۷/۰۲/۱۳۸۹

چرا فاشیست فارس نمی خواهد ما به زبان مادری درس بخوانیم

در نوشته حاضر بنا نیست تا به عواقب سرکوب زبان مادری و تحمیل زبانی بیگانه بحث شود و یا قصد نداریم به این سؤال پاسخ دهیم که چرا درصد تَرک تحصیل در آذربایجان جنوبی خیلی بیشتر از سایر نقاط ایران است؟ بلکه بطور خلاصه به بیان عواقب این محرومیت در دراز مدت اشاره خواهیم کرد. درد قلم ما اینست که چرا برای تفهیم موضوع مربوط به ملت خودمان و عدم سواد کافی ملت از زبان مادری خویش مجبور به توسل به زبان اجنبی شده ایم. آیا این احتیاج و محتاج بودن برای ابراز عمق فلاکت کافی خواهد بود؟؟
همبستگی و وابستگی: عدم آشنایی به زبان مادری باعث از همپاشی اتحاد ملی در آذربایجان جنوبی شده است. تخم نفاق و تفرقه ای که با سیاست “تفرقه بیانداز و حکومت کن” کاشته شده، سبب گردیده ملت آذربایجان در مقابل رخدادها و سیاست های نژادی رژیم موضع یکپارچه ای اتخاذ نکند و هر چه بیشتر زیر بار استعمار فرو رود. همین است که سبب شده منافع ملی آذربایجان پایینتر از منافع ساکنین متروشهرها قرار گیرد. و همین بی اعتمادی است که سبب شده نخبگان ما کمتر در خدمت وطن مادری خود باشند.
فرهنگ:با وجود تمام تبعیضات و بهانه هایی که نام تجزیه طلبی گرفته است، رژیم توان کتمان فرهنگ غنی آذربایجان را نداشته است اما در عوض زبان مادری که پیوند دهنده هر نسلی با فرهنگش است نشانه گرفته شده است. فرهنگ نهفته در ادبیات، موزیک، جشن ها، فولکلور و سنت های ملت است. چقدر ملتمان با فرهنگ خود آشناست؟ با عدم آشنایی به زبان مادری فرهنگ خود را از دست داده ایم، همه را بی فرهنگ خوانده و خود را بی تمدن فرض کرده به آغوش دشمن خود کشیده شده ایم. آنچه به عنوان فرهنگ آذربایجان اجازه نشر یافته، فقط نوک کوه یخ شناور است. شکی نداریم که اگر کسی به واسطه زبان مادری می توانست از عقاید و آثار روشنفکران آذربایجان از قبیل میرزا فتحعلی آخوندوف، جلیل محمد قلی زاده، محمد امین رسول زاده و … آشنا شود، امکان نداشت افکارش در اسارت ایدئولوژی راکد و ارتجاع مذهبی و فاشیزمی باشد که به نام مرزپرگهر در ایران در حال تبلیغ شدن است. فرهنگ و افکار ملی درون مایه هر ملتی است ولی نا آشنایی به زبان مادری سبب شده است که ملت خود را تهی از هرچه ببیند که در جستجوی آنست. خود بیندیشید که به کدام سو کشیده شده است! ذهن او وابستۀ مرکز است و جز او، درکی از آزادی ندارد. از نظر او آزادی همان است که نسخه اش در مرکز به زبان فارسی پیچیده شده است.
تاریخ: چکیده موضوع اینست که تاریخ آذربایجان علاوه بر اینکه شرح حال ملت ماست، در بطن خود بیانات و افکار سیاستمداران آذربایجانی را جای داده که در ثبت آن به وفور از زبان مادریمان استفاده شده است. آنان وطن پرستانی بودند که آذربایجان را به نسل های بعدی سپردند اما عدم فهم زبان مادری باعث شده وارث به حق میراث خویش نباشیم. نتیجتاً اشتباهات گذشتگان را تکرار میکنیم، از یک سوراخ نه دو با بلکه چند بار گزیده شده ایم، شعور سیاسی مان رشد نمی کند، مبارزه علیه نژاد پرستی با فیصله قضیه فاشیزم در پایان جنگ جهانی دوم به ثمر رسید اما ما هنوز در گودالی اسیر شده ایم که قبل از جنگ جهانی دوم کنده شده بود. اوج فلاکت در این است که عده ای هنوز نمی دانند از چه مرکبی پایین آمده اند. بی جهت نیست که به آثار و عقاید رهبران فرقه دموکرات آذربایجان مهر غیر مجاز زده شده. فرقه ای که آذربایجان را از چنگال نژادپرستی سلطنت پهلوی نجات داده بود.
خاک: تاریخ ما شرح آنچه هست که در سرزمینمان بوقوع پیوسته، فرهنگ ما در سرزمین خودمان فرصت رشد یافته است، ملت بر روی خاکی زندگی کرده است که آذربایجان نام دارد. فراموشی زبان مادری ارتباط ملتمان با پایه های وجودی خویش را از هم خواهد گسست. زبان مادری ما وسیله ای است که با آن میتوانیم وارث اراضی خود و به بیان دیگر وارث سرزمین مادریمان و تعلقات مربوط به آن باشیم. به همین علت است که از نظر حقوق بین الملل کسی صاحب کرات و فضا و دریاهای آزاد نیست چون هیچ اثری که با آن رابطه برقرار کند وجود ندارد.
جمعیت، فرهنگ، تاریخ، سرزمین و حس وابستگی از ارکان تشکیل دهنده هر ملتی است که عدم وجود هر کدام از آنها ملت را به رتبه ی جمعی پراکنده و یا قبیله تقلیل میدهد. یاد گیری چند زبان، برتری هر زبان آموز را اظهار میدارد اما سرکوب یکی به خاطر اشائه دیگری در مقام نژادپرستی میباشد که اساس وجود هر ملتی را نشانه رفته است. زبان مادری خود را باید یاد بگیریم اگر اعتقاد داریم که باید در حد ملت های آزاده باشیم، بجای اینکه در عصر جهانی شدن همچون پارازیتی رفتار کنیم


هیچ نظری موجود نیست: