۶/۲۱/۱۳۸۹

راهی که دانشجویان آذربایجانی بعد از دانشگاه بر می گزینند- اویرنجی

وقتی کوهن بندیت دانشجوی یهودی 23 ساله در کوی دانشگاه نانتره فرانسه در مقابل چشم خبرنگاران  و در حضور وزیر دولت ژنرال دوگل دست به اعتراضی نمادین زد جرقه آتشباری جنبشهای دانشجویی در بهار 1968 زده شد. دانشجویان فرانسوی که در سالهای رکود اقتصادی بعد از جنگ جهانی دوم از جامعه به شهرکهای دانشجویی تبعید شده بودند در فضایی منقطع از قدرت کنترل سنتها مورثی خانوادگی و قهرکرده از دولت و جامعه ای که بیکاری و ریاضت اقتصادی ناشی از بازسازی را بر آنها تحمیل می کرد فرهنگ و روابط اجتماعی جدیدی را بنیان نهاده بودند. دانشجویان فرانسوی مسیحی بی اعتنا به جنگ اعقابشان با یهودیان پلاکاردهایی با شعار"همه ما یهودی هستیم" حمل می کردند و دختران و پسران دانشجو گستاخانه محدودیتهای جنسی را در ملاء عام زیر پا می گذاشتند و... هر چند دانشجویان فرانسوی، آلمانی و امریکایی در چند دهه پایانی قرن بیستم کمتر به خشونت گراییدند و احیانا دست به اسلحه بردند اما در مشرق زمین یا امریکای لاتین و مرکزی اوضاع با این آرامی پیش نرفت.

دانشجویان ترکیه درگیری خشونت باری را به همراهی جنبشهای کمونیستی با دولت مرکزی به راه انداختند و دانشجویان امریکای لاتین و مرکزی سر از گروههای چریکی درآورده و سر به کوهها نهادند و یا سوار بر کشتی چگوارا- فیدل در ساحل اتوپیای نوین لنگر انداختند. در مشرق و در کشورهای چشم بادامی گرایشات ناسیونالیستی رقیب ایدئولوژیهای رنگانگ چپ بود و همچنان خشونت و شور در میدان مبارزه بصورت عریان دیده می شد. در ایران دانشجویان به طیفهای مختلف چپ، ملی و مذهبی تقسیم شدند و وقتی از مبارزه احزابی همچون حزب توده ناامید شدند دست به مبارزه مسلحانه با رژیم برند.

اما دانشجویان کنشگر در همه مواردی که از آنها یاد کردیم و یا نمونه های بسیار دیگر که در موردشان سخن نگفتیم  مسلما تا آخر عمر دانشجو نماندند؛

در اینصورت این انسانهای مبارز بعد از رویدادهای دوران دانشجویی خود چه شدند؟ این سوال بسیار مهمی است اما کمتر کسی به آن اندیشیده و سعی در پاسخگویی به آن داشته است. مسلما مهمتر از سوال مذکور سوالی است که بیش از همه به ما مربوط می شود: فعالین دانشجویی جنبش دانشجویی آذربایجان پس

از سالها فعالیت کوچک و بزرگ در دانشگاه به چه سرنوشتی دچار می شوند؟ کوهن بندیت یهودی کوی دانشگاه نانتره که اصالتی آلمانی داشت امروزه یکی از سران حزب سبز آلمان است و بسیاری از دانشجویان فعال در کشورهای توسعه یافته غربی امروزه در احزاب سیاسی، دانشگاهها و بنگاههای بزرگ اقتصادی پستهای کلیدی را در اختیار دارند و علیرغم اینکه هیچ یک از جنبشهای دوران دانشجویی آنها در همان سالها به حکومت نرسید اما امروزه جامعه آنها متاثر از ارزشهای پیشنهادی آنها و با مشارکت مستقیم آنها در حال حیات است.  اما دانشجویان کشورهای شرق و جنوب وضعیت پرنوسانی را تجربه کردند. دانشجویان و دانش آموختگان چپ امریکای مرکزی و لاتین اگر در درگیریهای چریکی جان نباختند در بسیاری از کشورها در سایه جنبشهای کمونیستی حکومت های مخالف را برانداختند و در ادامه یا خود به جای آنها بر مسند قدرت نشستند و یا در قالب منافق و ضدانقلاب به وسیله حکومت انقلاب تازه تاسیس به جوخه های اعدام یا زندانها سپرده شده و الباقی نیز رهسپار کشورهای سرمایه داری شدند. در ایران طوفان رویدادها، حکومت پهلوی را برانداخت و دانشجویان انقلابی و پرشور بهمن 57 در طی سه دهه حکومت انقلاب سرنوشتی عبرت آموز یافتند. در همان اوان انقلاب برخی تحت لوای محافظه کاران روحانی بر مسند نشستند و هم سنگران دوران مبارزه را یا کشتند و یا مجبور به سکوت و مهاجرت کردند. چرخ روزگار برخی را به پست های سرشار از ثروتها و رانت های نفتی رساند و برخی از آنها را در اوج کامیابی از این ثروتها با برچسب منافقین، سازشگران، واداده ها، امریکایی ها، براندازهای سخت و نرم و... از زین قدرت به زیر انداخت تا از موضع انقلابیگری به اپوزیسیون و از آنجا به اصلاح و تحول خواهی و اپوریسیون بغلتند و اگر به توبه از گذشته  یا اعتراف به اشتباهات پیشین جسارت نداشته باشند مدعی نقد و اصلاح آن شوند. اما در آذربایجان نه خبری از جامعه مدنی و تساهل غربی است تا دانشجویان

ناسیونالیست بعد از خروج از دانشگاه به آنجا نقل مکان کنند و نه خبری از گروههای چریکی است تا با حمله متهورانه به حکوت استعماری تهران قمار مرگ یا زندگی را امتحان کنند. در اینجا با مدل جدیدی روبرو هستیم. خوشبختانه و شاید متاسفانه خبری از نردبان یا کرسی قدرت نیست و البته تا حد ممکن پرونده سازی و زندان وجود دارد. از سوی دیگر دانشجویان آذربایجانی به هیچ وجهی مرگ متهورانه چریکی را همچون چریکهای دهه های اخیر و مبارزین استشهادی خاورمیانه به فکر خود خطور نداده و به جای مرگ از حق زندگی سخن می گویند. در این شرایط ناچار یکی از چندین سرنوشت زیر را بر می گزینند:

1-      برخی به مبارزه مدنی و غیرخشونت آمیز خود در خارج از دانشگاه و در جامعه ادامه می دهند و بدین ترتیب عواقب آنرا نیز آگاهانه می پذیرند.

اینها همانهایی هستند که هرچند روز یکبار خبری از دستگیری و تهدید آنها می شنویم.

2- برخی از فعالیت های دوران دانشجویی کاسته و به روابط محدود با دوستان نزدیک و تبلیغ در بین اقوام و آشنایان اکتفا می کنند. این افراد همیشه خطوط قرمز حکومت را مد نظر دارند و به نوعی به همزیستی با شرایط تحمیلی روی آورده اند.

3- برخی با اینکه از حجم فعالیتهای دانشجویی نکاسته اند اما نوع فعالیت خود را تغییر داده اند؛ بدین ترتیب که یا مخفی تر فعالیت می کنند و یا از ظاهر سیاسی فعالیتها کاسته و به فعالیت های فرهنگی و اجتماعی روی آورده اند. این افراد بیشتر در قالب گروههای کوچک بسیار فعال، احزاب ممنوعه، فضای مجازی، کلاسهای درس مخفی محلات، موسیقی ،اردوها و بسیاری دیگر از فعالیتهای فرهنگی و تبلیغی بار قابل توجهی از مبارزه را بر دوش می کشند.

4- دانشجویانی که در دانشگاه فعالیت کمی داشتند و یا به دلیل ناشناخته تر بودن برای حکومت توانسته اند بدور از مزاحمت آنها و با تلاش خود موقعیتی در اجتماع و کسب و کار داشته باشند با محافظه کاری به روند پیشین ادامه می دهند و نهادهای کوچک و دست به عصای جدیدی را در جامعه آذربایجان ایجاد کرده اند. از این نهادها می توان به خانواده های تازه تاسیس این جوانان ناسیونالیست، شرکتهای اقتصادی گروههای صنفی و ورزشی اشاره کرد.

5- برخی از دانشجویان مجبور به ترک کشور شده اند که این افراد نیز کم و بیش به فعالیت خود در خارج کشور ادامه می دهند.

6- برخی غرق در مشکلات زندگی شخصی همچون کار و ازدواج و... فرصت و یا علاقه اندیشیدن به دوران پرشور دانشجویی را ندارند و اگر لحظه ای  مجبور به انجام فعالیتی شوند ممکن است برای توجیه وضعیت کنونی خود سخنان ناامید کننده ای به زبان بیاورند.

 در هر حال این سرنوشتی است که فعالین محکوم به زندگی جنبش دانشجویی آذربایجان در روزهای بعد از دانشگاه بدان سوق می یابند و اگر با دید فرصت بدان بنگریم هرگز نباید جریان روح بخش اندیشه ضد استبدادی را در اندیشه و زندگی این جوانان دانش آموخته نادیده بگیریم. باید منطقی باشیم! اکنون زمان فرار از جامعه و زندگی در کوهها و خودسازی در کوره های آجرپزی نیست.

آنچه که هیچ کسی توان مقابله و سد کردن آنرا ندارد جریان آرام زندگی خواهی در جامعه آذربایجان است که بیش از همه مرهون همین دانشجویان سابق است. آنها چون سرنوشت مختلفی داشته اند بنابراین در تمام ابعاد جغرافیایی، اجتماعی و فکری ملت ما پراکنده شده اند. وقتی نیرو پراکنده است رشد سریعی را شاهد نخواهیم بود اما رشد آهسته و پایداری را خواهیم داشت.

آنچه ما دانشجویان و آنها یعنی دانشجویان سابق نیاز داریم اندکی اندیشه و گفتگو در باب موقعیت خودمان است. نباید از کسی انتظار داشت تا برخلاف آنچه صلاح می داند و متناسب با ظرفیت اوست دست به فعالیت بزند که در آن صورت سرنوشت آنها همان سرنوشت دانشجویان انقلابی قبل 57 و توبه گران اصلاح طلب یا اپوزیسیون امروز خواهد بود. وقتی اعضاء غیر رسمی جنبش دانشجویی و حرکت ملی در اقصا نقاط زندگی ملت آذربایجان پراکنده اند طبیعتا با افکار و جریانهای مختلف از چپ تا محافظه کاری و از سکولاریزم تا اسلامگرایی در ارتباط خواهند بود و کنش متاقبلی با آنها خواهند داشت. این به نوبه خود باعث ایجاد افکار مختلف در جامعه خواهد شد و درست است که تشتت و گاها آنارشی پیامد ناخواسته آن است اما نیمه پر لیوان از غنای فکری و تجربی ملت آذربایجان حکایت دارد. ما باید بیاموزیم که مبارزه راهی بدون وقفه است و همیشه در زندگی شخصی و اجتماعی ما جریان خواهد داشت پس همه خود را برای مبارزه تمام عمر با استبداد، افکار نادرست جامعه و البته عادات ناپسند و تابوهای ذهنی خودمان آماده کنیم. اکنون چندین دهه از فاز نوین مبارزه ملی ما می گذرد و در این مدت انسانهای بسیاری تربیت  و وارد جامعه شده اند که قطعا در آینده تاثیرگذار و تاریخ ساز خواهند بود. جنبش دانشجویی آذربایجان هر ساله با تزریق نیروهای ناسیونالیست جدید با سرنوشتهای مختلف در حال قدرتمندتر کردن جامعه است بنابراین ما باید این دارایی و فرصت را قدر بنهیم و با غلبه بر ناامیدی و افکار منفی انرژی ذخیره شده و بالقوه در آن را در راه شکوفایی ملی به فعل درآوریم.

مطمئن باشیم مراسم های دانشجویی، تجمع در قلعه بابک، تاسیس شبکه های ماهواره ای، اعتراضات خیابانی سال 85، سکوی های حامی تراکتور سال پیش با رویدادهای خلاقانه و غافلگیرکننده جدیدی پیگیری خواهد شد و عرصه های جدیدی از حیات ملت ما را غرق زلزله لذت بخش خودآگاهی و اعتماد به خود خواهند نمود.

گله جک بیزیمدیر.

هیچ نظری موجود نیست: