۵/۱۲/۱۳۸۹

انسان فارس و فحاشی علیه ترکان - آذر گونش

فحاشی از خصلت های ناپسند بشری است که در ارتباطی مستقیم با درجه ی تکامل روحی یک فرد می باشد.
انسان توسعه یافته از منظر روحی هرگز به خود اجازه ی توهین به دیگری را نمی دهد ، حتی اگر این همنوع انسانی دشمن وی باشد.فحش و ناسزا گفتن موردی است که آن را هم ادیان بشری سخیف ترین خصلت انسانی دانسته اند و هم اخلاقیات مدرن زائیده ی عقل بشر امروزی در تقابل آشکار با آن قرار دارد.انسان وقتی به فحش و ناسزا گفتن روی می آورد که کمبودهای روانی وی نیاز به تسلی یافتن کوتاه مدت می یابد.در بازی تراکتورسازی آذربایجان و پرسپولیس تهران شاهد فحاشی های رکیک انسان های فارسی بودیم که به جای کرکری خواندن های مرسوم در بازی های ورزشی آن هم علیه تماشاگران تیم حریف ، تحقیر هویت یک ملت را مخاطب خویش قرار دادند.و هزاران افسوس که دیگر این انسان های فارس را نمی شود به فلان جناح حاکم در کشور منتسب کرد و یا برخاسته از قشری ویژه در جامعه ی ایرانی دانست.باید چشم بر این حقیقت باز کرد که حاضرین فحاش استادیوم ، انسان های عادی فارسی بودند که یکصدا شعار "ترک ..." را سردادند ، و برای چندمین بار سرباز کرده ی بذر نفرتی گشتند که روانشان یدک کشش می باشد.اما به راستی چرا چنین شد؟
ذهن آدمی شامل بر دوبخش است.یکی بخش خودآگاه و دیگری ناخودآگاه.بنا به تحقیقات علمی روانشناسان اکثر اعمال و سخنانی که انسان ها در موقعیت های مختلف چه بعنوان عمل و چه عکس العمل از خود بروز می دهند ریشه در ناخودآگاه ذهن آدمی دارد و اعمال و رفتاری است که بدان عادت کرده اند.این ناخودآگاه ذهن انسان نیز محصول تربیت و آموزش در دوران کودکی است که با تکرار رفتار ، عادت وی می شود و در ناخودآگاه ذهن وی نهادینه می گردد.از این رو کانونی ترین علیت تشکیل ناخودآگاه ذهن و عمل آدمی پرورش وی در ساختار اجتماعی و سیاسی حاکم است که فرد در آن زیست فکری و فیزیکی می نماید.اگر امروزه برخی از اخلاقیات برتر در روابط میان انسان ها در کشورهای توسعه یافته نهادینه گشته است و انسان ها در تعامل با یکدیگر آن خصلت های زیبای بشری را پیش فرض پیش بینی رفتار طرف مقابل قلمداد می نمایند مدیون ساختار دموکرات و پلورالی هستند که سالیان درازی حاکم بر زندگانی ایشان بوده است.از این رو اگر امروز انسان عادی فارس به خود جرات داده و در محافل عمومی با افتخاری تمام همنوعش را با القاب حیوانی مورد خطاب قرار می دهد قربانی فوق ساختار پان فارسیستی گشته است که نزدیک به نود سال است که در  آن زیست فکری و فیزیکی می نماید و به مسلخ نخبگان پان فارسیستی رفته است که جعلیات و نادانی های خویش را در قامت فاشیزم فارس در ناخودآگاه ذهن وی نهادینه کرده اند.نخبگانی که خود پرورش یافته ی همان فوق ساختار پان فارسیستی هستند اما به جای تبری جستن از آن پیشرو بال و پر دادنش گشتند.نخبگان پان فارسی که با به تباهی کشاندن ناخودآگاه ذهن انسان های فارس کشتگر بذر نفرتی در روان انسان های خویش شدند و گام به گام انسان خود را به پرتگاه عدول از اخلاقیات رهنمون گشتند.
اکنون بر نخبگان فارسی که الفاظشان یدک کش مقدس واژه هایی چون پلورالیسم و منزلت انسان می باشد فرض است که فکری به حال این روح بیمار و ناخودآگاه سقوط کرده ی انسان هایشان کنند.که اگر روال بدین گونه ادامه یابد ، ایران ره به جهنمی خواهد پیمود که نفرت سخن نخستین تعاملات شهروندانش خواهد گشت و دیگر نمی توان عکس العمل طبیعی ملت آذربایجان در قبال تحقیرهایی این چنین را به باد انتقاد نژادپرستی گرفت.که این مارک نژادپرستی زدن نیز خود ریشه در پاک کردن صورت مسئله ی وجود پان فارسیسم در ایران دارد.
براستی بر این انسان فارس چه شد که تا دیروز در خیابان های تهران فریاد دموکراسی و ایران خواهی اش گوش فلک را کر می کرد و امروز روح فاشیستی اش جولانگاه هزاران عقده ی نهفته و زبانش تحقیر همان ایرانی گشته است؟!

هیچ نظری موجود نیست: