي آزربايجان صرفا به زبان فارسي داده مي شود و در صورت تخلف مربيان و گنجاندن آموزش به زبان تورکي در برنامه، مهد کودک در معرض توبيخها و تحريمهاي جدي مالي و حقوقي قرار مي گيرد. دولت جمهوري اسلامي در تبليغاتي عوامفريبانه، دليل اجراي اين طرح استعماري شرم آور كه صرفا به منظور نسل كشي فرهنگي و زباني ملل مسلمان غيرفارس در ايران انجام مي شود را "مشكلات زباني كودكان مناطق دو زبانه كشور حين ورود به مقطع آموزش ابتدايي، نرخ بالاي تجديد كودكان طي سالهاي اوليه آموزش ابتدايي، عدم تسلط كافي دربرقراري ارتباطات به زبان فارسي و در دسترس نبودن تعداد كافي از مراكز پيش دبستاني" عنوان كرده است. حال آنكه يگانه سبب و علت العلل همه اين بهانه ها، ممانعت جمهوري اسلامي از آموزش كودكان ملل مسلمان غيرفارس به زبانهاي مادري و ملي خود، زيرپا گذاردن همه چارتهاي بين المللي ناظر به حقوق بشر و مسئوليتهاي دولتها در حفظ زبانها و فرهنگهاي بومي، به هيچ شمردن قوانين و اصول اسلامي و عناد خيره سرانه جمهوري اسلامي اسير در دام قوميتگرائي فارسي بر ادامه نسل كشي زباني و فرهنگي و تشديد سياست فارسسازي ملل غيرفارس ايران است.

اصلاحات انقلابگونه در افغانستان، عراق و ترکيه غيرانقلابي؛ محافظه كاري اسفبار در ايران انقلابي

ده سال پيش شنيدن اخبار مسرت آميزي مانند آنچه از افغانستان، عراق و تركيه نقل شد، غير قابل تصور بود. اما امروز اين سه دولت همسايه با قبول تنوع ملي و زباني كشور و مردم خود، در همخواني با نيازهاي زمانه و در احترام به چارتها و قوانين بين المللي ناظر به حقوق بشر و مسئوليتها و وظايف دولتها در احترام و تضمين آنها، به انجام اصلاحاتي انقلاب گونه و بهبود و عادي سازي در عرصه حقوق ملي و زباني ملل ساكن در كشورهايشان دست زده اند. بنياديترين اين اصلاحات و تغييرات پذيرش گام بگام تكثر ملي و زباني و فرهنگي در اين كشورها در قانون اساسي شان، تضمين برابري گروههاي ملي و زباني و فرهنگي و ديني در قانون اساسي شان، رسميت دادن به زبانهاي ملل و اقليتهاي ملي ساكن در عراق و افغانستان (همه زبانهاي مناطق ملي در افغانستان و عراق)، دولتي نمودن برخي از آنها (پشتو و فارسي دري در افغانستان، عربي و كردي در عراق) و موظف نمودن دولت به حفظ و گسترش زبانها و فرهنگهاي ملل ساكن در دو كشور مذكور از جمله از طريق كاربرد اين زبانها در مدارس، اسناد رسمي، رسانه ها و ... است. البته در اجراي اين اصلاحات – همانگونه كه در دو خبر فوق ديده مي شود- مشكلاتي وجود دارد، اما نهادهاي مدني، سياسيون و فرهنگيان آگاه ملل ساكن در اين كشورها با هشياري، جديت و پايداري اجرائات دولت را تعقيب و صداي اعتراض خود را به كوچكترين اشتباه و حق كشي، بدون هيچ گونه لاقيدي و اغماض بلند مي كنند.

بر خلاف سه خبر مسرت بخش فوق، خبر چهارم از ايران بسيار تاسف آور است. اين خبر نشان مي دهد كه جمهوري اسلامي ايران در مسيري بر خلاف كشورهاي منطقه و كل جهان در راهپيمائي است. دولت جمهوري اسلامي ايران نه تنها تنوع ملي اين كشور و مردمان آن و برابري ملتها، فرهنگها و زبانهاي موجود در آنرا به رسميت نشناخته و نمي پذيرد، بلكه به سياستهاي ضدبشري فارسسازي مردمان غيرفارس در ايران و نابود ساختن زبانها و فرهنگهاي آنان شدت و وسعت داده است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي زبان و خط قوم اقليت فارس همچنان تنها زبان و خط رسمي است، مجمع تشخيص مصلحت نظام، زبان قوم اقليت فارسي را ركن هويت ملي همه مردمان ايران شناخته و رهبر نظام جمهوري اسلامي سيد علي حسيني خامنه اي، زبان مادري خود فارسي را رمز هويت ملي ايرانيان و همه چيز آنان، و ايران را كشوري فارسزبان گمان مي كند. اين دولت حتي با ابتدائي ترين و غيرسياسي ترين خواستهاي ملت ترك مانند انتشار روزنامه ها و ايجاد رسانه هاي سراسري تركي و شروع آموزش به زبان تركي مخالفت مي كند و در عوض براي تسريع روند فارسسازي آنها- همانگونه كه در خبر فوق آورده شد- مدام به دسيسه سازي و توطئه پردازي مشغول است.

سياسي شدن زبان تركي

امروزه زبان و فرهنگ تركي، در نتيجه سياستهاي انكار و تضييق جمهوري اسلامي ايران، خارج از اراده خود و به طرزي كه هرگز شايسته و مستحق آن نيست سياسي شده است. سياسي شدن يك زبان، تبديل شدن يك زبان به ابزاري مهم در سياست روزمره مي باشد. در حاليكه زبان، دين، هويت و فرهنگ مي بايست در خارج از حيطه سياست باقي بمانند. اينها حقوق مقدس افراد و جمعيتها هستند. اما متاسفانه در ايران قرن بيستم و در رابطه با زبان تركي، اين حق مقدس رعايت نشد و زبان تركي در نظام آموزشي، در سيستم اداري و حقوقي، در عرصه حيات اجتماعي و در رسانه هاي عمومي ممنوع اعلام گرديد، و در نتيجه اين ممنوعيت، حتي سخن گفتن به تركي به عنوان رفتاري سياسي تلقي شد. هم از اين روست كه امروز در ايران ادبيات تركي نوعي مقاومت در برابر توتاليتاريسم و استبداد است. ادبيات عبري و ادبيات فرانسه نيز در مقاطعي از تاريخ خود چنين بوده اند. متاسفانه تركان ايران و آزربايجان جنوبي هنوز خود و زبان و ادبيات خود را، هويت و ميراث فرهنگي خود را در همچو مقاومتي پيدا مي كنند.

زبان، به نيازهاي احساسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي فرد پاسخ مي دهد. اما زبان تركي در ايران در طول قرن بيستم به سبب ممنوعيتهاي موجود، از توسعه و تكامل در اين عرصه ها بازماند، از روندهاي معاصر در جهان دور نگاهداشته شد و به عنوان زبان جمعيتي تجريد شده و بسته باقي ماند. امروز فراورده هاي ادب تركي در مقايسه با گذشته با استقبال بسيار بيشتري مواجه مي شوند، اما اين استقبال هنوز با استقبالي كه از آثار تاليف شده به زبان فارسي مي شود قابل مقايسه نيست، و در ميان پرتگاهي عظيم وجود دارد. از اين حادثه البته نمي توان اين نتيجه را گرفت كه زبان و ادبيات تركي ضعيفتر از زبان و ادبيات فارسي است، مطلقا. نمي بايست فراموش كرد كه زبان تركي از سوي دولت ايران تحريم شده و كاربرد آن در عرصه هاي مهم حيات اجتماعي از جمله سيستم آموزشي، اداري، نظامي، تحقيقاتي، اقتصادي، علمي، هنري، قضائي، رسانه هاي عمومي و ... ممنوع شده است. اكثريت تركان ايران قادر به خواندن و نوشتن زبان ملي خود تركي نيستند. زيرا از حق تحصيل به زبان ملي خود تركي محروم نگاه داشته شده و زبان جانشين و قاتل فارسي با روشهاي استعماري به آنها تحميل شده است. با اينهمه سنت تركي خواني به تدريج در ايران در حال تشكل است و توده تركي خوان به سرعت در حال افزايش است.

تركي نويسي: كاري سترگ مانند آفريدن از هيچ

زبان تركي زبان مادري و ملي تركان ساكن در ايران است. امروز كودكان ترك در ايران با زبان فارسي به عنواني زباني اجباري عموما در مهدكودكها و كودكستانها و دبستانها (در نبود مهدكودكها و كودكستانها و دبستانهاي تركي) و از طريق برنامه هاي راديو و تلويزيوني فارسي (در نبود برنامه هاي مشابه راديو تلويزيوني به زبان تركي) آشنا مي شوند. نظام حاكم بر ايران، كودكان ترك را نوعا تنها فارسي خوان و صرفا فارسي نويس مي خواهد، آنها را اين چنين تربيت مي كند و از همه جهت با هويتي فارسي به بار مي آورد. نسل گذشته روشنفكران ترك در آزربايجان جنوبي و ايران، بزرگاني چون صمد بهرنگي، غلامحسين ساعدي، رضا براهني، فريدون توللي، مفتون اميني، عمران صلاحي، احمد شاملو و ... محصول چنين نظامي بودند و در نتيجه صرفا و يا عمدتا فارسي نويس بودند. حتي امروز نيز بسياري از تركان آزربايجاني در آزربايجان جنوبي، در ديگر نقاط ايران، در عراق و قفقاز به زبانهاي ديگري مانند فارسي و عربي و روسي مي نويسند، زيرا آنها نيز مانند غلامحسين ساعدي و رضا براهني بر تركي نويسي مسلط نيستند. اينگونه تركان فارسي نويس را مي توان به لحاظ زباني، تركان فارس شده قلمداد نمود. آنها هر چند در محاوره بتوانند تركي محاوره اي را بكار برند، تركهاي به لحاظ زباني آسيميله شده هستند. با اينهمه اين روشنفكران ترك، در آن شرايط كار درستي كردند و به فارسي نوشتند. آنها در دوران كودكي و نوجواني خود هرگز از امكان تعلم به زبان تركي برخوردار نشدند و بنابراين هيچگاه نمي توانستند قابليت تركي نويسي در دوران كودكي را اخذ كرده باشند. آنها با فارسي نويسيشان ميراث فرهنگي ملت ترك و مملكت آزربايجان را، نفس و هواي تركي را، رنگ و سايه تركي و مزه و رايحه تركي را به زبان و ادبيات فارسي منتقل كردند و با اين كار خود البته زبان فارسي را غنيتر ساختند. اين كار و مسئوليتي بود كه به همه حال آنرا عده اي مي بايست بر دوش مي گرفتند.

اما اكنون موقعيت زبان تركي و شرايط داخلي، منطقه اي و جهاني بكلي متفاوت است. شرايط سياسي و فرهنگي داخلي، منطقه اي و جهاني امكانات و گزينه هاي مساعد جديدي را عرضه كرده كه منجر به پديدار شدن جنبش مردمي هويتخواه و برابري طلب در ميان تركان ايران و آزربايجان جنوبي شده است. از طرف ديگر زبان تركي در ايران در اثر سياستها و تدابير درازمدت و همه جانبه دولت ايران وارد فاز مرگ زباني شده و به سرعت در حال اضمحلال و نابودي است. ديگر فارسي نويسي روشنفكران نه تنها خدمتي به انتقال ميراث فرهنگي ملت ترك و مملكت آزربايجان به زبان و ادب فارسي نمي كند، بلكه بر عكس، صرفا در خدمت فارسسازي ملت ترك و مملكت آزربايجان عمل مي نمايد.

هنگامي كه زبان ملتي تحقير و خوار شمرده شود، سركوب گردد و با خطر از بين رفتن مواجه شود همه موظف به حفظ و پاسداري از آنند. اين مسئوليتي اخلاقي است و با سياست و ايدئولوژي ارتباطي ندارد. اين چنين است كه به موازات تغيير مثبت شرايط و موقعيت خطرناك زبان تركي، نسل جديد ترك در آزربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران به طرزي معجزه آسا شروع به تركي نويسي و آفريدن آثار ادبي، فرهنگي، سياسي و علمي خود به زبان تركي كرده است. در ايران زبان فارسي داراي حمايتهاي بي حد و حصر دولتي با بودجه هاي كلان نجومي، مدارس و دانشگاهها، فرهنگستانها، كتابخانه ها، سنت ادبيات معاصر، نقد ادبي، رسانه هاي سراسري، توده فارسي خوان و كانالهائي براي رسانيدن آثار فارسي به اين توده فارسي خوان است. اما زبان تركي از همه اينها محروم است. بنابراين تركي نويسي روشنفكران فداكار ترك در شرايط فعلي ايران، صرفا نوشتن به زبان تركي نيست، آفريدن ادبيات و زبان ادبي مدرن تركي نيز است. اين پديده، كاري سترگ مانند آفريدن از هيچ است. تركي نويسي رفلكس وار روشنفكران نسل جديد ترك در آزربايجان جنوبي و ايران، در ضمن نوعي ايجاد علاقه و پيوند با صداهاي در حال خاموش شدن دوران كودكيشان نيز است.

مساله صرفا زباني نيست

زبان و فرهنگ تركي، زباني بسيار غني و فرهنگي ريشه دار است. اين زبان و فرهنگ دهه هاست كه از سوي دولت ايران تحريم و ممنوع شده است. نابود ساختن زبان و فرهنگ تركي، صرفا باعث فقيرتر شدن ايران خواهد شد. زيرا كه اين امر به معني نابود ساختن ميراث فرهنگي و زباني كه از آزربايجان باستان و آسياي ميانه به امروزمان رسيده مي باشد.

اما مساله صرفا زباني نيست، در ايران فرهنگ تركي نيز تحقير و پست انگاشته شده است. مراجع رسمي و نويسندگان فارس پيوسته و بي انقطاع در حال تحقير فرهنگ تركي اند. اين تحقير كردن و خوار شمردن، بخشي از ايدئولوژي رسمي دولت ايران شمرده مي شود. براي تربيت كردن نسلهاي جديد با اين ايدئولوژي، تاريخ، ادبيات، هنر و فرهنگ متناسبي آفريده و يا جعل شد و در همه اينها تركان و هويت و زبان و فرهنگ تركي تحقير و خوار شمرده شد. در اين فراورده ها كه طبق نگرش رسمي دولت ايران بوجود مي آيند انسان ترك؛ وحشي، غارتگر و جاهل و حتي به راحتي به حد حيوان تنزل داده مي شود. در اينگونه آثار سياست سركوب دولتي جنبشهاي ملل غيرفارس ايران در طول قرن بيستم در آزربايجان، گيلان، كردستان، مازندران، لرستان، عربستان، بلوچستان، قاشقايسان، لارستان، لرستان و ...، فارسسازي ملل غير فارس ايران و جانشين ساختن زبان و فرهنگ و هويت ملي آنها با زبان و فرهنگ و هويت ملي فارسي در لفافه گسترش آموزش همگاني، مبارزه با بيسوادي، نهضت سوادآموزي، مدارس عشايري و ... به عنوان حركت و اقدامي براي متمدن ساختن قبائل و وحشيان نمايانده مي شود. اين نگرش عينا همان نگرش كولونياليست اروپائيان در مناسبت با بوميان آفريقا و هندوستان و خاور دور است. در برنامه هاي راديو تلويزيوني فارسي انسان ترك تبديل به اراذل و اوباش و در لطيفه هاي فارسي به شكل احمق و نادان ترسيم مي شوند. در جامعه اي متمدن و بافرهنگ اين پديده ها بسيار ناخوش آيند و غريب شمرده مي شوند، زيرا رفتار مدني در ذات خود احترام به ديگري را نهفته دارد. حال آنكه در جامعه ايران و فرهنگ فارسي اين گونه رفتارها كاملا عادي و نرمال تلقي مي گردند.

زدودون حافظه تاريخي ملت ترك بخش ديگري از ايدئولوژي رسمي دولت ايران است. در اين استقامت نام اسامي جغرافيائي تاريخي تركي شهرها و روستاها و كوهها و رودها از تركي به فارسي تغيير مي يابد. حال آنكه اين اسامي حكايت از تاريخي هزاران ساله دارند و به مردم در باره سرزمينشان، در باره فرهنگشان معلومات مي دهند، به آنها در باره اينكه كه هستند و چه هويتي دارند حس اعتماد به نفس و غرور مي بخشند. دولت ايران با عوض كردن اين چنين نامهائي با اسامي جديد فارسي، تاريخ هزاران ساله ملتي را نابود مي كند. جمهوري اسلامي ايران مي بايد دست از سر اسمهاي تركي بردارد و آنها را به حال خود رها كند.

علاوه بر آن در ايران تاريخ تركي نيز قدغن شده است. ملت ترك و سرزمين آزربايجان از تاريخي چند هزار ساله برخوردار است. اگر جامعه فارس از اين تاريخ ناآگاه و بي خبر است، جهان از آن از طريق سنگنوشته ها و سياحان و تاريخ نويسان و مراكز تحقيقاتي و دانشگاهها و ... خبردار است. اما دولت ايران پس از انقلاب مشروطيت و بويژه پس از روي كار آورده شدن سلطنت پهلوي از طرف دولتهاي استعماري غرب، سياستي رسمي مبني بر انكار رئاليته و واقعيت جامعه ايران را دنبال كرده و قوميتگرائي فارسي- پان ايرانيسم را به عنوان ايدئولوژي خود برگزيده است. پس از آن و تا به امروز دولت ايران پيوندهاي خود را نه تنها از تاريخ تركان آزربايجان و ديگر مناطق ايران، بلكه از تاريخ اعراب، كردها، بلوچها، تركمنان و ديگر ملتهاي ساكن در ايران نيز قطع نموده است.

زبان ترکی در دوره صفویه

سده‌ی دهم هجری/ شانزدهم ميلادی با حادثه‌ی بزرگی در ايران همراه بود. در سال 907ق/ 1502م اسماعيل صفوی از خاندان شيخ صفی الدين اردبيلی، پس از 12 سال تلاش و از ميان بردن 50 حاکميت محلی، سرانجام در تبريز تاجگذاری کرد. او با محور قرار دادن مذهب تشيع، حکومتی يکپارچه و متمرکز ايجاد کرد.[1]

شاه اسماعيل به دو نکته‌ی اساسی توجه داشت: يکی مذهب تشيع و ديگری زبان ترکی. اولی پايه و اساس قدرت گيری خاندان صفويه بود و دومی عامل بسيج هواداران صفويه. در سپاهی که شاه اسماعيل برای اجرای اهدافش گردآورده بود، قبايل ترکی چون شاملو، استاجلو، تکه للو، روملو، افشار، ذوالقدر، قاجار و ارساق شرکت داشتند. اين قبايل در زمان شيخ حيدر پدر شاه اسماعيل، با نام قزلباشان معروف شدند. شيخ حيدر به هوادارانش دستور داده بود که کلاه سرخ رنگی دوازده تَرک به نشانه‌ی 12 امام بر سر بگذارند.

قزلباشان هسته‌ی اصلی سپاه شاه اسماعيل را تشکيل می‌دادند. عامل ارتباط معنوی و ظاهری شاه اسماعيل با مريدانش نيز زبان ترکی بود. با به قدرت شاه اسماعيل، زبان ترکی نيرويي دوباره گرفت. شاه اسماعيل خود به ترکی شعر می‌سرود و ختايي تخلص می‌کرد. قسمت مهم اشعار او در عشق امام علی (ع) و امامان شيعه است. در زمان شاه اسماعيل، قالب قوشما (دو بيتی 11 هجايي) به وسيله‌ی شاه اسماعيل و شعرای معاصر پايه گذاری و توسعه يافته بود. قوشما از وزن‌های هجايي معمول در میان اقوام ترک بوده است. هر قوشما 2 تا 5 بند بود. نمونه‌ای از قوشما:

هرکيم شيخ صفوی‌نين امرينی توتماز يورلور بويولدا منزله چاتماز

غير ملت اونا اعتبار ائتمز جمله عبادتين باشی دير توحيد

اشعار عاشقانه نيز با اوزان هجايي مانند قوشما، گرايلی (دو بيتی 8 هجايي) و باياتی (دوبيتی 7 هجايي) در همين زمان پديد آمد.[2] شاه اسماعيل خود غزل سرايي زبده بود. او از شاعران برجسته‌ی ترکی آذربايجانی است. نامه‌هايي که شاه اسماعيل برای پادشاهان عثمانی همچون سلطان مراد و سلطان سليم می‌نوشت، به زبان ترکی بودند.

زمانی که شاه اسماعيل تبريز را از سلطان مراد آغ قويونلو گرفت و عَلَم شيعه‌گری برافراشت، اديبان پارسی زبان دربار آغ قويونلو که عده‌ای از آنان سنّی متعصب بودند، به عثمانی رفتند. بدين ترتيب ادب ترکی از ادب پارسی پيشی گرفت. اين اديبان همچنان به کار ترويج زبان پارسی در عثمانی ادامه دادند. سلاطين عثمانی نامه‌های خود را برای شاه اسماعيل به فارسی می‌نگاشتند.[3] اغلب شاعران آذربايجان در دربار صفوی گردآمده بودند. حبيبی شاعر معروف متولد برگشاد، ملک الشعرای دربار بود و شعری به فارسی از او در دست نيست. در دربار شاعران ديگری چون محمد امين سلطان ترکمان و برادرش محمد مؤمن بيگ به پارسی و ترکی شعر می‌سرودند. مولانا کلبعلی راغب تبريزی (مرگ 1002ق)، عقيقی شروانی و قاضی اعرجی مراغی از شاعران اين دوره هستند که هم به پارسی و هم به ترکی شعر گفته‌اند. صادق بيگ افشار تبريزی متخلص به صادقی، در نظم و نثر فارسی و ترکی جغتايي دست داشته است. ديوان غزليات ترکی و منشأت ترکی دارد. معروفترين اثر او تذکره‌ی مجمع الخواص در شرح احوال شاعران معاصر اوست که به زبان ترکی جغتايي نوشته و آقای عبدالرسول خيامپور استاد دانشگاه تبريز آن را به فارسی ترجمه کرده است.

علاوه بر آثار مکتوب، داستان‌های ترکی توسط عاشيق‌ها يا همان نوازندگان و خوانندگان دوره گرد در آذربايجان پديد آمدند. اينان دنباله رو اوزان‌های قديمی بودند و وجود آن‌ها نشان‌گر عمق سيطره‌ی زبان ترکی به ويژه در روستاها و شهرهای کوچک است.[4] از اين داستان‌ها می‌توان به کوراوغلو، اصلی و کرم، قنبر و آرزو، شاه اسماعيل، عاشيق غريب و صنم و عاشيق عباس توفارقانلی اشاره کرد.

حقيری يکی از نمايندگان برجسته‌ی شعر ترکی آذربايجان در سده‌ی دهم است. وی چه در اشعار ديوان ترکی خود و چه در مثنوی ليلی و مجنون که آن را به ترکی نوشته، از شاعرانی چون جامی و هاتفی بسيار تأثير پذيرفته است. در ليلی و مجنون او، تأثير جامی افزون‌تر است. فردی اردبيلی از شاعران مکتب وقوع که ديوان او به فارسی و ترکی در موزه‌ی بريتانيا موجود است.

بی‌ترديد فضولی ستاره‌ی درخشان آسمان ادبيات آذربايجان و بزرگترين شاعر ترکی آذربايجانی در سده‌ی دهم است. محمد بن سليمان بغدادی متخلص به فضولی (1556-1489م) بر ديگر شاعران برتری دارد. ادبيات ترکی با فضولی به اوج خود رسيد. قبل از فضولی ادبيات ترکی آذربايجانی شکل‌هايي چون مثنوی و غزل را آزموده بود. فضولی خود استاد غزل بود. علاوه بر آن او نخستين آثار ارزنده‌‌ی تمثيلی را در ترکی آذربايجانی آفريد. (بنگ و باده- صحبت الاثمار) فضولی مانند نسيمی کوشيد تا شعر ترکی را با اوزان عروضی سازگار نمايد اگر چه او موفقيت چشمگيری به دست آورد ولی واقعيت اين بود که ترکی با وزن هجايي سازگارتر است. او در 942 ليلی و مجنون را به ترکی سرود. مثنوی بنگ و باده را به نام شاه اسماعيل تمام کرد. کتاب روضة الشهداء تأليف ملاحسين کاشفی را به نام حديقة السعداء به ترکی ترجمه کرد. فضولی حديث اربعين از آثار جامی (شامل چهل حديث) رابه همراه معنی منثور و ترجمه‌ی منظوم، به ترکی برگرداند. او در مقدمه‌ای که بر اين کتاب نوشته‌ی است، يادآوری می‌کند که اين «چهل دانه گوهر را برای فيض عموم» به ترکی ترجمه کرده است. از کتاب‌های ديگر او می‌توان به شکايت نامه (ترکی)، مطلع الاعتقاد (ترکی)، ساقی نامه (فارسی)، قصيده‌ی انيس القلب (فارسی) اشاره کرد. فضولی در هر سه زبان ترکی، فارسی و عربی آثاری بی‌بديل داشته و به حق او را شکسپير شعر ترکی می‌نامند.

در سال 944ق/ 1539م محمد بن حسين کاتب نشاطی شاعر معروف، کتاب روضة الشهداء نوشته ملاحسين واعظ کاشفی را با نام شهدا نامه به ترکی ترجمه کرد. نشاطی اين کار را به دستور شاه تهماسب و نيز تأکيد قاضی‌خان ساروشيخ اوغلو حاکم شيراز انجام داد. از مهم‌ترين ويژگی‌های سبک شناختی شهدا نامه، استفاده‌ی مترجم از واژه‌های خاص گويش تبريزی است. به ويژه اين که بيش‌تر اين واژه‌ها برای نخستين بار وارد زبان مکتوب ادبی شده‌اند.

روحی انارجانی يکی از شعرای معروف سده‌ی دهم است. او در زمان سلطان محمد خدابنده چهاردهمين پادشاه صفوی می‌زيست. به گفته‌ی محمد علی تربيت در کتاب دانشمندان آذربايجان، او از شعرای نامور آذربايجان بوده و در نظم و نثر پارسی استاد و صاحب ديوان و منشأت است. تنها نسخه‌ی بازمانده‌ی رساله‌ای از او که به سال 1037ق به خط فريدون گرجی نوشته شده و توسط عباس اقبال آشتيانی چاپ رسيده است.

روحی انارجانی (انرجانی)[5] رساله‌ای به زبان ترکی آذربايجان نوشته است که شامل يک مقدمه، دو بخش و يک خاتمه است. مقدمه در خطبه و بيان سبب تأليف رساله است. بخش اول، در دوازده فصل و در باره‌ی رسم و آيين مردم تبريز است. بخش دوم، در چهارده فصل در بيان اصطلاحات و عبارات جماعت اناث و اعيان و اجلاف مردم تبريز است. خاتمه‌ی رساله دارای 29 بيت شعر در بی‌وفايي زنان و 7 بيت شعر عاشقانه است.[6]

رساله روحی انرجانی[7] که (اگر انتساب اين رساله را به مردم تبريز در آن زمان درست بدانيم[8]) نشانه‌ی اين مطلب است که زبان نيمه مرده‌ی پهلوی در بين برخی طبقات مردم تبريز رايج بوده است. دانسته است که شماری طبقات پيشه ور پيش‌تر در زمان شاه تهماسب به اين زبان شعر می‌گفتند ولی آنچه که روشن است اينکه طولی نکشيد که از اوايل دوره‌ی صفويه زبان پهلوی رخت از ميان بست و تنها به چند روستای دور افتاده (از جمله عنبران در نزديک اردبيل- هرزندات نزديک زنوز اهر، کرينگان يا چرينگان از محال ديزمار اهر- قريه‌ی ينگجه در قسمت ايل دليکانلو ميانه) محدود شده است.[9]

در سده‌ی يازدهم هجری نيز سير تکاملی زبان ترکی ادامه يافت. صائب تبريزی(1016-1086ق) معروفترين شاعر اين سده است که عنوان ملک الشعرايي را از شاه عباس دوم گرفت. صائب در شعر پارسی چيره دست و در ترکی شاعری زبده بود. نسخه‌ی دست نويس ديوان غزليات ترکی او به وسيله‌ی پرفسور حميد آراسلی در دانشگاه لنينگراد پيدا و چاپ شده است. مجموعه‌ی اشعار ترکی صائب در باکو چاپ شده و برخی غزليات او توسط بالاش آذراوغلو به نظم فارسی درآمد.

توتولموش کونلومه جاميله شادان ائيله مک اولماز

ال ايلن پسته نين آغزينين خندان ائيله‌مک اولماز

از ديگران شاعران ترکی سرا می‌توان به قوسی تبريزی (دارای ديوانی با 6 هزار بيت)، درويش مثلی فرزند ميرزا چلبی تبريزی (که شعر ترکی‌اش بر اشعار عربی و فارسی رجحان دارد)، محمد تقی دهخوارقانی تبريزی (مرگ 1093ق) و شاکر شيروانی از شاگردان مکتب فضولی را می‌توان نام برد. مرتضی قليخان در اشعار ترکی خود، از حافظ و سعدی سود برده است. محمد حسين روانی در 1068ق گلستان سعدی را به ترکی برگرداند. نسخه‌ای به خط مؤلف در کتابخانه‌ی ملی تبريز موجود است.

علاوه بر آن در سده‌ی يازدهم، زبان ترکی در پژوهش‌ها و تحقيقات مورد استفاده قرار گرفت. يکی از ويژگی‌های پارسی پژوهی در اين سده استفاده از زبان ترکی است. محمد مهدی تبريزی در 1199ق کتاب قواعد احمديه از فرهنگ‌های دو زبانه را به ترکی و فارسی نوشت. کتاب فرهنگی ديگر که به ترکی فارسی است، لغتنامه‌ی سنگلاخ اثر ميرزا مهدی خان استرآبادی است. ميرزا محمد مهدی خان تبريزی نيز يک دستور زبان و يک لغت نامه‌ی ترکی به فارسی نوشت که به ترکی محاوره‌ای آذربايجان بوده و آن را بعد از 1198ق/ 1783م تمام کرده است.[10]

از شاعران معروف سده‌ی دوازدهم می‌توان به ملاپناه واقف (1717-1797م) و عاشيق خسته قاسم تيکمه داشی و جنونی اردبيلی اشاره کرد. در اين سده يعنی سده‌ی دوازدهم، زبان ادبی به تدريج به شکل عمومی و يگانه درآمد. ارتباط بين لهجه‌های محلی بيش‌تر شد و اختلاف ميان آنها کاهش يافت. کلمات دخيل در زبان ادبی کم‌تر شده ولی در سبک‌های علمی ناچار اصطلاحات عربی به کار رفته است. در اين سده ادبيات مردمی‌تر و غنی‌تر شد. سبک‌های آن عبارت بودند از:

1. سبک کلاسيک (اشعار شاکر شيروانی و جمهور شيروانی) 2. به سبک علمی (کتاب صفويه پادشاه‌لاری تاريخی تأليف در 1733م)

در نيمه قرن 18 آثار ادبی شفاهی يعنی باياتی‌ها، قوشماها و داستان‌ها به مجالس شهری راه يافت.[11