۷/۰۱/۱۳۸۹

سیاسی شدن زبان ترکی

مئهران باهاری

جمهوری اسلامی ایران در مسیری بر خلاف کشورهای منطقه و کل جهان در راهپیمائی است. دولت جمهوری اسلامی ایران نه تنها تنوع ملی این کشور و مردمان آن و برابری ملتها، فرهنگها و زبانهای موجود در آنرا به رسمیت نشناخته و نمی پذیرد، بلکه به نابود ساختن زبانها و فرهنگهای غیرفارس شدت و وسعت داده است ...
اخبار روز
شنبه  ٣۱ شهريور ۱٣٨۶ -  ۲۲ سپتامبر ۲۰۰۷

خبر اول- افغانستان: چاپ کتب درسی ازبکی از طرف دولت افغانستان

دولت افغانستان چندین هزار جلد کتاب صنف اول به زبان ازبکی را به صورت رنگی چاپ کرده و به ولایت ها فرستاده است. قرار بود از آغاز جدید آموزشی که در افغانستان از ابتدای بهار شروع می شود، این کتاب ها در دسترس دانش آموزان قرار گیرد. گروهی از کارشناسان زبان ازبکی و و فرهنگیان ازبک مقیم شمال افغانستان می گویند کتابهای درسی جدید که که برای تدریس در مکاتب مناطق ازبک زبان از طرف دولت تهیه و به زبان ازبکی چاپ شده، ‘به اندازه ای ناقص است که نباید مورد استفاده قرار گیرد و تدریس شود’. از این رو، این فرهنگیان از دولت خواسته اند پیش از ویرایش دوباره این کتاب ها، آنها را در مکاتب توزیع نکند و ضمن ایجاد یک کمیسیون با صلاحیت به بررسی و چاپ مجدد کتاب ها بپردازد.

قانون اساسی افغانستان، در کنار فارسی دری و پشتو به عنوان زبانهای رسمی دولت، شماری دیگر از زبانها از جمله ازبکی و ترکمنی را، در مناطقی که گویندگان این زبانها اکثریت دارند، رسمیت داده است. بر اساس قانون اساسی افغانستان، زبانهای رسمی در مناطق خودشان باید تدریس شوند. دولت افغانستان بر اساس این قانون، موظف است تا زمینه آموزش کودکان به زبان مادری آنها را فراهم کند. وزارت معارف (آموزش و پرورش) افغانستان از سال قبل، کتابهایی را به زبان ازبکی چاپ کرده و به برخی ولایتهای ازبک نشین از جمله برخی مناطق ولایت بلخ فرستاده است. نحوه نگارش و تدوین این کتابها مورد اعتراض شماری از فرهنگیان و زبانشناسان ازبک افغانستان قرار گرفته است. یکی از استادان زبان ازبکی- ترکی در دانشگاه کابل، در این مورد می گوید: “برخی حرف های ویژه زبان ازبکی در کتاب جا نگرفته، دستور زبان رعایت نشده و جملات از نظر صرف و نحو ناقص است و همچنین در بعضی جاها واژگان بیجا به کار رفته است.” زبانشناسان و فرهنگیان ازبک زبان افغانستان که به دعوت بنیاد فرهنگی آیدین گرد در مزارشریف گرد آمده بودند، عامل تدوین “ناقص” این کتاب ها را “بی توجهی دولت” در این زمینه می دانند. آنها می گویند که دولت می توانست با فراخواندن زبانشناسان و کارشناسان زبان و ادبیات ازبکی از سایر ولایت ها و حتی خارج کشور، زمینه نگارش معیاری و درست این کتاب ها را فراهم کند. آنها هشدار می دهند که اگر این کتابها با همین ادبیات ناقص در اختیار دانش آموزان قرار گیرد، “خشت اول کج گذاشته خواهد شد و آینده دانش آموزان ناروشن خواهد بود.”

خبر دوم- عراق: کاربرد زبان کردی در چاپ پاسپورتهای جدید عراقی

اخیرا دولت عراق اقدام به چاپ پاسپورتهای جدید این کشور در بغداد نموده است. در چاپ این پاسپورتها دو زبان عربی و انگلیسی بکار رفته است. نمایندگان لیست متحد کردستان در پارلمان عراق، با عنوان نمودن این مطلب که در پاسپورتهای جدید صرفا دو زبان عربی و انگلیسی بکار رفته و از زبان کردی استفاده نشده است، وزارت داخله عراق را به نقض قانون اساسی این کشور متهم نموده اند. ماده چهارم قانون اساسی عراق زبانهای عربی و کردی را زبانهای رسمی دولت عراق در مکاتبات و اسناد اعلام نموده است. پاسپورتها نیز جز اسناد رسمی دولتی اند و عدم کاربرد زبان کردی در آنها نقض آشکار قانون اساسی عراق است. نمایندگان خواستار اصلاح فوری این اشتباه شده اند. این نمایندگان همچنین به چاپ پاسپورتها صرفا در بغداد اعتراض کرده و خواستار چاپ آنها در کردستان عراق نیز شده اند.

خبر سوم- ترکیه: تدریس زبان کردی در مدارس دولتی و خصوصی ترکیه

در ادامه رفرمهای تاریخی در ترکیه، اینبار حکومت این کشور با تقدیم لایحه ای به پارلمان ترکیه، در صدد است با تغییر موادی از قانون اساسی ترکیه، زبان کردی و دیگر زبانهای رایج در این کشور را به صورت درسی اختیاری در مفردات آموزشی مدارس دولتی و خصوصی ترکیه وارد کند. تاکنون تدریس زبان کردی فقط در درسخانه های خصوصی مجاز بود. این نخستین بار در تاریخ ترکیه خواهد بود که تدریس زبان اقلیتهای ملی مسلمان در مدارس ترکیه از تضمین قانون اساسی برخوردار خواهند شد.

خبر چهارم- ایران: تسریع روند فارسسازی ملل مسلمان غیرفارس توسط جمهوری اسلامی

دولت جمهوری اسلامی ایران به منظور سرعت بخشیدن به یکسانسازی ملی در ایران و فارسسازی ملل مسلمان غیرفارس در این کشور، از چند سال پیش اقدام به بازگشائی کلاسهای آمادگی یک ماهه به زبان فارسی پیش از شروع سال تحصیلی در مناطق ملی غیرفارس ایران کرده است. وزارت آموزش و پرورش یکی از نهادهای اصلی جمهوری اسلامی است که در جهت تسهیل سیاستهای استعماری این دولت در مناطق ملی، فراهم نمودن زمینه هایی جهت آمادگی کودکان غیرفارس ساکن مناطق ملی جهت ورود به مقطع آموزش ابتدایی فارسی زبان از طریق تعیین برنامه های فرهنگ کش مورد نیاز و صدور بخشنامه های محدود کننده را عهده دار است. همچنین بر اساس اخبار جدید براساس بخشنامه های سازمان بهزیستی تعلیمات ارایه شده به خردسالان در مهد کودکهای آذربایجان به زبان فارسی داده می شود و در صورت تخلف مربیان و گنجاندن آموزش به زبان تورکی در برنامه، مهد کودک در معرض توبیخها و تحریمهای جدی مالی و حقوقی قرار می گیرد. دولت جمهوری اسلامی در تبلیغاتی عوامفریبانه، دلیل اجرای این طرح استعماری شرم آور که صرفا به منظور نسل کشی فرهنگی و زبانی ملل غیرفارس در ایران انجام می شود را "مشکلات زبانی کودکان مناطق دو زبانه کشور حین ورود به مقطع آموزش ابتدایی، نرخ بالای تجدید کودکان طی سالهای اولیه آموزش ابتدایی، عدم تسلط کافی در برقراری ارتباطات به زبان فارسی و در دسترس نبودن تعداد کافی از مراکز پیش دبستانی" عنوان کرده است. حال آنکه یگانه سبب و علت العلل همه این بهانه ها، ممانعت جمهوری اسلامی از آموزش کودکان غیرفارس به زبانهای مادری و ملی خود، زیرپا گذاردن همه چارتهای بین المللی ناظر به حقوق بشر و مسئولیتهای دولتها در حفظ زبانها و فرهنگهای بومی، به هیچ شمردن قوانین و اصول اسلامی و عناد خیره سرانه جمهوری اسلامی اسیر در دام قومیتگرائی فارسی بر ادامه نسل کشی زبانی و فرهنگی و تشدید سیاست فارسسازی ملل غیرفارس ایران است.

اصلاحات انقلابگونه در افغانستان، عراق و ترکیه غیرانقلابی، وضعیت اسفبار در ایران انقلابی

ده سال پیش شنیدن اخبار مسرت آمیزی مانند آنچه از افغانستان، عراق و ترکیه نقل شد، غیر قابل تصور بود. اما امروز این سه دولت با قبول تنوع ملی و زبانی کشور و مردم خود، در همخوانی با نیازهای زمانه و در احترام به چارتها و قوانین بین المللی ناظر به حقوق بشر و مسئولیتها و وظایف دولتها در احترام و تضمین آنها، به انجام اصلاحاتی انقلاب گونه و بهبود و عادی سازی در عرصه حقوق ملی و زبانی ملل و اقلیتهای ملی ساکن در این دو کشور دست زده اند. بنیادیترین این اصلاحات و تغییرات پذیرش گام بگام تکثر ملی و زبانی و فرهنگی در این کشورها و تضمین برابری گروههای ملی و زبانی و فرهنگی و دینی در قانون اساسی شان، رسمیت دادن به زبانهای ملل و اقلیتهای ملی ساکن در عراق و افغانستان (همه زبانهای مناطق ملی در افغانستان و عراق) و دولتی نمودن برخی از آنها (پشتو و فارسی دری در افغانستان، عربی و کردی در عراق) و موظف نمودن دولت به حفظ و گسترش زبانها و فرهنگهای ملل ساکن در دو کشور مذکور از جمله از طریق کاربرد این زبانها در مدارس، اسناد رسمی، رسانه ها و ... است. البته در اجرای این اصلاحات – همانگونه که در دو خبر فوق دیده می شود- مشکلاتی وجود دارد، اما نهادهای مدنی، سیاسیون و فرهنگیان آگاه ملل ساکن در این کشورها با هشیاری، جدیت و پایداری اجرائات دولت را تعقیب و صدای اعتراض خود را به کوچکترین اشتباه و حق کشی، بدون هیچ گونه لاقیدی و اغماض بلند می کنند.

بر خلاف سه خبر مسرت بخش فوق، خبر چهارم از ایران بسیار تاسف آور است. این خبر نشان می دهد که جمهوری اسلامی ایران در مسیری بر خلاف کشورهای منطقه و کل جهان در راهپیمائی است. دولت جمهوری اسلامی ایران نه تنها تنوع ملی این کشور و مردمان آن و برابری ملتها، فرهنگها و زبانهای موجود در آنرا به رسمیت نشناخته و نمی پذیرد، بلکه به سیاستهای ضدبشری فارسسازی مردمان غیرفارس در ایران و نابود ساختن زبانها و فرهنگهای آنان شدت و وسعت داده است. در قانون اساسی جمهوری اسلامی زبان و خط قوم اقلیت فارس همچنان تنها زبان و خط رسمی است، مجمع تشخیص مصلحت نظام زبان قوم اقلیت فارس را رکن هویت ملی همه مردمان ایران شناخته و رهبر نظام جمهوری اسلامی خامنه ای، زبان مادری خود فارسی را رمز هویت ملی ایرانیان و همه چیز آنان، و ایران را کشوری فارسزبان گمان می کند. این دولت حتی با ابتدائی ترین و غیرسیاسی ترین خواستهای ملت ترک مانند تاسیس رسانه های سراسری ترکی و شروع آموزش به زبان ترکی در مدارس مخالفت می کند و در عوض برای تسریع روند فارسسازی آنها- همانگونه که در خبر فوق آورده شد- مدام به دسیسه سازی و توطئه پردازی مشغول است.

سیاسی شدن زبان ترکی

امروزه زبان و فرهنگ ترکی، در نتیجه سیاستهای انکار و تضییق جمهوری اسلامی ایران، خارج از اراده خود و به طرزی که هرگز شایسته و مستحق آن نیست سیاسی شده است. سیاسی شدن یک زبان، تبدیل شدن یک زبان به ابزاری مهم در سیاست روزمره می باشد. در حالیکه زبان، دین، هویت و فرهنگ می بایست در خارج از حیطه سیاست باقی بمانند. اینها حقوق مقدس افراد و جمعیتها هستند. اما متاسفانه در ایران قرن بیستم و در رابطه با زبان ترکی، این حق مقدس رعایت نشد و زبان ترکی در نظام آموزشی، در سیستم اداری و حقوقی، در عرصه حیات اجتماعی و در رسانه های عمومی ممنوع اعلام گردید، و در نتیجه این ممنوعیت، حتی سخن گفتن به ترکی به عنوان رفتاری سیاسی تلقی شد. امروز در ایران ادبیات ترکی نوعی مقاومت در برابر توتالیتاریسم و استبداد است. ادبیات عبری و ادبیات فرانسه نیز در مقاطعی از تاریخ خود چنین بوده اند. متاسفانه ترکان ایران و آزربایجان جنوبی هنوز خود و زبان و ادبیات خود را، هویت و میراث فرهنگی خود را در همچو مقاومتی پیدا می کنند.

زبان، به نیازهای احساسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی فرد پاسخ می دهد. اما زبان ترکی در ایران در طول قرن بیستم به سبب ممنوعیتهای موجود، از توسعه و تکامل در این عرصه ها بازماند، از روندهای معاصر در جهان دور نگاهداشته شد و به عنوان زبان جمیتی تجرید شده و بسته باقی ماند. امروز فراورده های ادب ترکی در مقایسه با گذشته با استقبال بسیار بیشتری مواجه می شوند، اما این استقبال هنوز با استقبالی که از آثار تالیف شده به زبان فارسی می شود قابل مقایسه نیست، و در میان پرتگاهی عظیم وجود دارد. از این حادثه البته نمی توان این نتیجه را گرفت که زبان و ادبیات ترکی ضعیفتر از زبان و ادبیات فارسی است، مطلقا. نمی بایست فراموش کرد که زبان ترکی از سوی دولت تحریم شده و کاربرد آن در عرصه های مهم حیات اجتماعی از جمله سیستم آموزشی، اداری، نظامی، تحقیقاتی، اقتصادی، رسانه های عمومی، هنری و ... ممنوع شده است. اکثریت ترکان ایران قادر به خواندن و نوشتن زبان ملی خود ترکی نیستند. زیرا از حق تحصیل به زبان ملی خود ترکی محروم نگاه داشته شده و زبان جانشین و قاتل فارسی با روشهای استعماری به آنها تحمیل شده است. با اینهمه سنت ترکی خوانی به تدریج در ایران در حال شکل گرفتن و توده ترکی خوان به سرعت در حال افزایش است.

ترکی نویسی: کاری سترگ مانند آفریدن از هیچ
زبان ترکی زبان مادری و ملی ترکان ساکن در ایران است. امروز کودکان ترک در ایران با زبان فارسی به عنوانی زبانی اجباری عموما در مهدکودکها و کودکستانها و دبستانها (در نبود مهدکودکها و کودکستانها و دبستانهای ترکی) و از طریق برنامه های رادیو و تلویزیونی فارسی (در نبود برنامه های مشابه رادیو تلویزیونی به زبان ترکی) آشنا می شوند. نظام حاکم بر ایران، کودکان ترک را نوعا تنها فارسی خوان و صرفا فارسی نویس می خواهد، آنها را این چنین تربیت می کند و از همه جهت با هویتی فارسی به بار می آورد. نسل گذشته روشنفکران ترک در آزربایجان جنوبی و ایران، بزرگانی چون صمد بهرنگی، غلامحسین ساعدی، رضا براهنی، فریدون توللی، مفتون امینی، عمران صلاحی، احمد شاملو و ... محصول چنین نظامی بودند و در نتیجه صرفا و یا عمدتا فارسی نویس بودند. حتی امروز نیز بسیاری از ترکان آزربایجانی در آزربایجان جنوبی، در دیگر نقاط ایران، در عراق و قفقاز به زبانهای دیگری مانند فارسی، عربی و روسی می نویسند، زیرا آنها نیز مانند غلامحسین ساعدی و رضا براهنی بر ترکی نویسی مسلط نیستند. اینگونه ترکان فارسی نویس را می توان به لحاظ زبانی، ترکان فارس شده قلمداد نمود. آنها هر چند در محاوره بتوانند ترکی محاوره ای را بکار برند، ترکهای به لحاظ زبانی آسیمیله شده هستند. با اینهمه این روشنفکران ترک، در آن شرایط کار درستی کردند و به فارسی نوشتند. آنها در دوران کودکی و نوجوانی خود هرگز از امکان تعلم و تحصیل به زبان ترکی برخوردار نشدند و بنابراین هیچگاه نمی توانستند قابلیت ترکی نویسی در دوران کودکی و نوجوانی را اخذ کرده باشند. آنها با فارسی نویسیشان میراث فرهنگی ملت ترک و مملکت آزربایجان را، نفس و هوای ترکی را، رنگ و سایه ترکی و مزه و رایحه ترکی را به زبان و ادبیات فارسی منتقل کردند و با این کار خود البته زبان فارسی را غنیتر ساختند. این کار و مسئولیتی بود که به همه حال آنرا عده ای می بایست بر دوش می گرفتند.

اما اکنون موقعیت زبان ترکی و شرایط داخلی، منطقه ای و جهانی بکلی متفاوت است. شرایط سیاسی و فرهنگی داخلی، منطقه ای و جهانی امکانات و گزینه های مساعد جدیدی را عرضه کرده که منجر به پدیدار شدن جنبش مردمی هویتخواه و برابری طلب در میان ترکان ایران و آزربایجان جنوبی شده است. از طرف دیگر زبان ترکی در ایران در اثر سیاستها و تدابیر درازمدت و همه جانبه دولت ایران وارد فاز مرگ زبانی شده و به سرعت در حال اضمحلال و نابودی است. دیگر فارسی نویسی روشنفکران خدمتی به انتقال میراث فرهنگی ملت ترک و مملکت آزربایجان به زبان و ادب فارسی نمی کند، بلکه صرفا در خدمت فارسسازی ملت ترک و مملکت آزربایجان عمل می نماید. هنگامی که زبان ملتی تحقیر و خوار شمرده شود، سرکوب گردد و با خطر از بین رفتن مواجه گردد، همه موظف به حفظ و پاسداری آنند. این مسئولیتی اخلاقی است و با سیاست و ایدئولوژی ارتباطی ندارد. این چنین است که به موازات تغییر مثبت شرایط و موقعیت خطرناک زبان ترکی، نسل جدید ترک در آزربایجان جنوبی و دیگر نقاط ایران به طرزی معجزه آسا شروع به ترکی نویسی و آفریدن آثار ادبی، فرهنگی، سیاسی و علمی خود به زبان ترکی کرده است. در ایران زبان فارسی دارای مدارس و دانشگاهها، فرهنگستانها، کتابخانه ها، سنت ادبیات معاصر، نقد ادبی، توده فارسی خوان و کانالهائی برای رسانیدن آثار فارسی به این توده فارسی خوان و سرمایه گذاریهای کلان و حمایت دولتی بی قید و شرط است. اما زبان ترکی از همه اینها محروم است. بنابراین ترکی نویسی روشنفکران فداکار ترک در شرایط فعلی ایران، صرفا نوشتن به زبان ترکی نیست، آفریدن ادبیات و زبان ادبی مدرن ترکی نیز است، تاریخ نویسی بلکه خلق تاریخ است. این پدیده، کاری سترگ مانند آفریدن از هیچ است. ترکی نویسی رفلکس وار روشنفکران نسل جدید ترک در آزربایجان جنوبی و ایران، در ضمن نوعی ایجاد علاقه و پیوند با صداهای در حال خاموش شدن دوران کودکیشان نیز است.

مساله صرفا زبانی نیست

زبان و فرهنگ ترکی، زبانی بسیار غنی و فرهنگی ریشه دار است. این زبان و فرهنگ دهه هاست که از سوی دولت ایران تحریم و ممنوع شده است. نابود ساختن زبان و فرهنگ ترکی، صرفا باعث فقیرتر شدن ایران خواهد شد. زیرا که این امر به معنی نابود ساختن میراث فرهنگی و زبانی که از آزربایجان باستان و آسیای میانه به امروزمان رسیده می باشد.

اما مساله صرفا زبانی نیست، در ایران فرهنگ ترکی نیز تحقیر و پست انگاشته شده است. مراجع رسمی و نویسندگان فارس پیوسته و بی انقطاع در حال تحقیر فرهنگ ترکی اند. این تحقیر کردن و خوار شمردن، بخشی از ایدئولوژی رسمی دولت ایران شمرده می شود. برای تربیت کردن نسلهای جدید با این ایدئولوژی، تاریخ، ادبیات، هنر و فرهنگ متناسبی آفریده و یا جعل شد و در همه اینها ترکان و هویت و زبان و فرهنگ ترکی تحقیر و خوار شمرده شد. در این فراورده ها که طبق نگرش رسمی دولت ایران بوجود می آیند انسان ترک، وحشی، غارتگر و جاهل و حتی به راحتی به حد حیوان تنزل داده می شود. در اینگونه آثار سیاست سرکوب دولتی جنبشهای ملل غیرفارس ایران در طول قرن بیستم در آزربایجان، گیلان، کردستان، مازندران، لرستان، عربستان، بلوچستان، قاشقایسان، لارستان، لرستان و ...، فارسسازی ملل غیر فارس ایران و جانشین ساختن زبان و فرهنگ و هویت ملی آنها با زبان و فرهنگ و هویت ملی فارسی در لفافه تحکیم وحدت ملی، گسترش آموزش همگانی، پیکار با بیسوادی، نهضت سوادآموزی، مدارس عشایری، سوادآموزی اکابر و ... به عنوان حرکت و اقدامی برای متمدن ساختن قبائل و وحشیان نمایانده می شود. این نگرش عینا همان نگرش کولونیالیست اروپائیان در مناسبت با بومیان آفریقا و هندوستان و خاور دور است. در برنامه های رادیو تلویزیونی دولتی فارسی، انسان ترک تبدیل به اراذل و اوباش و در لطیفه های فارسی به شکل احمق و نادان ترسیم می شوند. در جامعه ای متمدن و بافرهنگ این پدیده ها بسیار ناخوش آیند و غریب شمرده می شوند و به عنوان آپارتاید دولتی و نژادپرستی افشاء، طرد و محکوم می گردند، زیرا رفتار مدنی در ذات خود احترام به دیگری را نهفته دارد. حال آنکه در جامعه ایران و فرهنگ فارسی این گونه رفتارها کاملا عادی و نرمال تلقی می گردند.

زدودون حافظه تاریخی ملت ترک بخش دیگری از ایدئولوژی رسمی دولت ایران است. در این استقامت نام اسامی جغرافیائی تاریخی ترکی شهرها و روستاها و کوهها و رودها از ترکی به فارسی تغییر می یابد. حال آنکه این اسامی حکایت از تاریخی هزاران ساله دارند و به مردم در باره سرزمینشان، در باره فرهنگشان معلومات می دهند، به آنها در باره اینکه که هستند و چه هویتی دارند حس اعتماد به نفس و غرور می بخشند. دولت ایران با عوض کردن این چنین نامهائی با اسامی جدید بی ریشه فارسی، تاریخ و فرهنگ هزاران ساله ملتی را نابود می کند. جمهوری اسلامی ایران می باید دست از سر اسمهای ترکی بردارد و آنها را به حال خود رها کند.

علاوه بر آن در ایران تاریخ ترکی نیز قدغن شده است. ملت ترک و سرزمین آزربایجان از تاریخی چند هزار ساله برخوردار است. اگر جامعه فارس از این تاریخ ناآگاه و بی خبر است، جهان از آن از طریق سنگنوشته ها و سیاحان و تاریخ نویسان و مراکز تحقیقاتی و دانشگاهها و ... خبردار است. اما دولت ایران پس از انقلاب مشروطیت و بویژه پس از روی کار آورده شدن سلطنت پهلوی از طرف دولتهای استعماری غرب، سیاستی رسمی مبنی بر انکار رئالیته و واقعیت جامعه ایران را دنبال کرده و قومیتگرائی فارسی- پان ایرانیسم را به عنوان ایدئولوژی خود برگزیده است. پس از آن و تا به امروز دولت ایران پیوندهای خود را نه تنها از تاریخ ترکان آزربایجان و دیگر مناطق ایران، بلکه از تاریخ اعراب، کردها، بلوچها، ترکمنان و دیگر ملتهای ساکن در ایران نیز قطع نموده است.
www.turkiran.com


مهر آیینین بیری، مدرسه لرین باشلایش موناسیبتینه
اورتاق دیل مسئله سی
(آشاغی داکی یازی، استکهلم دا، مهر آیینین بیرنه حصر اولان سئمیناردا دانیشیق دیر)
 
یونس شاملی
مئهر آیینین بیری، مدرسه لرین آچیلیش گونو، اؤنوموزده دیر. تاسفلر اولسون کی هله ده ایرانداکی اوخوما و درس سیستمی کهنه، غیررئال، زیانلی و اکسترم (ایفراطی) فارس میلتچیلیگی اساسیندا قورلموش و او اساسدا دا بو گونه قدر دوام ائتمیش دیر.
 
بونا باخمایاراق کی، ایرانداکی اوشاقلارین ان آزی (یوزده آلتمیش) 60% ی مدرسه و مکتبی آنا دیلینده باشلامایب و حتی سایقیسیزلیق اوشاقلارین آنا دیلینه، اونلارین حیاتی بویو دوام ائمک ده دیر.
 
حقیقت بودور کی چوخونلوق دا اولان غیرفارس اوشاقلار مدرسه نین باشلاییش گونوندن اوخونان دیلی باشا دوشمه مگینه گؤره، هر زامان اؤزلرین سیخینتی دا  حیس ائدیرلر. اوشاقلار بیگانه بیر دیلده اؤرگنمه یه باشلایاندا، او دیلی بیلمه دیگینه گؤره، حتی اؤز بیلدیگی سؤزون، دئمگین ده، اوتانیر و بلکه اوتانجاقلیق بیر اؤزللیک کیمی او اوشاقلارین حیاتیندا ان سون یاشلارینا دک دوام ائدیر. بیر باشقا طرفدن، غیرفارس اوشاق مکتبی باشلایاندا، فارس دیلی ایله هئچ تانیش اولمادان، آئیله، محله، قوهوم-قونشو و یا اونون شهرینده دانیشمایان دیلی، اؤرگنمیه باشلاین اوشاق، اؤزون باشقا بیر فارس اوشاغی ایله برابر دَیرده، ارزیشده، گؤرمه دییی بیر حقیقت دیر. چون کو بو اوشاق مدرسه نین باشلانان گونلریندن و حتی باشلانان ایللرینده ده اؤزونده فارس بیر اوشاق لا رقابت حیسی اولا بیلمیز. چون فارس دیللی اوشاق درسلیگی اؤز آنا دیلینده باشلاییر، آمما تورک اوشاغی درسلیگی آنا دیلیندن یوخ، بلکه بیگانه بیردیلده، یعنی فارس دیلینده باشلاییر. بو نابرابر بیر باشلایشدیر. و نابرابر باشلایشدا او اوشاق نئجه اؤز فارس دیللی یاشیدلاری ایله رقابت ائده بیلر؟ بئله بیر وضعیت ده غیر فارس اوشاق حتی رقابته گیرمه دن بئله اؤزون اوتوزموش بیری کیمی حیس ائده بیلر. بونلار قیسساجا تورک اوشاغینین اؤز وطنینده و آرزو ائله مه دیگی حالدا، غیراینسانی و غیرمدنی تحصیل شرایطینه معروض قالماسینین رئاللاردیر.    
 
آمما بوغیر اینسانی و غیرمدنی سیاستین، یعنی آنا دیلینده یوخ، بلکه بیگانه دیلده تحصیل آلما فیکیرین کؤکو هاردادی؟ بو سؤزلره دیققت ائدین، ماحمود افشار تانینمیش پان فارسیست دئیرکی، «اگر آذربایجان خالقی، تورک دیللی درگی لری (روزنامه لری) راحاتجا اوخویابیلریسه و یا تورک دیلینده یاز بیلیرسه، داها فارس دیلینه نه احتیاجی وار؟»
او بئله دوام ائدیر؛ «... من ایسته ییرم کی فارس دیلینین اؤرگنمه سین اجباری، مجانی (پولسوز) و عمومی ائلسینلر و بو ایشین ایمکانلارین یارادسینلار... من شک ائله مدن بیلیرم کی  بو ایش زحمت سیز، پروبلم سیز و بیری اونونلا موخالیف اولمادان و حتی آذربایجانلی لار بو مسئله نی حیسس ائله مدن، اؤز ایستگیمیزه یئتیشه ریک و آذربایجانلی لار 50 ایلدن سونرا راحتجا فارس دیلینده دانیشاجاقلار. مسئله ایکی حالدان خاریج دگیل: آذربایجانلی یا ایرانلی دی و یا دگیل، ایرانی ایسه تورک اولابیلمز... آذربایجانلی لار اؤزلری قاباغا دوشوب و اؤز ملی دیللرین (یعنی فارس دیلین) یایسینلار و یواش یواش تورک دیلی که خارجی بیردیلدی گئتسین»  آینده مجله سی، یگانگی ایرانیان و زبان پارسی، ماهمود افشار
 
بونون معناسی آیدیندیر، فارس دیلینین گئنیشمه سی و یایلماسی، تورک دیلینین اؤلومونه احتیاج وار. تورک دیلی بیگانه سایلمالیدیر، آذربایجانلی ایسه آذربایجانلی نین جانینا دوشملی دیر و تورک تورک ایله ال به یاخا اولمالی دیر... نه اوچون؟ بوندان اوتور کی فارس دیلی داها چوخ اینکشاف ائدسین، فارس دیلی غیرفارس میلتلرین آراسیندا یایلسین، و یواش یواش تورک دیلی میدان چیخیب گئتسین.
 
آمما بو سیاست، یعنی غیرفارس دیللری فارس دیلینده اریتمه نین بهانه سی نه دیر؟ بهانیه گلنده دئیرلر؛ ایرانین بیرلیگی! بونو فارس اولترا ناسیونالیستلری و باشقا میلتلردن اونلارا قاتیلان ساتقین لار دئیب و اونو هر ایکی پهلوی دورونده دولت سیاستینه چئوردیلر. سونرا دا اسلام جمهوریتی او سیاستین وفالی دوامچی سی اولدو.
 
ایران دا فارس سیاستچی لرینین فیکرینجه، بیر اؤلکه ده، بیر مملکت ده نئچه رسمی دیل اولورسا او مملکتده بیرلیک اولاماز. فارس اولتراناسیونالیستلریندن توت او میلیته عاید، سول دوشونجه سی اولانلاردا، ، بو فیکره اؤز دامغالارین، موهورلرین ورورلار و بو فیکرایله ایران دا یاشایان ملتلری و او جمله دن فارس میلتین ده، امکانلارینا قدر قاندرمیشدیلار کی، ایلا بئله اولمالیدی، یوخسا ایران داغیلار...!
 
هربیر آیدن اینسانا بللی دیر کی بو سؤز یئریندن-دیبندن یالاندی و بو یالانی فارس سیاستچیلری یاخشیجا بیلیرلر. چون کی تمام دنیانین اؤلکه لری بیر نئچه سیندن سونرا، نئچه دیللی اؤلکلردیرلر. بو نا باخمایاراق بوگون دنیانین 61% (یوزده آلتمیش بیر) اولکه لر فدراتیو سیاسی سیستمی ایله ایداره اولورلار.
 
سون زاماندا ایراندا فارس اولتراناسیونالیست سیاستچیلرینه بیر پریشان حالیق اوز وئرمیشدیر. او پریشانلیق گئچن 20 ایلده، ایران دا یاشایان ملت لرین آیلماسی و اللخصوص آذربایجان خالقی و تورک میلتینین ایستکلری گئچن ایللرده مدنی عصیانا چئویریلمه سیندن قایناقلانیر.
 
ماحمود افشار، نقل ائله دیگیم سؤزلرده، 50 ایللیک بیر زامانی، تورک دیلینین محو اولماسینا، یئترلی گؤرورموشدور. آمما ایندی ایسه 80 ایل او فیکیرین حاکیمتلریندن گئچیر و بوگون ایران داکی سیاست بیر بویوک و اونودولماز مسئله نین قارشی سیندا دورور. و او دا؛ ایران دا یاشایان میلت لرین برابر حقوقلا یاشاماسیدیر. بو مسئله آکتوئل بیر شرایطه گلدیکده، گؤستریرکی، اریتمه سیاستی، اگر سه بعضی، گئچن 80 ایلده، فارس آپارتاید سیستیمینه قازانجلاری (موفقیتلری) وئریب و چوخلو غیرفارس اینسان فارسلاشیبدیرلار. آمما عمومیتده بو پروژه بوگون ایفلاس ایله قارشی قارشیا دورور. بابک قالاسینین قورولتایی و اینیشیلکی خردادین محتشم قیامی تورک و آذربایجانلی نین فریادینی هم ایراندا و هم ده بین الخلق اجتماعیاتیندا قالدیردی. ایندی داها آیدیندیر کی ایرانین سیاسی مدنی پروبلملرینه، آذربایجان، مستقیل بیر سیاسی قوه کیمی حسابا قویولماسا، حل اولونا بیلمز.
 
اریتمه سیاستی یا پلورالیزم
آمما بو پروبلم هانکی یوللارلا حل اولونمالی دیر؟
نئچه میلتلی و نئچه دیللی ایرانین مدنی فرهنگی مسئله سین حل ائتمگه 2 یول وار:
-                               بیرنجی، بیر اؤلکه، بیر دیل و باشقا دیللری ارتمه سیاستی و او یولدان مملکتده بیرلیگ قازانما
-                               ایکینجی یول، پلورالیزمی عمویتله رسمیته تانیما و بیرلیگی نئچه لیگین ایچیندن برپا ائتمک دیر.
 
بیرینجی یول گئچن هشتاد ایلده تجربه اولوندو. بو تجربه نین نتیجه سی، غیرفارس مدنیت لرین، فرهنگ لرین اؤلدورمه، او مملکتده بیر آزینلیغا اوستون استاتوس وئرمه و او اساسدا چوخونلوغو تحقیر و اهانتلی توخونوشا معروض قویما ایدی.
 
بیرینجی یولون تجربه سی، ایراندا یاشایان میلتلر آراسیندا آییرلیق و سویوقلوق، ملی بؤلگه لرده گرگینلیک و ملی دمکراتیک مبارزه نین داها گئنیش مه سی و اساسا ایران توپلومون سیاسی گرگیلیه ساری آپارماسی دی.
 
بیرنجی و تجربه اولدوغو متددا، اینسانی و مدنی حاقلارین ازیلمه سی، دمکراتیک ایستکلرین دایاندیرلماسی، و اساسیندا توپلومون اینکشافینین قارشیسیندا دورماسینا سبب اولموشدور
 
آمما ایکینجی یول، یعنی پلورالیزم (کی بوگون دونیانین مدرن اولکه لرینده اؤزونه محتشم یئر آچیبدیر) عمومیتله رسمیته تانینیرسا، ایراندا مدنیتلری اولدورمه یوخ، بلکه اونلارین اینکشاف ائتدیرمه سینه چالیشیلاجاقدیر.   
 
بو شیوه ده، هر بیر اینسان، هانکی دیله و هانکی  دینه باغلی اولورسا، تحقیر و اهانت یوخ، بلکه توپلوموندان اونا سایقی و سئوگی بسلنه جکدیر. سایقی و سئوگی حیس اولان وطن داش دا، عصیانا گرک گؤرمز.
 
نئچه دیللی ایران دا، پلورالیزم رسمیته تانینیرسا، دمکراتیک اینسانی و مدنی حاقلارا مانع تؤردیلمیز. و دمکراتیک پروسس او اؤلکه نین داهادا ایلرله مه سینه و قاباغا گئتمه سینه سبب اولور.
 
ایندی ایسه نئچه دیللی و نئچه میلتلی ایران دا، بیر دیللی مدنی سیستمین سونوجو آیدیندیر. بلکه بو تجربه یه باخان دا، پلورالیزمین حقانیتی داها چوخ اوزه چیخیر.  
 
اورتاق دیل مسئله سی
آمما پلورالیزمه گلدیکده، بیر جدی سوآلا جاواب تاپیلامالی دیر و او دا بو کی؛ اورتاق دیل مسئله سی ایراندا نئجه حل اولمالی دیر؟ منجه بو مسئله یه بیر رئال، عقلانی و زمانه ایله اویگون اولان بیر یول تاپمالییق.
 
اساسدا نئچه دیللی و نئچه میلیتلی اؤلکه لرده، دیل مسئله سی یالنیز دیل حاقی رسمیت تانیتما ایله حل اولمور. چون کی دیل حاقی رسمیته تانینیرسا، اونا معین دیلین صاحیب لری و معین ملییت اؤزونو سیاسی قوه کیمی حیاتا گئچیرمک ایستییر. و او سیاسی قوه اساسیندا، معین سویه لرده و تانینمیش قانونلار چرچواسیندا اقتصادیاتا، سوسیال مسئله لره و مدنیت و دیل مسئله سینه ایالتی بیر دولت سویه سینده پلان تؤکوب، توپلومون انکیشافا طرف اورگانیزه ائدیر. 
 
دیل عرصه سینده هر بیر رئال دوشونن اینسانا آیدیندیر کی، آنا دیلینده تحصیل آلما، ان مهم و ان اوستون یئری آلان بیر مسئله دیر. هر اوشاغا آنا دیلی، دیللرین آناسی دیر. او دیلن بنؤوره سی اوسته، باشقا دیللری بینا ائتمک اولور. بو اساسدا تمام اوشاقلار، و او جمله دن تورک اوشاغی، هر شئیدن اول اؤز آنا دیلینده تحصیل آلمالی دیر. چون کی بوگونکی تانینمیش علم و بیلیم بو حقیقتی آیدینجا گؤستریر و آنا دیلنین آغیرلیغین گوسترمک اوچون "بین الخلق آنا گونو" یارانیر.
 
بو اساسدا تمام مکتب لر، مدرسه لر هر بیر میلتین آنا دیلی اساسیندا قورولمالی دیر. باشقا بیر حقیقت بودور کی، ایرانداکی دیللر(تورکجه، فارسجا، کردجه، بلوچجا و عربجه) هم بیریاشییان بؤلگه ده، منطقه ده و همده دنیا سویه سینده تانینمیش دیللردیرلر. و گینده باشقا حقیقتی دئملیم کی قید ائتدیگیمیز دیللرین اساسیندا بوگون دولتچیلیک، ایالتی سویه ده (پاکستانین بلوچستانی و عراقین کردستانی کیمی) و یا مستقل فورم دا (آذربایجان جمهوریتی، عرب اولکلری، تاجیکستان و ترکمنستان کیمی) قورولموشدور. هانسی کی، ایران حاکمیتی و حتی اونون اوپوزسیونودا اولان قوه لر غیرفارس دیللری آشاغی سویه ده تانیتدیرماغا جهد گؤستریرلر.
 
اورتاق دیل مسئله سی بوگون فرقلی مدللر ایله حل اولموشدور. فرقلی مدللر طبیعی دیر کی فرقلی شرایط دن قاناقلانیرلار. بو اساسدا، اورتاق دیل مسئله سین 3 تانینمیش فورمادا گؤسترمک اولو و او مدللردن ایلهام آلاراق ایراندا کی شرایط ایله اویقون بیر شیوه نی سئچمک اولار:
 
1- سویس مدلی
بو مملکت ده اورتاق دیل آدینا بیرشئی یوخدور. سویس ده 4 رسمی  دیل وار. او اؤلکه ده، دیللر آراسیندا آیریم و فرق یوخدور و هر کس اؤز دیلی اساسیندا، بیر یا ایکی  باشقا دیل اؤرگشمک مجبوریتینده دیر و هراوشاق ایستر-ایسته مز ایکی و یا 3 دیلی، اختیاری اولاراق، اؤرگنملی دیر. بللی دیر کی هر بیر فعال وطن داشین بوگون صلاحیت لری اساسیندا ایش تاپا بیلر. هر بیرسویسلی کی ایکی و یا 3 دیله احاطه سی اولسا، بیر دیله احاطه سی اولان وطن داش،ایش تاپمادا، اونلا رقابته گیره مز. بو رقابت، آییله لری و اوشاقلاری ایکی و یا 3 دیلی اورگنمییه تشویق ائدلر. سویس بیر کنفدراتیو سیستمی ایله قورلموشدور.
 
2- هندوستان و پاکستان مدلی
بو اؤلکه ده، گینه ده آنا دیلینده تحصیل آلما، تحصیل سیستمی نین اساسلاریندان دیر. آمما اینگلیس دیلی، او اؤلکه ده کؤکو اولدوغونا گؤره، اورتاق دیله چئویریلمیشدیر. البته هندوستاندا، دمکراتیک قورومون اینکشافینا گؤره، او اؤلکه بو عرصه ده داها چوخ گئنش میشدیر و پاکستان ایسه غیر دمکراتیک بیر سیاسی سیستم چرچواسیندا اولدوغونا گؤره، غیر موثر بیر تحصیل سیستمی اساسیندا دیل مسئله سی حل اولونور. گینه ده بو اولکه لر فدرالیزم اساسیندا قورولموشدورلار. هانسی کی هندوستان دمکراتیک و پاکستان هله ده غیردمکراتیک بیرگئدیشات دادیر.
 
3- افغانستان و عراق مدلی
افغانستان و عراق دا، نئچه دیللی لیک مسئله سی حلین ده، ان سون سئچیلمیش شیوه دیر. افغانستان دا، تمام دیللر رسمیته تانیندی. آمما دیللرین استاتوس موقعی فرقلی ایدی. پشتون و دری دیللرینین هر بیری او مملکتین یوزده 30 دان چوخون تشکیل ائتمک اوچون افغانستانین اؤلکه بویو دیللری کیمی رسمیته تانیندی. آمما اؤزبک تورکجه سی، مملکتین یوزده 10 تشکیل ائتمک اوچون محلی بیر استاتوسا صاحب اولدو.
 
عراق دا شرایط داها فرقلی ایدی. عرب دیلی یوزده 80 یاخین جمعیتی تشکیل ائدن و کورد دیلی، جمعیتین یوزده 16 نی تشکیل ائتمک اوچون، اؤلکه بویو استاتوسا صاحیب چیخدیلار. آمما تورکمن لرین سایی آذ اولدوقلارینا و اونلارین سیاسی موقع لری قدرتلی المادیغینا گؤره محلی رسمیت تاپدیلار.
 
ایرانین دیل مسئله سی نئچه حل اولمالی دیر؟
آمما ایران مدلی؛
یوخاریدا ایشاره ائتدگیمیز اساس، ایراندا دا اؤزونه محتشم بیر یئر آچمالی دیر. و او اولکه دن یاشییان اینسان لار، اوشاقلار، هر بیر شئ دن اول، آنا دیلینده تحصیل آلمالی دیرلار، بیرینجی درسلیک دن، ان سون سوییه دک. مدرسه دن، یونورسیتیه دک. بو اساسدا تمام دیللر ایران دا رسمی استاتوس قازانمالی دیرلار.
 
آمما رئاللار گؤستریر کی ایراندا اولان تحصیل سیستمی، یوخاریداکی قید اولونان، 2جی مدل له 3نجو مدلین ترکیبندن یارانمالی دیر. بو معنادا کی؛
-                               دنیانین علمی اینکشافاتیندان، اونون ایلرله مه سیندن و تجربه سیندن اوزاق قالماماق اوچون،
-                               دنیانین بوگون واسطه چی و اورتاق دیلی اولاراق و هر بیر گنج وطن داشین تحصیل آلما و یا هربیر ایش مسئله سینه باغلی اؤلکه دن خارجه چیخیرسا دنیا واسطه چی دیل ایله تانیش اولماسی اوچون،
 
ایرانین تحصیل سیتیمینده، آنا دیلیندن سونرا، اینگلیس دیلینه آغیرلیق وئریلملی دیر.
 
باشقا طرفدن دن، عراق و افغانستان متدولاری ایراندا گئچرلی اولسالار، گله جک ایراندا ایکی دیل، یعنی تورک و فارس دیللری و بلکه ده اوچ دیل، یعنی تورک، فارس و کرد دیللری، گنل سویه ده، عمومی سویه ده دولت دیللرینه چئویرله بیلرلر. بو حالدا بلکه بلوچ ، عرب و باشقا دیللر محلی استاتوس قازانسین لار.
 
سونوج بو کی، تحصیل سیستمی اوشاغین آنا دیلینه سایقی، اونون اینکشافینا یول و مملکتین گئنیشمه سینه اوفوق آچمالی دیر. بو گونکو سیستم بو فاکت لارین قارشی سیندا دورور... بو ناگوره ده ایران دا گئنیش دگیشیلمک هر بر دمکرات اینسانین آرزو و ایستگی دیر.
 
بیر دمکراتیک، اوغورلو گلجک اوچون چالیشما، اوشاقلارین یولونا ایشق ساچیب، اونلاری بیر دیرلی اینسان کیمی یاشاداجاقدیر.
Yones_shemeli@hotmail.com
2007-09-21

تشکیل حزبی مسلحانه در آذربایجان، واقعی یا دسیسه عوامل اطلاعاتی جمهوری اسلامی؟
آیدین تبریزی
اخیرا خبری در برخی سایتهای آذربایجانی منتشر شده است (1) که از تشکیل یک حزب با رویکرد “مسلحانه” در آذربایجان خبر داده که به شدت مشکوک و غیر واقعی به نظر می رسد. دلایلی وجود دارد که به این احتمال قوت می بخشد که این اطلاعیه توسط عوامل اطلاعاتی حکومت و برای بدست آوردن بهانه برای سرکوب شدیدتر حرکت ملی آذربایجان که کاملا مدنی و مسالمت آمیز فعالیت می کند، منتشر شده باشد. تناقض های بسیاری در این بیانیه وجود دارد.

1) با وجود اینکه این بیانیه در روز اول مهرماه و به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید منتشر شده، اعلامیه فقط به زبان فارسی نوشته شده است؟! در حالیکه روال معمول در حرکت ملی آذربایجان استفاده از بیانیه های دو زبانه است که همزمان به فارسی و ترکی نوشته می شود.

2) تناقض دیگر در نام این حزب است که تنها بخشی است که به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده ولی آشکارا انتخاب نام آن نشان دهنده عدم تسلط نویسندگان آن به زبان ترکی آذربایجانی است. چرا که نام “آذربایجان میللی پارتیسی - گونئی” که ترجمه آن به فارسی “حزب ملی آذربایجان – جنوب” است چندان مفهوم صحیحی را بیان نمی کند در حالیکه چنین اسمی می توانست به شکل صحیح تر ” گونئی آذربایجان میللی پارتیسی” نوشته شود.

3) این چگونه حزبی است که نه آرمی دارد، نه سایتی اینترنتی دارد که در آن اساسنامه اش را قرار داده باشد و مواضعش را بیان کند… این حزب چگونه می خواهد با مردم ارتباط برقرار کند آیا همیشه می خواهد اطلاعیه هایش را در سطح شهرها پخش کند؟! در خبرها آمده است که این اطلاعیه به شکل وسیع در شهرهای مختلف آذربایجان منتشر شده، اگر عوامل اطلاعاتی خود دخیل نبوده اند چگونه نتوانسته اند پخش کنندگان این اعلامیه ها را شناسایی کنند؟!

4) در اطلاعیه آمده است که : “سالیان سال است که هویت ترکی آذربایجان و مرزهای تاریخی آن مورد تحریف واقع شده است. خاک مقدس آذربایجان در پس زد و بندهای مختلف، به مناطق همسایه ملحق شده، و یا به دست اشرار مهاجر با تغییر جمعیت مواجه شده اند.” در اینجا نویسندگان این اطلاعیه آشکارا تلاش دارند تا با “اشرار مهاجر” نامیدن هموطنان غیر ترک در آذربایجان، دودستگی و دشمنی را بین ملیتهای غیر فارس و بویژه کردها و ترکها ایجاد کند که جز به نفع حکومت مرکزی نخواهد بود. همچنین ادعاهای ارضی نسبت به تکه های جدا شده از آذربایجان که شامل کشورهای منطقه و بویژه جمهوری آذربایجان و ترکیه نیز می شود، در جهت ایجاد دشمنی در کشورهای ترک زبان منطقه با حرکت ملی آذربایجان است.

5) با توجه به سابقه اطلاعیه های دروغین از سوی منابع ناشناس به عنوان مثال ادعای تشکیل ارتش آزادیبخش آذربایجان و یا اخبار جعلی مانند خبر سوزاندن کتابهای فارسی در آذربایجان که هیچ یک از فعالین سرشناس آذربایجانی از هویت و ماهیت منتشر کنندگان این اطلاعیه ها خبری ندارند، این احتمال بسیار قوی است که این اطلاعیه نیز با هدف مخدوش کردن چهره دموکراتیک و مسالمت آمیز حرکت ملی آذربایجان و از سوی عوامل اطلاعاتی حکومت و در ابعاد وسیع در شهرهای آذربایجان منتشر شده باشد.

اعتراضات مدنی و مسالمت آمیز مردم آذربایجان در خرداد ماه سال 1385 که بزرگترین حرکت اعتراضی پس از استقرار جمهوری اسلامی بود، چنان لرزه ای بر اندام حاکمان اسلامی و بخشهای تمامیت خواه اپوزوسیون خارج نشین انداخت که مبارزه مسلحانه مستمر گروههای شبه نظامی کرد و بلوچ در چند سال اخیر هرگز نتوانسته بود چنان تاثیری داشته باشد که آن چند روز داشت. مردم آذربایجان به خوبی راه مبارزه مدنی و مسالمت آمیز را می شناسد و پیشرو تمام حرکتهای آزادیخواهانه یکصد سال اخیر از مشرطیت به این سو بوده است و همه تمامیت خواهان به خوبی می دانند که مردم آذربایجان اراده خود را به کرسی خواهد نشاند بنابراین تلاش مذبوحانه ای برای منحرف کردن این حرکت به سمت رادیکالیسم و ترور و خشونت دارند که هرگز در تاریخ معاصر آذربایجان جایگاهی نداشته است.

دنیای امروز به سرعت تغییر کرده و شیوه های قدیمی کارکرد خود را از دست داده است. اگر در گذشته مبارزه مسلحانه موفقیت آمیز بوده و به عنوان مثال انقلاب مشروطه با شاخه های نظامی به پیروزی رسید، در دنیای امروز حکومتهای مرکزی با استفاده از سلاحهای پیشرفته و دستگاه جاسوسی منسجم، قادر به سرکوب هر حرکت مسلحانه ای هستند و در دنیای امروز و بویژه پس از حادثه یازده سپتامبر، مبارزه با تروریسم به یک مساله اساسی برای تمام دولتها تبدیل شده و هر حکومتی می تواند مجوز سرکوب حرکتهای مسلحانه را با تروریست نامیدن آنها بدست آورد و دست گروههای مدافع حقوق بشر را نیز ببندد. به عنوان مثال اگر حزب چریکی پ ک ک در ترکیه نبود، مطمئنا کردها با کمک فشار اتحادیه اروپا به راحتی می توانستند بسیاری از خواسته هایشان را حتی خودمختاری داخلی را نیز به دولت ترکیه تحمیل کنند ولی وجود پ ک ک این امکان را به ترکیه داده است که با توسل به مبارزه با تروریسم، در اعطای حقوق کردهای ترکیه با کندی و به تدریج عمل کند و در مقابل اعتراض دولتهای اروپایی و سازمانهای حقوق بشر، مستندات فعالیتهای تروریستی پ ک ک را نشان دهد و آنها را وادار به سکوت کند.

به همین دلیل است که قبل از قیام مسالمت آمیز مردم آذربایجان، نه حکومت و نه اپوزوسیون خطری از جانب ملیتهای غیر فارس احساس نمی کردند و حتی اپوزوسیون با عباراتی مانند “مردم غیور کرد” از مبارزه مسلحانه چریکهای شبه نظامی کرد حمایت می کردند چون آنها خوب می دانستند که در فردای تغییر حکومت آنها به راحتی مجوز سرکوب گروههای شبه نظامی را هم از مردم داخلی و هم از دولتهای خارجی به بهانه مقابله با تروریسم بدست خواهند آورد و از گروههای شبه نظامی کرد به عنوان ابزار موقت سوء استفاده می کردند تا مزاحم جمهوری اسلامی شوند، اما با قیام مردم آذربایجان ورق برگشت و حتی همان “مردم غیور کرد” نیز مورد بی مهری اپوزوسیون قرار گرفتند، چون دیگر حرکتی شروع شده بود که قابل سرکوب نبود.

فعالین حرکت ملی آذربایجان باید کاملا هوشیار باشند و متوجه حیله های دشمنان حقوق ملیتها در ایران باشند و بدون مطمئن شدن از منابع بیانیه های منتشر شده، در انتشار آنها با احتیاط عمل کنند. بعید نیست که فردا عوامل اطلاعاتی حکومت که چنین اطلاعیه هایی را منتشر می کنند، چند بمب صوتی کم قدرت را نیز در آذربایجان منفجر کنند و با انتشار بیانیه های بی نام و نشان و ناشناس، مسئولیت آنها را هم به گردن حزب قلابی فوق الذکر بیاندازند تا بتوانند، همانند اهواز و بلوچستان، چوبه های دار فله ای را در آذربایجان نیز برپا کنند و جوانان بی گناه آذربایجانی را برای زهر چشم گرفتن از دیگران، اعدام کنند. مردم آذربایجان یک اقلیت کوچک نیست که برای رساندن صدای خود به جهانیان نیاز به انفجار بمب و ترور و خشونت داشته باشد. مردم آذربایجان با مبارزه مدنی خود بیشترین تاثیر را در شناساندن حقوق پایمال شده غیر فارسها در ایران در مجامع بین المللی داشته است که دهها بمب و گروه شبه نظامی دیگر در سالهای پیش هرگز نتوانسته بود بخش کوچکی از این تاثیر را نیز داشته باشد. برای اولین بار در تاریخ سیاسی معاصر ایران، سیاستمداران مطرح دنیا به صراحت سخن از غیرفارس بودن نیمی از جمعیت ایران به میان آوردند (2) و این مساله در محاسبات سیاسی مربوط به آینده ایران به صورت جدی مطرح گردیده است. انحراف حرکت ملی آذربایجان به سمت حرکتهای مسلحانه و تروریستی، این دستاورد عمده را کاملا بر باد خواهد داد و دست جمهوری اسلامی را در اعدام و کشتار مردم بی گناه باز خواهد گذاشت و نیروهای اپوزوسیون تمامیت خواه نیز خواهند توانست با توسل به بهانه مبارزه با تروریسم، حقوق بشری غیر فارسها در ایران را همانند هشتاد سال اخیر پایمال کنند.
(1): http://www.11007.baybak.com/?p=2739

(2): سخنان جرج بوش در یک مصاحبه مطبوعاتی: ” پیش از همه، شما حتما درک می کنید که ایران یک ملت اکثرا شیعه است. اما کاملا جالب است که بدانید تنها 50 درصد از آن ملت، فارس هستند. بخش بزرگی از ایران، آذری ، بلوچ و دیگر ملیتها (اصطلاح انگلیسی اش ” other kinds of nationalities “) هستند که کشورشان را تشکیل می دهند.”
” First of all, you do understand Iran is a Shia nation primarily . Interestingly enough, though, only 50 percent of the nation is Persian. A great portion of Iran is Azeri, Baloch, other kinds of nationalities make up their country .”
http://www.standardnewswire.com/news/86294972.html

به مناسبت اول ماه مهر، روز بازگشایی مدارس در ایران
تبعیض جنسی در کتاب‌های درسی*

اسد سیف

کتاب‌های درسی به عرصهٌ آموزش سلطه مرد بر زن بدل شده است. آنچه در این دروس اعتبار می یابد، قدرت و خلاقیت مرد است و آنچه به هیچ انگاشته می شود، زن است که در چارچوب سنت و روابط سنتی، نکبت‌بار به زندگی ادامه می دهد. جمهوری اسلامی توسط کتاب‌های درسی، نقشِ دانش‌آموزان در جامعهٌ فردا را به آنان القاء می کند ...
اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
سه‌شنبه  ٣ مهر ۱٣٨۶ -  ۲۵ سپتامبر ۲۰۰۷

به مناسبت اول ماه مهر، روز بازگشایی مدارس در ایران

تبعیض جنسی در کتاب‌های درسی*
اسد سیف
این روزها در ایران و بسیاری از کشورهای خاورمیانه، موضوعاتی چون مدرنیته، جامعه مدنی، دمکراسی و حقوق بشر، توسعه سیاسی و اقتصادی، جدایی دین از دولت بحث روز است. در کشور ما، با گذشت بیش از ۱۵۰ سال از ورود دنیای تجدد و مدرنیت به آن، این واقعیت روز به روز آشکارتر می شود که: جامعه ما بسیار سطحی به این مسائل پرداخته است. در نتیجه، مشکل چون سابق همچنان پابرجاست. این نیز، سرانجام پس از سال‌ها کشمکش و ستیز، به اثبات رسید که: تحول به سوی مدرنیته و تجدد گریزناپذیر است. ستیز کور و بی‌حاصل با بنیادهای فکری و مظاهر اجتماعی و دست‌آوردهای فرهنگی و سیاسی تجدد نمی تواند راهگشای بن‌بست‌های جامعه در عرصه‌های مختلف باشد. دیگر نمی توان با هیولا ساختن "غرب" جامعه را مرعوب کرد.
تکامل سرمایه‌داری تنها شکل‌گیری طبقات جدید را به همراه نداشت. مسائل اجتماعی نوینی که در این روند پدید آمد، شکل‌گیری گروه‌های تازه‌ای را ایجاب کردکه همگام با تحولات ساختار زندگی اجتماعی، جنبش‌های اجتماعی نوینی را نیز با خود داشت. مسئلهٌ زن و جنبش زنان از جمله این تحولات است. زنان که همپا با مردان برای دست‌یابی به عدالت اجتماعی وارد میدان مبارزات سیاسی شده بودند، پس از مدت زمانی، در کنار این هدف، کسب حقوق برابر با مرد و مبارزه با نابرابری جنسی را نیز در شمار اهداف مبارزاتی خویش قرار دادند.
یکی از شیوه‌های سامانهٌ مردسالاری برای بقای خویش، بکارگیری سیاستِ جداسازی است. جدا نگاه داشتنِ زنان از مردان و محدود کردن فعالیت‌های اجتماعی زنان باعث می شود تا آنان ریشه‌های مشکلات زندگی خود را جدا از روابط اجتماعی و در نتیجه، تنها در محدودهٌ زندگی شخصی و خانوادگی ببینند. زنانِ جدا نگاه‌داشته شده از زندگی اجتماعی، توان تحلیل ریشه‌های اجتماعی مشکل خویش را ندارند. این زنان اگر مشکل خویش را حاصل و یا نشانی از بدشانسی خود به شمار نیاورند، به این نتیجه خواهند رسید که بی‌کفایت هستند. و یا حداکثر این‌که، مشکل حاصله امری است طبیعی.
امروزه از منظر جنسیت بسیار سریع و آسان می توان به ماهیت دولت‌ها و نیروهای سیاسی پی برد و از چگونگی نگرش آنها به این موضوع، جایگاه و صف آنان را در استبداد و سنت و یا دمکراسی و تجدد تشخیص داد.
از واژهٌ "تبعیض جنسی" پندار و کرداری را در نظر داریم که بر اساس آن زنان فرودست‌تر از مردان قلمداد می شوند و مردان بر آنان تسلط دارند. زن در این بینش کم‌ارزش‌تر از مرد است و مرد با اعمال و رفتار و پیشداوری‌های خود می کوشد، ایدئولوژی ویژه‌ای را بر جامعه حاکم گرداند: ایدئولوژی مردسالاری.
ایدئولوژی مردسالارانه حامی بی قید و شرطِ سلطهٌ مردان بر زنان است. جامعهٌ مردسالار، برای جنسیت، جامعه‌ای قطبی‌شده است. همه چیز به زنانه و مردانه تقسیم می شود. بر این اساس جنس‌ها از کلیشه‌ها پیروی می کنند و حاضر نیستند دیوار کلیشه را فرو ریزند. این کلیشهٌ تبعیض‌آمیز بر تمامی عرصه‌های جامعه، از محیط آموزش و پرورش گرفته تا کار و زندگی خانوادگی، حاکمیت دارد و اعمال نفوذ می کند. قوانین و رفتار حاکم بر جامعه، خود در عمل، مردم را در دست‌یابی عمومی به کار و ارزش یکسان باز می دارد. استعدادها نه به میل فردی، بل به سلیقهٌ جامعه انتخاب می شوند. جامعه عواطفی را می کشد تا رفتاری را چیره و غالب گرداند.
جامعهٌ سنتی جامعه‌ای است که در آن نابرابری بین گروه‌های انسانی موجود است. و مردسالاری حاکم، با شیوه‌های گوناگون، با توجه به نیاز خویش، زنان را از ابزار قدرت و کسب استقلال اجتماعی محروم و طرد می کند. در چنین جوامعی حربه "اخلاق" همیشه کاربرد دارد و وسیله‌ای بوده و هست، برای اِعمال نیات مردسالارانه.
در جامعهٌ سنتی، اخلاق سنتی و وجدانِ مردسالارانه از طریق خانواده، دولت، افکار عمومی، مذهب و آموزش و پرورش بر جامعه تحمیل می شود.
اخلاق سنتی، به مثابهٌ پاسدارِ بی قید و شرطِ عدم تنوع در زندگی افرادِ جامعه و به ویژه زنان، در اصل، راه را بر هر چون و چرا، بر هر تفکر و تخیل می بندد. اخلاق سنتی ارزش‌های کلیشه‌ای جامعه را، پیوسته با خود دارد.
اخلاق سنتی، از همان بدو تولد، از خانواده به کودک منتقل می شود. این اخلاق در مدرسه، از طریق کتاب‌های درسی و مواد آموزشی، به او یاد داده می شود و در نتیجه به یکی از ارزشهای جامعهٌ مردمحور بدل می شود.
از آموزش می توان به عنوان یکی از ابزار توسعهٌ اقتصادی و فرهنگی کشور نام برد. عارضهٌ بی‌سوادی و غلط‌آموزی را، به ویژه در مورد زنان، می توان در کشورهای "عقب‌مانده" به خوبی مشاهده کرد. امروزه دیگر بر عالمان علوم اجتماعی روشن است که، نمی توان بر عللی چون رابطهٌ متقابل میان سطح آموزش و مسائلی چون فقر و تبعیضِ جنسی، در عدم توسعهٌ جامعه، چشم پوشید. [۱]
در دنیای معاصر بر هیچ جامعه‌ای پوشیده نیست که کتب و مواد درسی مدارس و همچنین کتاب‌های کودکان و نوجوانان، دارای نقش اساسی در آموزش و انتقال هنجارها، ارزش‌ها و عقاید است. بیهوده نیست که ادبیات کودکان را در شمار مصالح آموزشی محسوب می دارند.
در بینش حاکم بر کتاب‌های درسی هر کشور، ایدئولوژی حاکم بر آن کشور پنهان است. از این منظر، دولت در ایران، سرچشمهٌ اصلی ستم بر زن و تبلیغ تبعیض جنسی است. از دیدگاه تفکر حاکمیت است که آزادی عمل زنان و چارچوب فعالیت‌های آنان تحت سلطهٌ مردان محدود می شود. مردان با امکانات اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بی حدی که دارند، عملاً راه هرگونه فعالیتی را بر زنان در خارج از محدودهٌ خانه می بندند. جمهوری اسلامی در متون آموزشی خود، در کتاب‌های درسی، فرودستی زنان را تحتِ عناوینِ طبیعی، امری اجتناب ناپذیر می نمایاند.
اگر بپذیریم که نظریه شیوه را تعیین می کند و اساس جامعه بر نظریه‌ها استوار است، آن‌گاه می توان بهتر به جهان‌بینی حاکم بر جمهوری اسلامی و چگونگی اعمال نظرهای تبعیض جنسی آن بر کتاب‌های درسی پی برد.
جمهوری اسلامی، اگر چه بسیاری از نظریه‌های تبعیض جنسی حاکم بر جامعه و بالتبع کتاب‌های درسی را از روابط سرمایه‌داری حاکم بر جهان به ارث برده، ولی روابط مردسالارانه و بینش سنتی و مذهبی آن، خود علت تشدید حضور این نگرش است. به روایتی دیگر تبعیض جنسی حاکم از تلفیق دو نظام مردسالاری مذهبی و سرمایه‌داری منتج شده است. این را نیز باید در نظر داشت که: مردسالاری تنها به شکل سنتی اعمال نمی شود. سرمایه‌داری خود در تغییر و تلفیق آن با جامعهٌ روز نقش ویژه و موثری دارد.
در متون درسی، هم‌چون جامعه، زنان بازیگران و نقش‌آفرینان متنی از زندگی اجتماعی هستند که از پیش برایشان در نظر گرفته شده است و آنان حق اعتراض به آن را ندارند. مرد سلطهٌ خویش را اعمال می کند و زن رنج و تحقیر را تجربه می کند. در همین رابطه، این را هم باید به یاد داشت که: تفاوت و ارزش حقوقی میان آدمیان در میزان قدرت و ثروتی است که از جامعه به آنان تعلق دارد و یا تعلق می گیرد. با نگاهی به جامعه ایران و روابط حاکم بر آن، به خوبی می توان دریافت که زن در آن، به همان نسبت که فرودستان جامعه در برابر حاکمیت بی قدرتند، فاقد قدرت است. جامعهٌ ایران در کلیت خویش از مردان و تفکر مردانه تشکیل شده و زنان تنها اجزاء حاشیه‌ای آن هستند.
اگر بپذیریم که اجتماعی شدن کودکان از همان سنین پایین آغاز می شود، پس به نقش آموزش‌های کلیشه‌ای نیز باید توجهی خاص مبذول داشت. در جوامعی چون ایران، پسر از بدو تولد، سروری و مقام برتری را نسبت به فرزند دختر داراست. این نقش در سال‌های بعد، با ورود کودک به مدرسه، با توجه به متون   و مواد آموزشی، پی گرفته، ادامه می یابد. در این روند، شخصیت زن از همان ابتدا تا آن حد بی‌اعتبار می شود که اثرات منفی آن هیچگاه از بین نخواهد رفت.
با این تفاصیل، با نظری بر کتاب‌های درسی، سعی خواهد شد تا موضوع مستند و ملموس‌تر پی گرفته شود.  
هدف این نوشته، بررسی کوتاهی است در کتاب‌های درسی ایران. در این بررسی کوشش شده است تا جوانب مختلف تبعیض جنسی، در مواد و متون آموزشی کشور پی گرفته شود. ابزار کارم در این تحقیق ۲۱ کتاب درسی دورهٌ دبستان و چهار کتاب درسی دورهٌ اول متوسطه بوده است. با این توضیح که از مجموع بیست و دو کتاب دورهٌ دبستان، کتابِ فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی سوم را در اختیار نداشتم. از دورهٌ اول متوسطه نیز کتاب فارسی آن را انتخاب کرده‌ام. و کتاب جامعه شناسی سال سوم آموزش متوسطه را هم به عنوان یک نمونه برگزیده‌ام. طبیعی است که کتاب‌های درسی مورد این   بررسی را می توان از جوانب دیگر نیز پژوهید، کاری که لازم است و باید انجام پذیرد. [۲]
در نخستین دور از بررسی، موضوع مورد بحث را می توان در دو محور دنبال نمود: تبعیض جنسی در خانواده و تبعیض جنسی در اجتماع.
تبعیض جنسی در خانواده
چگونگی و میزان توسعهٌ یک کشور را می توان از میزان مشارکت زنان در اقتصاد آن کشور بازشناخت. این امر رابطه‌ای مستقیم با حضور زن در ارکان فعالیت‌های اجتماعی و حضور در مراکز قدرت سیاسی کشور نیز دارد.
در تمامی جوامع سپری‌شده، خانواده همیشه تنها ساختاری بوده است که زنان به آن تعلق داشته‌اند. در چنین جوامعی، زن نه تنها حق هیچ گونه تصمیم‌گیری در مسائل اجتماعی را ندارد، بل که حضور او در جامعه سئوال‌برانگیز است. در جامعهٌ سنتی، پدر، برادر و یا شوهر حافظ منافع زن است.
در فضای حاکم بر کتاب‌های درسی ایران نیز، هم‌چون جامعه، خانواده تنها اجتماعی است که زن می تواند در آن مورد توجه قرار گیرد. در این "اجتماع"، زن وظیفه پشتیبانی و اطاعت از پدر، شوهر و فرزندانش را بر عهده دارد، برایشان دل می سوزاند، موقعیت لازم را جهت آسایش تن و آسودگی خیال آنان فراهم می آورد و تنبیهاتشان را فروتنانه پذیرا می شود.  
حاکمان جامعه سنتی به خوبی می دانند که، کلیشه‌ها در ذهن کودک موثرتر از ذهن یک بزرگسال است. بر این اساس آنان از طریق کتاب‌های درسی، از ابتدای ورود کودک به مدرسه، نگرش تبعیض‌آمیز را، به ویژه در عرصهٌ تبعیض جنسی، در او نهادینه می کنند.‌ دانش‌آموز از همان آغاز می آموزد که چه کسانی را به دیدهٌ تحقیر باید بنگرد و احترام خویش را نثار کدامین کس بنماید. چه صفت‌هایی را در خود بپرورد و از چه امتیازاتی بهره‌مند شود.
جامعهٌ سنتی از طریق متون درسی، افکار را به یک سمت هدایت می کند و طبیعی است که کودک پرورش‌یافته در این جامعه، انسانی تک‌بعدی و یک‌سو‌نگر باشد. از همان بدو تولد به دختر گفته می شود که او به جنس ضعیف و لطیف تعلق دارد، پس فرودست‌تر است.
کتاب‌های درسی به عرصهٌ آموزش سلطه مرد بر زن بدل شده است. آنچه در این دروس اعتبار می یابد، قدرت و خلاقیت مرد است و آنچه به هیچ انگاشته می شود، زن است که در چارچوب سنت و روابط سنتی، نکبت‌بار به زندگی ادامه می دهد. جمهوری اسلامی توسط کتاب‌های درسی، نقشِ دانش‌آموزان در جامعهٌ فردا را به آنان القاء می کند.
در نمودار جامعهٌ الگو در کتاب‌های درسی، بر عکس جوامع پیشرفته که تربیت دانش‌آموز را بدون هیچ کلیشه‌ای مد نظر دارند، ابتدا دختر و پسر را از هم جدا نموده و آنگاه برای هر کدام تصمیمات تربیتی ویژه‌ای   پیش می گیرند. به عبارت دیگر به جای تربیت کودک، تربیت پسران و تربیت دختران را سازماندهی می کنند. در این نوع از تربیت، دختر همسر و مادر شدن، آشپزی و خانه‌داری می آموزد و پسر کار در بیرون از خانه و چگونگی حمایت از همسر و سرپرستی او را.
نقش زن ایرانی در کتاب‌های درسی محدود است به، همسر شدن، مادر شدن، خواهر بودن، خانه‌دار گشتن. سایهٌ کم‌رنگی از معلم شدن در چند تصویر از کتاب‌های درسی نیز به چشم می خورد.
زن در ایران هنوز در کلیشه‌ای قرار دارد که از این نگرش، او صاحب احساس ویژه و وظیفهٌ منحصری است. زن، مادر و یا کدبانویی است فداکار که از خود می گذرد تا مردان خانه و جامعه‌اش ببالند و بشکوهند و بنازند و بمانند. جامعه مردسالار مادر را گرامی می دارد، نه به این سبب که زن است و انسان، بل که الگویی است برای دختران که تا مادر بشوند و در اصل از جامعه به دور بمانند.
نقش انفعالی زنان در مسائل خانوادگی، نه تنها از طریق متون درسی، بلکه از سوی تمامی رسانه‌های دولتی و نشریات سنت‌گرا، تبلیغ می شود.مردان خانواده در تمامی مسائل خانواده، همچون جامعه، تصمیم‌گیرنده هستند و زنان، حتا بی آنکه خود بخواهند، موافق و مجری تصمیمات آنان. اقتدار مردسالارانهٌ حاکم، پیوسته راهنمای زندگی زنانی است که هیچ قدرتی در تفکر و تصمیم ندارند.
در این نباید شک روا داشت که: مرکز اِعمال تبعیض جنسی، خانواده است. عامل انتقال و گسترش تفکر مبنی بر تبعیض جنسی نیز همین مرکز است. اگر چه عملِ ارزش‌گذاری بر کار مرد و زن را جامعه برنامه‌ریزی می کند، ولی در این مرکز است که نتیجه گرفته می شود: کار مرد ارزش بیشتری دارد، چون پول‌آور است و کار خانگی، با اینکه مدت زمان بیشتری می طلبد، فاقد ارزش است، چون پول‌ساز نیست.
از چنین بینشی است که پدر برتر می شود، به ریاست خانواده ارتقا می یابد و نان‌آور خانه محسوب می شود. مادر اما، زن است و فرودست، همسر است و وابسته و در نهایت به دور از حقوق اجتماعی. در همین شرایط است که هویت جنسی کودکان شکل می گیرد. دختر نقش مادرانه را بر می گزیند و پسر خود را برای ریاست خانواده آماده می سازد. بیهوده نیست که در جامعه ما، آنگاه که پدر بی آن که صاحب فرزند پسری باشد، بمیرد، خانواده را بی سرپرست می نامند. و چنین است که فرزند پسر صاحب ارزش اجتماعی می شود.
بر اساس سنت و در چارچوب اخلاق اجتماعی، والدین خود در محرومیت دختران نقش بزرگی دارند. آنان خود نمی خواهند که دختران در اقتصاد خانواده و در مقیاس بزرگ‌تر، اقتصاد کشور، مشارکت داشته باشند. عدم توانایی زن یکی از پیشداوری‌های متدوال است که جامعهٌ مردسالار آن را تبلیغ می کند.
در جامعه چنین تبلیغ می شود که کارِ با ارزشِ مرد به نفع تمامی اهل خانواده است و اگر زن به کارِ بی‌اهمیتِ خارج از خانه تن در دهد، اساس و استحکام خانواده خلل پذیرفته، درهم می ریزد.
فرزند دختر رشد می کند تا عروس خانواده‌ای دیگر و نهایتاً مادر شود. فرزند پسر اما بر عکس باید نقش گردانندهٌ اقتصاد خانواده را بر عهده بگیرد. پس می بینیم که والدین برای آیندهٌ شغلی دختران سرمایه‌گذاری نمی کنند. دختر صاحب ارزش کم‌تری به نسبت پسر در خانه و جامعه است. در این رابطه است که شاهد آسیب‌پذیری بیشتر اقتصادِ کشور می شویم. زن که فاقد مهارتِ ارزشمندی در خارج از خانه باشد، طبیعی است که قدرت تأثیر‌گذاری بر تصمیمات خانواده را هم نداشته باشد.
مردم در جامعه سنتی چنین می پندارند که اگر فرزند دختر به مدرسه برود، اتلاف وقت بیهوده‌ای خواهد بود که پی‌آمد آن جز از دست دادن فرصت یادگیری بچه‌داری، خانه‌داری و کار خانگی نیست. در این جوامع، از دیگر سو، دین در قدرت انتخاب والدین نقش به سزایی دارد. برخی از والدین تحصیل را مغایر با رسوم و اخلاق اجتماعی می دانند و معتقدند که زن تحصیلکرده نمی تواند همسر خوبی باشد. از آن گذشته، تحصیلِ دختر می تواند تهدیدی باشد برای امکان ازدواج او.
متون و مواد درسی در چنین جوامعی شکافی عمیق بین دو جنس ایجاد می کنند. سیاست‌های آموزشی کشور بر ناهمگونی دو جنس استوار است. بر این اساس بازده تحصیل در بین دو جنس نیز نمی تواند همسان باشد. مطالب کلیشه‌ای کتاب‌های درسی موجب بروز رفتارهایی در دختران می شود که ناامیدی را در آنان، برای شایستگی امور، دامن می زند. دختران در متون درسی یاد می گیرند که پسران تواناتر از آنان در کارهای علمی و فنی هستند. کشف دنیای خارج برای دختران از متون دروس آموزشی ایران حذف شده است. رژیم با این ترفند، جلوی اجتماعی شدن زنان را می گیرد.
مردسالاری حاکم بر متون درسی ایران، توانایی‌ها و خصوصیاتی را به زنان نسبت می دهد که چه بسیار در مردان هم دیده می شود و یا بالعکس مردان را به ویژگی‌هایی بهره‌مند و از قدرتی برخوردار می سازد که در زنان نیز می توان یافت. مردسالاری، صفات را مردانه و زنانه می کند، همچنان‌که مشاغل و رفتار را.
رسوم و اخلاق برخاسته از مذهب، تحصیل زنان را خطری برای عفت و نجابت آنان می داند. همین تفکر است که حجاب را به عنوان حافظ آبرو تبلیغ می کند و سعی در جداسازی زن و مرد در جامعه را دارد. مخالفت با کلاس‌های درسی مختلط، ممنوعیت حضور معلمان مرد در کلاس‌های درسی دختران و یا بر عکس، پرهیز از فرستادن دختران به مدارسی که اندکی بیشتر با محل سکونت فاصله دارند، فشار مضاعف بر دختران برای تن دادن به ازدواج در سنین پایین و … همه در شمار اهرم‌های فشار بر دختر، جهت دور نگه داشتن او از محیط آموزشی است.
در همین رابطه است که می بینیم در میان دانش‌آموزان دختر، "در مقطع سنی ده تا چهارده سال، ۵٣ هزار و ۴۷٣ دانش‌آموز و در مقطع سنی پانزده تا نوزده سال، ۶۱۷ هزار و ۹۲۰ دانش‌آموز متأهل هستند." [٣]
در سراسر کتاب‌های درسی، بر اساس تنها الگویی که تبلیغ می شود، زن مادر است و خانه‌دار، مرد نان‌آور است و رئیس خانواده، دختر کمک مادر است در کارِ خانه و پسر مقلد کار پدر و در تدارک مرد فردا شدن. زنِ در این دروس، بدون نقش مادر و همسری، موجودی است فاقد هویت.
تبعیض جنسی در اجتماع
چگونگی تقسیم جنسی کار در بازتولید اجتماعی امری است که می تواند میزان تبعیض جنسی را در یک کشور مشخص کند.
"بر طبق آمار سازمان ملل، زنان نیمی از جمعیت جهان را تشکیل می دهند، ده درصد از درآمد جهان را به دست می آورند و مالک کمتر از یک درصد دارایی‌های آنند. برآورد کرده‌اند که کار بدون دستمزد زنان معادل یک‌سوم به میزان تولید اقتصادی جهان می افزاید." [۴]
در سال‌های اخیر، بر اساس اسناد و مدارک موجود، در وضعیت آموزش زنان و بالاخص موقعیت زن در کشورهای اسلامی تغییراتی پدید آمده است. ولی این بدان معنا نیست که زن نقش برابری با مرد در این جوامع دارد. عدم آگاهی، نبود پژوهش‌های عمیق جهت روشن‌تر شدن موضوع، تأثیر رسوم مذهبی و فرهنگی و ارزش‌های مردسالارانه حاکم، از جمله عوامل بازدارنده‌ای هستند که می توان به آنها استناد کرد.
رسوم اجتماعی و مذهبی حاکم باعث شده که کشورهای خاورمیانه، بالاترین درصد را به نسبت دیگر کشورهای جهان، در ایجاد موانع برای تحصیل زنان دارا باشند. در این جوامع زن تحت فشار شدید اجتماعی مجبور است تا خود را برای همسر و مادر شدن آماده کند.
از مجموع ۷۴ درصد جمعیت باسواد ایران در سال ۱٣۷۰، ٨۰ درصد آنان مرد و ۶۷ درصد زن هستند. "از طرف دیگر، هر سال بیش از یک میلیون نفر از کودکان واجب‌التعلیم به مدارس راه نمی یابند که در این رقم درصد دختران دو برابر پسران است … . در سال ۱٣۷۰ در برابر پنج میلیون و دویست هزار دانش‌آموز پسر، چهار میلیون و ششصد هزار دانش‌آموز دختر وجود داشت. در دوره راهنمایی تحصیلی، ۲.۵ میلیون دانش‌آموز پسر در مقابل هشتصد و هشتاد هزار دانش‌آموز دختر به مدرسه می رفتند. در دانشگاه‌ها نیز نسبت دانشجویان پسر به دختر، ۷۰ درصد در مقابل ٣۰ درصد بود. … در مقابل باید به ساختار مشاغل نیز توجه داشت که از مجموع سیزده میلیون شاغل کشور، تنها یک میلیون و دویست هزار نفر زن هستند. بنا براین، زنان فقط ۹ درصد از مجموع افراد شاغل را تشکیل می دهند." [۵]
این نیز قابل ذکر است که: "متوسط سرانهٌ فضای آموزشی دختران ٣.۲۷ متر مربع در مقابل سرانهٌ پنج مترمربعی پسران است. همچنین از ۹۱۵ مرکز شبانه‌روزی آموزش فعال در کشور فقط یک‌سوم متعلق به دختران است. … یک میلیون و ۶٨۹ هزار دانش‌آموز دختر به علت کمبود امکانات در مناطق محروم کشور از تحصیل باز مانده‌اند." و همین طور است که: "بیش از یک هزار سالن ورزشی ویژهٌ پسران است، در حالی که فقط یازده سالن ورزشی به زنان تعلق دارد." [۶]
آموزش دختران، بی هیچ تبعیضی، می تواند بهترین امید را جهت محو محرومیت زنان در جامعه به بار آورد. تحصیل بیشتر باعث می شود تا از یک سو درآمد اقتصادی افزایش یابد و از دیگر سو، بینش زنان دگرگون شده، تأثیر مثبت بپذیرد. فواید اجتماعی این آموزش انکارناپذیر است. دانایی و آگاهی حاصله تأثیر ژرفی را در جامعه به همراه خواهد داشت.
در کتاب‌های درسی ایران، دختر یاد می گیرد تا خدمتگزار باشد و از خودگذشتگی بیاموزد. در مقابل، پسر می آموزد که مستقل باشد. دختر مهارت‌های خانه‌داری را یاد می گیرد و پسر علوم و فنونِ کار و شغلِ آینده را. دختر مادری کردن و هنرهای زنانه را می آموزد و پسر سازمان‌دهی و ریاست را.
در جهانِ مردانهٌ کتاب‌های درسی ایران، در مقولات ساختهٌ ذهنِ مردان، سعی شده تا ستم و ستمدیدگی زنان پنهان بماند. دانش در کتاب‌های درسی، هرچند حضوری کمرنگ دارد، علمی مردانه است. متون و مواد درسی بر اساس کلیشه‌های سنت به زنان القاء می کنند که بپذیرند و دریابند که تابع‌ هستند. و بر این اعتقاد ایمان بیاورند که کارِ خانه، خانه‌داری، شوهرداری و بچه‌داری با "طبیعتِ زن" عجین است. در همین راستا است که اگر در نهایت به کارِ زن، در خارج از خانه، تن در داده شد، این کار نمی تواند تخصص ویژه‌ای را با خود داشته باشد. با این نگرش، زن می تواند صاحب مشاغلی چون معلم، پرستار و منشی شود. به این ترتیب زن خود موقعیت فرودست خویش را در عمل باور می کند.
جمهوری اسلامی نه تنها کار تبعیض‌زدایی را از کتاب‌های درسی پی نگرفته، بل که آن را دامن زده و گسترش داده است. در سراسر متون درسی، مردان و زنان نقش‌های سنتی خود را دارند. در کتاب‌های درسی، زنِ روشنفکر، مهندس، دانشمند، هنرمند، نویسنده و یا نقاش، ورزشکار و … وجود ندارد. زن اگر بسیار شجاع باشد، در پشتِ جبههٌ جنگ به مداوای مردان مجروح اشتغال دارد و یا برای "سربازان اسلام" آذوقه و لباس تدارک می بیند.
علاوه بر تبعیض جنسی آشکار، در متون درسی سعی می شود، دختران را از شهامت لازم جهت در اختیار گرفتن مشاغل جدید باز دارند و در عمل، ذهنیت زنان را از قدرت تفکر و تمرکز بر کاری خارج از خانه مخدوش می کنند. به موازات آن، بر مردان چنین القاء می کند که زن قادر به انجام هر شغلی نیست. بدین وسیله رژیم خود تبعیض جنسی را آشکارا تبلیغ می کند.
کتاب‌های درسی ایران، برای زن در سیاست اعتباری قایل نیست. زن موجودی است بی‌علاقه به سیاست و یا حداکثر تحت تأثیر شوهر و باورهای سیاسی او. چنین سیاستی که در اصل نظر مردان را اعمال می کند، عملاً زن را در عرصهٌ سیاست نادیده می گیرد و باعث می شود تا زن در حیات سیاسی کشور حضور چشمگیری نداشته باشد. در متون درسی که جهان را از دیدگاه مردان تصویر کرده‌اند، با در حاشیه قرار دادن زنان، سعی می شود تصویری غیرواقعی از آنان نشان داده شود. جانب‌داری از ایدئولوژی نظام حاکم در تمامی صفحات کتاب‌های درسی دیده می شود.
در این هیچ شکی نیست که برای دختر دانش‌‌آموز ایرانی این سئوال پیش آید که: وقتی آنان با ازدواج خود به نان‌خور مردان بدل می شوند، چه لزومی دارد تا درس بخوانند. و مادر می تواند از خود بپرسد که: تلاش دختران در مدرسه برای کسب موقعیت بهتر به چه درد خواهد خورد، وقتی که آنان مجبورند نقش زنی خانه‌دار را در خانواده، در آینده به عهده بگیرند و نه نقشی را در اجتماع.
در هیچ متنی از کتب درسی پسران و دختران به یک نسبت در حال انجام کارهای خانگی قرار ندارند. در هیچ یک از این متون، مادر و پدر با هم و یا با فرزندان به بحث در مورد مسائل روزمرهٌ زندگی نمی پردازند. مرد پیوسته تصمیم را اتخاذ و به افراد خانواده ابلاغ می کند. زن و فرزند همیشه تسلیم هستند و فرمانبردار. هرچه شوی اراده کند، بی هیچ کم و کاستی باید اجرا شود.
از شیرخوارگاه، مهد کودک، زن و شوهرِ بی‌فرزند، مادر تنها، زن و شوهر جداشده از هم، زن و یا مرد مجرد، زن و شوهر شاغل، هیچ اثری در کتاب‌های درسی موجود نیست.
اگر بپذیریم که یکی از وظایف متون کتاب‌های درسی بازتاب موقعیت جامعه در جهت دگرگونی آن است، پس پهنهٌ توجه به عدم تبعیض جنسی و آماده‌سازی و تبلیغ برابرجنسی باید به اندیشه‌ای بنیادین در تدوین متون درسی بدل گردد. در دست‌یابی به این مقصود، متونی از دروس کارایی بیشتری خواهند داشت که دانش‌آموزان را از تفکر و کارکرد کلیشه‌ای به دور نگه دارد. [۷]
هم اکنون از طریق کلیشه‌های حاکم بر کتب درسی، رفتار و ارزش‌های خاصی بر جامعه تحمیل می شود. بارزترین این کلیشه‌ها به تبعیض جنسی تعلق دارد که بازتاب ایدئولوژی حاکمیت است. بر این اساس مرد به نسبت زن از برتری جسمانی، عقلانی، اخلاقی و حقوقی برخوردار است. مردان مستقل‌تر از زنان و شایسته‌تر از آنانند. پسران آزادتر از دختران و دختران موجوداتی فرمانبردار و همچنین وابسته به پدر و مادر و برادر هستند. دانش‌آموز ایرانی هیچ راه گریزی از این کلیشه‌ها ندارد. کاربرد این کلیشه‌ها در جامعه به دوام و بقای آن می افزاید. کلیشه‌های موجود به الگوهایی بدل شده‌اند که تکرار آنها ملکه شدن بر اذهان را به همراه دارد.
کار را در خانه و بیرون از خانه و به طور کلی در جامعه طوری بین زنان و مردان قسمت کرده‌اند که کارها و وظایف به زنانه و مردانه تبدیل شده است. در عرصه خدمات نیز در به همین پاشنه می چرخد. رئیس و کارفرما همیشه مرد است و فرد فرودست زن. کارهای با تخصصِ بالا را مردان بر عهده دارند و زنان کارهای ساده و کم‌تخصص را. و چنین است که تبعیض جنسی در جامعه به سنت بدل می گردد و چنان بنیادی می شود که در عرصهٌ سیاست، مردان رئیس موسسه، اداره، مجلس، حزب و به طور کلی "دولتمرد" شوند و زنان، سیاهی لشکر. این را نیز باید به یاد داشت که زنان ایران، اکنون خارج از طبقه‌بندی اجتماعی قرار دارند، زیرا در بازارِ کار حضوری مداوم ندارند و در ثانی طبقهٌ اجتماعی آنان بر اساس مشاغل شوهرانشان تعیین می شود.
کتاب درسی ابزاری است در امر آموزش و پرورش که می باید قدرت ذهن و تخیل کودک را بالاتر برده، گسترش دهد. تا آنگاه که دانش‌آموز قدرت تخیل کافی و ذهن لازم برای دگرگونی اجتماع نداشته باشد، کلیشه‌ها همچنان کاربردی عام خواهند داشت. هم اکنون وزارت آموزش و پرورش در ایران، از طریق کتاب‌های درسی، اساسی‌ترین نقش را در ترویج کلیشه‌ها و در رأس همه، تبعیض جنسی، به عهده دارد.  
واقعیت در کتاب‌های درسی
• در کتاب فارسی اول دبستان، از ٨۹ تصویری که به شکلی با انسان سر و کار دارند، ۵۰ تصویر از مردان و ۲۰ تصویر از زنان است. از ۱۹ تصویر باقی‌مانده، ۱۵ تصویر از خواهر و برادر و یا اعضای خانواده است. در این کتاب دو تصویر از انقلاب سال ۵۷ به چشم می خورد که در آن هیچ نشانی از زن دیده نمی شود. در تصویر دیگری از خانهٌ کعبه، فقط مردان نمازگزار را می بینیم. در تصاویر درس "مردم میهن ما" تنها عکس‌هایی از مردان نقاط مختلف کشور دیده می شوند. در این کتاب، کلاس درس با تصاویر آقایان، خمینی و خامنه‌ای تزیین شده است.
در تصاویر مردان از این کتاب، آنان را در حال میوه جمع کردن، رانندگی تراکتور، معلمی که با دانش‌آموزان پسر در مزرعه حضور دارد و با آنان در بارهٌ شخم‌زدن، بذر پاشیدن و درو کردن صحبت می کند، تاب درست کردن، کتاب خواندن، بنایی، نجاری، نقاشی، کشاورزی، نانوایی، گاری‌راندن و چوپانی نشان می دهد.
در تصاویر مربوط به زنان، آنان را در حال گل‌کاری، آبیاری گل‌ها، خیاطی و آشپزی نشان می دهد.
پسر در تصاویر این کتاب، دوچرخه تعمیر می کند، به پدر در تعمیر میز کمک می کند. نان می خرد، و با دوستان خود که همگی پسر هستند، فوتبال بازی می کند.
دختر در تصاویر کتاب، به مادر در کار آشپزی کمک می کند، سبزی پاک می کند، از مادر خیاطی می آموزد و با دختران دیگر توپ‌بازی می کند.
گذشته از کلیشه‌های مذکور می توان بر نمونه‌هایی چون، ریش داشتن مردان، نماز خواندن آنان، با حجاب بودن زنان و روی زمین نشستن، برای صرف غذا، انگشت گذاشت.
از مجموع ۵۰ درسی از کتاب که در آن انسان حضور دارد، در ۲۲ درس موضوع با پسران و در ۱۴ درس با دختران در رابطه است. در ۱۴ درس باقیمانده، خواهر و برادر و یا خانواده حضور دارند.
با نگاهی دیگر به اولین کتاب آموزشی در مدارس ایران، می بینیم که از همان ابتدا، این بابا است که آب می دهد، باباست که نان می دهد، باباست که تاب را بر درخت می بندد، باباست که کتاب می خواند. و در ادامهٌ دروس باز پدر است که میز می سازد و دوچرخه تعمیر می کند و این پسر است که در این کار کمکش می کند. پدر نجار است. پدر بناست. مادر در این کتاب کسی است که خرید خانه را انجام می دهد، خیاطی می کند، آشپزی می کند، چای درست می کند، آش می پزد. و اکرم دختر خانه سبزی آش را تمیز می کند، در غذا نمک می ریزد. و باز این فرزند دختر است که گل می کارد. جالب این است که، دختر مریض می شود.
کلیشهٌ قابل توجهٌ دیگر کتاب، خوردن آبگوشت است. حضور این غذا در کتاب‌های سال‌های بالاتر هم تکرار می شود. در خوردن آبگوشت، همهٌ اعضای خانواده بر زمین، دور سفره، می نشینند. نان را تیلیت کرده، در وسط سفره می گذارند، ابتدا پدر و سپس بقیهٌ اعضای خانواده از آن کشیده، می خورند. این شکل از خوردن به کرات در دروس آمده است.
از مجموع شش نقاش و خطاطی که این کتاب را پیراسته‌اند، همه مرد هستند.
• در کتاب فارسی دوم دبستان، از مجموعهٌ ۴۲ تصویر، در ۲۵ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱۵ تصویر از مردان و ٣ تصویر از زنان است. ۷ تصویر باقیمانده، از خانواده، دید و بازدید خانوادگی، محیط مدرسه و صف رأی دادن به جمهوری اسلامی است.
از ۱۹ درسی که انسان در آن حضور دارد، ۱۲ درس از حضور مردان و ۴ درس از حضور زنان حکایت دارد. سه درس دیگر به خانواده و یا برادر و خواهر مربوط می شود.
در این دروس نکات زیر قابل توجه‌اند:
در چهار تصویری که از مدرسه آمده، همهٌ مدارس پسرانه هستند.
در تصویری از رأی‌گیری، مردان در یک صف و زنان در صفی دیگر دیده می شوند. درتصویری از تظاهرات انقلاب، از وجود زن خبری نیست. به روایتی دیگر انقلاب کار مردان است و یا بهتر این‌که، مرد در انقلاب شرکت می کند و زن در رأی‌گیری، تا بدینوسیله کار مرد را تأیید کند.
از سه تصویر زن در کتاب، یکی نشانگر حواس‌پرتی اوست. دخترک یادش می رود و کتاب داستان را پس از خواندن در حیاط، زیر درخت می گذارد. با بارشِ باران، کتاب خیس می شود. تصویر دیگر، دختری را، هنگام تعارف کردن سینی شیرینی به مادر نشان می دهد. سومین تصویر از دختری است که گاو و گوساله را برای نوشیدن آب به کنار رودخانه می برد. و این تنها تصویر مثبت کتاب از زن است.
پلیس، چوپان، کشاورز، بنا و نانوا، مشاغلی هستند از مردان در این کتاب. زن شاغل نه تنها در متن کتاب، بل که در تصاویر هم دیده نمی شود. حضور گستردهٌ مردان در انقلاب، بازی و گردش پسران با هم، از دیگر موضوعات متن کتاب است.
تقریباً تمامی دروسی که پس از انقلاب به کتاب‌های درسی اضافه شده، از وجود زن به عنوان یک انسان برابرحقوق با مرد عاری است. در همهٌ دروس سعی شده تا زنِ کلیشه‌ای و سنتی حاضر شود. در دروس این کتاب نیز زنان چادر به سر کرده، مادر و خانه‌دار و یا خواهرند. مردان ریش دارند، نان‌آورند و جنگجو و انقلابی.
از مجموع ۱۲ نقاش و خطاط این کتاب، ٨ نفر مرد و چهار نفر آن زن هستند.
• در کتاب فارسی سوم دبستان، از ٣۱ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۲۴ تصویر از مردان و تنها سه تصویر از زنان است. چهار تصویر دیگر که مختلط است، مادر را در حال حمل غذا برای مردان خانواده که در مزرعه هستند، نشان می دهد. و یا مادر را در صف نان.
از مجموع ۲۵ درس این کتاب که موضوع آن به انسان مربوط می شود، در ۲۲ درس مرد و تنها در سه درس زن حضور دارد.
مردان در این کتاب، رهبر انقلاب، کشاورز، باغبان، صیاد، دانشمند، مخترع، انقلابی و جنگجو هستند. و زنان، خانه‌دار، آشپز و مادری فداکار.
در این کتاب هیچ شعر و یا داستانی از شاعر و نویسندهٌ زن نیز وجود ندارد.
از مجموع شش نقاش و خطاط این کتاب، چهار نفر آن مرد و دو نفر زن هستند.
• در کتاب فارسی چهارم دبستان، از ۱٨ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱۵ تصویر از مردان و تنها یک تصویر از زنان است.
از ۱۵ درسی که موضوع آن به انسان مربوط می شود، در ۱۴ درس، شخصیت‌های مرد حضور دارند. تنها شخصیت زن کتاب، دختری است در حال نوشتن.
مردان در دروس این کتاب، بنا، دکتر، کشاورز، دانشمند، مخترع، کاشف، شکارچی و سیاح و یا شخصیتی حاضر در صفوف انقلاب هستند.
دانش‌آموز پسر در این کتاب(پسرک فداکار)، فردی فداکار است و می تواند حتا شهری را نجات دهد.در درسی دیگر(فرزندان اسلام)، پسری آماده جنگ می شود و به جبهه جنگ می رود.
زن این کتاب، مادری است ترسو (عبور از خیابان)، اهل جیغ و داد و "فریاد و شیون". در این کتاب هم از حضور زن در انقلاب خبری نیست. تصاویر انقلاب، همه مردانه است.
از تمامی داستان‌ها و اشعار کتاب، فقط یک شعر با نام "باز می آید پرستو نغمه‌خوان"، به شاعری زن (پروین دولت‌آبادی) تعلق دارد.
از مجموع هفت نقاش و خطاط این کتاب، همهٌ آنان مرد هستند.
• در کتاب فارسی پنجم دبستان، از ۲۲ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۲۰ تصویر از مردان است. در دو تصویر مختلط، یکی از عروسک‌های تئاتر است و آن دیگر زنی است پیر که پسرکی یتیم او را همراهی می کند. در این کتاب هیچ تصویر دیگری از زن وجود ندارد.
از ٣۷ درس کتاب، ۱۴ درس به موضوع دین اختصاص یافته است. در این دروس شخصیت انسانی وجود ندارد. از ۱٨ موضوع داستانی کتاب، بدون استثنا، همهٌ شخصیت‌ها مرد هستند.
مردان این کتاب، آدمیانی سخت‌کوش و دارای اعتماد به نفس هستند (سرگذشت یک معلم). ایثارگرند(شکوه ایثار)، فداکار و از خودگذشته‌اند (فداکاری).
در یکی از دروس، خمینی، رهبر انقلاب، در کلاسی پسرانه حضور می یابد. در درسی دیگر تصویری از خمینی دیده می شود که در حال ریختن چای برای خود است. با توجه به اینکه او برای خویش چای می ریزد، این عکس، تنها تصویری از کتاب‌های درسی دوره دبستان است که مردی را در حال کار در خانه نشان می دهد.
این را نیز باید متذکر شد که: در تمامی کتاب‌های درسی، بخش بزرگی به آموزش‌های مذهبی اختصاص می یابد. در این دروس از پیامبران و یا شخصیت‌هایی مذهبی صحبت می شود که همهٌ آنها، خود و یا   مخاطبانشان، مرد هستند. در این دروس نه زنی حضور دارد و نه صحبتی از زن است.
از مجموع ۱۰ تصویرگر و خطاط این کتاب، ٨ نفر مرد و دو نفر آن زن هستند.



با توجه به آمار ارایه شده، از مجموع ۱٨۵ تصویری که در کتاب فارسی دورهٌ ابتدایی موجود است، ۶۷ درصد آن به مردان و ۱۴ درصد آن به زنان اختصاص دارد. در ۱٨ درصد از تصاویر حضور مختلط زن و مرد (خواهر و برادر و یا اعضای خانواده)، دیده می شود.
بر اساس همین آمار، از مجموع ۱۲۷ درسی که انسان به شکلی در آن حضور دارد، ۶۹ درصد شخصیت‌ها مردان و ۱۷ درصد شخصیت‌ها از آن زنان هستند. در ۱٣ درصد موضوعات، زن و مرد (خواهر و برادر و یا والدین) با هم دیده می شوند.
کتاب‌های فارسی دبستان به طور کلی "تجدید نظر" شده هستند. به این معنا که پس از انقلاب مورد بازبینی قرار گرفته، درس‌هایی حذف و دروسی دیگر بر آن اضافه شده‌اند. بر این اساس نامی از مولفین و یا تجدید نظر کنندگان در ابتدای آن نوشته نشده است. بر طبق آمار از مجموع ۴۱ تصویرگر و خطاط کتاب‌های فارسی دبستان، ٣٣ نفر، یعنی ٨۰ درصد آن مرد هستند.
• در کتاب علوم تجربی اول دبستان، از مجموع ۱٣٣ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۹۲ تصویر از پسر و ۱۷ تصویر از دختر است. در ۱۴ تصویر مختلط کتاب، خواهر و برادر و یا اعضای خانواده را نشان می دهد.
در تصاویر دختران، در چهار تصویر، دختری را در حال آویزان کردن لباس‌های شسته بر بند می بینیم.
در بیشتر تصاویری که از پسران در کتاب آمده است، آنان را در حال آزمایشات علمی نشان می دهد.
در هیچ تصویری پسر و دختر (جز خواهر و برادر) در کنار هم دیده نمی شوند.
مردان تصویر شده در این کتاب، رانندگی می کنند، نجارند، موسیقی می نوازند و به آزمایشات علمی مشغولند.
سه مولف این کتاب، همه مرد هستند. تنها تصویرگرِ کتاب نیز مرد است.
• در کتاب علوم تجربی دوم دبستان، از مجموع ۷۵ تصویری که انسان در آن حضوردارد، ۴۵ تصویر از آن مردان و ۲۴ تصویر از آن زنان است. ۶ تصویر هم از حضور مشترک خواهر و برادر حکایت دارد.
مردان این کتاب، بنا، جوشکار، کارگر کارخانه، نجار، کاپیتن کشتی و یا دانش‌آموزند.
زنان کتاب، مادر و خانه‌دار و یا دانش‌آموزند. در یک مورد کاملاً استثنایی و نادر، زنی در این کتاب، کارگر کارخانهٌ بافندگی است.
از سه مولف کتاب، همه مرد هستند. از مجموع شش تصویرگر کتاب نیز، همه مرد هستند.
• در کتاب علوم تجربی سوم دبستان، از مجموع ۷٨ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۶۶ تصویر از آن مردان و تنها ۹ تصویر از آن زنان است. در این کتاب سه تصویر مختلط هم با حضور خواهر و برادر و جود دارد.
مردان این کتاب، دکتر، کشاورز، آرایشگر، دهقان، نجار، دانشمندند. پسر دانش‌آموز در این کتاب، فردی است کنجکاو که می خواهد دانشمند بشود. او اهل مطالعه است و همیشه در حال آزمایشات علمی.
زن این کتاب، در حال شستن لباس است و یا اینکه مادر و یا دانش‌آموز.
از دو مولف کتاب، هر دو مرد هستند. از نه تن تصویرگر کتاب، هشت تن مرد و تنها یک نفر زن هستند.
• در علوم تجربی چهارم دبستان، از مجموع ٨۹ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۶۱ تصویر مردانه و ۲۰ تصویر زنانه است. در ٨ تصویر مختلط کتاب، در چند مورد حضور آدمیان نخستین و در بقیه اعضای خانواده را می بینیم.
مردان این کتاب، ورزشکار، چوپان، سرباز، کشاورز و دانش‌آموز هستند.
زنان کتاب، دانش‌آموزند و در یک مورد مادری در حال اتو کردن لباس دیده می شود.
قابل توجه این که، بیشتر آزمایشات علمی کتاب را دانش‌آموزان پسر انجام می دهند.
این نیز گفتنی است که، تمامی برش‌های اعضای بدن و یا اشکال آناتومی بدن در این کتاب از مردان است.
این کتاب دو مولف دارد که هر دو مرد هستند. از مجموع ده تصویرگر کتاب، تنها یک تن زن است.
• در کتاب علوم تجربی پنجم دبستان، از مجموع ۶۷ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۵۱ تصویر از مردان و ۱۶ تصویر از زنان است.
زن در این کتاب، در حال خرید کردن، لباسشویی دیده می شود. زن، گذشته از خانه‌داری، دانش‌آموز است و یا معلم.
مرد در این کتاب، نقاش، هواشناس و آتش‌نشان است. او شخصی است در حال ورزش کردن و یا دانش‌آموزی کنجکاو.
با توجه به آمار ارایه شده، از مجموع ۴۴۲ تصویرِ کتاب‌های علوم تجربی دوره ابتدایی که انسان در آنها حضور دارد، ۷۱ درصد آن به مردان و تنها ۲۱ درصد آن به زنان اختصاص دارد.
از مجموع ده مولف کتاب‌های علوم تجربی دورهٌ ابتدایی، همهٌ آنان مرد هستند.
از مجموع ۲۶ تصویرگر کتاب‌های علوم تجربی دورهٌ ابتدایی، فقط دو تن زن هستند.




• از مجموع ٣۱ تصویرِ کتابِ ریاضی اول دبستان که در آن انسان حضور دارد، ۱٨ تصویر به مردان و ۷ تصویر به زنان اختصاص یافته است. در ۶ تصویر نیز زن و مرد حضوری مشترک دارند.
از تعداد هفت مسئلهٌ کتاب، در پنج مسئله مرد، یک مسئله زن حضور دارد. در مسئله دیگر زن و مرد حضور مشترک دارند.
از سه مولفِ این کتاب، هر سه تن مرد هستند. دو تصویرگر کتاب هم، هر دو مرد هستند.
• در کتاب ریاضی دوم دبستان، از مجموع ۲۲ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱۵ تصویر به مردان و ۷ تصویر به زنان تعلق دارد.
مردان در این کتاب، صیاد، تراشکار، نجار، راننده، صحاف، مته‌کار، بقال و خیاط هستند.
زنِ در حالِ کار، در این کتاب، دختری است قالیباف و یا زنی دوزنده.
از ٨۷ مسئله ریاضی که انسان در آن عملی انجام می دهد، ۴۹ مورد آن مرد و ٣٨ مورد آن زن است.
این کتاب دو مولف دارد که هر دو مرد هستند. از سه تصویرگر کتاب، تنها یک تن زن است.
• در کتاب ریاضی سوم دبستان، از مجموع ٣۰ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۲۲ تصویر به مردان و تنها ۵ تصویر به زنان اختصاص دارد. در سه تصویر مختلط کتاب، اعضای خانواده حضور دارند.
از ۴۱ مسئلهٌ ریاضی که انسان در آن کنندهٌ کاری است، در ۲۵ مورد مرد و در ۱۲ مورد زن مشارکت دارد. در ۴ مسئله نیز خواهر و برادر حضور دارند.
از مجموع سه مولف کتاب، هر سه تن آنان مرد هستند. این کتاب دو تصویرگر دارد که یک تن از آنان مرد و نفر دیگر زن است.
• در کتاب ریاضی چهارم دبستان، از مجموع ٣۲ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱٨ تصویر از آن مردان و ۱۲ تصویر از آن زنان است. دو تصویر نیز خانوادگی است.
با نگاهی به تصاویر مردان، آنان در این کتاب، صیاد، نجار، کارگر کارخانه پارچه‌بافی، کارگر کارخانه قند، خراط، راننده و نقاش ساختمان هستند. تصویری نیز حضور مردان را در روزهای انقلاب، در تظاهرات ثبت کرده است.
زنان در این کتاب، چایکار، آشپز، کامواباف و شالیزکار هستند.
از مجموع ۴۰ مسئلهٌ ریاضی، در ۲۲ مورد آن مردان و در ۱٨ مورد آن زنان حضور دارند. مسئله‌ای که زن و مرد با هم در آن حضور داشته باشند، در این کتاب دیده نمی شود.
زنان و دانش‌آموزان دختر در مسائل این کتاب، عمدتاً مشغول جمع‌آوری پوشاک و آذوقه برای رزمندگانِ در جبهه هستند. آنان کلاه و بلوز برای "برادرانِ در جنگ" می بافند و کار پشت جبهه را در حمایت از جنگ انجام می دهند.
از چهار مولف این کتاب، هر چهار نفر آنان مرد هستند. از دو تصویرگر آن، یک تن زن و یک تن مرد است.
• در کتاب ریاضی پنجم دبستان، از مجموع ۲۹ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۲۱ تصویر به مردان و ۵ تصویر به زنان اختصاص دارد. در ٣ تصویر باقی‌مانده، اعضای خانواده دیده می شوند.
مردان در این کتاب، کارگر معدن، کارگر ساختمان و رانندهٌ تراکتور هستند.
زنان در این کتاب، کارگر خیاط، معلم و یا مادر و خانه‌دارند.
از مجموع ۲۶ مسئلهٌ ریاضی که انسان در آن کاری انجام می دهد، ۱۵ مسئله به مردان و تنها ۵ مسئله به زنان اختصاص دارد. در ۶ مسئله خواهر و برادر و یا آنان به اتفاق پدر و مادر دیده می شوند.
این کتاب دو مولف دارد که هر دو مرد هستند. از مجموع چهار تصویرگر کتاب، دو نفر مرد و دو نفر زن هستند.
با توجه به آمار ارایه شده از کتاب‌های ریاضی دوره دبستان، از مجموع ۱۴۴ تصویر، ۹۴ تصویر، یعنی ۶۵ درصد آن به مردان، ٣۶ تصویر (۲۵ درصد) به زنان و ۱۴ تصویر (۱۰ درصد) به حضور مشترک زن و مرد اختصاص یافته است.
بر اساس همین آمار، از مجموع ۲۰۱ مسئلهٌ ریاضی کتاب، در ۱۱۶ مسئله (۵٨ درصد) مرد، ۷۴ مسئله (٣۷ درصد) زن و ۱۱ مسئله (۵ درصد) زن و مرد، با هم، حضور دارند.
از مجموع ۱۴ مولف این کتاب‌ها، بدون استثناء، همهٌ آنان، یعنی صد در صد، مرد هستند.
از مجموع ۱٣ تصویرگر و خطاط کتاب‌ها، ٨ تن (۶۱.۵ درصد) مرد و ۵ تن (٣٨.۵ درصد) زن هستند.




• در کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان، از مجموع ۲۱ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱۱ تصویر از آن مردان و دو تصویر از آن زنان است. در ٨ تصویر اعضای خانواده دیده می شوند.
مردان در این کتاب، پلیس، چوپان، کشاورز، تراشکار، کارگر ریخته‌گر، فروشنده (بازاری)، و کارمند ادارهٌ پست هستند.
زنان در این کتاب، در یک مورد معلم‌اند و در تصاویر دیگر، در حال قالیبافی، رختشویی و آشپزی دیده می شوند.
این کتاب، داستان نقل مکان خانواده‌ای است از کازرون به نیشابور. پدر خانواده کارمند اداره پست است. حکمِ شغلی جدیدی مبنی بر تغییر محل کار دریافت می دارد. کتاب با خبر دریافت این حکم آغاز می شود. خانواده آمادهٌ سفر می شود. کتاب با رسیدن خانواده به نیشابور و ثبت‌نام فرزندان در مدرسه پایان می یابد. کتاب در اصل گزارشِ این سفر است. مولف به نیت مطرح کردن پاره‌ای از قوانین اجتماعی در داستان، کتاب را بدین شکل تألیف نموده است.
کتاب تعلیمات اجتماعی سوم دبستان نمونهٌ روشن و کاملی است از تفکر سنتی نظام حاکم بر ایران و ایدئولوژی آن. این کتاب مملو از کلیشه‌هاست. کلیشه‌هایی که باید در اجتماع عمل شود. دانش‌آموز آن را در درس تکرار می کند تا برای اجرا در جامعه فردا، ملکهٌ ذهن گرداند. برای آشنا شدن خواننده، بی‌مورد نمی بینم که بریده‌هایی از آن را، جهت روشن‌تر شدن موضوع، نقل کنم.
خانواده در این کتاب شامل پدر _ که کار می کند و نان‌آور خانه است _، مادر _ که خانه‌دار است _، یک فرزند پسر و یک فرزند دختر _ که هر دو درس می خوانند _ است. مادر بزرگ عضو پنجم خانواده و مادرِ پدر خانواده است. علت انتخاب مادر بزگ در جمع این خانواده، بی‌شک ریشه در این دارد که پسر به عنوان ارشد خانواده پس از مرگ پدر، وظیفهٌ سرپرستی از مادر را بر عهده می گیرد. بر طبق سنت، والدین عموماً در زمان پیری نزد فرزند پسر ادامهٌ زندگی می دهند.
مادر "علاوه بر کارهای خانه، خیاطی هم می کند و لباس می دوزد. او خیاط خوبی است." مادر بزرگ "در پختن غذا و پاک کردن سبزی به طاهره‌خانم (زن خانه) کمک می کند."
مریم، دختر خانواده، "نیز در کارهای خانه به مادر کمک می کند. مریم دوست دارد غذاپختن و خیاطی را از مادرش یاد بگیرد. او می خواهد در آینده معلم شود."
علی، پسر خانواده، "برای خانه نان و نفت می خرد. او به کشاورزی علاقه دارد."
خواندن نماز از واجبات قابل تکرار در این کتاب است. اعضای خانواده در هر شرایطی آن را به جا می آورند. در سفر و در بین راه، در خانه و در مسافرخانه باید خوانده شود. و مولف کتاب اصرار فراوان در انجام این عمل و نشان دادن آن دارد.
خانواده در مسیرِ سفر خویش، در چند شهر، توقف کوتاه دارد. در شیراز، ابتدا به زیارت شاهچراغ می روند و بعد به تماشای بازار وکیل مشغول می شوند و در پایان، با عجله سری به آرامگاه سعدی و حافظ می زنند.
در شهر تهران، میهمان "خالهٌ بچه‌ها" هستند. خاله نیز چون مادر خانه‌دار است و شوهرش نان‌آور خانه که صاحب کارگاه ریخته‌گری است. اهل خانواده در این شهر، ابتدا به بهشت زهرا می روند، قبر خمینی را زیارت می کنند، به دیدار قبر شهیدان می روند، به زیارت قبر طالقانی و چمران می روند، روز جمعه، به همراه میزبان در نماز جمعهٌ تهران حضور می یابند، به دیدنِ کاخ سعدآباد می روند که "نمادی از طاغوت" است و اکنون بر دیوار آن این سخن امام نوشته شده: "مملکت مال زاغه‌نشینان است." و امام "یک موی شما زاغه‌نشینان را به همهٌ کاخ‌نشینها ترجیح" می دهد.
در مشهد، ابتدا به حرم امام رضا می روندو آن را زیارت کرده و در آنجا دعا می خوانند. به مسجد گوهرشاد می روند. به موزه حرم سری می زنند و سرانجام راهی نیشابور می شوند.
آخرین درس کتاب، حکایتِ ثبت‌نام بچه‌ها در مدارس جدید است. پسر به همراه پدر برای ثبت‌نام به مدرسه می رود و دختر به همراه مادر. مدیر مدرسهٌ پسرانه با "دیدن نمره‌های علی گفت: به به، چه شاگرد خوبی" و در مدرسه دخترانه، "خانم مدیر از حجاب مریم خیلی خوشش آمده بود."
تنها مولفِ این کتاب مرد و تنها تصویرگر آن نیز مرد است.
• در کتاب تعلیمات اجتماعی چهارم دبستان، از مجموع ۴۲ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ٣٣ تصویر از مردان است و تنها در یک تصویر زن حضور دارد. ٨ تصویر مختلط کتاب به اعضای خانواده اختصاص دارد.
مردان در این کتاب، رانندهٌ تراکتور، کشاورز، کارگر کارخانهٌ کنف‌کشی، فروشنده (بازاری)، چوپان، شالیکار، کارگر کارخانهٌ ماشین‌سازی، کارگر کارخانهٌ کنسرو‌سازی، کارگر کارخانهٌ لوله‌سازی، سرباز، بنا، شاه و رهبر دینی هستند.
زنان در این کتاب به کار چایکاری، قالیبافی، آشپزی و تهیهٌ لبنیات مشغولند.
در دو نقشهٌ ایران از این کتاب، تصاویر انسان آمده است. در هر دو مورد، آنان مرد هستند. در تصویری از نقشهٌ ایران (ص ۱۷۰)، تنها مردان هستند که از هر گوشهٌ ایران به پا خاسته‌اند تا پرچم جمهوری اسلامی را به اهتزاز درآورند.
در درس "زندگی خانوادگی"، خانواده چنین تعریف شده است: "خانواده یک جامعه کوچک است که در آن هر کس وظیفه‌ای و هر چیز جایی و هر کار وقتی دارد. معمولاً پدر بیرون از خانه کار می کند و از دسترنج خود برای همسر و فرزندان، خوراک و لباس و سایر وسایل زندگی تهیه می کند."
در همین درس، از مادر چنین یاد می شود: "مادر نیز معمولاً مدیر داخل خانه است. او غذا می پزد و خانه را پاکیزه نگاه می دارد و بچه‌ها را پرورش می دهد و تربیت می نماید و آنها را در انجام تکالیف مدرسه راهنمایی می کند."
در این درس، آنجا که می گوید، "هر کاری وقتی دارد."، وقت را چنین تقسیم می کند: "شبها برای استراحت و روزها برای کار است … از شنبه تا پنج‌شنبه روزهای کار است، اما جمعه روز نظافت و شرکت در نماز جمعه و دیدار با آشنایان است."
در پایان درس آمده است: "در بعضی از جامعه‌ها، زنان بدون آن‌که احتیاج داشته باشند، فقط برای کسب درآمد و داشتن پول بیشتر، در خارج از خانه کار می کنند. اما زن مسلمان، چه در خانه و چه در بیرون از خانه کار می کند تا به مردم کمک کند و وظیفه خود را نسبت به جامعه انجام دهد."
البته در این درس، نوع این کار و چگونگی آن توضیح داده نشده است.
این کتاب   دو مولف و چهار تصویرگر دارد که همهٌ آنان مرد هستند.
•از مجموع ٨۰ تصویرِ کتابِ تعلیمات اجتماعی پنجم دبستان که در آن انسان حضور دارد، ۶۵ تصویر به مردان، ٨ تصویر مختلط و تنها ۷ تصویر به زنان تعلق دارند. تصویر منحصر به فرد این کتاب که در هیچ یک از کتب درسی موجود نیست، حضور زن و مرد را بر نقشهٌ ایران نشان می دهد که دست در دست هم از درختِ قانون اساسی حمایت می کنند.
بر اساس نوشته‌های این کتاب، تاریخ ایران، گذشته از تحریف‌های فاحش، سراسر "تاریخ مذکر است". از حضور زن، نه تنها سالیان پیش‌تر، حتا در انقلاب نیز، اثری موجود نیست.
این کتاب دو مولف و یک تصویرگر دارد که همهٌ آنان مرد هستند.
از مجموع ۱۴٣ تصویر کتاب‌های تعلمات اجتماعی دورهٌ ابتدایی که در آن انسان حضور دارد، ۱۰۹ تصویر (۷۶ درصد) به مردان، ۱۰ تصویر (۷ درصد) به زنان و ۲۴ تصویر (۱۷ درصد) به حضور مشترک زن و مرد تعلق دارد.
همهٌ مولفین و تصویرگران این کتاب‌ها، یعنی صد در صد آنان مرد هستند.

 

• در کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی دوم دبستان، از مجموع ۴۴ تصویری که انسان در آن حضور دارد، تنها یک تصویر به زن، ۹ تصویر مختلط و ٣۴ تصویر از مردان است.
از ۲۴ داستانی که موضوع آن به انسان مربوط می شود، شخصیت ۲۱ داستان مردان هستند. در سه داستان دیگر شخصیت‌ها، خواهر و برادر و یا والدین هستند.
این کتاب دو مولف و یک تصویرگر و خطاط دارد که هر نفر مرد هستند.
• در کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی چهارم دبستان، از مجموع ۲٣ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۲۱ تصویر از آن مردان و دو تصویر از آن زنان است.
در این کتاب، از مجموع ٣۱ داستانی که انسان در آن حضور دارد، شخصیت ۲۷ داستان مردان هستند. تنها شخصیت زنی که در یکی از داستان‌ها حضور دارد، فاطمه، دختر پیامبر است. شخصیت‌های سه داستان دیگر کتاب، اعضای خانواده هستند.
مردان در این کتاب، دانش‌آموز، معلم، پیغمبر و کشاورز هستند.
این کتاب دو مولف و دو تصویرگر و خطاط دارد که هر چهار نفر آنان مرد هستند.
• در کتاب فرهنگ اسلامی و تعلیمات دینی پنجم دبستان، از مجموع ۲۱ تصویری که انسان در آن حضور دارد، ۱٨ تصویر از آن مردان، یک تصویر مختلط و دو تصویر از آن زنان است.
از مجموع ۲۲ داستانی که شخصیت انسانی در آن حضور دارد، در ۱۹ داستان شخصیت مرد و تنها یک داستان شخصیت زن حضور دارد. دو داستان دیگر کتاب که به موضوع حجاب اختصاص یافته، برادر و خواهر حضور دارند.
در یکی از دروس این کتاب،کار خانواده به "بیرون" و "درون" تقسیم می شود. در این تقسیم کار، از زبان دانش‌آموزی آمده است: "خرید و کارهای بیرون خانه را پدرم انجام می دهد. من هم در این کارها به پدرم کمک می کنم. زیور و زیبا در کارهای داخل خانه، به مادرم کمک می کنند. در منظم نگه‌داشتن خانه او را یاری می دهند." (ص۷٨)
در قسمتی دیگر از این کلیشه، آنجا که در این تقسیم کار تداخل ایجاد می شود، فریاد اعتراض پسر را از زبان خود وی می شنویم: " … افراد خانواده ما، علاوه بر این که کار خودشان را انجام می دهند به دیگران هم کمک می کنند. مثلاً یک روز عصر وارد خانه شدم دیدم پدرم جارو برداشته و حیاط را جارو می کند. گفتم پدرجان، چرا شما جارو می کنید؟ پدر گفت: مگر نمی بینی مادر خیلی کار دارد؟ باید به او کمک کنم."
دو مولفِ این کتاب، هر دو مرد هستند.
با توجه به آمار ارایه شده از سه کتابی که در این بررسی مورد استفاده قرار گرفته است، از مجموع ٨٨ تصویر این کتاب‌ها که در آن انسان حضور دارد، ۷٣ تصویر (٨٣ درصد) به مردان، ۵ تصویر (۶ درصد) به زنان و ۱۰ تصویر (۱۱ درصد) به حضور مشترک زن و مرد اختصاص یافته است.
بر اساس همین آمار، از مجموع ۷۷ داستان این کتاب‌ها، ۶۷ داستان (٨۷.۵ درصد) به مردان، دو داستان (۲.۵ درصد) به زنان و ٨ داستان (۱۰ درصد) به زن و مرد، با هم، اختصاص یافته است.
مولفین و تصویرگران این کتاب‌ها، بدون استثناء، همه مرد هستند.

  

در ادامهٌ آنچه در بارهٌ تبعیض جنسی نهفته در کتاب‌های درسی دورهٌ ابتدایی ایران آورده شد، جهت آشنایی با ادامهٌ این روند در کتاب‌های درسی سال‌های بالاتر، با نگاهی کوتاه به سه کتاب فارسی دورهٌ اول دبیرستان و یک کتاب جامعه‌شناسی سال سوم متوسطه، موضوع را پی می گیریم.
• در کتاب فارسی سال اول دبیرستان، از مجموع ۶۲ عنوان درس، ۲۲ عنوان آن به دین و مذهب مربوط است. این دروس در اصل می بایست در کتاب دینی آورده می شد. در همین رابطه باید متذکر شد که به بهانه چاپ شعر در کتاب فارسی، آن بخش از شعر شاعران نامدار ایران را انتخاب کرده‌اند که به دین و مذهب مربوط می شود. بدین معنا که از نام شاعران سرشناس جهت القاء ایدئولوژی حاکمیت به دانش‌آموزان، سوء استفاده شده است. برای مثال از مثنوی مولوی، شعر قرآن و از سعدی، در درس جهان مطلوب سعدی، بخشی از کتاب   بوستان انتخاب شده که سراسر در بارهٌ خدا و دین است و یا از نسیم شمال، شعر "هرکه با علی در افتاد بر افتاد" و از فردوسی، "بهره فردوسی از سخنان علی"، برگزیده شده است.
در سراسر این کتاب، در بین تمامی شعر و داستان و بیوگرافی که نقل شده، تنها در یک مورد زن حضور دارد و آن زن پیری است در لطیفه‌ای از محمد عوفی در لباب‌الالباب که شکایت به مأمون‌الرشید می برد.
از مجموع مطالب کتاب، نویسندهٌ تنها یک موضوع زن است و آن شعری است با نام "بهار است و هنگام گل‌چیدن من"، از   شاعری به نام سپیده کاشانی. موضوع این شعر اسلام و آرمان شهادت مسلمین است.
در این کتاب، نوشته‌ای از دکتر شریعتی با نام "درس شهادت و شهید"، نقل شده است که موضوع آن، از جنبه‌ای، حفظ "ملت" و "ایمان" توسط مردان جامعه است. او می گوید: "در چنین روزگاری است که مردن ، برای یک مرد ، تضمین حیات یک ملت است. شهادت او، مایه بقای یک ایمان است." (ص۱٨)
فارسی اول دبیرستان چهار مولف و یک تصویرگر و خطاط دارد که همهٌ آنان مرد هستند.
• در کتاب فارسی دوم دبیرستان، از مجموع ٣۵ عنوان درس، ۱٨ عنوان آن به دین و مذهب و ایمان مذهبی مربوط می شود.
تمامی داستان‌ها و بیوگرافی‌های این کتاب از مردان و در باره مردان است. تنها موضوعی که در بارهٌ زن است، به حجاب او بر می گردد و نویسنده مقاله یک مرد است. زن، خود در این مقاله حضور ندارد. نویسنده عقاید خویش را در مورد حجاب زنان بیان داشته است.
از میان تمامی اشعار نقل شده در این کتاب، تنها سراینده یک شعر زنی به نام سپیده کاشانی است. او این شعر را در رثای "برادر مبارز"ی سروده است که باید "خصم پلید" را بکشد.
نگاهی به گوشه‌های یکی از مقاله‌های این کتاب می تواند "مشتی باشد، به نمونه از خروار". در درس "فرهنگ برهنگی و برهنگی فرهنگ" آمده است:
" … لباس برای آن است که تحریک جنسی را کم کند … .دلیل دیگر ما به اینکه لباس افراد جامعه، مخصوصاً لباس زنان نمی تواند به هر شکل و اندازه‌ای باشد و باید حد و ضابطه‌ای داشته باشد، این است که اصولاً بی‌بند و باری در پوشش و لباس، نهایتاً موجب بی‌بند و باری در تحریک غریزه جنسی است … .در جامعه‌ای که زن را نه با معیارهای انسانی، بلکه با معیارهای زنانگی می سنجند، زن در حکم کالاست و با او مانند یک کالا رفتار می شود."
فارسی دوم دبیرستان پنج مولف و یک خطاط و تصویرگر دارد که همهٌ آنان مرد هستند.
• در کتاب فارسی سال سوم دبیرستان، از مجموع ۲۷ عنوان درس، ۱۴ درس به شرح حال پیامبران و امامان و خدا و مسائل دینی می پردازد.
از یازده درسی که موضوع آن به انسان مربوط می شود، بدون استثناء، همه از مردان و برای مردان است. در هیچ درسی از این کتاب زن حضور ندارد. در میان نویسندگان و شاعران هم هیچ نامی از زنی دیده نمی شود. این کتاب کاملاً و تماماً مردانه است.
کتاب فارسی سوم دبیرستان چهار مولف و یک تصویرگر و خطاط دارد که همهٌ آنان مرد هستند.
• کتاب جامعه‌شناسی سال سوم متوسطه عمومی، هم‌چون دیگر کتاب‌های درسی، نمی تواند تافته‌ای جدا بافته باشد. متن این کتاب نیز در همان راستا و بر اساس همان اهدافی نوشته شده که دیگر کتاب‌ها. برای نمونه، توجه به چند فرمول کلیشه‌ای در یکی از دروس این کتاب، شاید بی‌فایده نباشد:
" … یکی از رسمهای معمول در بسیاری از جامعه‌ها این است که مرد به خواستگاری زن برود و اگر دختر به خواستگاری پسر برود جامعه آنرا زشت تلقی می کند … .زن نباید بدون حجاب اسلامی ظاهر شود … این نمونه‌ای از رسوم اخلاقی جامعه است … .اینک در چارچوب حفظ حجاب و شرایط هنجارهای شرعی، تحصیل دختران و یا کار کردن زنان به عنوان معلم یا پرستار بر خلاف رسوم اخلاقی جامعه ما نیست." (ص ۱۵)
در بررسی متون درسی، گذشته از مسائل طرح شده، موارد دیگری هم به روشنی دیده می شوند. از جمله این‌که:
تقریباً در همهٌ کتاب‌ها تصاویری از انقلاب و روزهای اول آن، از تظاهرات دیده می شود. در هیچ یک از این تصاویر زن به چشم نمی خورد. پنداری زن در انقلاب سال ۵۷ حضور نداشت.
در بیشتر دروس، شاغلین را کارگران و صاحبان حرفه‌های سنتی تشکیل می دهند. در هیچ درسی از متون آموزشی، کارمند، مهندس، وکیل و وزیر، مدیر شرکت و یا کارخانه، متخصصین و تحصیلکردگان و یا حتا دانشجویان، وجود ندارند. در رابطه با محیط کار، هیچ درسی در کارخانه، ادارهٌ دولتی، شرکت تجاری و بازرگانی اتفاق نمی افتد. مولفین سعی کرده‌اند که دروس در محدودهٌ مزرعه، کارگاه‌های کوچکِ سنتی، مشاغل فردی (نجار، بنا، نقاش و … )، خانه و یا مدرسه اتفاق بیفتد.
در هیچ درسی، زنی راننده و یا در حال رانندگی به چشم نمی خورد. ریاست و مدیریت، در دروس، از آن زنان نیست. در هیچ درسی از کتاب‌های درسی، دختر و پسر (جز برادر و خواهر و یا فرزند و والدین) با هم و یا در کنار یکدیگر نیستند. اگر چنانچه در درسی و یا مسئله‌ای از ریاضی، دو اسم پسر و دختر با هم بیاید، حتماً ذکر خواهد شد که این دو خواهر و برادر هستند.
تنها غذاهایی که در دروس از آنان نام برده شده، آبگوشت و آش هستند. خوردن آبگوشت در چند درس، حتا در درسی از کتاب دینی تکرار شده است. در این درس، حضرت محمد چهل نفر از نزدیکانش را جهت دعوت آنان به اسلام به خانه خود دعوت می کند و برایشان آبگوشت تدارک می بیند.
غذا به طور کلی دور سفره و بر زمین خورده می شود. میزِ غذاخوری از کتاب‌ها غایب است. کشیدن غذا، هم‌چون پختن آن، به عهده مادر است و پدر اولین کسی است که باید غذا برایش کشیده شود. پس از او فرزند پسر حق تقدم دارد.
پسرها همیشه با هم و دختران هم با یکدیگر بازی می کنند. نوع بازی‌های پسران و دختران از کلیشه‌های متداول پیروی می کند. مثلاً پسران فوتبال بازی می کنند و دختران خیاطی. در بسیاری از تصاویر دختران تماشاگر بازی‌های "پسرانه" هستند.
زنان عموماً نقش غیرفعالی دارند. پسران در متون درسی، ماجراجو و جسورتر از دختران هستند. دختران همیشه آرام و مطیع هستند. مرد همیشه فرمانده و زن مطیع است.
مرد مدافع زن ومیهن است. میهن نیز چون زن ناموس مرد محسوب می شود. زنان، با عاطفه، مهربان، فداکار و وابسته‌ تصویر می شوند. مردان هم صاحب قدرت فکری و هم بدنی هستند. قدرت آفرینش مردان بیش از زنان است. در کتاب‌های درسی نیز، چون جامعه، به آموزش دختران بیش از پسران اهمیت داده می شود.
در هیچ درسی، والدین جداشده از هم، یا خانوادهٌ بی‌پدر و یا بی‌مادر، و یا فرزندانی که با پدرشان زندگی بکنند، دیده نمی شود. در هیچ درسی، پدر آشپزی و یا کار خانه را انجام نمی دهد، همچنان‌که، در هیچ درسی، مادر نان‌آور خانه نیست. در همهٌ دروس، شکل خاصی از خانوادهٌ سنتی تبلیغ می شود. بر طبق این الگو، خانواده عبارت است از پدر (نان‌آور)، مادر (خانه‌دار) و دو فرزند که معمولاً یکی پسر و آن دیگر دختر است. زن مجرد در کتاب‌های درسی حق حیات ندارد.
در هیچ درسی والدین در اوقات فراغت، به اتفاق بچه‌ها، با هم بازی نمی کنند. در هیچ درسی خانواده در تعطیلات به مسافرت نمی رود.
به زنان در متون درسی، همچون جامعه، همیشه از بعد اخلاقی نگریسته می شود. زن وسوسه‌گر و اغواکننده است. ماندن او در حصار خانه هم به نفع خانواده و هم به نفع جامعه است. بر این اساس زندگی زن ایرانی در چارچوب اخلاق و زندان ارزش‌های اخلاقی اسیر است. هر اظهار نظری در این مورد، با اتهام "ضداخلاقی" روبرو می شود. ضداخلاق بودن، تنبیه اخلاقی را هم با خود به همراه دارد. جرم اخلاقی، انسان جامعه سنتی را از صحنهٌ زندگی شخصی و اجتماعی کنار می گذارد. زن ایرانی را پیوسته، در خانواده و جامعه، اتهام "ضداخلاق" تهدید می کند.
محو فردیت و به ویژه فردیت زن و خوار نمودن انسان در برابر ارادهٌ برتر در کتاب‌های درسی موج می زند.
دانش توانایی است. در کتاب‌های درسی به زنان می آموزانند که آنان، جز در امور فرودست، توانایی لازم را ندارند. زنان مجبورند در آن دنیای فرهنگی، سیاسی و روشنفکری به سر برند که خود در ساختنش هیچ نقشی نداشته و ندارند. زن در متون درسی، محبوس در حصارهای مردساخته است.
در کتاب‌های درسی ایران، کودک را موجود کاملی محسوب نمی دارند تا ذوق و میل او را هم در تنظیم متون درسی در نظر آوردند. و این در صورتی است که در همان جامعه، میلیون‌ها کودک، به جای نشستن پشت میز مدرسه، وظایف سنگین شغلی و تأمین مخارج زندگی خود و خانواده را بر عهده دارند. گذشته از آن، دروس و مطالب کتاب‌های درسی هیچ خلاقیتی را در کودک بر نمی انگیزد.
رنگ تیره، رنگ غالب بر تصاویر کتاب‌هاست. انسان‌های کتاب‌های درسی، در اکثریت خویش، چهره‌ای عبوس دارند. شادابی جسم و جان، هم در رنگ‌ها و هم در انسان‌ها، از کتب درسی رخت بر بسته است. وجود فضای داستانی و تصاویر تخیلی که امروزه کاربرد عام آن در متون آموزشی، امری مسلم است، در هیچ یک از متون درسی به چشم نمی خورد.
در این نکته هیچ شکی وجود ندارد که اسامی انسان‌ها نیز همچون جامعه در تغییر و تحول است. اگر جامعه‌ای روندی معمولی در رشد داشته باشد، به نسبت پیشرفت جامعه، اسامی نیز متحول می شوند. در جامعه پیشرفته، با شنیدن نام اشخاص می توان حدس زد که آنان در چه دهه‌ای متولد شده‌اند. به روایتی دیگر نام آدمیان مهر تاریخ را هم بر خود دارد. در کتاب‌های درسی ایران اما، چون جامعه، اسامی چند دهه پیش، بار دیگر احیا شده‌اند. حسن، حسین، امین، ابوالفضل، محمد، مصطفی، روح‌اله، فاطمه، کبری، زینب و … جانشین نام‌هایی چون بیژن، نوید، سیامک، پروانه، زهره و … شده‌اند. برای مثال در کتاب فارسی سوم، در بازنویسی یکی از دروس زمان رژیم سابق، ابتدا کلاس درس را از دخترانه به پسرانه تبدیل کرده‌اند و سپس نام‌هایی چون پروین و هما و زری و نسرین و فرخنده را حدف و اسامی محمد و حسن و سعید و رضا و علی را جایگزین کرده‌اند.
عالمان دین، متخصصین امور تربیتی و جامعه‌شناسان وابسته به حکومت، با دیدی مردانه، به نام علم سعی نموده‌اند تا ایدئولوژی حاکمیت را به غالب کتاب‌های درسی درآورند. آنها شناخت لازم را از چگونگی تغییر و تحول متون درسی ندارند. کودک را نمی شناسند و از روانشناسی کودک و روان‌شناسی رشد اطلاع ندارند. "در سازمان کتاب‌های درسی هیچ‌کس نیست که بتواند نظریه‌های عمیقی در مورد جایگزینی آنچه باید در کتاب" باشد و آنچه نباید باشد ارایه دهد. [۹]
دید حاکم سنت بر کتاب‌های درسی، آرزوها، ذهنیت‌ها و خواست‌های جامعهٌ مردسالار را بر اعمال و رفتار شخصیت‌های متون درسی حاکم گردانیده است. جامعهٌ سنتی ما با پیشداوری‌های مبتنی بر تفکرات عامیانه، متأسفانه تبعیض جنسی را امری طبیعی و مسلم و در نتیجه به‌جا می داند. در این عرصه ما هنوز نتوانسته‌ایم ارزش‌های تا کنونی را زیر سئوال ببریم. تعلیم و تربیت در کشور ما، زنان را آن سان در کتاب‌های درسی تصویر می کند که مردان می خواهند.
زنان در کتاب‌های درسی ایران از جایگاه ساختاری همانندی با مردان برخوردار نیستند. تجارب زیستی زنان را عملاً نادیده می گیرند و یا غیر واقعی نشان می دهند. ستم و استثمار جنسی و شیوه‌های گوناگون آن، اگر نادیده گرفته نشود، طبیعی پنداشته می شود.
زنان در کتاب‌های درسی نمایندهٌ بینشی هستند که بر طبق آن زنان باید از مواضع قدرت دور و از تولید دانش و تفکر بازداشته شوند، که این خود همآهنگ با حاکمیت ایدئولوژی مردانه بر دانش جهانی است.
رفتار با پسران و دختران در کتاب‌های درسی متفاوت است. در واقع والدین، آموزگاران و در نهایت، اجتماع، انتظارات متفاوتی را نیز از رفتار دختران و پسران دارند. متون درسی، در تقویت رفتارهای تاکنونی که میراث سنت است می کوشد و بر آن تأکید می ورزد. این را هم باید در نظر داشت که: آنچه در کتاب‌های درسی، به عنوان الگو و نقش مناسب، گفته می شود، در برنامه‌های تلویزیونی و نشریات دولتی مورد تبلیغ قرار گرفته، ترویج داده می شود. طبیعی است که، کسی اگر نخواهد از الگوهای ارایه داده شده پیروی کند، مورد سرزنش و تمسخر قرار گیرد. بر این اساس، پسران را محکوم می کنند که اداهای دخترانه از خود بروز می دهند و دختران را نسبت به ارایهٌ رفتار پسرانه سرزنش می کنند. و جالب اینکه، زن و یا دختر، با توجه به فرهنگ مردسالارانهٌ حاکم، در پاره‌ای موارد، افتخار می کند و بر خود می بالد که به صفت مردانه منتسب شده است ولی ننگ بر پسری روا می دارند که رفتاری دختروار داشته باشد.
در هیچ کتاب درسی، از تحولات علمی و فرهنگی دنیای معاصر خبری نیست. زنان آن‌گونه تصویر می شوند که صد سال پیش بودند، در هیچ یک از متون درسی، زن نقش فعالی، نه در خانواده و نه در جامعه ندارد. در هیچ درسی، تحولات اخیر زندگی زنان جهان بازنتابیده است. در کتاب‌های درسی ایران نیز، هم‌چون جامعه، مردان سلطهٌ خویش را بر زنان اعمال می کنند. به طور کلی، کتاب‌های درسی ایران، پاسخگوی نیازهای جامعهٌ معاصر نیست. بافت جامعه روستایی بر کتب و مواد درسی تسلط مطلق دارد. از جامعهٌ شهری و مدرن تنها تصاویری رنگ‌پریده به چشم می خورد. این تصاویر از ایران امروز نیز چندین دهه عقب‌تر هستند.
اگر از تنها مورد استثناء که زن را به عنوان معلم نشان می دهد، بگذریم، می توان ادعا کرد که در کتاب‌های درسی ایران، زن از زمان قاجار پیش‌تر نیامده است.
به طور کلی، زن به عنوان موجودی مستقل و صاحب عقل و رأی در کتاب‌های درسی حضور ندارد. حضور ضمنی و حاشیه‌ای او، پنداری ضمیمه‌ای است تزیینی بر برنامه‌های درسی.
مردان در کتاب‌های درسی، موجوداتی قدرتمند نمایانده می شوند، موجوداتی که توان مهار کردن طبیعت را دارند. و جالب اینکه زن در متون درسی، چون بچه می زاید، موجودی است که خصلتِ نزدیک به طبیعت دارد. و این از مواردی است که بر آن اساس، برتری مرد بر زن را در جامعه مردسالار توجیه می کنند. از این زاویه است که "مردانگی" عمومیت پیدا کرده، حاکمیت خویش را بر حوزه اجتماع گسترش می دهد.
با توجه به آنچه گفته شد، تبعیض جنسی را می توان به شکلی گسترده در کتاب‌های درسی ایران دید. و تبعیض جنسی، همچون تبعیض نژادی، بر نابرابری انسان‌ها استوار است. متأسفانه حاکمیت در ایران، خود مشوق و برنامه‌ریز آن است. و این جای تأسف دارد که، در جامعه سنتی، زنان خود، نقش بزرگی در بیرون نهادن خویش از جامعه بر عهده دارند. آنان خود را، ناآگاهانه، از اجتماع حذف می کنند. زن در جامعه ما، اسیرِ اخلاقِ قدرت‌گرای حاکمیت سنتی است.
آموزش و پرورش از ابزار تحرک و دگرگونی جامعه است و کودکِ امروز می آموزد تا دنیای فردا را بنا کند. مدرسه به عنوان یکی از مهم‌ترین نهادهای جامعه، می تواند نقش موثری در تعیین ارزش‌های زندگی فردی و اجتماعی داشته باشد. متون آموزشی می توانند کلیشه‌های خاصی را از طریق دانش‌آموزان بر جامعه حاکم گردانند و یا دیوار سنت را بشکنند و کلیشه‌ها را در هم ریزند. زن‌ستیزی و مردسالاری و خرافه‌پرستی، همان اندازه می توانند در متون درسی راه یابند که انسان دوستی و صلح‌خواهی.
خلاقیت کودک رابطه‌ای مستقیم با درجهٌ استقلالی دارد که او از آن بهره‌مند است. جامعه سنتی در چارچوب سنت و اخلاقِ سنتی دانش‌آموز را آزاد می گذارد. پس نباید انتظار داشت که انسانِ آموزش‌دیده و فارغ‌التحصیل از مدارس ایران، آن کسی باشد که دنیای دیگری بیافریند، مگر آن‌که، والدین در خانه، استقلال لازم را، جهت تفکر و تعقل و تحرک و خلاقیت، در اختیار او بگذارند.
با توجه به واقعیت جامعهٌ ایران، با علم بر اینکه، ایدئولوژی حاکم بر کتاب‌های درسی تا کنون نتوانسته به کل اجتماع تعمیم یابد، با توجه به اینکه، زن ایرانی، هنوز در کلیت خویش، تن به اراده‌های سنت‌گرایانه نداده است، در این عرصه نیز، کشور غرق بحران است. این بحران بیش از هر چیز، ریشه در تضادهایی دارد که جامعه در آن گرفتار آمده است. احکام سنت‌گرای حکومتی در کتاب‌های درسی که می بایست هدایتگر انسان به سوی سعادت و خوشبختی باشند، به ابزار انقیاد او بدل شده‌اند. در متون درسی نیز چون جامعه، در ایران امروز، سیاست‌های جنسیتی به یکی از کانون‌های اصلی بازتابانندهٌ تضادهای میان دولت و جامعه تبدیل شده است.
این را نیز باید در نظر داشت که دانش‌آموزان، به ویژه آنانی که به خانواده‌های تحصیل‌کرده و غیر سنتی تعلق دارند‌ در زندگی اجتماعی با دو نظام ارزشی کاملاً متضاد درگیرند. در خانواده چیزی ورای آنچه در مدرسه و کتاب‌های درسی آموزش داده می شود، فرا می گیرند. و چنین است که سیاست‌های ایدیولوژیکِ دولت بر آموزش و پرورش تا کنون نتوانسته، و ظبیعی است که پس از این نیز نتواند، نتایج دلخواه دولت و دولتمردان را فراهم آورد. این هم قابل ذکر است که دانش‌آموزانِ پرورش یافته در مدارسِ چنین جامعه‌ای صاحب رفتاری دوگانه خواهند شد که این رفتار پیامدهای روان‌شناختی و جامعه‌شناختی خاص خود را همراه خواهد داشت.
دانش‌آموزان فارغ‌التحصیل از مدارس ایران بی شک آن نیستند که حاکمیت سنت‌گرا می طلبد. آنان نه دنباله‌روی سنت خواهند بود و نه انسانی آگاه به مدرنیته. از سنت مردمداری را وام می گیرند و از مدرنیته ظواهر آن را. و چنین است که هر روز، بیش از پیش بر دامنه تنش موجود میان سنت و مدرنیته در جامعه خواهد افزود.
می گویند شناخت درد نیمی از درمان است. در رابطه با متون کتاب‌های درسی، متأسفانه ما هنوز فاقد آگاهی لازم از درد هستیم و چنین که بر می آید، علاقه‌ای هم بدان نداریم.
در کشورهای پیشرفته، کتاب‌های درسی همگام با تحولات علمی و اجتماعی، به شکل ادواری، تغییر می یابند. موضوعات کهنه حذف و مسائل نو جایگزین می شوند. تا چند سال پیش زمان لازم برای بازبینی متون درسی بین پنج تا ده سال در نوسان بود. این زمان اکنون به کمتر از پنج سال تنزل یافته است. در محتویات کتاب‌های درسی ایران اما، در کلیت خویش، بیش از چهل سال است که تغییر اساسی صورت نگرفته است.
در این شکی نیست که، اگر متنی از دروس، بازتاب ساده‌ای از واقیعت روزِ جامعه باشد، در اصل به امر تبعیض جنسی و تحکیم کلیشه‌ها کمک نموده است. متون و مواد درسی وظیفه دارند فکر نو و اندیشهٌ امروزین را جایگزین کلیشه‌ها سازند. تا آنگاه که آموزش و پرورش کشور در این راستا نکوشد، روند جامعه رو به قهقرا خواهد بود. و این شدنی نیست، مگر این‌که آموزش و پرورش استقلال خویش را از ایدئولوژی حاکمیت اعلام دارد. و باز این شدنی نیست، مگر این‌که …
فوریه ۲۰۰۰
* به نقل از کتاب "زمینه و پیشینه اندیشه‌ستیزی در ایران"، مرکز پخش: انتشارات فروغ، آلمان (کلن)
[۱] جهت اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب "نقش آموزش زنان در توسعه اقتصادی" نوشتهٌ الیزابت م. کینگ، ترجمهٌ دکتر غلامرضا آزاد (ارمکی) رجوع شود. انتشارات روشنگران و مطالعات زنان،پاییز ۱٣۷۶.
[۲] برای اطلاع بیشتر به   فصلِ " اسلامی نویسی در کتاب‌های درسی" از کتاب "اسلامی‌نویسی_ بررسی دو دهه ادبیات دولتی در ایران" نوشته اسد سیف، انتشارات باران، سوئد، رجوع شود. در این نوشته سعی شده ایدئولوزی حاکم در تدوین کتاب‌های درسی بررسی شود.
[٣] فاطمه تندگویان، مشاور وزیر آموزش و پرورش در امور زنان، به نقل از ماهنامه زنان، شماره ۶۱، سال هشتم، اسفند ۱٣۷٨،ص ۶
[۴] به نقل از کتاب "درآمدی بر جامعه‌شناسی نگرش‌های فمینیستی" نوشته پاملا ابوت و کلر والاس، ترجمهٌ مریم خراسانی و حمید احمدی،نشر دنیای مادر، تهران، زمستان ۱٣۷۶
[۵] سالنامه آماری کشور، ۱٣۷۲، ص۴٣۶، به نقل از شهلا اعزازی، خشونت خانوادگی در ایران: واقعیتی پنهان، نشریه نیمه دیگر، شماره پنجم، پاییز ۱٣۷٨
[۶] فاطمه تندگویان،مشاور وزیر آموزش و پرورش و مدیر کل امور بانوان، به نقل از ماهنامه زنان، شماره ۶۱، سال هشتم، اسفند ۱٣۷٨، ص ۵
[۷] برای اطلاع بیشتر در این زمینه به کتاب "پیکار با تبعیض جنسی" نوشته آندره میشل، ترجمهٌ محمد جعفر پوینده رجوع شود. تهران، موسسه انتشارات نگاه، ۱٣۷۶. این کتاب که حاصل تحقیقات یونسکو در این زمینه است، می تواند در بازبینی و تغییر کتاب‌های درسی مورد استفاده فراوان قرار گیرد.
[٨] متأسفانه کتابِ علومی را که در اختیار داشتم، فاقد صفحه‌ای بود که اسامی مولفین و تصویرگران در آن درج شده بود.
[۹] محمد محمدی، ماجراهای تغییر سیمای زن در فارسی اول، ماهنامه زنان، شماره ۵۶، مهر ۱٣۷٨

چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶ - ۲۶ سپتامبر ۲۰۰۷
 

بيانيه‌ی کانون نويسندگان ايران
به مناسبتِ اول مهر، آغاز سال تحصيلی
 
در بند سوم منشورِ کانون نويسندگان ايران آمده است:
کانون رشد و شکوفايی زبان‌های متنوعِ کشور را از ارکانِ اعتلای فرهنگی و پيوند و تفاهمِ مردم ايران می‌داند و با هر گونه تبعيض و حذف در عرصه‌ی چاپ و نشر و پخشِ آثار به همه‌ی زبان‌های موجود مخالف است.
سال تحصيلی در شرايطی فرا می‌رسد که مليون‌ها کودک و نوجوان ايرانی با دشواری‌های بی‌شماری روبه‌رواند؛ کتاب‌های درسیِ تمامی مقاطعِ تحصيلیِ دانش‌آموزان با روايتِ تحريف‌شده‌ی تاريخ، به ويژه تاريخِ معاصر، تغذيه می‌شوند. در کتاب‌های فارسی و ادبيات نام و نمونه‌ی آثار بزرگ‌ترين نويسندگان و شاعران معاصر ايران حذف شده است و تلاشی برای شناساندنِ اقوام ايرانی، تنوع و تکثرِ آن‌ها و فرهنگ‌های گوناگونِ اين سرزمين صورت نگرفته است. نوآموزانِ اقوام ايرانی از آموزش و يادگيری به زبان مادری محروم اند و نشانی از فرهنگِ قومی خود در کتاب‌های درسی نمی‌‌يابند. اين امر زيان‌ِ فراوانی را به فرهنگ‌های ايرانی وارد کرده و نابرابری ژرفی رادر عرصه‌های گوناگونِ فرهنگی و اجتماعی پديد آورده است.
سال تحصيلی جديد در حالی آغاز شده است که هويتِ جنسيتیِ ترسيم‌شده در کتاب‌های درسی هم‌چنان قانون‌های نابرابرِ حاکم را باز می‌ تاباند و و تعليماتِ ايدئولوژيکِ حاکم به کتاب‌های علوم انسانی و اجتماعی تسری يافته است.
سال تحصيلی جديد در حالی آغاز شده است که بسياری از کودکان و نوجوانان بايد در بناهای ناامن و کلاس‌های پُرتراکم تحصيل کنند. تبعيض ميان اينان و اقليتی از دانش‌آموزان در مدارس خاص با شهريه‌های گزاف و اختلافِ فاحشِ کيفيتِ آموزش در مدارس گوناگون، طبقاتی شدنِ آموزش و پرورش را به مرزی باورنکردنی رسانده است.
سال تحصيلی جديد در حالی آغاز شده است که اعتراض معلمان به دليلِ پافشاری بر حقِ صنفی‌شان سرکوب شده است و دانش‌جويانِ دانشگاه‌ها از حضور برخی از استادانِ مستقل و آزادانديشِ خود محروم شده‌اند.
سال تحصيلی جديد در شرايطی فرا رسيده است که تماميت‌طلبی و سرکوبِ آزادی انديشه و بيان بر دانشگاه حاکم است و جای بسياری از دانش‌جويانِ آزادی‌خواه در دانشگاه خالی است: دانش‌جوِيانی که در وضعی غيرانسانی در زندان، تعليق و محروميت‌های ديگر به سر می‌برند يا به دليلِ اِعمالِ گزينش‌های تنگ‌نظرانه و صرفا ايدئولوژيک و عقيدتی از ورود به دانشگاه و نيز ادامه‌ی تحصيل محروم شده‌اند.
اما، کانون نويسندگان ايران با اتکا به منشورِ خود باور دارد که با مبارزه و کوشش برای غلبه بر موانعِ آزادیِ انديشه و بيان می‌توان به فضايی متکثر، آزاد و عاری از هر گونه تبعيض دست يافت. تنها در پرتوِ تحققِ اين خواسته‌های ابتدائی است که می‌توان آغاز سال تحصيلی را جشن گرفت و تبريک گفت.
 

کانون نويسندگان ايران

۳/۷/۱۳۸۶
 
asrenou
www.turkiran.com

هادی صوفی زاده
 
 

آقای محمد امینی چه می گوید؟


آقای محمد امینی مطلبی تحت عنوان " جنگ افروزی قومی و پی‌آمدهای هولناک آن" 1 در سایتهای وابسته به طرفداران بازگشت سلطنت, ایران امروز, ایران گلوبال و اخبار روز درج نموده که محتوای غیر واقعی آن مرا به آن وا داشت که به آن پاسخ دهم.
قبل از پرداختن به محتوای بحث آقای محمد امینی روشن نمودن نکته ای را لازم می دانم و آن اینکه اکثر سایتهای فارسی زبان در گوشه ای از صفحه خود اعلام داشته اند که " از انتشار مقالاتی كه به ديگر سايت‌ها و نشريات نيز ارسال مي‌گردند معذور است" اما در این رابطه گویی آقای امینی حرف دل آنها را زده و به همین خاطر پرنسیپهای خود را زیر پا نهاده اند.



مردم ترکیه در صحبتهای روزانه وحتی ترانه ها کلمه" یالان" و" یالانچی" ( دروغ و دروغگو ) را بسیار بکار می برند. خواندن مطلب آقای امینی مرا به یاد آن کلمه ترکی انداخت که در کل بحث ایشان به دفعات همراه با کلمات دیگری که بارمنفی دارند و دور از ادب و نزاکت سیاسی هستند به چشم می خورد. در اینجا دو احساس به آدم دست می دهد و آن اینکه آیا آقای امینی واقعا فردی راستگو و صادق و از دروغ بیزار است که بدون هیچ گونه صرفنظری دروغگویان را می توفد و یا اینکه خود استاد دروغ پردازی است؟. با خواندن مطلب ایشان حدس دومم بیشتر قطعیت یافت و دلیل هم اینست که نمی شود همه طرفداران ملی گرای کرد, آذری , عرب , بلوچ و ترکمن و بخشی از سیاستمداران فارس طرفدار حقوق ملی ملیتهای ایران را متهم به دروغگویی کرد اما تنها خود را راستگوپنداشت!! ممکن است همه آنها در اشتباه باشند اما دلیل بر دروغگوبودنشان نیست. در جایی دیگر ایشان, کوشندگان حقوق ملی را بیمارگونه و رها شده از بیمارستان روانی نشان داده که باز هم از محتوای مطلب ایشان به اضافه مباحث پالتالکی قبلی اش نشان میدهند که ایشان از بیماری روانی رنج می برد و جهت مداوا به بیمارستان روانی نیاز دارند.
آنچه مشخص است بحث ایشان برخلاف دیدگاههای قبلیش پایه علمی ندارد و محتوای آن با فقر اندیشه مواجه است. در اینجالازم نمیبینم که به تمام بحثهای ایشان پاسخ دهم اما در جاههایی به سوالاتی پرداخته که می شود به آنها پاسخ داد.
آقای امینی تحت تاثیر تمجیداتی که چندی پیش آقای داریوش همایون شاگرد رضاشاه از ایشان به عمل آورده, قوت قلب گرفته و با انرژی بیشتر به قلم فرسایی در مباحث غیر مسئولانه خود پرداخته است. چرا که آقای داریوش همایون در مطلب چندی پیش خود تحت عنوان " شهروند ایران یا شهروند قوم"2 از آقای بابک امیر خسروی و آقای محمد امینی به خاطر به چالش طلبیدن قضیه ملی تمجید به عمل آورده بود. اما با شناختی که بنده از دیدگاههای آقای امیر خسروی و بویژه در ارتباط بامواضع ایشان نسبت به بقایای رژیم گذشته دارم, تمجید آقای همایون از ایشان برایش تهوع آور است اماتمجیدات آقای همایون برای آقای امینی گیرا و جذاب بوده است و مطلب مذکور نیز احساسی شدن در نتیجه تمجیدات آقای همایون از ایشان است, گرنه بحث ایشان در میان نیروهای سیاسی آزاداندیش خریداری ندارد. لازم به ذکر در همان زمان بنده به آقای همایون پاسخ در خور داده و که متن ان در انتهای این مطلب ضمیمه می باشد.
ایشان ظاهرا می خواهند در بهترین حالت در مقام دکتر تقی ارانی و یا احمد کسروی ویا در بدترین حالت در مقام رضا شاه و پسرش خود را نشان دهد اما باید یاد آور شد که بنا به شرایط زمانی و مکانی ایشان در جایگاهی نیستند که درقرن بیست ویکم خود را در مقام آنها نشان دهد چراکه اگر کسانی چون زنده یادان ارانی و کسروی در عرصه مسائل اجتماعی و جامعه شناسی توانمندی و اتوریته خاص خود را داشتند اما واقعیتهای امروز جامعه ایران نشان می دهد که در عرصه مسائل ملی دچار اشتباه شدند. کتاب ایران بین دو انقلاب نوشته یرواند آبراهامیان ص 478 می نویسد " ارانی طی مقاله ای درباره آذربایجان استدلال کرده است که آذربایجان, گاهواره ایران زبان فارسی را در اثر تهاجم مغولهای وحشی از دست داده است. وی هشدار می دهد که این مسئله موقعیت خطرناکی به وجود می آورد, زیرا برخی از آذربایجانیها بر این تصور نادرست بودند که ترک هستند و حتی به گرایشهای جدایی طلبانه دامن می زنند. ارانی, بر این نکته پافشاری می کند که برای حل این مشکل دولت باید از هر کار ممکن برای از بین بردن زبان ترکی و گسترش فارسی کوتاهی نکند".!! حال ببینید و قضاوت کنید که واقعیتهای روز آذربایجان تا چه اندازه با دیدگاههای دکتر ارانی در تضاد است؟ آیا زبانی را می شود با استفاده از اهرمهای قدرت از بین برد؟ و اگر توان از بین بردن را هم داشته باشی آیا منطقی است؟ در بدترین حالت ژست گیری آن هم باید گفت که مرگ در تبعید دو پادشاه اخیر ایران دلیلی واقعی برای میهن پرست نبودن آنهاست. حال آقای امینی و همفکران ایشان می خواهند کجای تاریخ را کتمان نمائید؟

ایشان نیروهای سکولار را به خاطر کوتاهی در واکنش به سخنان آقای حسن شرفی مورد نکوهش قرار داده است! این کار ایشان درست شبیه به نیروهای افراطی در داخل حکومت ایران همچون حسین الله کرم ویا رحیم صفوی که گلو ها را می بریدند و قلم ها را می شکستند شبیه است که به گروههای فشار معروفند . این در حالیست که بسیاری از نیروهای محلی کرد حسن شرفی و حزب او را متهم به گرایش ایرانیگری بیش از حد می کنند. و خواستار تغییر روش این حزب در ادامه مماشات با نیروهای سراسری هستند که همیشه با تحقیر به جنبش ملی ملیتهای ایرانی نگریسته اند.
ایشان بدون نگاه درستی به اوضاع جامعه احزاب محلی را مسئول تشویق قوم گرایی و ایل گرایی[به قول ایشان] می داند و ااصلا نظرات مردم برای ایشان اهمیتی ندارد چون در جایی زندگی می کند که با سفینه فضایی هم قادر به دیدن اوضاع جامعه ایران نیست به همین خاطر برای آشنایی ایشان با دیدگاههای جامعه وبرای کشف حقایق لازم می دانم به دیدگاه یکی از اعضای سردبیری کار آنلاین که نظرات سازمان فدائیان خلق ایران ـ اکثریت را منعکس می کند و در ضمن یکی از منتقد ین سرشناس احزاب و اقلیتهای ملی ایران و کسی که آشنا به ترکیب و بافت اجتماعی ایران و بویژه کردستان است اشاره نمایم که در مقاله ای تحت عنوان رشد گرایش های پانیستی در منطقه؛ پانیسم در مقابل پانیسم می نویسد که" درک پانیستی تنها در محدوده احزاب و سازمان های سیاسی قومی محدود نمانده است, بلکه به نوعی در جامعه هم ریشه دوانیده است". این کافیست برای کسی که نمی داند در جامعه چه می گذرد.
ایشان بیانیه مشترک احزاب محلی با سراسری را زیر سوال می برد و می خواهد آن اندک امیدهای همکاری در نطفه خفه شوند و خارج از احزاب ملی به اعضای احزاب سراسری نیز که تعلق ملی به ملیتهای مختلف ایران را دارند حمله ور می شود و نمی داند که اگر افراد متعلق به ملیتها از احزاب سراسری بیرون آیند آیا چیزی از آن احزاب باقی می ماند؟

آقای امینی در بحث خود از خونریزی و کشتار در آینده ایران خبر می دهد و تصویر بسیار بد و خونینی ارائه داده است که به غیر از عوام فریبی هیچ سنخیتی با جامعه امروزی ایران ندارد. ایشان اینگونه نشان داده است که جامعه ایران جامعه ای ایلاتی و قبیله ای که احزاب هم تعلقات ایلی دارند. که با توجه به خصلت ایلی و با فت عشایری با اندیشه مدرن و همسویی با دنیای مدرن بیگانه اند و به همین دلیل آنها جنگ افروزند. در اینجا دو سوال پیش می آید که آیا واقعا ایشان نگران امنیت و سلامتی مردم ایران از هر گوشه آن است یا نگران از دست دادن امتیازاتی که اقلیتی در مقابل اکثریتی دارند, است؟ و باز هم این سوال از ایشان مطرح است که آیا اگر در یک رفراندوم کاملا آرام و متمدنانه اقلیتهای ملی ایران اعم از ملتهای, عرب, آذری, بلوچ, ترکمن و کرد به تجزیه ایران رای دهند و در غیر اینصورت به جنگ خانمانسوز تبدیل شود آیا ایشان به رای مردم و برای جلو گیری از خونریزی احترام خواهند گذاشت یا به افکار فعلی خود ادامه خواد داد؟ و دوم اگر جامعه ایران آنگونه عقب مانده و ایلاتی است که شما بیان می نمائید چرا به مردم نمی گویید که آنهمه خود بزرگبینی کاذب و خود را به رخ دیگران کشاندن برای چه؟ و ایرانی بودن هیچ ارجحیتی دارد که خود را برتر از ملتهای دیگر می دانید؟ آنهمه بلاهایی که بر سر افغانیهای آواره آورده اید چه توجیهی می تواند داشته باشد؟ افغانیهایی که نه چشم به خاک ایران دوخته اند و در ضمن نه در خوزستان و آذربایجان و کردستان هم زندگی می کردند بلکه در مشهد و تهران و اصفهان و شرق کشور زندگی می کنند. شاید به مذاق آقای امینی خوش نیاید که در این باره زبان بگشایم اما برای اینکه ایشان بداند که به چه جامعه ای تعلق دارد به خاطره ای تلخ اما عبرت انگیز می پردازم.
در یکی از بهترین محله های شهر تاشکند افغانیهای مهاجر زندگی می کنند که به خاطر جنگ به کشور همسایه شمالی خود یعنی ازبکستان مهاجرت نموده اند. در سال 2005 و در جریان سفر به کشور ازبکستان با دوست تاجیکم که تعدادی دوست افغانی در تاشکند داشت قرار گذاشتیم که به دیدار آنها برویم. با معرفی بنده از طرف دوست تاجیکم ـ که ایشان از رنجهای مردم افغان در ایران چیزی نمی دانست ـ مهمانی آغاز شد. هنوز چند دقیقه نگذشته بود که با گلایه ها و بدگویی ها ـ البته نه بد گویی بلکه حقایق ـ روبرو شدم. چیزی که خواستم به عنوان تفکیک به آنها گوشزد نمایم جدا کردن ملت از حکومت ایران بود اما آنها دلشان از مردم ایران خون بود نه حکومت. بعد از اندکی از بابت تمام بی لطفی هایی که در دوران آوارگیشان در حق آنان در ایران شده بود, با آنها احساس همدردی کردم و گفتم تفاوت زندگی شما در این کشور را باآن زندگی تحقیر آمیز شماها در ایران نمی تواند توجیهی داشته باشد. ملتی که مدعی است بر سر در سازمان ملل شعر ایرانی بنی آدم اعضای یکدیگرند \ که در آفرینش ز یک گوهرند. حال آقای امینی که با من کرد که ادعای مالکیت دارم چگونه بیندیشد و برخورد کند نیازی به توضیح نیست.
حقیقت را نباید کتمان نمود که آقای امینی در جغرافیای طبیعی ایران تبحر کامل دارد اما در جغرافیای سیاسی و مردم شناسی کم آورده است و طوری نشان داده که کل ایران بر ضد هم ماشه کشیده اند و در همچون بلوایی می خواهد خواسته های بر حق ملی را لاپوشانی نماید.

ایشان در ابتدای بحث خود مصوبه فدرالیسم کنگره اخیر حزب دموکرات کردستان را به جای خودمختاری, را با حضور امریکا در منطقه نسبت دهد و بدون اینکه درک کند که جریاناتی چون سازمان اکثریت خیلی از قبل فدرالیزم را مناسب ایران می دانند و می نویسد:" آیا به راستی تصادفی است که پس از برنامه ریزی نیوکان های حاکم بر ایالات متحده برای لشگرکشی به عراق، حزب دموکرات کردستان، فدرالیسم را جایگزین خودمختاری ساخت و در کمتر از دوسال بیش از یکسد و هفتاد گروه و دسته قومی از گوشه و کنار سبز شدند و به یکباره جهان دریافت که وامصیبتا، ایران زندان ملل است و ایرانیان پلیدترین دشمنان حقوق ملی اند؟"
ایشان می نویسند که احزاب کردی به میانه قرن نوزده تعلق دارند و بیان می کند که: " کجاست آن نگاهی و قلمی که پس از انشعاب اخیر در حزب دموکرات کردستان به دوسوی این انشعاب بگوید که هر آن که باد بکارد توفان درو خواهد کرد! بنویسد که به این گونه سازمان های قومی که به میانه سده نوزدهم تعلق دارند پایان دهید و دراندیشه بنای احزاب نوین باشید. احزابی که نه بر پایه منافع تنگ و شبه ناسیونالیستی یک تیره قومی و ایلی، بلکه به گرد چشم اندازهای روشن اجتماعی تشکیل می گردند"
باید در این زمینه به ایشان فهماند که احزاب محلی همیشه مدرنتر از احزاب سراسری عمل کرده اند. برای اثبات ادعا مایلم که مطلب قبلیم که برای همایش سوم جمهوری خواهان نوشته بودم برگردم و آن را بازگو نمایم.3 و احزاب محلی نه اینکه متعلق به نیمه قرن نوزده نیستند بلکه ویژگیهای احزاب مدرن جهان را به لحاظ فکری وبه لحاظ عملی دارند.
بنده لازم می دانم که در پاسخ به ایشان بگویم که ایشان کاملا در اشتباه هستند چراکه از لحاظ سازمانی , فکری و عملی کردها دوره تکاملی را طی کرده اند و اثبات ادعا همان اعتصابهای عمومی در کردستان در چند سال گذشته به طور متوالی در حالیکه هیچ یک از احزاب مدرن مورد نظر ایشان در ایران نمی توانند و نتوانسته اند کاری پیش ببرند. نتیجتا باید گفت حزبی که از توان و برنامه ای مدون بهره مند نباشد قادر به ارگانیزه نمودن مردم هم نیست و این به نوبه خود خصلت احزاب مدرن و عصری است.
اگر چنانچه آقای محمد امینی حزب دمکرات کردستان را خیلی کودکانه و با خواندن یکی دو کتاب در خصوص تاریخ ایران وبه بهای ندیده گرفتن واقعیات ایران, متهم به ملیت سازی قلابی می کند ( بحث پالتالکی ایشان) , هیچ شکی در جمهوری خواهی و مشروطه خواهی قلابی ایشان نیست.
آقای امینی خیلی نا مسئولانه می نویسد که: "فراموش نکنیم که جنبش فرقه دموکرات آذربایجان و تشکیل جمهوری مهاباد، جنبش دموکراسی ایران را که پس از شهریور بیست در راستایی اصلاح طلبانه و متین به پیش می رفت، از مسیر خود خارج کرد و به بیراهه کشاند" من به ایشان جواب خواهم داد که اگر فرض کنیم که حرف شما درست است واینگونه بپنداریم که در انقلاب 57 هم همان حادثه و این بار به اضافه ترکمن صحرا و در فردا همان حادثه در سیستان و بلوچستان, خوزستان, آذربایجان و ترکمن صحرا و کردستان با جدیت بیشتری مجددا تکرار خواهد شد, چاره چیست؟

آقای امینی در به بیراهه بردن مردم خیلی کودکانه بحث را ادامه داده و می نویسد:" در روزگاری که ایران اندیشه های مدرن را آزمون می کرد و خویشتن را برای درآویختن با دولت ایلی قاجار آماده می ساخت، آن شیخ نقشبندی، با پشتیبانی دولت عثمانی و گردآوردن پیروان متعصب خویش، سرتاسر سرزمین مکری و از جمله مهاباد (سایلاغ) را گرفت و ازآن جا فتوای جهاد داد و به شکرانه همین فتوا و جنگ پیروان او با آذربایجانی های شیعی مذهب بود که بیش از بیست هزار آذربایجانی در مراغه از دم تیغ گذشتند".
در پاسخ به ایشان باید گفت که قیام شیخ عبیدالله نهری در زمانی به وقوع پیوست که تاریکی سراسر ایران را فرا گرفته بود و مردم رعیت ناصرالدین شاه محسوب می شدند و کشت و کشتار آن زمان تنها مختص به قیام نهری نبوده و با نگاهی سریع به تاریخ تحولات ایران و عملکرد آقا محمد خان قاجار در کرمان در کشتار مردم, جنگهای شیراز در زمان حکومت زندیه, جنگهای خانمانسوز نادر شاه افشار واندکی بعد در آنسوی مرزها کشتار بیش از یک میلیون ارمنی در ترکیه نوعی از فرهنگ جنگ و غارتگری ان زمان بوده است. اشتباه ایشان به قیام شیخ عبیذالله ادر این است که کردها بودند که مورد غضب و نسل کشی حکام ایران شدند و لازم است که ایشان به خاطرات عین الدوله در این خصوص مراجعه نماید که چگونه صدها روستای کردستان توسط قشون قاجار سوزانده شدند. و اگر چنانچه به قول ایشان اندکی دیرتر آسماعیل خان سمکو دمار از روزگار مردم آذربایجان و دیگر کردها در آورده بود, چهره ای چون سید محمد خیابانی فردی تحصیل کرده که با اندیشه سوسیال دمکراسی به میدان آمد چرا اعدام شد؟
ایشان در جای دیگر ما کردها را پاسداران مرزی شمال غربی و شمال شرقی معرفی می کند و می نویسد: "نه این است که نخستین دولت ایران را نیاکان کردان برپاساختند؟ نه این که بیش از چهارسد سال خاندان کرد اردلان فرمانروای کردستان بود و آن دیار را خودسرانه اداره می کرد؟ نه این است که ایل های کرد، نه تنها پاسداران مرزهای غربی ایران، که از دوره صفوی به این سوی، پاسداران شمال شرقی ایران نیز بوده اند؟
در این جا باید از چند جهت به سوال ایشان پاسخ داده شود. اول اینکه چگونگی حکومت مادها کمکی به قضیه امروز ما نمی کند, همچنانکه بلای جان ایرانیها چسپیدن به تاریخ داریوش و کوروش است که کمکی به مشکلات امروزی آنها نمی کند و در واقع عامل گمراهی آنها ست. دوما با از بین رفتن نظامهای ایالتی از مدل افتاده اردلانی می بایست شکل نوین آن که در نهضت مشروطه طرحریزی شده بود اجرا شود که با آمدن رضا خان همه آن طرحها از بین رفتند و سوم اگر به درازای تاریخ پاسداران مرزی بوده ایم, حال از نگاهبانی خسته شده ایم و قرار نیست که برای همیشه نگاهبان باشیم. و رابعا, کردهای خراسان هم به میل خود به آنجا کوچ نکرده بلکه به آنجا تبعید شده اند و باز هم عده ای از آنجا به سمرقند که این بنوبه خود اثبات ظلمی است که در گذ ر تاریخ به کردها شده است.
در رابطه با عصر مشروطیت و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران خیلی واضح است که شکست انقلاب مشروطه قبل از اینکه ضربه به جامعه ایران بوده بیشتر ضربه ای بزرک به پیکر آزادیخواهی و ساختار عدم تمر کز در ایران بود که در نظر گرفتن تشکیل انجمنهای ایالتی پاسخ درستی به خواسته های ملی بود و به همین خاطر کردها نیز بهمراه آذریها بهترین حامیان انقلاب مشروطه بودند و تنها به کمک کردها بود که مشروطه در کرمانشاه احیا و حکومت در تبعید را تشکیل داد. بعد اگر جامعه ایران ایلاتی بوده و هست, قرار نیست که تا ابد همانگونه بماند اگر کردها پاسدار مرزی بوده اند قرار نیست که تا ابد مرزبان بمانند. بالاخره روند تکامل اجتماعی در همه سطوح خود را نشان می دهد.
اما از بحث ایشان اینگونه پیداست که جامعه ایران باید در حالت ایستایی باشد و فکر می کند که کردها به جای روی آوردن به افکار مشروطه خواهان به سمکو و شیخ عبیدالله روی آورده اند. باید این قضیه از دو زاویه شکافته شود. اول اینکه نباید به دور پنداشت که اگر امروز یار محمد خان کرماشانی از رهبران نهضت مشروطه زنده بود ضمن دفاع از ایده های مشروطه خواهی خواسته ملی را در اولویت قرار می داد و دوم اینکه احزاب کرد بیشترین اهمیت را برای مشروطیت قائل بوده اند و کردها به این واقعیت واقفند که اگر تفکرات مشروطیت به بار می نشست دستیابی به حقوق ملی و تمرکززدایی محتمل بنظر می رسید. بعد ایشان این نکته را فراموش نموده و یا اصلا نمی داند که احزاب کردی هر سال به تجلیل از رهبران جنبش آزادیخواهی ایران از امیر کبیر گرفته تا فروهر ها می پردازند ( در این زمینه به روزنامه کردستان ارگان مرکزی حزب دمکرات کردستان توجه نمایند) و گرامیداشتهای به مناسبت بیژن جزنی, خسرو گلسرخی و بسیاری دگر می توان به واقعیات پی برد. باید همبستگی سازمان یافته زنان کردستان را با زنان ایران را در چند سال اخیر به یاد آورد. اما مشکل آنها هستند که حتی در مورد نیروهای آزادیخواه محلی نگاه تبعیض آمیز دارند. آقای امینی باید بدانند که جنبش خلق کرد جنبشی اصیل و در همه عرصه ها حضور فعال دارد. یعنی در عرصه مبارزه مدنی, اعتصابات عمومی, قیام مسلحانه و غیره. اما نیروهای سراسری فاقد توانمندی هستند. در این زمینه باید به اعتصاب سه روزه اکبر گنجی در اروپا و امریکا اشاره نمایم که در ترکیه کردها به رهبری لیلا زانا با مردم ایران و اعتصابیون همدردی نمودند . نوعی از همدردی که ما تاکنون از فارسهای برادر ندیده ایم.

ایشان در مطلب خود چنان به بحران پراکنی و بغرنج نشان دادن ساختار ایلاتی و عواقب خطرناک آن می پردازد که با نشان دادن عشایر و ایلات قوچان در برابر ایلات بیرجند, قشقایی در مقابل بختیاری, کرد در مقابل آذری, عرب در مقابل بختیاری, سیتانی در مقابل بلوچی و..... قصد عوامفریبی دارد و هر چند که در این زمینه فردی بنام آقای ناصر کرمی در سایت ایران گلوبال سعی داشته که به نگرانیهای ایشان پاسخ دهد , از دید بنده باز هم لازم است که ایشان کمی به دورو بر کشور متبوعش توجهی داشته باشد و همسایه شمالی ایران یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق را ببیند که چگونه آن همه ایلات ازبک و تاتار و مغول و .... را به ساختارهای مدرن تبدیل کرد . اتحاد جماهیر شوروی که جمعیت آن چند برابر جمعیت ایران بود توانست به نگرانیهای افرادی چون آقای امینی پاسخ دهد وآن حمام خونی که کل مطلب ایشان ـ البته نه از روی حس انساندوستی ایشان ـ را در بر می گیرد به راه نیفتاد و با ایجاد 16 کشور دیگرو خود روسیه نیز با ساختار فدرالیش اداره شود که از 25 ملیت و 21 جمهوری تشکیل شده است و سایر جمهوری های دیگر استقلال یافته چند ملیتی هستند 4. برای نمونه 30% کشور قزاقستان را روسها تشکیل می دهند(همان منبع). حال برازنده ایران نیز هست که با فدرالیزه شدن کل کشور و یا استقلال ملیتهای آن, در خود ایران هم مثل روسیه ی فعلی دارای یک ساختار فدرال باشد وبه نظر بنده اشکالی ندارد که گیلکها, بختیاریها چه هفت لنگ چه چهار لنگ, قشقاییها, و ... منطقه خودمختار داشته باشند . رضا شاه ساختار ایلی را متلاشی نمود اما جایگزینی برای آن ارائه نداد بنابر این هر جامعه ای باید شکل مدرن خود را داشته باشد که شکل مدرن آن به شیوه استانی,( البته نه به سبک رضا شاه) منطقه خودمختار و یا فدرال است که نتیجه چند دهه گذشته نشان داده است استانی نمودن ایران نتیجه بخش نبوده است و مشکلات فعلی آذربایجان با کردستان نتیجه سیاست غلط رضاشاه است که بعدا بدان خواهم پرداخت. موضوع دیگری که برخی و از جمله آقای امینی بدان استناد می کنند ادغام و همزیستی تاریخی دورودراز ایرانیان با هم است که وجه تمایز ایران با کل جوامع بشری را نشان می دهد ومرزبندی را جایز نمی داند. باز هم باید گفت که اگر ایرانیها آنگونه برادر گونه زیسته اند باید اصلا جنگی صورت نگیرد و برادر گونه جدا شوند.
حقیقت این است که کل ایران از یک فاجعه ملی رنج می برند و این قضیه را نمی شود ندیده گرفت. برای نمونه اگر در تهران , کرج , مشهد و پاکدشت خبیث ترین انسانها یافت می شوند که به کشتار جمعی و زن ستیزی و کودک آزاری روی آورده اند در کردستان و اهواز و تبریز هم این انسانهای خبیث وجود دارند و در اینجا دردمان مشترک است و نیاز به عمل جراحی دارد اما بیماری های خطرناکی هم هست که مثل غده سرطانی می نمایند که عمل جراحی هم قادر به کنترل آن نیست که چرا آنهمه به تما میت ارضی ایران می اندیشند؟ ریشه این قضیه در کجا قرار دارد؟ جواب خیلی واضح است و آنهم موقعیت استثمار گران به خطر می افتد. استثماری که در عرصه های سیاسی, فرهنگی , ملی و اشکال دیگر اعمال می شود . برای نمونه بیش از یک میلیون کارگر کرد در کوره پزیهای اصفهان, قم, قزوین , ملایر و آذربایجان در فضایی غیر انسانی و پر از استرس و تحقیر بدون بهره مندی از حقوق انسانی و کارگری و امنیت شغلی مشغول به کارگری هستند. اگر چنانچه کردستان به بخشی از قدرت مرکزی تبدیل شود و این جمعیت مهاجر به فکر آبادانی کشور خود یعنی کردستان سرازیر شوند, برادران فارس ما با کمبود کارگر روبه رو خواهند شد. در اینجاست که باید بگویم این دلیل کافیست برای استثمار یک ملت. چرا یک کارگر فارس در کردستان یافت نمی شود؟ ..
. چگونه باید به آقای امینی فهماند که کردها در عراق در چه جهنمی زیسته اند که هر نظام دیگری را بر نظام صدام ترجیح می دهند.باید به ایشان فهماند که پروژه عراق نوین از دید کردها مثبت است و دلیل آنهم تا قبل از اشغال عراق توسط امریکا کردها بطور فله ای کشته می شدند و امینی ها هم که امروزه به عنوان صلح جو ظاهر می شوند فله ای سکوت نموده بودند که مبادا احساس ملی کردهای ایران بجنبد. در ایران تا دیروز کردها بودند که بطور فله ای در زندانهای جمهوری اسلامی اعدام می شدند, اما با آمدن امریکا به منطقه ماموران تروریست ایران هستند که گیر امریکا می افتند بنابر این از دید کردها حضور امریکا در منطقه مثبت است.
آقای امینی به نگرانیهایی در ارتباط با شرایط میان کردها و آذریها می پردازد و نمونه هایی هم آورده است که باید در جواب گفت بدترین حالت در کل ایران همان اشتراک مرزی بین آذریها و کردهاست و علت آنهم نتیجه سیاست غلط رضا شاه که با هدف ادغام ملیتها در همدیگر و در جاههایی با برتری اقلیت آذری بر اکثریت کرد و در جاههای دیگر بر عکس به اختلافات ملی دامن زد. اما با تعیین یک ساختار فدرال امکان مناقشه خیلی سهلتر می شود و هر دو ملت به درجه ای از رشد و بلوغ فکری رسیده اند که حوادث تلخ گذشته تکرار نشود و همبستگی دو ملت کرد و ترک در کنار هم در جریان تظاهرات سال گذشته آذربایجان نشان ادعای ماست. و تفکیک حدود مرزی هر دو نیاز به شیوه ای کارشناسانه دارد که جای بحث این مطلب نیست و اینگونه مشکلات هم تنها مختص این منطقه نیستند و در سایر کشورهای دیگر که این مرحله را پشت سر گذاشته اند روی داده است. و از زاویه ای دیگر که بنگریم ا وضعیت ژئوپولیتیکی کردستان و آذربایجان به درستی نشان می دهد که رشد و آگاهی سیاسی اجتماعی رشد و آگاهی ملی نیز به همراه دارد و اگر در گذشته چهره هایی چون قاضی محمد و سید جعفر پیشه وری به نوعی در صدد تعدیل و به عقب انداختن مشکلات موجود بودند نسل امروزی بی صبرانه به حل مشکلات ارضی می اندیشد و در این رابطه باید هزینه هایی هم پرداخت. در اینجا انتظار از آقای امینی این است که قلم رسای خود را حول خویشتن داری فرزندان کرد و آذری بچرخاند نه اینکه طوری وانمود کند که هر کس دیر بجنبد باخته است.
در میان فارسها رشد ملی ویا تعصب و یا هر چه که بنامیم کمتر از ملیتهای دیگر نیست. لازم میدانم نمونه ای را به یاد آقای امینی بیاندازم که ملت فارس برای تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی واکنش شدید نشان داد و در در این واکنش فارس جمهوری خواه, سلطنت طلب, جمهوری اسلامی و غیره کوتاه نیامدند تا موسسه مذکور را به ندامت وا داشتند. اما برای من کرد خلیج مورد منازعه نامش فارس باشد یا عربی هیچ فرقی نمی کند چرا که از نفت آن خلیج تنها دودش به چشم من می خورد. در حالیکه اگر عدالتی در کار باشد و بدون تعصب نام خلیج فارس برازنده آن نیست چرا که چند کشور عربی به اضافه عربهای ایران دور ان خلیج را احاطه کرده اند و تنها قسمت کمی از ساحل ایران فارس به دریا است. اگر خردی در این زمینه حاکم بود می بایست به حرمت عربهای ایران هم که بوده به عربی بودن آن تن داد.
در ارتباط با مدل دمکراسی بدون شک ما ملت خود را بهتر می شناسیم که چگونه به جامعه ای انسانی و متمدن ارتقا یابد و برای رسیدن به آن اسناد فراوانی هم در دست می باشد و در اینجاست که اگر امکان صدور دمکراسی از طرف امریکائیان نیست به همان اندازه امکان صدور دمکراسی از تهران به بلوچستان و یا تبریز غیر ممکن است.

آقای امینی برای تهران هم نگرانیهای بسیار غم انگیزی را پیشبینی کرده است .حال آنکه همه بر این اصل توافق دارند که تهران پایتخت ایران و فارسها در درجه اول مالک آنجا هستند و هیچ ملیت دیگری به غیر از فارسها ادعای مالکیتی ندارد.و از این بابت ایشان نگران نباشند. پایتخت ایران شباهت زیادی به پایتخت شوروی سابق دارد چرا که قبلا هم اشاره شد جامعه ایران شباهت زیادی با شوروی سابق دارد.
باز هم نباید ندیده گرفت که خود روسیه به شیوه فدراتیو اداره می شود و پایتخت آن هم از تهران کثیر الملله تر است. در مسکو همه ملیتها حضور دارند و به جنگ هم کشیده نشده است چرا که همه می دانند که مسکو پایتخت روسیه است و کسی ادعای مالکیت ندارد. کشور اکراین که از بزرگترین جمهوریها بشمار می رفت همچون وضعیت آذربایجان ایران بچشم می خورد چرا که مهمترین شریک اقتصادی و سیاسی شوروی سابق بوده است. قزاقستان شباهت تا حدودی با کردستان دارد چرا که قزاقها بیشتر با روسها قاطی بوده اند و هنوز هم زبان روسی در آن کشور جزو زبان رسمی کشور به حسا ب می آید. اما ازبکستان همچون خوزستان به نظر می آید و به همان اندازه که ازبکها به تاریخ و زبان خوب می بالند و ظلم های روسها را نیز به آسانی فراموش نمی کنند عربهای ایران هم اینگونه اند. و ترکمنهای ایران همچون ترکمنهای روسیه و بلوچها مثل قرقیزها. وقتی که بلوچها را به قرقیزها تشیه می کنم بی دلیل نیست و روابط فرهنگی و اقتصادی آنها با کشورهای چین, کره جنوبی , مغولستان باز گشت به اصالت خودشان است و بلوچهای ایران هم همچون چشم بازگشتی به پشت دارند. حال در هر منطقه شوروی سابق تنشهای ملی و قومی زخ داده است که می شود به جنگ میان آذربایجان و ارمنستان بر سر ناگورنوقره باغ, جنگ مذهبی در تاجیکستان و جنگ در چچن اینگوش. این جنگها همگی ویژگی خاص خود را داشته و هیچ ربطی به ملیتهای مقیم مسکو نداشت. همچنانکه در کشورهای دیگر هم روسها زندگی می کنند و از حقوق فرهنگی بهره مند هستند. باید به خاطر آقای امینی و همفکرانش آورد که جمعیت چند ده هزارنفری کرد ها در روسیه ,ارمنستان , گرجستان و قزاقستان از حقوق ملی و فرهنگی برخوردارند. چیزی که در ایران و ترکیه و سوریه کتمان می شود.


ایشان در بحث خود نظر یکی از سازمانهای بلوچ را که می شود از متد متمدنانه چکیها و اسلواکیها در تجزیه چکوسلواکی پیشین وارونه جلوه دادن تاریخ می داند و می نویسد: "یکی دیگر از چندین گروهی که خویشتن را نماینده راستین «ملت بلوچ» می داند گروهی به نام زرمبش یا جنبش ملی بلوچستان ایران است که هنوزسخن از جداساختن رسمی بلوچستان نمی کند اما اندرز می دهد که «احترام و پذیرش حق تعیین سرنوشت در کشور سابق چکسلواکی به درستی مانع از خونریزی و کشتار در آنجا گردید که دو ملت اسلواکی و چک بشکل بسیار متمدنانه تشکیل دو کشور مستقل را بعنوان خواستهای آن دو ملت پذیرفتند.» با وارونه ساختن تاریخ، در برنامه سیاسی خویش به پیروانش می گوید که «ایران کشوری کثیرالملله است که ملت بلوچ یکی ازآن میباشد. انضمام این ملل به ایران کنونی نتیجه تغییر و تحولات در سیاستهای بزرگ جهان در ادوار مختلف است."
برای من این سوال مطرح است که چرا باید تجزیه برای مردم تیمور شرقی که تنها نهصد هزار نفر جمعیت دارد مشروع باشد اما برای بلوچها غیر مشروع است؟

آقای محمد امینی در انتهای بحث خود تند به مسئله بر خورد می کند و می نویسد: "کجاست آن شهامت سیاسی که به این پاسداران قوم گرایی و پاکسازی قومی بگوید که کارزار شما به بهانه دروغین پایان دادن به ستم ملی «فارس ها» که گویا دولت جمهوری اسلامی نماینده آن است، در برابرجنبش مدنی ایران قرار دارد و صف یگانه جنبش زنان، دانشگاهیان، روزنامه نگاران و کارگران ایران را که جان برکف در برابر حکومت تبعیض و ریا ایستاده اند، پراکنده می کند. کجاست آن شهامت سیاسی که هرآن گروه را که به بهانه ریاکارانه مبارزه برای حقوق ملی فلان خلق و بهمان ملیت ستمدیده، از سفره گسترده نیوکان ها و یا شیوخ عربستان و امارات و پان تورکیستها بهره گیرد از خود براند و حاضر به نشستن با ایشان نشود؟"
در اینجا لازم است که شهامت سیاسی متوجه همفکران ایشان باشد و بگوید که کجاست آن شهامت سیاسی که با نام ملت ایران هر روز در یک کشور پادشاهی مشغول ارائه گزارشات دروغین هستید و از آنها پول دریافت می کنید؟ کجاست آن شهامت سیاسی که حاضر به همدلی با قیام مدنی و اعتصاب سراسری مردم سنندج و مهاباد و کرمانشاه نیستید؟ کجاست آن شهامت سیاسی که با مردم آذربایجان همگام نشد؟ کجاست آن شهامت سیاسی که در برابر موج اعدامها در زاهدان و اهواز و کردستان سکوت نموده است؟آیا عدنان حسن پور و هیوا بوتیمار تجزیه طلبند؟

کوتاه سخن اینکه وقتی که به افکار بیمارگونه آقای امینی می نگرم به این نتیجه می رسم که جدایی و جدا زیستن از همزیستی در یک کشور بمراتب شرافتمندانه تر و ارزشمند تر در کنار همچون انسانهایی است. حال سوال این است که تاوان من کرد چیست که باید تا ابد محکوم به همزیستی با کسانی چون رضا شاه, محمد پسرش, داریوش همایون ویا محمد امینی باشم؟ داده های تاریخی به خوبی نشان می دهد که ملیتهای ایران در طول تاریخ معاصر ایران توسط قاجاریان, پدر و پسر پهلوی, جمهوری اسلامی و بدون تردید در آینده آقای داریوش همایون و آقای امینی مورد ظلم قرار گرفته و خواهند گرفت. بنابر این چه لزومی دارد که اینهمه تاریخ تکرار شود؟ چرا برای همیشه به رفع مشکل پرداخته نشود؟
210707




1.
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/13528/
2.
http://www.iranglobal.info/payvand3_2.php?adr=http://irancpi.net/
3.
آذریها تاریخ نوین ایران را ساختند، مشروطه خواهان از بهترین فرزندان آذربایجان بودندو در یک کلام آذربایجان مهد آزادیخواهی ایران است خارج از مشروطه خواهی آذریها برای اولین بار سید محمد خیابانی ایده سوسیال دموکراسی را الگوی خود قرار داد و بیست سال بعد آذریها و در جریان تشکیل حکومت ملی ایده های سوسیالیستی را پیاده کردند که- همچنان که کسان بسیاری معتقدند که اولین جرقه جنگ سرد بین شرق و غرب در ایران و در ایران هم بر سر حکومت آذربایجان و کردستان اتفاق افتاد- حق دادن رأی به زنان برای اولین بار در ایران و در آذربایجان در جریان تشکیل حکومت ملی، پرورش و تربیت کودکان خیابانی با الگو گیری از انقلاب روسیه، و تقسیم اراضی - که درست بیست سال بعد حسن ارسنجانی با نتیجه گیری از اصلاحات ارضی آذربایجان در زمان حکومت ملی که بعدها به انقلاب سفید نامگذاری شد- از مهمترین دستاوردهای تاریخی آذریهاست
4.
www.norway.mid.ru/genral.html
5.
پیرامون حقوق شهروندی آقای داریوش همایون!
هادی صوفی زاده

بارها از عمویم شنیده و برایم تعریف می کرد که در دوران رضا شاه می بایست کت و شلوار و کلاه رضا خانی می پوشیدیم چون لباس محلی ممنوع شده بود. مردم که هویت و شخصیت خود را در لباس محلی می دیدند و پوشیدن لباس فرنگی و شبکه برایشان شرم آور بود که در کل تغییر لباس برایشان آسان نبود اما از ترس امنیه هم چاره ای نداشتند. ایشان می گفت هنگامیکه از روستا برای خرید و معامله به شهر می رفتیم تا نزدیک دروازه شهر لباس محلی به تن داشتیم اما مانده به شهر وکمی نرسیده به محل گشت امنیه ها لباسهای محلی را در گونی می گذاشتیم و لباس رضا خانی را از گونی در می آوردیم ومی پوشیدیم. امنیه ها که از این حرکت ما مطلع شده بودند و برای تنبیه ما چند کیلومتر بیرون شهر یعنی جایی که ما لباسها را عوض می کردیم کمین می گذاشتند و ما را با لباس محلی در دام می انداختند و در همانجا بند شلوار لباس محلی را با چاقو می بریدند ما را کتک می زدند و جریمه نقدی هم می شدیم. با سقوط رضا شاه و رشد گرایشهای ملی و سرانجام تشکیل حکومت محلی کردستان عموی من به نیروی نظامی کردستان ملحق می شود و آن دوران را افتخار امیز ترین دوران حیات خود می پنداشت. اگر از خاطرات ایشان بنویسم دهها صفحه بر میدارد که هدف این بحث نیست. باید بگویم که پسر عمویم درراه آرمان پدرش شهید شد و هنوز هم کم نیستند کسانی که با همان روح عمو و پسر عمویم زندگی می کنند. ظاهرا منظور حقوق شهروندی آقای همایون که به عنوان میراث بیست و پنج سده از آن نام می برد و به آن افتخار می کند و دیگران را به اینگونه حقوق شهروندی هدایت می کند بازگشت به همان دوران است چون آنچه مربوط به گذشته ایشان است در کمی قبل از انقلاب 57 وزیر اطلاعات و جهانگردی بوده و ادامه دهنده تمدن به قول خودشان رضا شاه کبیر .یا شاید منظور از حقوق شهروندی مورد نظر ایشان بازگشت به شکاف طبقاتی گذشته، حلبی آبادها، و در فقر مطلق قرار دادن روستائیان. یا ممکن است حقوق شهروندی مورد نظر ایشان اینگونه باشد که بیش از یک میلیون کرد در تهران به کارگری مشغولند و در سخت ترین شرایط به سر می برند اما بیش از یکصد هزار نفر فارس زبان در کردستان زندگی می کنند که همه متصدی ادارات و پست های کلیدی دارند و اگر بگوئید که این از برکت نظام فعلی است در نظام قبلی وضع بدتر بوده است. .ایشان می خواهد به این مقطع از تاریخ برگردد. آیا می دانید که لباس محلی هنوز هم پابرجاست و این افکار رضا خانی بود که مرد.

اقای همایون در مطلب خود در ماه مه تحت عنوان شهروند ایران یا شهروند قوم؟ که در ارتباط با همایش جمهوری خواهان است به مسائلی پرداخته که در صلاحیت ایشان نیست.چون آنها در گذشته امتحان خود را داده اند و گویند آزموده را آزمودن خطاست.
از آنجا که اقای همایون مدتی است برای کنگره سازمان فدائیان اکثریت و یا برای همایش جمهوری خواهان نسخه پیچی می کند بسی جای تامل است. چون هنوز هم کم نیستند کسانی در این دو طیف آثار شکنجه دوران حکومتداری شاه ایشان بر پیکرشان وجود دارد.کم نیستند کسانی که هنوز هم شعر مرا ببوس را زمزمه می کنند
شما که در آن زمان وزیر جهانگردی بودی شریک تمام مصیبتهای وارده بر مردم ایران هستید. به واقع تمام کارشناسان مسائل سیاسی و تاریخی ایران بر این نکته اتفاق نظر دارند که جمهوری اسلامی محصول عملکرد شاه و دربار شما بود. آقای همایون شما که فکر می کنید شاههای شما وطن پرست بودند چرا یک وجب خاک برای دفن اجسادشان در ایران نداشتند.این سوال برای من و هزاران انسان باقی است که ایا ممکن یک انسان میهن پرست در تبعید دفن شود! جرا وطن پرستهای هندوستان و ترکیه اینگونه نیستند؟ چرا مرحوم دکتر مصدق اینگونه نیست؟ باید به خاطر آورد که مسجد شیعیان در هامبورگ آلمان با پول ساواک ساخته شد و هدف از آن مقابله با نیروهای چپی بود چون هامبورگ آلمان مرکز تجمع نیروهای چپ ایرانی بود اما امروز می خواهی با این طیف سر صحبت باز کنی.

آقای همایون مسئله ملی را میراث استالین میداند در حالیکه استالین می خواست ملیتها را نابود کند اما چون ریشه ملی عظیم تر از هر ایده ای بود افکار استالینی نیز نابود شد و شاهد ادعا کشورهای استقلال یافته همجوار مرزهای شمالی ایران هستند.

اتحاد جمهوری خواهان مکانی است که در آن ظرفیتهای زیادی برای مباحث جامعه دارد وتعریف حقوق شهروندی اجا با تعریف مورد نظر ایشان فرق دارد. ایشان که هنوز در فکر بازگرداندن تاج و تخت هستند و سایت پالتالکی بنام آرتش شاهنشاهی دارید و هر کدام لباس و درجه های نظامی شاهنشاهی را در صندوقچه هایتان گذاشتید و به فکر قبضه کردن قدرت هستید با دیدگاههای این طیف که می خواهد مردم خود نظام آینده را انتخاب کنند بسیار فرق دارد.

شماها که در برابر تاریخ سخنی برای گفتن ندارید می گوئید که مردم ایران عرضه نوآوریهای شاه را نداشتند و خیلی به آسانی مردم را بی عرضه قلمداد می کنند. هر وقت شماها به تاریخ پاسخ دادید آنوقت حق دارید برای مردم ایران نوع حقوق شهروندی را بیان کنید.

 ایمیل نویسنده: grdako@yahoo.com


برگرفته از : iranglobal


هیچ نظری موجود نیست: