او را میشناسم، بیشتر از خویش! 24 ساعت هر هفت روز هفته سایه به سایه تعقیبش میکنم. این انسان، مرد عمل، اهل حق، و طرفدار عدالت است. غلو نمیکنم! باور کنید که بیکم و کاست میشناسانمش! به گوشهایم باور دارم. خودش بود. او خودش بود که میگفت: "به جای خواستن و گرفتن حق باید زندگیش کرد! باید حق زندگی را ادا نمود!". او بود که چون دیگر آزاد مردان فریاد را شرمگین میکرد و هارای میکشید: "اگر زندگی مرگ است و مرگ زندگی! پس، مرگ بر زندگی!". حق با او بود و است اگر مثقال ذرهای از حق مانده است. او بود و نبود یکی بود و یکی نبود داستانهای زندگی آرمانمدارانه و حقمدارانه است. باورش کنید! او را گوکل کنید! در لا به لای اینترنت نام فیلتر شدهاش را پروکسی به پروکسی جستجو کنید. نامههایش را، نوشتههایش را، زبان الکترونیکش را حرف به حرف، و ایمیل به ایمیل مرور کنید. لایحه دفاعیهاش را، متن اعتراضهایش را بشمار یک بخوانید! گوش به فرمان دلتان بسپارید و چشمهایتان را بازتر از باز، باز کنید. تپش قلبتان را با ضربان قلبش هماهنگ کنید و یکبار هم که شده دنیا را از دیدههای تورکانهاش بنگرید. سیاهه سلولهای خاکستری مغزش را در لوح سفید قلب پاکتان آذرانه مرور کنید، و زبانههای سرخ نفس گرمش را در محیط شعلهور آذربایجان بر نفس لوامهتان جاری سازید! باور کنید او یکی از شماست و شما بخشی از وجود او. او را در خود و خود را در او زندانی نکنید و آزادانه آزادیش را فریاد بزنید!
امروز خبر بدی از او شنیدم. صبح زود، دیرشب، قبل از طلوع آفتاب و کمی مانده به پایان تاریک شب، در زمان بدزمانی، و در زمانه بیزمان از او خبر تلخی شنیدم. زمان نیز نماند از امان! قلبش ایستاد! جگرم سوخت! گفت: تجدید نظرم کردند به شش ماه دوری از آفتاب روشنگر آسمان، و همنشینی 24 ساعته با زردلامپهای فلامنتی اتاقهای قفلدار، و پنجرههای لب دوخته! گریهام گرفت به حال گریه! چقدر الکن است این گریه از نمایاندن زشتی واقعیت، و رهاندن حقیقت معذب پشت آن. همسرش را نیز به شش ماه حبس و فراق محکوم کردهاند و «زندان خانواده» تشکیل دادهاند! شش ماه از حبس دادگاه بدوی یا بَدَویاش را به خاطر شهید بودن پدرش از کیسه تا به تای حاتم طایی بی چون و چرا بخشیدهاند! چه لطف بزرگی! چه بخششی! لطف کردهاند و شاهد بودنش را بر انسان بودنش ترجیح دادهاند! شاهد بودنش را از خواست تحصیل به زبان مادریش، تحصیل به زبان «تورکی آذربایجانی» ارجحتر دانستهاند! شاهد بودنش را از معلم بودنش در دانشگاه آزاد اسلامی جلفا و چندین دانشگاه دیگر آذربایجان باارزشتر پنداشتهاند! خون پدر شهیدش را فدیه فریادهای «تورک دیلینده مدرسه»اش انگاشتهاند و جالبتر این که، خون سرخ همچنان جاری پدرش در رود دجله عراق نیز کفاف شستن بیش از شش ماه از زندانش را نکرد که نکرد! چند هفته پیش روز معلمش را پاس داشتند، «استاد نمونه»اش خطاب نمودند و «لوح تقدیر»ش دادند و امروز حکم شش ماه حبس تعزیریاش را درب منزلش بیشرمانه پارس کردند! گفتهاند: "چون پدرش شهید است، به شفاعت (!؟) خون آن شهید شش ماه کمتر زندانیش میکنیم"! چه تبعیض تلخی! تبعیض پدری ناپدرانه! سهمیه شاهدش را بر مدت زندانش نیز اعمالاندهاند! میخواهند شش ماه با سهمیه «فرزند شهید» زندانیش کنند. مرحبا! آفرین بر این غیرت م مضموم مردانهاشان! مرد و شور عطایشان را به لقایشان ببخشند تا بخاک طمرند، الهی!
شاعرش نسیمی است! همانکه «حلاج وش است و از دار نترسد»، هموکه «مجنون صفت است و در عشق خداوند»! او نیز همکلام نسیمی است در «منده سیغار ایکی جهان، من بو جهانه سیغمازام»! مهرههای خاکستری جهان در چهارگوشه صفحه شطرنج مغزش شاه مات حروف متعالی انسان و آزادی میشوند و جام سرمستی را به نام انسان آزاد سرمیکشند! بیگمان سلولهای زندان نیز توان حصارکشی بر سلولهای خاکستری مغز متفکرش را ندارند. سیالیت ذهنش بیش از آن است که جمود فکری فرهنگ حاکم، بر جسم محکومش نیز حاکم شود. آری! او را میشناسم. بیشتر از خویشتن خویش میشناسمش! منیت او از من است و من، وجدان بیدار اویم!
دیو گفت: کیم یاتیب، کیمدیر اویاق!
گفت جیرتدان: هامی یاتیب، جیرتدان اویاق!
و در آخر کلام، همکلام رهبر عزیز نظام جمهوری اسلامی ایران میشوم در شعار گوهربارشان:
مرگ بر آمریکا!
مرگ بر آمریکایی که زبان تورکی آذربایجانی ملتم را، ملت آذربایجانم را ممنوع و قدغن اعلام کرده!
مرگ بر آمریکایی که معادن و خاک زرخیز وطنم، مغزهای متفکرش و نیروی انسانی پرتلاشش را به تاراج برده!
مرگ بر آمریکایی که فرهنگ آبا و اجدادی مرا به تمسخر گرفته و نه تنها مانع شکوفایی و رشد آن شده، بلکه تیشه به ریشهاش زده!
مرگ بر آمریکایی که ملتم را سوژه جکهای کثیف خود در رسانههای دیداری، شنیداری و نوشتاریش کرده!
مرگ بر آمریکایی که ملتم را «ترک خر»، «سوسک»، «وحشی»، «عقبمانده»، «بیریشه»، و ... نامیده!
مرگ بر آمریکایی که پشیزی ارزش به شخصیتهای ملی ملتم، و به تاریخ پرافتخارش قائل نشده!
مرگ بر آمریکایی که اجازه تأسیس حتی یک رادیو، تلویزیون و روزنامه سراسری به زبان تورکی آذربایجانی ملتم نداده است!
مرگ بر آمریکایی که در اشغال قرهباغ توسط ارمنستان و کشتار شیعیان آنسوی آراز پیشقراول دشمنان ملتم بوده!
مرگ بر آمریکایی که تمامی نمایندگان باغیرت و باشرف ملتم را رد صلاحیت کرده و بیهویتان بیوطن را بر آنها حاکم نموده!
مرگ بر آمریکایی که دریاچه اورمیه را تشنهکام نگه داشته و بمب ساعتی زیستمحیطی بزرگی را در دل سرزمینم کوک کرده!
مرگ بر آمریکایی که اقتصاد سرزمین ملتم را تا حد نابودی تحریم کرده و به استعمار و استحمار ملتم پرداخته!
و درود بر ایران! سرزمین شیران! مهد دلیران! قوقولی مقولان!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر