۵/۱۲/۱۳۸۹

خاطرات انقلاب با استالین(1) - محمدامین رسول زاده - مترجم: آذر گونش

کتاب حاضر حاوی سلسله مقالاتی است که مرحوم محمدامین رسول زاده در سال 1954 در باب استالین و استالینیزم در ترکیه به چاپ رسانده است.
 در این کتاب وی به یادآوری خاطرات مربوط به استالین که در اوایل قرن بیستم و در سیر مبارزه با تزاریسم بلاواسطه خود در آن اشتراک داشته پرداخته و در سیر ذکر این خاطرات به تصویردهی شخصیت سیاسی استالین، سرگذشت خویش پس از اشغال جمهوری دموکراتیک آذربایجان و دیدار مشهور خود با وی می پردازد.
این کتاب حاوی مطالب درخور توجهی در باب تفکر اجتماعی حاکم در دوره ای با اهمیت از تاریخ آذربایجان و آناتومی استالینیزم می باشد.
 
خاطرات انقلاب با استالین
 
یکی از شرح حال نویسان استالین مقاله اش را با جمله ی : "منزلت رویایی فرد رویاپرداز به پایان رسید، 73 سال قبل پسری که در خانواده ای فقیر در شهر قوری به دنیا آمده بود بعنوان بزرگترین دیکتاتور بزرگترین امپراطوری در کرملین مرد." آغاز می کند. حقیقتا در تاریخ بشر حکمدار مطلقی چون ژوزف وساریونوویچ چوکاشویلی-استالین وجود نداشته است. در  اثر فعالیت های وی بود که تاریخ، شاهد دولت توتالیتری چون اتحاد جماهیر شوروی گشت. تاریخ نویسان عصرمان در باب این مستبد بزرگ تاریخ حکم های گوناگونی داده و شخصیت خداگونه گشته ی وی را از زاویه های گوناگون تحلیل خواهند کرد. از این رو ما در اینجا قصد واکاوی وی بعنوان فردی که با اقتداری وحشتناک نزدیک به 30 سال بر سرنوشت 200 میلیون انسان و یک سوم کره ی خاکی حکم راند، فردی که در مقام پیامبر دین کمونیسم، دیگر ادیان را انکار می کرد، فردی که بزرگترین نماینده ی بزرگترین رژیم توتالیتر جهان بود نداریم و وی را در مقام یک تروریست، یک دیکتاتور، یک انقلابی، یک ژنرال، یک دیپلمات و سلطان ظالمی که رحمت عالمیان را نثار فرعون ها و نئرون ها می کرد تحلیل نخواهیم کرد که انسان های آزاده نیک از آن آگاه هستند و در این صورت سخنان ما تنها تکرار مکررات خواهد بود.
اکنون جسد مومیایی شده ی استالین در کنار جسد لنین که پس از مرگ مارکس بزرگترین پیامبر کمونیزم گشت آرمیده است. استالینی که در سال های 1905 و 1917 نامش در میان انقلابیون جریان های سوسیالیستی اهمیت چندانی نداشت.لنینیزم بعنوان تفسیری از مارکسیزم پا به عرصه گذاشت و استالینیزم سیستمی در تکمیل آنها بود.
برای درک بهتر سوسیال-ناسیونالیسم استالینی که برگرفته از فرمول ناسیونال-سوسیالیزم هیتلری بود، آشنایی با شخصیت این فرد رویاپرداز با نظرافکندن به خاطرات نگاشته شده در باب وی مفید می باشد.از این رو بعنوان فردی که با استالین در یک دوره، در شرایطی یکسان و منصوب به یک نسل زندگی نموده و در زمان های مختلف و شرایط گوناگون در ارتباط با وی بوده ام تصمیم به نشر قسمتی از خاطراتم که مربوط به ایشان است نمودم.
اگر کتاب حاضر که حاوی فصول مبارزه عیله تزاریسم، استیلای سووئت و اسارت، در راه مسکو، دو سال در مسکو و فرار از مسکو می باشد، در بررسی های تاریخ دانان سهمی در پیشبرد کارشان داشته باشد زحمت خویش را به هیچ نمی انگارم.
لازم به ذکر است که این خاطرات را علی رغم برخی پیشنهادات در زمان حیات استالین منتشر ننمودم، چرا که از یک نظر نقل و یادآوری برخی از آن ها می توانست احتمال مغرضانه بودن به خود بگیرد، اما اکنون این احتمال از میان رفته و استالین به تاریخ پیوسته است.
 
50 سال پیش مبارزه علیه تزاریسم
 
نزدیک به صد سال از اشغال آذربایجان از سوی امپراطوری روس می گذشت.در طول این سال ها سیاست نابودی کانون های ملی مان از سوی امپراطوری تزار چندان با موفقیت قرین نبود.ملت مان که هیچ گاه ارزش های ملی خویش را فراموش نکرده بود، نسل روشنی آگاه به فکر آزادی و استقلال ملی در بطن خویش پروراند. نسلی که با امکانات در دسترس خویش خواهان خدمت به ملت خود بود.
در سال 1903 در شرق دور حادثه ای تاریخی به وقوع پیوست.ژاپن هماهنگ شده با مدنیت اروپایی کشتی نظامی امپراطوری عظیم روس را که از سواحل بالتیک راهی آن جا گشته بود را در آب های سوسیما غرق کرد و پس از فتح پورت-آرتورون پیروزی هایی پی در پی نصیب خویش نمود.این حادثه تمامی دنیا بخصوص شرق نزدیک را به هیجان آورد و بنای چندین عصر حکومت تزار را دچار تزلزل نمود.در داخل امپراطوری نیز عناصر انقلابی و آزادی خواه به حرکت درآمدند و در دعوت توده های مردم ناراضی از حکومت به انقلاب، آغازگر مجاهدت های فراوانی شدند.گوشه-گوشه ی امپراطوری شاهد ظهور تشکیلات هایی گشت که به ترویج فکر آزادی و دموکراسی می پرداختند.مبارزه علیه تزار به گوناگونی ملل و قشرهای موجود در آن متشکل از حزب های مختلفی بود که هریک خواست هایی متفاوت را نمایندگی می کردند.اما در عین تفاوت به دو جبهه ی اصلی تقسیم می شدند.یکی احزاب لیبرال-بورژوا که خواهان برقراری نظام مشروطه و تاسیس پارلمان بودند و قسم دیگر سوسیالیست های رادیکال که سرنگونی تزار، برقراری جمهوری دموکراتیک و اجرای برنامه ای سوسیالیستی متفاوت از کاپیتالیزم اروپایی را دنبال می کردند.در این میان احزاب سوسیالیست به دو قسم سوسیالیست های انقلابی، صاحب ایدئولوژی ایده آلیست-انقلابی و سوسیال-دموکراتهای پیرو ماتریالیسم تاریخی تقسیم می شدند.
 
مبارزه بلشویک – منشویک
 
سوسیال-دموکراتها در کنگره مشهور لندن(1903) به دو جناح تقسیم شده بودند.یکی جناح تحت رهبری لنین، فراکسیون بلشویک و دیگری تحت رهبری مارتوف، فراکسیون منشویک را تشکیل می داد.در آن زمان سیستم اداره ی امپراطوری تزار جانشینی بود.مرکزیت منشویک ها که اکثریتشان از سوی پرنسی منتسب به تزار اداره می شدند، تفلیس بود و مرکزیت بلشویک ها در میان کارگران معدن و اسکله ی باکو که اکنون به سبب وجود نفت دارای صنعتی پیشرفته گشته بود قرار داشت.این دو فراکسیون دشمن برای مؤثر واقع شدن در حرکت انقلابی خویش، تلاش در جهت جلب نظر مردمان قفقاز داشتند.
آن چه سبب تقابل این دو فراکسیون می شد، مسئله ی تاکتیک بود.منشویک ها خواهان سرنگونی رژیم از طریق مبارزه ی سیاسی و برقراری سیستم جمهوری بودند و اجرای برنامه ی سوسیالیستی به جای شرایط کاپیتالیستی موجود را نه از راه انقلاب بلکه بصورت تکامل تدریجی توصیه می کردند.از این رو وحدت با گروههای لیبرال مخالف با تزار را لازم می شمردند.منشویک ها در عین حال که یک حزب انقلابی و زیرزمینی بودند، استفاده از فرصت های قانونی را نیز برای پیشبرد اهداف خویش مد نظر داشتند.به گونه ای که با داخل شدن در سندیکاهای کارگری قانونی، اهمیت دفاع از منافع حقیقی طبقه کارگر را تشویق می کردند.ایشان در ساختار حزبی به اصول دموکراتیک پایبند بوده بخصوص توجه ویژه ای به رعایت دموکراسی در کمیته های داخل حزب داشتند.بلشویک ها تماما ضد این اندیشه عمل می کردند. ایشان هرگونه وحدت با احزاب بورژوا را مردود دانسته و در کنار سرنگونی سیستم سیاسی تزاریسم، خواهان جانشینی سیستم اقتصادی سوسیالیستی به جای کاپیتالیسم از طریق انقلاب بودند.نگاه بلشویک ها به سندیکاهای کارگری نه جمعی برای دفاع از منافع اقتصادی کارگران بلکه ابزاری انقلابی در مبارزه و مخالفت با رژیم حاکم بود.هژمونی حاکم بر تشکیلات نیز با صدور دستورات از بالا به پایین بود.در اداره سیستم انقلابی حزب، مرکزیت اقلیت انقلابی شعار دائمی حزب بلشویک بود.
 
باکو در شرایط آن زمان
 
باکو بعنوان پایتخت جمهوری آذربایجان در آن زمان نه تنها از مراکز مهم جریان های سوسیالیست روسی و مخالفان تزاریسم بود بلکه مرکزیت اصلی حرکت های ملی مسلمانان قفقاز بخصوص ترک های آذربایجان نیز به حساب می آمد.اکثریت انجمن های مؤثر در بخش های مدنی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی حرکت ملی آذربایجان در باکو مرکزیت یافته بود.بخش مهمی از کارگران صنایع معدن و جوانان محصل در مقطع متوسطه را ترک های آذربایجان تشکیل می داد.به این دلیل در کنار جریان های سراسری مخالف با حاکمیت، گروهها و تشکیلات های مستقل آذربایجانی نیز فعالیت می نمودند.از جمله ی این گروهها، انجمنی مخفی متشکل از دانشجویان و دانش آموزان ترک محصل در مدارس روسی بود که از سوی من تاسیس گشت.از فعالیت های این انجمن می توان بدین صورت یاد کرد:تحریک احساسات ملی اعضای انجمن، آموزش زبان ترکی، مطالعه آثار ادبای ملی، نشر شعرهای سروده شده بر علیه تزاریسم، پخش بیانیه و گسترش تفکر آزادی خواهانه انقلابی جریان داشته در میان کارگران بین محصلین به گونه ای سیستماتیک.انجمن ارگانی بنام "همت" نیز داشت که مطابق با اصول ژورنالیستی جدید چاپ می شد.پروپاگاندیست های بلشویک و منشویک که هرگونه فرصت را برای نفوذ در میان اهالی قفقاز بخصوص جوانان غنیمت می شمردند، طبیعتا سعی در نفوذ میان انجمن ما و مصادره ی آن به نام خویش داشتند.به موجب همین سعی در نفوذ پروپاگاندیست ها و برخی دلایل دیگر با نام فردی پر انرژی بنام "کوبا" از اداره کنندگان فراکسیون بلشویک در باکو آشنا بودم.
 
تماس با استالین
 
تشکیلاتی رسمی بنام سندیکای کارگران صنایع نفت باکو وجود داشت که در پشت نام دفاع از منافع اقتصادی کارگران، گاها اقدام به فعالیت های زیرزمینی می نمود.روزی فردی بنام محمدعلی امین اوغلو که در این سندیکا مسئول کتابت بود خبر از در خواست کوبا ( کوبا اولین نام مستعار ژوزف ویاسریووانیچ چوکاشویلی می باشد.وی هنگام فعالیت در قفقاز این نام را برای خویش برگزیده بود.استالین نام مستعار وی در زمان فعالیت در روسیه بود.) برای دیدار با ما داد.
حوالی باکو در محله ای بنام بالاخانی در منزل یکی از کارگران کارخانه در اتاقی نسبتا بزرگ با فردی ضعیف الجثه، غمگین و نسبتا قد بلند مواجه گشتیم.به چهره ی گشاده ی وی دقت کردم، لبخندی جدی بر لبانش بود.با گشاده رویی به استقبال ما آمد و با لهجه ی شدید گرجی شروع به خوش و بش به زبان روسی کرد.پس از احوالپرسی صحبت به مسائل سیاسی و اجتماعی کشانده شد.صحبت در باب مسائل سیاسی داغ آن روزها بود.در میان سوسیالیست های آن زمان بخصوص مارکسیست ها و بلشویک ها ایده آلیزه کردن طبقه ی کارگر و پرولتاریا رواج داشت.کوبا بر برتری نقش پرولتاریا بر دیگر طبقات در سیر تکامل تاریخ تاکید می ورزید و ریشه ی تمام بی عدالتی ها در جهان را حاکمیت سیستم کاپیتالیزم بیان می نمود.از این رو برای دیدن جهانی پاک، آزاد و عاری از بی عدالتی برافکندن انقلابی این سیستم را پیشنهاد می نمود.به اعتقاد وی امپراطوری تزار از طریق این سیستم ملت ها و مردم زحمتکش را زیر سلطه و استبداد نگه داشته است.از این رو راه آزادی برافکندن سیستم متکی به مالکیت بود.در راه این مقصود نیز، تنها به صمیمیت پرولتاریا می توان اطمینان داشت.چرا که وی مالک هیچ نبوده و تنها دارایی اش دو دست و یک سرش می باشد.استالین با مثالی عینی فرمول پیشنهادی خود که برگرفته از نظریه ی طبقه برگزیده ی مارکسیست هاست را چنین توضیح داد:
با گروهی از کارگران هر از گاه ملاقات کرده و در باب امور تشکیلات و تبلیغات به صحبت با ایشان می پرداختم.روزی عدم اطمینان خود در باب یکی ار افراد را با سایر اعضای گروه بدین صورت در میان گذاشتم:
- من نسبت به این فرد احساس بدی دارم، اصلا نمی توانم به وی اعتماد کنم.
بعد از مدتی دیگر این فرد را در جلسات ندیدم.کنجکاو شده و از رفقا علت عدم حضور وی را جویا شدم.گفتند:
- رفیق کوبا، شما که گفتید به وی اعتمادی نیست، ما نیز فورا او را تصفیه کردیم.
در اولین دیدارمان با آگاهی از منظور استالین در باب صداقت پرولتاریا، نتیجه ای که عایدمان گشت بس روشن می باشد.
 
پیشنهادی از کوبا به وینشینسکی
 
کوبا را از هر گاه و بنا به تصادفاتی نادر و اتفاقی می دیدم. پس از سال 1905، با رو به ضعف نهادن حاکمیت، گوشه گوشه ی امپراطوری شاهد ظهور و گسترش جریان های انقلابی بود. باکو نیز از جمله ی این مکان ها به حساب می آمد.در کنار شکل گیری تشکیلات های نیمه مخفی و در فضای اعتصابات عمومی، نمایش های سیاسی، غارت هایی جهت تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی، قتل های سیاسی و مسائل مشترک مختص به تاکتیک های روز در حال مذاکره بود.محوریت مذاکرات حول نظرات بلشویک ها و منشویک ها جریان داشت.کوبا(استالین) مدافع نظرات بلشویک ها و آندره وینشینسکی که امروز سخنگوی اتحادجماهیر شوروی در سازمان ملل می باشد مدافع تفسیرهای منشویک ها بود.در آن زمان نمایندگی نشریه ی "تکامل" که به زبان ترکی و علیه سیاست های تزار منتشر می شد را بنده بر عهده داشتم.مذاکرات به زبان روسی بود.روسی بنده هم بسان افراد غیر روس دیگر روان نبود اما خطای اسلوبی و گرامری نیز نداشتم.
بنا به صلاحدید تاکتیکی جریانی که تمثیل گرشان در مذاکرات بودم و به دلیل مخالفت شدید بلشویک ها با امپراطوری تزار سخنی در حمایت از ایشان بیان نمودم.
نظر من بر وینشینسکی گران آمد و با ایهام چنین گفت:
- رفیق ادبی نیست!...
و به اسلوب سخن گفتن من ایراد گرفت.
در حال کوبا:
-هئی، رفیق وینشینسکی، خود برخیز و به ترکی سخن بگو، ببینیم چه کسی ادبی تر سخن می گوید؟...
پاسخ وی را داد.
 
انقلاب ترک های جوان در ترکیه
 
به سال 1908 انقلاب ترک های جوان در ترکیه رخ داده بود.این حادثه موضوع بحث روز در محافل باکو بعنوان مرکزیت سیاسی و فکری حرکات ترک های قفقاز بود.به تصاف با کوبا روبرو شدم.
گفت:
- اگر امکان دارد برای نشریه ما در باب انقلاب عثمانی مقاله ای بنویسید.
مقصود وی از نشریه ما، ارگان سندیکای کارگران صنایع نفت یعنی نشریه ی "توتک" بود.مقاله را نوشته و تحویل شورای سردبیری دادم.مدیرمسئول و صاحب امتیاز نشریه کارگری بنام ساشا ساماتئسئو بود.پشت پرده ی شورای سردبیری رسمی، شورایی مخفی متشکل از کوبا و تیمو فویئو از روشنفکران حزب بلشویک قرار داشت.جلسات نشریه در مغازه ای کفاشی که با پرده ای دو نیم شده بود تشکیل می گشت.مقاله ام در باب انقلاب مشروطه ی ترکیه را در این مغازه خوانده و واکاوی کردیم.تیمو فویئو به شدت از آن انتقاد نموده و خواستار رد آن گشت و گفت:
- بورژوای خودمان را نقد کرده و از آن متنفریم.در مقاله ی رسولزاده از انقلاب بورژوازی ترکیه تمجید شده است.چگونه برای ترکیه آنچه را خود نمی پسندیم ایده آلیزه کنیم؟
کوبا مخالفت کرد و گفت:
- رفیق، اشتباه می کنی و مسئله را خیلی جدی گرفته ای.شرایط ترکیه و روسیه متفاوت از هم است.آن چه که در شرایط ما عکس العمل به حساب می آید برای ترکیه گامی در راه ترقی است.مقاله ی رسولزاده بجا و بحق می باشدمقاله منتشر شدنی است.
نهایت مقاله منتشر گشت.
 
دویست روبل ما
 
در آن فضای متشنج باکو در کنار فعالیت های رسمی و زیرزمینی جمعیت های خیریه، روشنگرانه و تشکیلات های سیاسی، به سبب ضعف سیستم امنیتی و اداری حکومت، دسته های غارتگر نیز به چپاول می پرداختند.این دسته ها بنام اندیشه های گوناگون به تهدید، چپاول و غارت ثروتمندان پرداخته، گاها فردی را به گروگان گرفته و در مقابل وجه کلان دریافتی آزاد می کردند یا با فرستادن نامه های تهدید آمیز به مالکان، خراج های جبری بر ایشان می بستند.یک دفعه میلیونر معروف باکو، موسی نقی به گروگان گرفته شده و در عوض مقدار زیادی پول آزادی خویش را بازیافت.
در میان دسته های غارتگر صحبت از وابستگی یکی از ایشان به حزب بلشویک بود.بعدها مشخص گشت که ریاست آن را استالین خود بر عهده داشت.در این ارتباط حکایتی را که بعدها در استانبول شنیدم در اینجا ذکر می کنم:
در شرایط آن زمان و با مشاهده ی ناتوانی پلیس در برقراری امنیت، برخی از شرکت ها برای در امان ماندن از چپاول، با قلدرهای شهر باکو در مقابل مقدار قابل توجهی وجه نقد قراردادی دایر بر حفاظت از شرکت می بستند.از جمله ی این شرکت ها، شرکت نفت "نوبل" بود که با فردی بنام ه.م-یئو قرارداد بسته بود.این فرد زمانی که در سال 28-1927 در استانبول بعنوان مهاجر اقامت داشت خاطره ای شایان توجه نقل کرده بود:
به گفته ی وی، روزی از سوی شاخه ی تهدید حزب بلشویک نامه ای به شعبه ی خرید نفت شرکت "نوبل" می آید.در نامه تحویل 500000 روبل خواسته شده بود.مدیر شرکت، ه.م-یئو را فراخوانده و از وی می خواهد که با تنی چند از قلدرهایش در روز و ساعت مقرر شده به ملاقات تروریست ها بروند.ه.م-یئو نیز به همراه تنی چند از همراهانش سر قرار حاضر می شود.در موعد مقرر کوبا(استالین) و چند کمونیست دیگر هویدا می شوند.کوبا با لحنی سرد که حاکی از تلقین ترس بود خطاب به ه.م-یئو چنین می گوید:
- ما دزد و قلدر عادی نیستیم.حزبی کارگری هستیم که علیه کاپیتالیزم و ظلم امپراطوری مبارزه می کنیم.هدفمان سرنگونی تزار است.اگر ما کارگران زیر ستم هستیم، ظلم بر شما کارگران مسلمان دوچندان است.برای منافع دیگران سلاح بر روی ما کشیدنتان تنها هدر رفتن خونتان را به همرا دارد.حال آن که پول هایی که ما می گیریم در راه آزادی صرف می شود.آزادی که آزادی شما در مقام یک ملت نیز در چارچوب آن می گنجد.
با این سخنان استالین، ه.م-یئو دست از مقاومت برداشته و خطاب به دوستانش می گوید:
- ما می رویم.
مدت کوتاهی در این آشفته بازار ریاست جمعیت "نجات" را بر عهده داشتم.نجات جمعیتی رسمی بود که در پشت پرده ی رسمی بودنش به فعالیت های زیرزمینی می پرداختیم.این گروه در تماس با اکثر احزاب و گروه های مخالف تزار بود.روزی تنی چند از اعضای کمیته ی مالی حزب بلشویک به من مراجعه کرده و گفتند:
- مشترکا به باغ گردی بپردازیم.شما از امتیاز رسمی بودنتان بهره جویید و ما نیز با هماهنگ کردن هنرمندان و بازیگران مشهور شهر موفقیت آمیز بودن آن را تضمین نماییم.هر چه اعانه جمع شد بین خودمان تقسیم می کنیم.
در آن دوره چنین همیاری هایی عادی بود و مسئله ای برای شک کردن وجود نداشت.مسئله را با اعضای جمعیت "نجات" مطرح نمودم.اکثر ایشان که از مخالفان تزار بودند با خوش رویی به استقبال آن رفتند.باغ گردی آغاز شد و مدت سه روز در پارک مشهور والی به طول انجامید.روزهای اول و دوم قرین با موفقیت بود.در پایان روز دوم، شریکمان در کمیسیون مالی بلشویک ها به ما مراجعه کرده و چنین گفت:
- کوبا(استالین) را می شناسی، می خواهیم او را از زندان باییل فراری دهیم.(در گوشه ای از باکو بنام خلیج باییل زندانی وجود داشت که از سه طرف محصور در آب بود و من نیز زمانی در آنجا زندانی بودم.) شبهه ای در موفقیت آمیز بودن باغ گردی نیست .اگر از سهم ما 200 روبل را هم اکنون بپردازید ممنون می شویم.در این باب تعجیل داریم، چرا که ممکن است در دو روز آینده کوبا را به زندان دیگری منتقل کنند.اگر هم بنا به هر دلیلی مبلغی که از اعانه های انتظار داریم جمع نشد، 200 روبل شما را پس می دهیم.
با موافقت دوستان مانعی در پرداخت 200 روبل درخواستی شان وجود نداشت.
با پایان روز سوم، اعانه های جمع شده، مقداری زیورآلات نقره ی قرضی از طلافروشی ها و سایر وسایل را جمع نموده برای انجام حساب و کتاب نهایی در معیت خانم بایکووا بعنوان مدیر باغ گردی راهی خانه ی ایشان شدیم.هنوز چند کوچه نگذشته بودیم که سارقین مسلح با هجوم به اتومبیل هایمان صندوق پول، نقره جات قرضی و حتی جواهرات خانم بایکووا را به سرقت بردند.با حالتی متاثر در منزل خانم بایکووا گزارش سرقت را برای پلیس حاضر کردیم.باغ گردی سرانجام پیش بینی نشده ای داشت.اکنون شرکای ما در حزب بلشویک با امروز و فردا کردن نه تنها در فکر جبران ضرر حاصله نبودند بلکه 200 روبل قرضی خود را نیز باز پس ندادند.
در شهر شایعه ای دهان به دهان می گشت؛ چپاول گران منتصب به قلدرهای بلشویک مسئول این سرقت هستند.
لنین وقتی سکان رهبری را بدست گرفت تمام قرض های امپراطوری تزار به ملل مختلف را لغو شده اعلان نمود. اما پولی را که حزب سوسیال-دموکرات روسیه در سال 1903 برای برگزاری کنگره قرض کرده بود را بازپس داد و شوخی وار گفت : "انقلاب بدهی خود را می پردازد."
اما 200 روبل ما ...
 
پايان بخش اول

هیچ نظری موجود نیست: