۶/۲۲/۱۳۸۹

اسطوره گرائي، توتم پرستي، هاي جک و مابقي قضايائي که در راهند

رشد موزون و تکامل ديناميکي اما بطئي جنبش ملي آذربايجان جنوبي به صورتي کاملا طبيعي عوامل بازدارنده را به تکاپو واداشته و در نتيجه متودولوژي و شيوه رفتارهاي  بازدارندگي پيچيده اي را نيز به عرصه آورده است!!!



استفاده از ترمينولوژي نيروهاي بازدارنده در شرايط فعلي  شايد کمي غيرعادي به نظر ميرسد چرا که نيروي بازدارنده در اصل تداعي کننده سيستمي است که هدف مبارزه جنبش ملي محسوب مي گردد. اما با نگاهي عميق و موشکافانه مجموعه نيروهاي بازدارنده را در دوسوي جبهه مبارزه به راحتي مي توان که تشخيص داد!!!
عدم اشتراک جنبش ملي در بازي انتخابات و انتخاب قطعي شيوه مبارزه گريز از خشونت مقوله هائي هستند تعيين کننده که بسياري از بلشويک هاي اسلامي ، غير اسلامي و حتي سکولار از درک آن عاجز بوده و مي باشند. هر دو گروه پوزيسيون و اپوزيسيون قانوني و غير قانوني در چند ماهه اخير تلاش گسترده اي در دوسوي تئوريک و پراتيک را سازمان داده اند تا  انرژي پتانسيل و بقول خودشان سرگردان جنبش ملي  را بنوعي مهار نمايند!!! و در اين راه حتي از برخورد به اصطلاح ماکياوليستي سياسي نيز ابائي نداشته و ندارند...!!!
برعکس درک جزمي حاکميت اسلامي،  اپوزيسيون هاي  قانوني وغير قانوني و حتي دوستاني  که متاسفانه ناآگاهانه  در چنين راستائي قرار گرفته اند جنبش ملي آذربايجان  جنبشي است کاملا معاصر که تمام مولفه ها و مشخصه هاي جنبش هاي نوين را دارا مي باشد. اما اين که مکانيزم جنبش هاي نوين چگونه مي باشند و ميدان عمل آنها در  کجا قرار دارند و يا اينکه سيستم ها و زيرمجموعه سيستم هاي توليد يا باز توليد شده آنها چگونه بوده و چگونه عمل مي نمايند مقوله هائي هستند کاملا علمي که پيش شرط درکي حتي ابتدائي از جنبش ملي آذربايجان جنوبي نيز محسوب مي گردند. اين که مجموعه فعاليت هاي بازدارندگي دستگاه حاکمه از سوئي و تلاش هاي پنهان و آشکار نيروهاي خودي و غير خودي در راستاي سوء استفاده از انرژي پتانسيل آن همراه با جريان خزنده تغيير گفتمان جنبش از درون و برون از سوئي ديگر تا بحال نتيجه اي را سبب نگرديده است حقيقتي است غير قابل کتمان!!! اما منفعل بودن جريان فکري جوان و پويائي که از بطن جنبش ملي آذربايجان جنوبي به عرصه آمده است و محوريت فعاليت هاي پراتيک بدون بازگشت به جبهه تئوريک در محيط مبارزاتي در درازمدت مي تواند که آثار سوء بسياري را سبب گردد و در نهايت تکرار تاريخ هميشه مغلوب را نيز بنوعي به عرصه آورد. با چنين درکي است که فعالين ملي آذربايجان جنوبي را به بازنگري دوباره در مجموعه فعاليت هاي عملي و ذهني خود فرا خوانده ولزوم بازگشتي دوباره به جبهه تئوريک را در بستر جنبش ملي حياتي مي دانيم.
جنبش  ملي آذربايجان  در جريان حوادث  قبل و بعد از انتخابات ضمن حمايت قاطع از مبارزات به اصطلاح ضد استبدادي در جريان با صراحت تمام جايگاه خود را تعريف نموده مطالبات بنيادي خود را نيز اعلام مي نمايد. مطالباتي که خود به تنهائي پيش شرط هرگونه مبارزات دموکراسي خواهانه و ضد استبدادي در جوامع چند مليتي محسوب گرديده و مي گردند. اما پس از گذشت يکسال واندي از همين جريانات نيروها و طيف هاي درگير نه تنها موجوديت جنبش ملي آذربايجان را تائيد ننموده اند بلکه با شيوه هاي تماما غير دموکراتيک و حتي غير انساني گامهاي بسياري را در جهت فريب و حتي تحقير جامعه ترکان آذربايجان و همچنين ديگر ملتهاي تحت سلطه نيز برداشته اند!!!!  شايد در درک بلشويستي و حتي برداشت ماکياوليستي از سياست چه در نوع اسلامي و چه در نوع غير مذهبي آن جمله مشهور "هدف وسيله را توجيه مي نمايد" کاربردي عملي نيز داشته باشد اما در جهان معاصري که محوريت مبارزات جنبش هاي نوين خصوصيت بارز آن محسوب مي گردد نه تنها خريداري نداشته بلکه بنوعي منسوخ نيز گرديده است!!! در جنبش هاي نوين همانگونه که در نوشتارهاي بسياري از سوي متخصصين صراحتا و تلويحا بيان گرديده است، ابتکار عمل نه در دست نخبگان بلکه در اختيار تام اراده جمعي بوده و برآيند همين ابتکار عمل سازمان دهنده خردي است جمعي که با توجه به خصوصيت ذاتي خود نه تنها فريب نمي خورد بلکه براحتي تجزيه و تحليل را پيشه مي نمايد!!!
در  چنين شرايطي بازماندگان چپ کلاسيک از سوئي و  ديگر نيروهاي به اصطلاح مبارزاتي از سوئي ديگر بدون پرداختن به ماهيت پديده ها کاربست راهکارهائي را پيشه مي نمايند که تداعي کننده فعاليت هاي تئوريک و پراتيک منسوخ شده دهه هاي گذشته مي باشند!!! آنان از سوئي با برخوردي ايدئولوژيک گرايانه آگاهانه و ناآگاهانه جنبش معاصر ملي آذربايجان را با توجه به سمبلها و اشاراتي که توصيفي هستند از تضادها و ايده آلهائي که مبارزات ملي از آن نشات گرفته تماما ارتجاعي معرفي نموده و به وابستگي آن به جهان فراسوي مرزهاي داخلي صحه مي گذارند. و با چنين گزينشي است  که خواسته و ناخواسته ميدان عمل دستگاه حاکمه در برخورد با حقيقت جنبش ملي  را وسيع تر مي نمايند!!! و از سوئي ديگر با برخوردي به اصطلاح  پراتيک گرايانه عدم اشتراک جنبش ملي در مبارزه قدرتي که با توجه به همين عدم اشتراک ملل تحت ستم ناخواسته وسيع تر نيز گرديده است را دليل و برهاني قاطع بر بدست گرفتن سکان جنبش ملي از سوي حاکميت اسلامي معرفي مي نمايند!!! و جالبتر آنکه همين گروه دوم نيز جهان خارج را علت اساسي انحراف جنبش ملي تلقي نموده و بسط اشتباهانه  شرايط حاکم بر به اصطلاح مبارزات ملي آذربايجان شمالي  بر محيط مبارزاتي جنبش ملي را علت اساسي همين انحراف فرضي بيان مي نمايند!!!
اگر چه عدم درک ماهيت وجودي جنبش ملي آذربايجان جنوبي، مسلط نبودن بر گفتمان حاکم بر آن و تجزيه و تحليل آن با توجه به نگرش هاي منسوخ شده را مي توان سرمنشاء تحليل هاي ذکرشده ايدئولوژيک گرايانه و به اصطلاح پراتيک گرايانه محسوب نمود اما ريشه اساسي آن را براحتي مي توان در نبود ارتباط فيزيکي و ديالکتيکي با فضاي داخلي و حاکم بر محيط مبارزاتي جنبش ملي نمايان نمود!!! چرا که فضاي داخل بستر و محيط مبارزاتي جنبش ملي محسوب مي گردد. آناني که اسطوره گرائي و يا به اصطلاح  توتم پرستي نوين را محصول فعاليت هاي سازمان يافته جرياناتي با نام و استعاره "بوزقوردها" معرفي مي نمايند آيا مي توانند در محيط مبارزاتي داخل وجود چنين جرياني را اثبات نمايند؟!! و يا آيا آنان مي توانند با نشان دادن حداقل يک نمونه کوچک از محصولات فکري و ذهني همين گروههاي به اصطلاح افراطي در داخل مبارزات ايدئولوژيکي و تئوريک همين گروههاي به اصطلاح افراطي را نمايان سازند؟!! شايد همين دوستان مبارزات واقعي و در جريان داخل کشور را با مبارزات دنياي مجازي و فيس بوکي اشتباه گرفته اند!!! اگر توتم پرستي نوين حاکم بر محيط مبارزاتي جنبش ملي گرديده است پس بايد وجود آئين ها و رسوماتي را نيز قبول داشته باشيم. وجود حداقل يک آئين شايد که بتواند ادعاي توتم پرستي نوين در جنبش ملي رانيز اثبات نمايد...!!!
برعکس مبارزات کلاسيک مجموعه مبارزات مبتني بر شيوه هاي گريز از خشونت نياز وافري به سمبول ها و نمادها داشته و دارد و اصولا ماهيت اصلي همين مبارزات اثبات وجود  تضادهاي موجود و حل نشده و ارتقاء آنها به گفتمان اصلي جامعه محسوب مي گردد!!! در جوامع شديدا بسته و ايدئولوژيکي همچون ايران به نظر مي رسد استفاده ابزاري از نمادها و اشارات خاص منطقي تر بوده وجذابيت خاص خود را نيز دارا مي باشد. و درست به همين خاطر بود که سناريو نويسان جنبش سبز استفاده ابزاري از نمادهاي رنگي را در جريان انتخابات ترجيح داده و مي دهند...!!! فرض نمودن محيط خارج از کشور به عنوان جبهه اصلي مبارزات و بسط و تعميم ظهور شخصيت هاي رنگارنگ همراه با ادعاهاي بيشمار آنان در محيط خارج به محيط داخل يا همان بستر مبارزاتي حقيقي خود سرمنشاء انحراف اصلي بوده و ميباشد...
اين که ميراث فرهنگي هر ملتي به خودي خود و به تنهائي تبديل به مفاهيم هويت و ملت نخواهد گرديد حقيقتي است که نظريه پردازان و تحليل گران بسياري بدان اذعان دارند!!! اما بحث اساسي اي که در سلسله مباحث نظريه اجتماعي  بايد که در پي آن مي بود چگونگي استفاده از همين ميراث در راستاي تشکيل دولت ملي است. مبتني بودن يک دولت ملي بر شکل گيري حافظه اي جمعي و احساس تعلق به سرنوشتي مشترک براحتي ادعايمان را نيز به اثبات مي رساند!!! سرنوشت مشترک اگرچه توصيفي است از آينده اي دور ونزديک اما در اصل ارتباطي است که ريشه در تاريخ دور و نزديک داشته و دارد. جلال ستاري اسطوره شناس معروف اسطوره هائي در جهان امروزين را ماندگارش مي نامد که هنوز کارساز محسوب مي گردند!!! و با اشاره به اسطوره "پرومته در زنجير" پرومته را فرهنگي مي خواندش که از تجاوز به حريم خدايان نيز پروا ندارد!!! پرومته به حريم خدايان تجاوز مي کند و بي پروائي و گستاخي را پيشه مي کند. خصوصياتي تاريخي که در شکل گيري اروپاي امروزين کارساز بوده و مي باشد!!!
در  بازگشت به جامعه آذربايجان  و اسطوره هاي آن بحث اساسي را نه در نفي اسطوره و  اسطوره گرائي بلکه در پيدا نمودن بخش  هائي از آن ادامه  داد که پتانسيل  بيشتري را در سرعت بخشي  به فرايند ساخت و  فرم دهي هويت ملي  را داراست!!! اين که افسانه "بوزقورد" اسطوره اي است وارداتي خود نياز به مباحثي پيچيده تر را داشته و دارد. در صد سال اخير نژادپرستي آريائي حاکم بر جامعه در مقاطعي از تاريخ حتي از تئوريزاسيون ايجاد اردوگاههاي پارس سازي براي کودکان تازه متولد شده ترک ابائي نداشته است! در چنين شرائطي مشخص است که نوک پيکان حملات کارساز آنان ميراث تاريخي و فرهنگي ملت ترک را هدف اساسي خود قرار داده است. اما با اين وجود هنوز هم در خاطرات کودکي مان دست بريده گرگي را پيچيده در دستمالي به ياد مي آوريم که هنگام چرک و آماس دندان مادرانمان آنرا با ضرباتي آرام بر گونه هامان مي نواختند...!!! و يا حتي نامگذاري پارسي ميدان قطب تبريز ملتمان را از ناميدن آن همچون ميدان گرگ (قورد مئيداني) برحذر نکرده است...!
اسطوره  بوزقورد را چرا  تنها در گرگي مي يابيم  که فقط بخشي از آن است!!! انسان ابتدائي  ترک با توجه به درجه ارتباط خود با طبيعت  ناخواسته حيواني را که وجودش برايش  ملموس تر است را به عنوان راهبر انتخاب مي کند و ذهن تاريخي انسان امروزين ترک از به يادآوري آن شرمگين نمي شود چرا که آن افسانه جزئي از تاريخ اوست!!! جزئي از وجود اوست!!! جذابيت اسطوره بوزقورد را نه در راهبري گرگ آن که در اعتقاد به دوباره زايش بايد که جستجو نمود!!! آنجائي که از نسل او تنها فرزندي مانده که آن نيز دست و پايش شکسته و گرگي او را به فرزند خواندگي خود قبول مي کند!!! او بزرگ مي شود همچون اسطوره هاي ملل ديگر!!! و نسلش را دوباره سازمان مي دهد!!! و اکنون روز ظهور است و عروج!!! ريشه يابي عيد نوروز در نزد ترکان ره به ارکنکون برده و عروج دوباره ترکان را به خاطر مي آورد که آن نيز بنوبه خود تداعي کننده دوباره زايش طبيعت مي باشد. آيا دوباره زايش طبيعت را درک ابتدائي ترکان از فلسفه مرگ و زندگي نمي توان فرض نمود؟!!! نگرشي که برعکس اسطوره هاي ملل ديگر با ثبات تر بوده و مي باشد؟!!! و راه خروج از غار را تنها صداي زوزه گرگي است خاکستري که نشان مي دهد!!! و حال اسطوره بوزقورد را در استاديوم به ياد آوريم!!! اين ديگر ستايش نيست! در اينجا ديگر کسي منتظر زوزه گرگ نيست!!! خود اوست که  زوزه برمي آورد ، زوزه اي که از ضمير ناخودآگاه او بر مي خيزد و او را با گذشته اش پيوند مي دهد! پيوندي که او را در استاديوم چون يد واحده اي  نشان مي دهد و فردا را تنها و تنها با کنار هم بودن است که متصورش مي سازد!!! اين ديگر ربطي به گروههاي افراطي نداشته و ندارد. مير علي سيدوف ميتولوژيست مشهور آذربايجان حتي نمادهاي موجود در خواب انسانها را نيز به ميتولوژي ملت منسوبي او وابسته مي داند! ضمير ناخودآگاهي که در ذهن انساني وجود داشته و تجربه آذربايجان جنوبي به عينه آن را بنوعي اثبات مي نمايد...!
اسطوره  ها در اصل آرمانهائي  هستند که در طول  تاريخ تحريف گشته اند! تحقق نيافتن ايده آلها و آرمانها  در بستر تاريخ روند شکل گيري اسطوره ها را بنوعي سازمان مي دهد. و بصورتي کاملا منطقي در ذهن انسانها رسوخ پيدا کرده و به طرق مختلف بازتوليد مي گردد! پرومته هنوز نيز در کوههاي قفقاز به زنجير کشيده شده است...!!! اما ايده آل هاي او آن چنان در جهان غرب ريشه دوانده است که حتي  تکنولوژي معاصر نيز از آن بهره مي برد!!! اگر پرومته در جهان غرب به معناي سرشتي است سرکش که حتي با وجود به زنجير کشانيده شدن از عصيان عليه خدايان شرک برنمي تابد! اسطوره بوزقورد سرشتي را به خاطر مي آورد که مرگ را باور ندارد!!! و حتي زماني که نسلش را نابود مي سازند راه دوباره زايش خود را باز مي يابد و بنوعي جاودانه مي گردد!!! زايش و دوباره زايش فلسفه وجودي اسطوره بوزقورد بوده و مي باشد حتي اگر در طول تاريخ زباني اسرارگونه و رمزآلود را نيز اختيار نموده است و شايد به همين دليل مي باشد که ترکان در طول تاريخ تا مرز نابودي پيش رفته و با وقار تمام به زندگي دوباره بازگشته اند...!!!
اما آيا ميتوان در جهان پسامدرنيستي که مرگ ايدئولوژي ها خصوصيت بارز آن محسوب مي گردد  بوزقورد را همچون توتمي معرفي کرد که مورد ستايش گروهي از انسانهاست؟!!! در دوران مرگ ايدئولوژي ها باور نمودن به ديني ابتدائي را چگونه مي توان تفسير نمود؟!!! حتي با قبول وجود چنين نگرشي بايد که وجود مولفه ها و مشخصه هاي آن را نيز با صراحت تمام بيان نمود در غير اين صورت براحتي مي توان ادعاي فوق را تنها با معيار انگ زني مورد سنجش قرار داد!!!
اميل  دورکيم پيدايش دين  را منوط به وجود تنها دو جهان طبيعت و  مافوق طبيعت در ذهن انساني دانسته و تفکيک دو پهنه دنيوي و قلمرو مقدس در جامعه را به عنوان پيش شرط وجود پديده هاي ديني مطرح مي نمايد. او در کتاب تقسيم کار خود آشکارا بيان مي کند "که در آغاز خداياني موجود نبوده اند بلکه موجودات مقدسي وجود داشتند که خاصيتي قدسي دارند". تکامل ذهن بشري به خاصيت قدسي موجودات مقدس خصلتي مجرد بخشيده و در نهايت با زايش روح مقدس و يا خدايان به اتمام مي رسد. نقطه مشترک هر دو نگرش موجودات مقدس و روح يا خاصيت مقدس با مفهوم انتزاعي دين را در شيوه کنش هائي بايد جستجو نمود که که در گروههاي گرد هم جمع شده مشاهده مي گردد. به بياني ساده تر خصوصيت عمومي دين چه در حالت ابتدائي و چه پيشرفته آن را در مجموعه کنش ها يا همان آئين ها بايد که جستجو نمود.
اينکه در جامعه معاصر  آذربايجان پهنه دنيوي  و قلمرو مقدس بنوعي  مخدوش گرديده کوچکترين ترديدي را نداشته و  نداريم اما بازگشتي  دوباره به ديني ابتدائي  آنهم با ذهن پوياي انسان معاصري که در عصر اطلاعات و ارتباطات زندگي مي کند را نمي توانيم که تفسير نمائيم!!! با اين وجود، به شرط قبولي توتم پرستي در جامعه معاصر آذربايجان و يا حداقل در بستر مبارزاتي جنبش ملي اگر آداب توتم پرستي چه در شکل منفي و چه در شکل مثبت آن را عاملي تعيين کننده در نظر نگيريم و حتي عدم وجود رياضتي را نيز قبول نمائيم حداقل شعار دين در توتميسم و تحليل فلسفي آنرا بنوعي بايد که مشاهده نمائيم!!! دورکيم "کار دين را تشخيص مقدس از پليدي" بيان مي نمايد و با فرض قبولي اين که دين امري است اجتماعي مجموعه اي از اعمال و آئين هاي مشترک را به عنوان وابستگي هاي مشترک مومنين تعريف مي نمايد! آيا وجود چنين وابستگي مشترکي  در بستر جنبش ملي يا اصلا جامعه معاصر آذربايجان شاهديم ؟ احساس با هم بودن در استاديوم فوتبال همراه با زوزه کشيدن و يا اشاره دستان را مي توان براحتي بعنوان آئين يا مراسمي ديني قبول نمود؟!!! مگر نه اينست که حتي در فوتبال کشورهاي پيشرفته نيز چنين صحنه هائي را نيز شاهد هستيم؟ بگذريم از روانپريشان خارج نشيني که بدون توجه به واقعيت هاي داخل مردم را به زوزه کشيدن در پشت بامها فرا ميخوانند!!! و سوال اين است آيا به چنين فراخواني حتي يک نفر لبيکي گفته است...؟!!!
از  ويزگيهاي مهم توتم پرستي پرستش ارواح  بيشماري است که در جهان موجود مي باشد و در همه  پديده ها به وفور يافت مي شود. چنين کنشي را واقعا ما شاهديم؟!!! آيا کسي را مي شناسيم که ستايش و پرستش ارواح خاصي را تبليغ نمايد و يا اصلا خود به تنهائي به ستايش آن مشغول گردد؟!!! بوزقورد جوان امروزي نه مقدس است و نه نکوهيده تنها عاملي است هم آني!!! بوزقورد امروزين عامل وحدت است بين خودي و مشخصه و مولفه تضاد است با ديگري!!! مگر نه اين است که اصولا هر جنبش ملي گرائي  بر اساس تفاوت و حتي  تضاد با ديگري فرم مي گيرد؟!!!
ادامه دارد 
  1. نقش اسطوره ها در شکل  گيري هويت ملي – گفت وگوي ناصر فکوهي با جلال ستاري 18.11.2007
  2. اسطوره ها تجسم عيني آمالها در طول تاريخ مي باشند- مهرالدين مشيد- کابل – افغانستان
  3. توتم گرائي و صورت ابتدائي دين از ديدگاه اميل دورکيم
  4. تابو از ديدگاه فرويد
  5. آداب ومراسم اصلي دين  توتم پرستي

هیچ نظری موجود نیست: